ابن مكانس - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن مكانس

جلد: 4

نويسنده: حميدرضا شيخي

شماره مقاله:1804

اِبْن ِ مَكانِس ، عنوان چند تن از مشاهير يكى از خاندانهاي قبطى الاصل مصر كه بعضى از آنان در عهد مماليك برجى يا چركسها، عهده دار مناصب مهم حكومتى بوده اند. القاب و عناوين آنان نشان مى دهد كه در مصر از مقام و منزلت اجتماعى ممتازي برخوردار بوده اند. مشهورترين افراد اين خاندان اينانند:

1. فخرالدين ابوالفرج عبدالرحمان بن شمس الدين عبدالرزاق بن عَلَم الدين ابراهيم (آخر ذيحجة 745 - ذيحجة 794/ مة 1345- نوامبر 1392)، شاعر، كاتب و وزير. او در قاهره تولد يافت (ابن تغري بردي ، المنهل ، 4/85). پدرش از دبيران ديوان بود. او نيز كه كودكى باهوش بود، به ادب روي آورد و شعر را نزد برهان الدين قيراطى (د 786ق ) و ديگران فرا گرفت و ملازمت بدرالدين محمد بن ابراهيم بشتكى را اختيار كرد (ابن حجر، الدرر، 3/119).

فخرالدين با همة ضعفى كه در عربيت داشت ، در پرتو هوش و ذكاوت خدا داد، در نظم و نثر عربى مهارت يافت و در فن كتابت كار آزموده شد. به علاوه خط خوشى داشت و علم حساب نيز مى دانست ، از اين رو بارها به عنوان ناظر در دستگاههاي دولتى به خدمت حكام برجى درآمد و نيز به مقام وزارت و ديگر مناصب عالى حكومتى دست يافت (ابن فرات ، 9(1)/237، 9(2)/322؛ ابن حجر، همانجا، انباء، 3/132). در 792ق مورد خشم الملك الظاهر برقوق قرار گرفت ، شكنجه شد و همة داراييش مصادره گرديد. او خود در دو بيت زيبا كه به همين مناسبت سروده ، انگيزة اين كار را جادوي شعر خويش و كينه توزي و حسادت بدخواهان ياد كرده است (همو، الدرر، 2/120؛ ابن تغري بردي ، همانجا، النجوم ، 12/131 ابن اياس ، 1/293). وي در ربيع الاول 794 از سوي برقوق به وزارت سرزمين شام منصوب گرديد و راهى دمشق شد (ابن فرات ، 9(2)/299) و هنگامى كه برقوق به حلب عزيمت كرد، در ركاب وي بود.

فخرالدين در حلب و دمشق در كنار امور حكومتى با فضلا و دانشمندان نيز مباحثاتى داشت (ابن حجر، همانجا). او در رمضان همان سال معزول گرديد و همراه برادرش زين الدين و فرزندش مجدالدين به مصر احضار شد (ابن فرات ، 9(2)/307؛ ابن تغري بردي ، المنهل ، همانجا؛ ابن اياس ، 1/298). گويند سلطان در نظر داشت منصب وزارت قاهره را به تفويض كند، اما وي را در بين راه مسموم كردند و او از آن توطئه جان سالم به در نبرد (ابن حجر، انباء، همانجا؛ ابن تغري بردي ، همانجا). ابن فرات مرگ او را، هنگام مراجعت از شام ، بر اثر بيماري ذكر كرده است (9(2)/323). در قاهره هيچ يك از اعيان و رجال در مراسم تشييع و تدفين او شركت نكردند (همانجا).

در منابع موجود از فخرالدين ابن مكانس به عنوان شاعري مسلمان و حنفى مذهب ياد كرده اند (همو، 9(2)/322؛ ابن تغري بردي ، همانجا؛ فروخ ، 3/826)، حتى بعضى با استناد به دو بيت شعر او كه در مدح حضرت على (ع ) سروده (على خان ، 5/74)، وي را شيعى مذهب دانسته اند (شوشتري ، 2/582؛ امين ، 8/396)، اما او گرچه اسلام اختيار كرده بود، ظاهراً مانند ديگر قبطيان مصر در مسيحيت خويش پايدار بوده و چندان رعايت حرمت مقدسات اسلامى را نمى كرده است و به هنگام وفات ، چند دختر در خانه داشته كه همه ترسا بوده اند (ابن تغري بردي ، همانجا، به نقل از مقريزي ؛ ابن عماد، 6/334). شيخو با توجه به همين دلايل ، وي را يك شاعر مسيحى قلمداد كرده است (1/424- 425).

فخرالدين از شعراي برجستة مصر در روزگار خود بود و هيچ يك از هم نژادانش در فضل و ادب و فصاحت و بلاغت به پاي وي نرسيده اند (ابن تغري بردي ، النجوم ، همانجا). وي به شيوة جمال الدين ابن نباته (د 768ق ) شعر مى سرود (ابن حجر، الدرر، 3/119؛ نواجى ، 8 -10؛ سلام ، 1/133). شعر او با همة صنعتگرايى ، ساده و روان و مورد استقبال عموم بود. پس از وفات وي نيز نسخه هاي متعدد ديوانش تا دهها سال در ميان مردم مصر دست به دست مى شد (ابن تغري بردي ، همانجا). فخرالدين در فنون مختلف مدح ، حكمت ، لغز، عتاب ، وصف و خمريات شعر مى سرود (همو، المنهل ، 4/85 -87؛ نواجى ، همانجا؛ فروخ ، 3/826 -827). با توجه به قصيده اي كه به تقليد از متنبى سروده (نواجى ، 352-354) و ارجوزة مشهور وي (شيخو، 1/425؛ نيز نك: آثار) و موشح 51 بندي او (نواجى ، 308-311؛ نيز نك: سلام ، 1/304) و نمونة جالبى از زَجَل (ترانه هاي عاميانه ) كه ابن تغري بردي (همان ، 87 - 90) از او نقل كرده ، پيداست كه او، از هيچ يك از سبكهاي رايج در آن زمان رو گردان نبوده است (نك: شيخو، همانجا). اشعار وي از نظر صناعات بديعى مورد توجه دانشمندان و ادباي پس از وي قرار گرفته است (نك: نواجى 9، على خان ، 2/53، 3/80، 88، 5/48، 73-74، 100-101، 104). نثر شيوه اي او را نيز ابن حجر ستوده و با اشاره به قسمتى از رسالة مفصل وي كه به بدرالدين بشتكى نوشته (نك: آثار)، گفته است كه تاكنون نثري نيكوتر از آن نشنيده است ( انباء، 3/132- 133؛ قس : فروخ ، 3/826)؛

فخرالدين با عده اي از شعرا و ادباي همروزگارش مكاتبه داشت و قطعات منظوم و منثور رد و بدل مى كرد كه ابن حجة حموي ، بدرالدين بن صاحب و شرف الدين عيسى بن حجاج العاليه از آن جمله اند (ابن حجه ، 381؛ سلام ، 2/11، 15، 227- 228). ابن حجر نيز بارها با او ديدار كرده و از راويان شعر اوست (نك: الدرر، 3/120، انباء، 3/132).

آثار

1. ديوان او كه فرزندش مجدالدين گرد آورده است (ابن عماد، 7/156). بروكلمان فهرستى از نسخه هاي خطى آن را معرفى كرده است II/7) GAL,S, .(GAL,II/16; ضمناً نسخه اي عكسى نيز در كتابخانة حكيم نجف (نجف ، 1/118) و دارالكتب (سيد، 1/454) وجود دارد كه برگرفته از نسخة اياصوفيه (شم 3954) است . همچنين قصيده اي از فخرالدين در وين (فلوگل ، و دو ارجوزه در ليدن ( ورهووه ، موجود است (نيز نك: زيدان ، 3/135؛ شيخو، همانجا). قصايدي از وي نيز در نسخه اي از ديوان عمري موصلى آمده است (نقشبندي ، 270). سيوطى (1/572)، زركلى (3/310)، زيدان (همانجا) و ديگران اثري از او با عنوان ديوان انشاء ياد كرده اند، اما از آنجا كه در فهرست هيچ يك از كتابخانه ها به چنين اثري اشاره نشده ، احتمال مى دهيم كه مراد از ديوان انشاء، بخشى از ديوان وي بوده باشد (نك: شيخو، همانجا)؛

2. رسالة، گفت و گويى است ميان 54 نفر كه هر يك از ايشان حرفه اي جدا از ديگري دارد و شرط گفت و گو ميان آنان اين است كه هر كدام فقط با عباراتى متناسب با حرفة خود با ديگري صحبت كند. نسخه اي از اين اثر در دارالكتب (خديويه ، 4/314) موجود است ؛

3. الرسالة للبشتكى ، نامه اي است خطاب به بدرالدين بشتكى (نك: ابن حجر، همانجا) كه نسخه اي از آن در برلين موجود است ( آلوارت ، )؛ VII/456

4. عمدة الحرفاء وقدوة الظرفاء، ارجوزه اي است در آداب نديمى (خديويه ، همانجا). شيخ بهايى گزيده اي از آن را با اشاره به طولانى بودن آن نقل كرده و آن را به مجدالدين ، فرزند مؤلف ، نسبت داده است (1/117-123؛ نيز نك: آلوارت ، .(VI/84 علاوه بر نسخه هايى كه بروكلمان معرفى كرده ، GAL,S) همانجا؛ )، GAL,II/17 مى توان نسخة موزة عراق (نقشبندي ، 429) را نيز بدانها افزود؛

5. اللطائم و الاشناف ، ارجوزة ديگري است مشتمل بر 572 بيت كه به شيوة الصادح و الباغم اثر ابن هَبّاريه (ه م ) به رشتة نظم درآمده است (خديويه ، همانجا؛ نيز نك: ، GAL,S همانجا)؛

6. مزدوجة، كه نسخه اي از آن در دارالكتب (خديويه ، همانجا) و برلين ( آلوارت ، موجود است ؛

7. وصية، ارجوزه اي است در آداب نديمى كه نسخه هايى از آن در دارالكتب (خديويه ، 7/145؛ ، GAL همانجا) موجود است (نك: شم 4).

بغدادي نيز اثري با عنوان نبذة من الدّر النظيم فى آداب الساقى و النديم (1/532) به وي نسبت مى دهد كه در فهرست هيچ يك از كتابخانه ها ديده نشد.

2. كريم الدين عبدالكريم بن شمس الدين ، برادر فخرالدين . اطلاع ما از زندي وي اندك است . وي نيز مانند برادرش نخست مسيحى بود و سپس اسلام آورد و به سمت قضا منصوب شد (شيخو، 1/428). در 788ق الملك الظاهر برقوق نظارت سپاه را به او سپرد (ابن اياس ، 1/264). در 789ق به دستور ملك او را به جرم برپا كردن مجالس لهو و لعب و شرابخواري دستگير و مجازات كردند، اما پس از 10 روز به سر كار خود بازگشت (ابن فرات ، 9(1)/5؛ ابن اياس ، 1/266؛ نيز نك: شيخو، 1/429). وي در 791ق در دستگاه دولت ، عنوان مشيرالدوله يافت (ابن فرات ، 9(1)/95).

3. زين الدين نصرالله بن شمس الدين ، برادر ديگر فخرالدين كه با لقب قاضى از او ياد شده است . وي در 791ق /1389م صاحب ديوان اميريلبغا ناصري گرديد (همانجا).

4. مجدالدين فضل الله (769-822ق /1368-1419م )، فرزند فخرالدين ، شاعر و اديب . وي ادبيات عرب را نزد پدر فراگرفت و نحو و لغت و فقه حنفى را نيز آموخت (ابن تغري بردي ، النجوم ، 14/158). به گفتة سخاوي (6/172) هنوز خردسال بود كه در سرودن شعر چيره دست شد (نيز نك: ابن عماد، همانجا). ابن تغري بردي (همانجا) از وي با عنوان شاعري نامدار ياد مى كند. سخاوي (6/173) گويد: از مجدالدين اشعار فراوانى در دست است كه در عقود مقريزي آمده است . مجدالدين پس از مرگ پدر دچار تنگدستى شد و مدتى روزگارش به سختى گذشت ، اما پس از چندي در ديوان انشا به كار گمارده شد و از آن پس پيوسته در سمتهاي گوناگون به كار مشغول بود. وي سلطان مؤيد سيف الدين (حك 815 -824ق ) را مدح گفت و مورد عنايت او قرار گرفت (ابن عماد، همانجا). ابن حجر عسقلانى كه با وي دوستى و مصاحبت داشت ، ضمن ستايش از نظم و نثر او گويد: بيشتر عمر مجدالدين در تنگدستى و بدحالى گذشت و سرانجام به بيماري طاعون درگذشت (سخاوي ، همانجا، به نقل از ابن حجر).

از مجدالدين ديوان شعري برجاي مانده است كه نسخه اي از آن در اسكوريال I/217) , 2 ESC) و برلين ( بستانى ، 4/73) و نيز در مونيخ با عنوان ديوان الاشتياق (آومر، موجود است . از اين ديوان مختصري نيز با عنوان بهجة النفوس الاوانس بمختصر ديوان المجدبن مكانس در گوتا ( پرچ ، وجود دارد.

مآخذ

ابن اياس ، محمد، بدائع الزهور، بولاق ، 1311ق ؛ ابن تغري بردي ، المنهل الصافى ، ج 4، نسخة عكسى موجود در كتابخانة مركز؛ همو، النجوم ؛ ابن حجر عسقلانى ، احمد، انباء الغمر، به كوشش محمد عبدالمعيد خان ، حيدرآباد دكن ، 1389ق ؛ همو، الدرر الكامنة، به كوشش عبدالوهاب بخاري ، حيدرآباد دكن ، 1394ق ؛ ابن حجة حموي ، على ، ثمرات الاوراق ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم ، قاهره ، 1971م ؛ ابن عماد حنبلى ، عبدالحى ، شذرات الذهب ، قاهره ، 1351ق ؛ ابن فرات ، محمد، تاريخ ، به كوشش قسطنطين زريق ، بيروت ، 1936م ؛ امين ، محسن ، اعيان الشيعة، بيروت ، 1403ق ؛ بستانى ؛ بغدادي ، هديه ؛ خديويه ، فهرست ؛ زركلى ، اعلام ؛ زيدان ، جرجى ، تاريخ آداب اللغةالعربية، به كوشش شوقى ضيف ، قاهره ، 1957م ؛ سخاوي ، محمد، الضوء اللامع ، بيروت ، دارمكتبة الحياة؛ سلام ، محمد زغلول ، الادب فى العصر المملوكى ، دارالمعارف ؛ سيد، خطى ؛ سيوطى ، حسن المحاضرة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم ، قاهره ، 1387ق ؛ شوشتري ، نورالله ، مجالس المؤمنين ، تهران ، 1365ش ؛ شيخ بهائى ، محمد، الكشكول ، بيروت ، مؤسسة الاعلمى ؛ شيخو، لويس ، شعراء النصرانية بعدالاسلام ، بيروت ، 1924م ؛ على خان مدنى ، انوار الربيع فى انواع البديع ، به كوشش شاكر هادي شكر، كربلا، 1388ق ؛ فروخ ، عمر، تاريخ الادب العربى ، بيروت ، 1981م ؛ نجف ، محمد مهدي ، مكتبة الامام الحكيم العامة فى النجف الاشرف ، نجف ، 1398ق ؛ نقشبندي ، اسامه ناصر وظمياء محمد عباس ، مخطوطات الادب فى المتحف العراقى ، كويت ، 1985م ؛ نواجى ، محمد، حلبة الكميت ، بيروت ، 1357ق ؛ نيز:

Ahlwardt; Aumer, J., Die arabischen Handschriften..., Wiesbaden, 1970; ESC 2 ; Fl O gel, Gustav, Die arabischen persichen und t O rkischen Handschriften... zu Wien, Wien, 1865; GAL; GAL, S; Pertsch; Voorhoeue.

حميدرضا شيخى

/ 479