ابن مطير - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن مطير

جلد: 4

نويسنده: محمد سيدي

شماره مقاله:1777

اِبْن ِ مُطَيْر، حسين بن مطير بن مُكَمّل اسدي (د ح 170ق /786م )، شاعر اواخر عهد اموي و اوايل عهد عباسى . او احتمالاً در واپسين دهة سدة نخست و يا آغاز سدة دوم ق به دنيا آمد. نياي وي مكمل بنده اي بود كه آزادي خويش را باز يافته بود (ابوالفرج ، 16/17؛ ياقوت ، 10/166- 167). ابن مطير احتمالاً در ثعلبيه يا زُباله (جايى نزديك كوفه و بر سر راه مكه ) به دنيا آمد (ابوالفرج ، 16/17، 23). از زندگى وي ، به جز چند رويداد آگاهى ديگري در دست نيست . در روزگار حكومت وليد بن يزيد (125-126ق /743-744م )، همراه چند تن از شاعران از جمله مروان ابن ابى حفصه در دمشق بود و در مجلسى كه حماد راويه (ه م ) نيز در آن حضور داشت ، به خدمت خليفه رسيد (همو 16/17- 18). وي احتمالاً وليد بن يزيد و برخى ديگر از امويان را مدح گفته است ، اما از اين مدايح اكنون اثري در دست نيست . شايد وي بعدها از بيم عباسيان ، اين اشعار را پنهان مى داشته است (نك: شكعه ، 62). مدتى ردّپاي او را در مدينه باز مى يابيم . در خدمت والى همين شهر بود كه يكى از مشهورترين حوادث زندگى ادبى او رخ داد و يكى از زيباترين قصايد وصفى عربى به وجود آمد: روزي كه وي به خدمت والى رسيد، بارانى تند مى باريد. والى ، از باب آزمايش از او خواست تا باران را وصف كند. حسين ، كوته زمانى به بام رفت و چون باز آمد، قصيده اي سرود كه همة سخن سنجان ادب عرب از جمله ابن قتيبه (1/34- 35)، ابن معتز (ص 117- 118)، ابوالفرج اصفهانى (16/25-26) و ابن عبدربه (3/465-466) از آن ياد كرده و آرايش ِ ابيات و معانى دل آويز آن را سخت مورد ستايش قرار داده اند. وي در اين شعر اعجاب روح بدوي را در برابر هيبت و عظمت طبيعت نشان مى دهد. پس از استقرار خلافت عباسيان ابن مطير در يمن بر معن بن زائده (ه م ) كه از سوي منصور دومين خليفة عباسى ولايت يافته بود، وارد شد و با خواندن قطعه شعري ، از وضع بد خويش شكوه كرد. معن وي را گفت كه اگر قصد مدح گفتن دارد، مدح اينگونه نيست و بيتى از مديحه اي را براي وي خواند. ظاهراً اين طعنه بر وي گران آمد، پس روز ديگر با قصيده اي در ستايش معن به ديدار وي شتافت و با برانگيختن تحسين او صله اي گرانبها يافت (ابوالفرج ، 16/18-20؛ مرزبانى ، 209؛ ياقوت ، 10/167- 168). ظاهراً وي تا پايان عمر معن بن زائده (151ق /768م ) در خدمت او ماند و چون امير درگذشت ، مرثيه اي سخت حزن انگيز ساخت كه زود شهرت يافت و در شمار بهترين مرثيه هاي ادب عرب درآمد (نك: ابوتمام ، 1/387-389؛ جاحظ، 3/151، 273؛ ابن اثير، 95)، چندانكه رشك مهدي خليفة عباسى را برانگيخت (ياقوت ، 10/168-170). اين مرثيه كه به گفتة شكعه شبيه به يك قطعه موسيقى ِ غم انگيز است (ص 65)، سبب شد كه تا مدتها وي را به عنوان بهترين شاعر عرب بشناسند (نك: ابوالفرج ، 16/24؛ ابن اثير، همانجا).

پس از آن وي به زباله بازگشت و آنگاه كه مهدي در راه سفر حج در زباله فرود آمد، به خدمت وي شتافت و به ستايش او پرداخت . خليفه ناخشنودي خويش را از وي آشكار ساخت ، اما ابن مطير توانست با زيركى دل او را نرم گرداند و همان دم هزار دينار صله و كنيزكى زيباروي از وي بستاند (ابوالفرج ، 16/23؛ ياقوت ، 10/168-171). گويا پس از آن بود كه وي به بغداد رفت و در شمار مديحه سرايان مهدي درآمد و بارها صله هاي گرانبها از وي دريافت كرد و حتى يك بار براي هر بيت از سرودة خويش هزار درهم صله گرفت (ابوالفرج ، 16/22-23). از پايان كار ابن مطير آگاهى روشنى در دست نيست و تنها ابن شاكر در عيون التواريخ وفات وي را ذيل سال 170ق آورده و صفدي (13/64) نيز آن را حدود همان سال دانسته است (قس : عطوان ، 124).

ابن مطير غزل نيز بسيار سروده است ، چندانكه برخى (وشاء، 133- 134) او را در شمار غزل سرايان معروف آورده اند. شعر تغزلى وي از همان آغاز مورد توجه و ستايش سخن شناسان بوده است (نك: ابن معتز، 114- 118؛ ابوالفرج ، 16/25؛ ابوهلال ، 344؛ ياقوت ، 10/173- 177؛ زنجانى ، 239)، اما وي با ديگر غزل سرايان همروزگار خويش تفاوت آشكار داشته است . نخست اينكه وي با آنكه در شهرهاي دمشق ، مدينه و بغداد زندگى كرد، از شيوه هاي زندگى شهري كه در آن روزگار زندگى اعراب را به تندي دگرگون مى ساخت ، تأثير نپذيرفت و بدوي تقريباً خالصى باقى ماند. اين امر در گفتار، رفتار، پوشش و حتى شعر وي آشكار بود (ابوالفرج ، 16/17)؛ بى سبب نيست كه سخن سنجان عرب همواره به شعر او استناد كرده اند (نك: قدامة، 129، 155؛ ابوهلال ، 344، 396؛ ابن رشيق ، 2/11). ابن مطير، به شيوة عشاق بدوي ، درتغزل همواره جانب عفت رانگه مى داشت وبه بى بندوباريهايى كه در ميان شاعران رايج بود، آلوده نشد (شكعه ، 68 -69؛ قس : شعري از وي در ادباء ياقوت ، 10/173-174). معشوقة او همان زن هودج نشين بدوي بود كه دورادور به او عشق مى ورزيد (ابن معتز، 117؛ ابوالفرج ، 16/19). شايد همين كهن گرايى و خصلت بيابانى شعراوست كه حتى نظر فقيهان سخت گير را جلب مى كرده است (نك: ابن جوزي ، 186؛ سيد مرتضى ، 1/432-433؛ ياقوت ، 10/173- 175). بصري از وي در كنار كثير و جميل مشهورترين غزل سرايان عشق عذري ياد كرده است (2/159).

راست است كه بيشتر منابع كهن او را شاعري كلاسيك و بدوي محض دانسته اند، اما برخى از نويسندگان معاصر، با توجه به معانى بديعى كه در برخى اشعار او يافته اند، وي را در صف نخستين نوگرايان و پيشگامان تحول شعر و به ويژه غزل در عصر اموي نهاده اند. شكعه (68 - 74) به استناد همين معانى نو كه در اشعار او جلوه گر است و بعدها مورد تقليد شاعران معروفى چون دعبل ، مسلم بن وليد و ابن معتز قرار گرفته ، خواسته است نوگرايى او را بازنمايد.

در سروده هاي او صنعت تضاد پديدار است و مفاهيمى همچون سپيدي و سياهى در چهره و موي معشوق (ياقوت ، 10/170-171)، خنده و گريه (ابوالفرج ، 16/20)، تلخى و شيرينى (ابن جوزي ، همانجا) و تنگدستى و ثروت (ابوالفرج ، 16/21؛ حصري ، 2/980)، با اسنادي و سادگى در هم آميخته ، يا در برابر يكديگر قرار گرفته اند و دعبل نيز با الهام گرفتن از برخى تعبيرهاي او تحسين شعر شناسان عرب را نسبت به خويش برانگيخته است (ابوالفرج ، 16/20؛ حصري ، 2/981). افزون براين ، سروده هاي اواز اندرزهاي حكيمانه نيزبرخوردار است . يكى از همين سروده ها، مهدي خليفه عباسى را به انديشه واداشت و شبى خواب از چشم وي ربود (ابوالفرج ، 16/20-21؛ بيهقى ، 402-403).

شعرهاي اندكى كه از وي برجاي مانده ، در بيشتر مآخذ ادب عرب پراكنده است (افزون بر مآخذ ياد شده ، نك: ابن ابى عون ، 318؛ ابن خلكان ، 5/254؛ ابن رشيق ، همانجا؛ ابوعبيد، 1/20، 108، جم؛ ثعلب ، 219-220) و در بيشتر آنها نيز وي ، يكى از بهترين شاعران عرب معرفى شده است . اشعار وي نخستين بار توسط حسين عطوان گردآوري و در 1969م در مجلة معهد المخطوطات العربية و بار ديگر به كوشش محسن غياض در 1971م در بغداد به چاپ رسيده است .

مآخذ

ابن ابى عون ، ابراهيم ، التشبيهات ، به كوشش محمد عبدالمعيد خان ، كمبريج ، 1369ق /1950م ؛ ابن اثير، ضياءالدين ، الجامع الكبير، به كوشش جميل سعيد و مصطفى جواد، بغداد، 1375ق /1956م ؛ ابن جوزي ، عبدالرحمان ، ذم الهوي ، به كوشش مصطفى عبدالواحد، قاهره ، 1381ق /1962م ؛ ابن خلكان ، وفيات ؛ ابن رشيق ، على ، العمدة، به كوشش محمد محيى الدين عبدالحميد، قاهره ، 1907م ؛ ابن عبدربه ، احمد، العقد الفريد، به كوشش احمد امين و ابراهيم ابياري ، بيروت ، 1402ق /1982م ؛ ابن قتيبه ، عبدالله ، الشعر و الشعراء، به كوشش احسان عباس و يوسف نجم ، بيروت ، 1964م ؛ ابن معتز، عبدالله ، طبقات الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج ، قاهره ، 1968م ؛ ابوتمام ، حبيب ، ديوان الحماسة، شرح العلامة التبريزي ، دمشق ، 1331ق ؛ ابوعبيد بكري ، عبدالله ، سمط اللا¸لى ، به كوشش عبدالعزيز ميمنى ، قاهره ، 1354ق / 1936م ؛ ابوالفرج اصفهانى ، الاغانى ، قاهره ، وزارة الثقافة و الارشاد القومى ؛ ابوهلال عسكري ، حسن ، كتاب الصناعتين ، به كوشش مفيد قميحة، بيروت ، 1401ق /1981م ؛ بصري ، على ، الحماسة البصرية، به كوشش مختارالدين احمد، بيروت ، 1403ق / 1983م ؛ بيهقى ، ابراهيم ، المحاسن و المساوي ، بيروت ، دارصادر؛ ثعلب ، احمد، مجالس ، به كوشش عبدالسلام محمد هارون ، قاهره ، دارالمعارف ؛ جاحظ، عمرو، البيان و التبيين ، به كوشش حسن سندوبى ، قاهره ، 1351ق /1932م ؛ حصري ، ابراهيم ، زهرالا¸داب ، به كوشش على محمد بجاوي ، قاهره ، 1372ق /1953م ؛ زنجانى ، عبدالوهاب ، شرح المضنون على غير اهله ، قاهره ، 1331ق /1913م ؛ سيد مرتضى ، على ، امالى ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم ، قاهره ، داراحياء الكتب العربية؛ شكعه ، مصطفى ، الشعر و الشعراء فى العصر العباسى ، بيروت ، دارالعلم للملايين ؛ صفدي ، خليل ، الوافى بالوفيات ، به كوشش محمد حجيري ، بيروت ، 1404ق /1984م ؛ عطوان ، حسين ، «شعر الحسين بن مطير الاسدي »، مجلة معهد المخطوطات العربية، 1386ق / 1969م ، شم، 15؛ قدامة بن جعفر، ابوالفرج ، نقد الشعر، به كوشش كمال مرتضى ، قاهره ، 1963م ؛ مرزبانى ، محمد، الموشح ، به كوشش محب الدين خطيب ، قاهره ، 1385ق ؛ وشاء، محمد بن احمد، الظرف و الظرفاء، به كوشش فهمى سعد، بيروت ، عالم الكتب ؛ ياقوت ، ادبا. محمد سيدي

/ 479