ابن مقدم - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن مقدم

جلد: 4

نويسنده: محمد هدايي

شماره مقاله:1796

اِبْن ِ مُقَدَّم ، شمس الدين محمد بن عبدالملك بن مقدم (د 583 يا 584ق /1187 يا 1188م )، فرمانده سپاه و صاحب منصب ِ دولت اتابكان ِ شام (نوريه ) و ايوبى ، والى دمشق در عهد اتابكان ، والى بعلبك و نايب الحكومة دمشق در دولت ايوبى و از رزمندگان جنگهاي صليبى . هنگامى كه پدرش دژبان قلعة سِنجار بود (ابن اثير، 11/140؛ ابن فرات ، 4(1)/99)، فنون نظامى و فرماندهى را آموخت به گونه اي كه در غيبت پدر جانشين او مى شد (ابن اثير، همانجا). در 544ق كه نورالدين محمود بن زنگى (حك 541 -569ق /1146-1173م ) قلعة سنجار دست يافت ، محمد به سپاه او پيوست و در سلك فرماندهان سپاه وي درآمد و همراه او به دمشق رفت (همانجا).

پس از درگذشت نورالدين محمود، ابن مقدم با فرزند نابالغ او اسماعيل ، ملقب به ملك صالح ، بيعت كرد (ابن جوزي ، 8(1)/324؛ ابن كثير، 12/258). اسماعيل بيش از 11 سال نداشت (ابن اثير، 11/405) و مملكتش در معرض هجوم فرنگيان صليبى و فرمانروايان محلى ، خاصه سيف الدين غازي ثانى (حك 565 -576ق ) فرمانرواي موصل و سعدالدين گُمُشتكين ، والى حلب بود. گمشتكين خود را نايب الحكومة مملكت مى شمرد و سيف الدين ، با بهره گيري از آشفتگى اوضاع شام ، بخش عظيمى از سرزمينهاي شمال سوريه ، از جمله جزيره را به قلمرو خود منضم كرده بود (رانسيمان ، ؛ II/398-399 ابن اثير، همانجا؛ ابن عديم ، 3/11-14).

ابن مقدم براي حفظ دولت و ادارة امور مملكت ملك صالح ، با تنى چند از بزرگان و دولتمردان ِ نوري ، از جمله قاضى كمال الدين شهر زوري ، هم پيمان شد (ابن جوزي ، همانجا) و خود فرماندهى سپاه و تربيت و ولايت امر ملك صالح را برعهده گرفت (ابن اثير، ابن جوزي ، همانجاها؛ ابن خلدون ، 5(3)/564، 635؛ ابن عديم ، 3/12). آنگاه به دفع دشمنان خارجى و رفع توطئه هاي داخلى پرداخت . نخست ، آشوب آمالريك اول ، فرمانرواي صليبيان را فرو نشاند (ابن اثير، 11/408؛ ابن جوزي ، همانجا؛ ابن خلدون ، 5(3)/566؛ رانسيمان ، همانجا)، سپس توطئه هاي داخلى ، خاصه ادعاي گمشتكين را خنثى كرد. از اين رو، شمس الدين على بن دايه ، از رجال حلب را به جاي گمشتكين منصوب كرد (ابن عديم ، 3/4). آنگاه به اتفاق رأي ِ امراي دمشق و در حضور گمشتكين بر آن شد كه ملك صالح را به حلب بفرستد و شمس الدين على دايه را نيز به اتابكى و ولايت امر او منصوب داشت ، اما گمشتگين و يارانش در راه پيمان شكستند و ياران شمس الدين على را به بند كشيدند و خود سر رشتة كارها را به دست گرفتند (همانجا؛ ابن اثير، 11/415). ابن مقدم و امراي دمشق ، از قدرت يافتن گمشتكين به هراس افتادند و از سيف الدين غازي ياري خواستند و او را به تسخير دمشق دعوت كردند، اما او، از بيم نيرنگ آنان ، نپذيرفت (همانجا). ابن مقدم و امراي دمشق از هم پيمانى سيف الدين غازي و ملك صالح و انتقام كشى آنان از دولتمردان دمشق بيمناك بودند و پناهگاهى امن مى جستند؛ پس همراه با بزرگان دمشق به صلاح الدين نامه نوشتند و او را به تسخير اين شهر تحريض كردند (ابن اثير، 11/416؛ ابن عديم ، 3/19؛ ابن خلكان ، 7/16؛ ابن جوزي ، 8(1)/326). صلاح الدين به بهانة حفظ مملكت ِ ملك صالح و حمايت از او (ابن خلكان ، همانجا؛ ابن تغري بردي ، 6/24) به سوي دمشق حركت كرد و در آخر ربيع الثانى 570ق /27 نوامبر 1174م (ابن تغري بردي ، همانجا؛ قس : ابن كثير، 12/288، كه آخر ربيع الاول دانسته است ؛ ابن خلكان ، همانجا) بدون برخورد با كمترين مقاومتى آنجا را تصرف كرد (ابن اثير، همانجا؛ ابن عديم ، 3/19؛ ابن جوزي ، 8(1)/327؛ ابن خلكان ، همانجا) و طولى نكشيد كه ديگر ولايات سوريه را نيز زير فرمان خود در آورد.

ابن مقدم در دستگاه صلاح الدين اعزازي تمام يافت و صلاح الدين ، به پاداش خدمت او در گشايش دمشق ، ولايت بعلبك را به او واگذاشت (ابن اثير، 11/450-451؛ ابن خلدون ، 5(3)/642). ابن مقدم تا 573 يا 574ق بلامنازع بر بعلبك فرمان راند، تا آنكه شمس الدوله تورانشاه ، برادر صلاح الدين ، به اين ولايت چشم دوخت و آن را از برادر طلب كرد (ابن اثير، 11/451؛ ابن جوزي ، 8(1)/351؛ ابن خلدون ، 5(3)/643). صلاح الدين از ابن مقدم خواست كه بعلبك را واگذارَد، اما ابن مقدم از فرمان او سرپيچى كرد و در قلعة بعلبك متحصن شد. صلاح الدين سپاه بر او كشيد و دژ بعلبك را محاصره كرد. ابن مقدم از در تسليم و آشتى برآمد و در قبال قلاع و اقطاعاتى ، اين شهر را باز پس داد و صلاح الدين آن را به شمس الدوله واگذاشت (ابن اثير، ابن جوزي ، همانجاها؛ ابن كثير، 12/299؛ ابن خلدون ، همانجا؛ صفدي ، الوافى ، 4/39). با اين وصف ابن مقدم همچنان در زمرة نزديكان صلاح الدين باقى ماند. چنانكه در 578ق ، هنگامى كه صلاح الدين قصد تسخير رُها را داشت و در راه خبر مرگ برادرزاده اش عزالدين فرّحشاه ، نايب الحكومة دمشق را شنيد، ابن مقدم را به نيابت حكومت دمشق منصوب داشت (ايوبى ، 104؛ عمادالدين ، 5/56؛ ابن اثير، 11/491؛ صفدي ، امراء دمشق ، 84، 97).

ابن مقدم تا پايان عمر در دستگاه صلاح الدين باقى ماند و در كنار او در جنگهاي بسيار، از جمله نبردهاي حطّين ، عكا، قدس و سواحل (صفدي ، الوافى ، همانجا) در 583ق /1187م - كه منجر به رهايى قدس از دست فرنگان شد - شركت جست . پس از جنگ اخير، ابن مقدم از صلاح الدين رخصت حج خواست . صلاح الدين با اعطاي مقام اميرالحاجى شام او را به مكه روانه كرد. در شب عيد قربان ، به سبب برافراشتن رايت صلاح الدين و طبل كوفتن به نام او (ابن اثير، 11/559؛ ذهبى ، 3/86؛ صفدي ، همانجا؛ غسانى ، 201) يا به سبب قصد شاميان در تقدم ورود به حرم (ابوالفدا، 5/98؛ ابن وردي ، 2/149) ميان ابن مقدم و اميرالحاج عراقيان ، طاشتكين كه تنها رايت ناصرالدين الله ، خليفة عباسى را سزاوار برافراشتن مى شمرد (ابن تغري بردي ، 6/105؛ عامري ، 469)، نبرد درگرفت . در اين نبرد، ابن مقدم زخم برداشت و روز بعد در منى درگذشت (ابن اثير، 11/560؛ ذهبى ، صفدي ، همانجاها؛ يافعى ، 3/426) و در مقبرة المُعّلى به خاك سپرده شد (ابن اثير، ابوالفدا، همانجاها). گفته اند كه صلاح الدين بر مرگ ابن مقدم گريست و حسرت خورد (صفدي ، همانجا). ابن مقدم را دلاوري خردمند و با حشمت (ذهبى ، يافعى ، همانجاها)، سخت كوش در رزم ، سختگير در امر دين و مُدبّر در ادارة امر (عمادالدين ، همانجا)، خوانده و از او به نيكى ياد كرده اند (ابن اثير، ابوالفدا، همانجاها). از او آثار موقوفاتى چند (ابن تغري بردي ، همانجا)، از جمله مدرسة مقدميه ، خانه ، مسجد و سرايى باقى ماند.

مآخذ

ابن اثير، الكامل ؛ ابن تغري بردي ، النجوم ؛ ابن جوزي ، يوسف ، مرآة الزمان ، حيدرآباد دكن ، 1370ق /1951م ؛ ابن خلدون ، العبر؛ ابن خلكان ، وفيات ؛ ابن عديم ، عمر، زبدة الحلب من تاريخ الحلب ، به كوشش سامى دهان ، دمشق ، 1951م ؛ ابن فرات ، محمد، تاريخ ، به كوشش حسن محمد شماع ، بغداد، 1386ق /1967م ؛ ابن كثير، البداية؛ ابوالفدا، المختصر فى اخبار البشر، بيروت ، 1960م ؛ ابن وردي ، عمر، تتمة المختصر فى اخبار البشر، به كوشش احمد رفعت بدراوي ، بيروت ، 1389ق /1970م ؛ ايوبى ، محمد، مضمار الحقائق و سرالخلائق ، به كوشش حسن حبشى ، قاهره ، 1968م ؛ ذهبى ، محمد، العبر، بيروت ، 1405ق /1985م ؛ صفدي ، خليل ، الوافى بالوفيات ، به كوشش هلموت ريتر، بيروت ، 1381ق /1961م ؛ همو، امراء دمشق ، به كوشش صلاح الدين منجد، بيروت ، 1955م ؛ عامري ، يحيى ، غربال الزمان فى وفيات الاعيان ، به كوشش محمد ناجى زعبى عمر؛ عمادالدين كاتب ، محمد، البرق الشامى ، به كوشش رمضان ششن ، استانبول ، 1979م ؛ غسانى ، ملك اشرف ، عسجدالمسبوك ، به كوشش شاكر محمود عبدالمنعم ، بيروت ، 1395ق /1975م ؛ يافعى ، عبدالله ، مرآةالجنان ، بيروت ، 1390ق /1970م ؛ نيز:

, Steven, A History of the Crusades, London,

1965.

محمد هدايى

/ 479