.II پزشكى - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

.II پزشكى

ابن سينا نه تنها يكى از بزرگ ترين فيلسوفان جهان ، بلكه همچنين يكى از برجسته ترين چهره ههاي تاريخ پزشكى در همة دورانهاست . مهم ترين اثر وي در پزشكى كتاب قانون ( القانون فى الطب ) است كه بخش يكم (يعنى كتاب اول ) آن را پيش از 406ق /1015م ، يعنى در حدود سن 35 سالگى تأليف كرده است .

پيش از ابن سينا، دو كتاب مهم در پزشكى ، در حوزة علمى جهان اسلام ، نوشته شده بود: كتاب الحاوي از محمد بن زكرياي رازي (د 313 يا 323ق /925 يا 935م ) و كتاب كامل الصناعة الطبية (يا كتاب المَلكى ) از على بن عباس مَجوسى (د پس از 372ق /982م ). اما قانون ابن سينا طى چندين سده - چه در سرزمينهاي اسلامى و چه در اروپاي سده هاي ميانه - همة كتابهاي پزشكى ديگر را در ساية خود نهاده بود. يكى از نشانه هاي اهميت كم مانند قانون ، شرحهاي فراوان بر آن ، از سوي پزشكان ، طى قرنها بوده است ؛ بر اين شرحها، بايد تلخيصها و حواشى بسيار بر آن كتاب را افزود (نك: GAL,I/596 به بعد؛ I/823-827 .(GAL,S,

مشهورترين ِ مختصرهاي آن موجَز القانون از علاءالدين على بن ابى الحزم قُرَشى معروف به ابن نفيس (د 687ق /1288م ) است . وي افزون بر اين موجز، شرح بزرگى هم بر قانون نوشته بوده است كه بخشهاي آن ، همچون كتابهاي مستقلى به صورت خطى موجود است . شايان گفتن است كه وي ، هنگامى كه به شرح مسائل تشريح ، پراكنده در كتابهاي يكم و سوم قانون مى پردازد، در معارضه با نظرية ابن سينا، نظرية ويژة خود را دربارة «گردش خون ريَوي » عرضه مى كند كه در دهه هاي اخير بدان توجه زيادي شده است . آن نظريه را پيشگام نظرية «گردش كلى خون » مى شمارندكه ويليام هاروي 1 (د1657م ) در 1628م آن را از راه تجربه ثابت كرد و بدين سان فيزيولوژي نوين را بنياد نهاد (نك: اولمان 2، 173-174 ,154 ؛ كرومبى 3، .(94-95 دست نوشته هاي بسياري از قانون در كتابخانه هاي جهان يافت مى شود (نك: اولمان ، 153 ، 152 حاشية .(8 متن عربى جلدهاي 1 و 2 قانون ، براي نخستين بار در 1593م در رم چاپ و منتشر شده بود (چاپهاي جديدتر آن : بولاق ، 1294ق /1877م ، لكنهو، 1307-1308ق ).

ابن سينا، افزون بر قانون چند نوشتة ديگر نيز در پزشكى دارد كه مهم ترين آنها عبارتند از: الارجوزة فى الطب ، كه در قالب شعر نوشته شده و 1326 بيت را در برمى گيرد. ابن سينا در اين اثر خلاصة مطالب قانون را آورده است . در بخش نخست و كلّى آن ، اين مطالب عرضه مى شوند:

1. فيزيولوژي و بيماريهاي اعضاء متشابهة الاجزاء بدن (بيتهاي 213 به بعد)،

2. علتهاي بيماريها (بيتهاي 238 به بعد)،

3. نشانه هاي بيماريها (بيتهاي 306 به بعد). در بخش دوم آن ، كه ويژة پزشكى عملى است ، به اين مطالب پرداخته مى شود:

1. بهداشت و رژيم غذايى سالم و حركات ورزشى (بيتهاي 780 به بعد)،

2. اعاده يا بازگرداندن تندرستى (بيتهاي 989 به بعد)،

3. جراحى (بيتهاي 1252 به بعد). متن ارجوزه همراه با ترجمة فرانسوي و نيز لاتينى آن از سدة 13م ، به كوشش هانري ژائيه 4 و عبدالقادر نورالدين ، درپاريس (1956م ) منتشر شده است 5 (نك: اولمان ، 155 -154 ، براي ترجمه هاي ديگر، 155 ، حاشية .(1 ابن سينا همچنين چند ارجوزة ديگر دربارة مطالب پزشكى دارد كه از آن ميان بايد از ارجوزةٌ لطيفةٌ فى قضايا بقراط الخمس و العشرين نام برد كه پرداختى است از نوشتة منحول بقراط به نام «رازهاي بقراط يا جعبة عاج 6» (نك: همو، .(155

افزون بر اينها، ابن سينا نوشته اي دارد با عنوان مقالة فى احكام الادوية القَلبيّة كه آن را به نام الشريف السعيد ابوالحسن بن حَسَنى نوشته بوده و شامل دو بخش است . در بخش نخست و كلى آن مسائل نظري مربوط به فيزيولوژي ، وظايف و بيماريهاي قلب و نيز تأثير هيجانهاي عاطفى (مانند شادي و اندوه ، تنهايى و ترس ، خشم و نفرت ) بر فعاليت قلب انسان ، عرضه مى شود؛ در بخش ويژه اي از آن ، ابن سينا، به وصف داروهاي ساده كه براي تنظيم فعاليت قلب سودمندند، مى پردازد و نامهاي داروها را به ترتيب حروف الفبا برمى شمارد. در كنار اينها مى توان از رسالة القُوَي الطبيعيّة، رسالة فى الفَصد، رسالة معرفة التنفّس و النَبض ، رسالة فى البَول ، رسالة شَطر الغِب ّ (دربارة تبهاي ِ نوبه اي )، رسالة فى القولَنج ، رسالة فى ذكر عدد الامعاء و چند رسالة ديگر نام برد (نك: همو، .(154-156

اعتبار و شهرت قانون در محافل پزشكى جهان اسلام تا بدانجا رسيده بود كه نظامى عروضى دربارة آن مى گويد: «اگر بقراط و جالينوس زنده شوند، روا بُوَد كه پيش اين كتاب سجده كنند» (ص 71). ابن سينا در قانون نظريات و روشهاي مشخص دو شخصيت بزرگ علمى و فلسفى باستانى ، ارسطو و جالينوس ، را در هم مى آميزد و گاه در برابر يكديگر قرار مى دهد. سلطة ارسطو نزد ابن سينا نه تنها در زمينه هاي فلسفى ، بلكه در زمينة تشريح نيز آشكار است . در مسائل مهم مورد اختلاف ، از ديدگاه ارسطويى و جالينوسى ، ابن سينا غالباً حق را به ارسطو مى دهد. چنانكه مى دانيم ، ترجمة عربى آثار پزشكى جالينوس (گالِنوس 7، 129-199م ) در سدة سوم هجري ، از سوي حنين بن اسحاق (د 264ق /808م ) و مكتب وي انجام گرفته بود. نوشته هاي جالينوس و نيز ترجمه هاي عربى آثار بقراط (هيپوكراتِس 8، د ح 460ق م )، بنيادي ترين و مهم ترين منابع دانش پزشكى در جهان اسلام به شمار مى رفته اند (نك: اولمان ، 35-66 .(25-35, قانون ابن سينا بزرگ ترين سند پزشكى جالينوسى است ، اما در مهم ترين مسائل نظري ديدگاه ارسطويى بر آن مسلط است . ابن سينا در قانون همچنين چيزهاي بسياري را از كتاب الحاوي رازي گرفته است . اما برجسته ترين ويژگى نبوغ ابن سينا در قانون اين است كه وي مواد و موضوعهاي پزشكى را به دقيق ترين نحوي نظام بخشيده است . ما در اينجا فقط نگاهى گذرا به محتويات قانون مى اندازيم .

ابن سينا در تعريف پزشكى مى گويد «پزشكى دانشى است كه به وسيلة آن احوال بدن انسان از لحاظ آنچه سبب تندرستى يا از ميان رفتن تندرستى است ، شناخته مى شود، به منظور نگهداشت تندرستى موجود و بازگرداندن آن در صورت زوال آن » ( القانون ، 1/3). وي سپس پزشكى را به دو بخش نظري و عملى تقسيم مى كند - همان گونه كه فلسفه و هنرهاي ديگر نيز به آن دو بخش تقسيم مى شوند - اما وي بر اين نكته تأكيد مى كند كه در پزشكى ، هنگامى كه از نظري و عملى سخن مى رود، مراد آن نيست كه بخشى از آن آموختن و بخش ديگر به كار بردن و پرداختن به عمل است - چنانكه بسيار كسان بر اين عقيده اند - بلكه مراد اين است كه هر دو بخش نظري و عملى در پزشكى ، دانشند، اما يكى از آن دو، دانش اصول پزشكى است و ديگري دانش چگونگى پرداختن عملى به آن است . بدين سان ، بخش نخست آن ، دانش يا نظر، و بخش ديگر آن ، عمل ناميده مى شود. مقصود از «نظر» اين است كه آموزش آن فقط براي اعتقاد سودمند است ، بى آنكه به بيان چگونگى عمل پرداخته شود، و مراد از «عمل » در اين دانش ، نه عمل بالفعل است ، نه پرداختن به حركات بدن ، بلكه آن بخشى از دانش پزشكى است كه آموزش آن عقيده و رأيى را به دست مى دهد كه آن رأي متعلق به بيان چگونگى يك عمل است (همان ، 1/3).

ابن سينا، چونان فيلسوف ، پژوهش و جست و جوي حقيقت عمده ترين مسائل نظري را در زمينة پزشكى ، وظيفة پزشكان نمى داند و همواره ايشان را از مناقشه در آنها و حتى پرداختن به آنها باز مى دارد. وي در يكجا مى گويد: مناقشة در اين امور در پزشكى براي پزشك سودمند نيست و شناخت حقيقت آنها در خور اصول صناعت ديگري ، يعنى اصول منظق است (همان ، 1/4) و در جاي ديگري دربارة «اخلاط» (چهارگانه : خون ، بلغم ، صفرا و سودا) مى گويد: در اين باره مباحثى است كه بحث در آن شايستة پزشكان نيست - چون در شمار هنر آنان نيست - بلكه شايستة فيلسوفان است (همان ، 1/17، قس : 1/19، «اما مخاصمات مخالفان در درستى - نظريات دربارة اخلاط - كار فيلسوفان است نه پزشكان »). وي سرانجام در جاي ديگري تصريح مى كند كه : پزشك از آن حيث كه پزشك است نبايد درصدد شناختن حقيقت (در ميان دو نظرية ارسطو و جالينوس ) باشد، بلكه اين كار وظيفة فيلسوف يا طبيفت شناس است ...، اما فيلسوف مجاز نيست كه آن را نداند (همان ، 1/67). قانون به 5 كتاب تقسيم شده است كه هر يك از آنها چندين «فن »، «تعليم » و بسياري «فصل » را در بر مى گيرد:

كتاب 1 ، كه «كليات » ناميده مى شود، داراي 4 «فن » است و در آن پس از تعريف دانش پزشكى به اين موضوعها پرداخته مى شود: اَركان (عناصر) چهارگانه كه از آميزش و واكنشهاي ميان آنها - از گرمى ، سردي ، رطوبت و خشكى - مزاج انسان پديد مى آيد. سپس اخلاط چهارگانه كه در هم آميزي آنها به نسبتهاي معيّن ، اعضاء متشابهة الاجزاء را پديد مى آورد، كه در «فن اول » از كتاب يكم ، به تشريح آنها مى پردازد. در پايان «فن اول »، موضوع «نيروها» (قُوي ) بررسى مى شود: نيروهاي طبيعى (مخدوم و خادم )، نيروهاي طبيعى سبب حفظ انسانند و مركز آنها در كبد و بيضه هاست ، نيروهاي حيوانى ، نيروهاي نفسانى ادراك كننده و نيروهاي نفسانى مُحرِّك . نيروهاي حيوانى نگهدارندة روحند كه موجب احساس و حركت مى شود؛ «فن دوم » دربارة شناخت بيماريها و اسباب و عوارض كلى است ؛ «فن سوم » دربارة اسباب تندرستى ، بيماري و ضرورت مرگ است ؛ «فن چهارم »، طبقه بندي نحوه ها و شيوه هاي درمان را برحسب بيماريهاي كلى دربر دارد.

كتاب 2، در مجموع دربارة داروهاست و در آن به پژوهش كلى دربارة خواص و كيفيات داروها پرداخته مى شود و سرانجام فهرستى از نامهاي داروها، به ترتيب حروف الفبا مى آيد و خواص هر يك از آنها بيان مى شود. بر روي هم ، كتاب دوم دربارة داروهاي ساده است (ادوية مفرده يا بسيطه 1). ابن سينا در اين بخش ، حدود 800 دارو را نام مى برد كه بيشتر آنها گياهى است ، اما در كنار آنها از مواد حيوانى و معدنى نيز نام برده مى شود.

كتاب 3، دربارة بيماريهاي جزئى است كه هر يك از اعضاء انسان بدانها دچار مى شود، يا به تعبير ابن سينا «بيماريهاي از فَرق سر تا نوك پا». در اينجا نخست به بيماريهاي مغز، سپس اعصاب ، چشم و گوش و سرانجام به دردهاي مفاصل ، شكستگيها، دررفتگيها، بيماريهاي پوستى و گونه هاي ديگر بيماريها، پرداخته مى شود.

كتاب 4، دربارة بيماريهايى است كه ويژة عضو يا اعضاي معينى از بدن نيستند. در اينجا به تفصيل از انواع تبها و نشانه هاي آنها، نحوة تشخيص آنها و اصول لازم براي تشخيص و درمان آنها، سخن مى رود، سپس انواع وَرَمها، دُمَلها و شكستگيها، زخمها، زهرها و جانوران زهردار بررسى مى شود. اين كتاب با سخن دربارة بيماريهاي مو و چاقى و لاغري ، پايان مى يابد.

كتاب 5، دربارة داروهاي مركّب است (ادوية مُركَّبه 2) و نام ديگر آن «قراباذين » است (اصل اين واژه كلمة يونانى grafidion (رسالة كوچك ) است كه از راه واژه سُريانى grafidin يا ، frafadin معرّب شده است ). در اين كتاب انواع ترياقها (پادزهرها)، قرصها، شربتها، مسهلها، مرهمها و نحوة كاربرد آنها، بررسى و در آن از حدود 650 داروي مركب نام برده مى شود. بخش پايان كتاب دربارة آرايش است .

براي پى بردن به اهميت و ويژگى قانون كافى است به ياد آوريم كه مؤلف آن نه تنها يك پزشك بزرگ ، بلكه همچنين يكى از بزرگ ترين فيلسوفان بوده است . اشاره كرديم كه ابن سينا در قانون نه تنها بارها به جالينوس و گاه به بقراط استناد مى كند، بلكه دربارة برخى از مهم ترين مسائل نظري علمى و به ويژه در «تشريح » (آناتومى ) بر حقانيت نظريات ارسطو، تأكيد مى ورزد. اما، از سوي ديگر، چنانكه اشاره شد، همواره پزشكان را از پرداختن به بحث و مناقشه در مسائل كلى نظري باز مى دارد.

ابن سينا حتى ميان جالينوس همچون پزشك و چونان فيلسوف ، فرق مى نهد و موضوعهاي پزشكى را از مسائل فلسفى مشخص مى سازد. مثلاً در جايى مى گويد: در برخى از اين امور (پزشكى )، پزشك بايد فقط تصّوري علمى از ماهيّت آنها داشته باشد و «آيايى » (هَليَّت ) وجود آنها را همچون چيزي نهاده شده از سوي دانشمند طبيعت شناس بپذيرد، زيرا مبادي دانشهاي جزئى ، مسلّمند و در دانشهاي ديگري كه اقدم از آنها هستند، به شكل برهانى در مى آيند و روشن مى شوند و بدين سان بالا مى روند تا اينكه مبادي همة دانشها به مرحلة فلسفة نخستين (حكمت اولى ) مى رسند، كه دانش «ما بعدالطبيعه » (متافيزيك ) ناميده مى شود. ابن سينا در پى اين مى افزايد كه جالينوس نيز هنگامى كه مى كوشد دربارة (اموري ) برهان اقامه كند، نمى خواهد اين كار را از آن جهت كه پزشك است انجام دهد، بلكه از آن جهت كه مى خواهد فيلسوف باشد و دربارة دانش طبيعى سخن بگويد. همان گونه كه فقيه چون مى كوشد كه درستى وجوب پيروي اِجماع را ثابت كند، به اين امر نه به عنوان فقيه ، بلكه به عنوان متكلم بودن ، مى پردازد، اما پزشك چونان پزشك و فقيه چونان فقيه ، برايشان ممكن نيست كه در اين باره به برهان بپردازند، وگرنه «دور» به ميان مى آيد ( القانون ، 1/5).

از زمان ارسطو به بعد، دانش و پژوهشهاي پزشكى ، به ويژه در زمينة تشريح و فيزيولوژي ، پيشرفتها و دست آوردهايى داشته بود: پزشك يونانى پراكساگوراس 1 (ح 300 ق م فعال بوده است ) فرق ميان شريانها و وريدها را به درستى مشخص كرده بود. شاگرد او هِروفيلوس 2 (355-280ق م ) به تشريح كالبدهاي مردگان پرداخت و نوشتة وي در اين زمينه دوران نوينى را در پزشكى علمى آغاز كرد. وي كاشف سلسلة اعصاب بود و براي نخستين بار به اهميت مغز، همچون عضو رئيسى در انسان ، پى برده بود. همچنين پزشك ديگري به نام اِراسيستراتوس 3 اهل ِ كئوس 4 (310-250ق م )، كشف كرده بود كه وظيفة خون سازي كار كبد است نه قلب ، و ميان اعصاب حس كننده و محرّكه فرق نهاد (نك: اشنايدر5، .(II/410-413 در زمان جالينوس پزشكان بر اين عقيده بودند كه مغز مبدأ اعصاب و نيروهاي احساس است و كبد مبدأ وريدها و نيروي گوارش وسرانجام قلب فقط مبدأ شريانهاست . اما خودجالينوس جالينوس نيز، در كنار نوشته هاي خود دربارة پزشكى و شاخه هاي آن ، از جمله تشريح ، همة دلايل و نظريات گذشته را گرد آورده و نتيجه گيري كرده و آنها را در كتابش «دربارة عقايد بقراط و افلاطون 6»، مطرح كرده بود. اين نوشته به عربى نيز با عنوان آراء اَبُقراط و افلاطون ترجمه شده بود (نك: اولمان ، 40 ؛ ويرايش متن يونانى و ترجمة انگليسى آن از دوليسى 7، نك: مآخذ لاتين ).

بنابر عقيدة ارسطو، قلب جايگاه مركزي روح و مبدأ همة وظايف و اعمال تن است ، از آن جمله گوارش ، خون سازي ، احساس و حركت ، نزد وي چندان فرقى ميان شريانها و وريدها وجود ندارد و همة آنها را زير نام كلى «رگها يا مجاري خون » قرار مى دهد. وي در زمانى پيش از كشف سلسلة اعصاب به اين مسائل پرداخته بود و بنابر اين ناگزير بود كه يك كانون مركزي براي همة گونه هاي حس و احساس بيابد و گفت آن قلب است و قلب را از لحاظ تشريحى مبدأ سرخ رگها، سياه رگها و نيز اعصاب مى دانست . وي در اين باره مى گويد «زيرا قلب در پيش (سينه ) و در ميان جاي دارد و ما مى گويى كه مبدأ زندگى و هر حركت و حسى در آن است » («دربارة اعضاء جانوران 8»، كتاب سوم ، فصل 3 15, a665 ؛ قس : همو، اجزاء الحيوان ، 129). ارسطو در جاي ديگري تصريح مى كند كه «قلب و كبد اعضاي ضروري در بدن جانورانند؛ كبد براي اينكه موجب تركيب و اختلاط مى شود و قلب براي اينكه سرچشمة گرماست ، زيرا يك عضو بايد يافت شود كه مانند يك آتشدان نيك نگهداري شده ، شعلة زيستى طبيعت در آن فروزان باشد، چنانكه گويى قلعة (در متن يونانى : آكروپوليس ) بدن است » («دربارة اعضاء جانوران »، فصل 7 ، 24-26 a 670 ؛ قس : همو، اجزاء الحيوان ، 145، ترجمة ناقص ).

از سوي ديگر، چنانكه اشاره شد در دوران جالينوس ، پزشكان از پيش يافته بودند كه مغز، مبدأ اعصاب و نيروي احساس است و كبد مبدأ وريدها و نيروي گوارش و مركز خون سازي است و قلب فقط مبدأ شريانهاست . ابن سينا با پذيرفتن اكتشافهاي نوين در زمينة تشريح ، همچنان بر ديدگاه و موضع گيري ارسطويى اصرار مى ورزيد. وي در قانون ، در يكجا مى گويد: اما حكيم فاضل ارسطوطاليس بر آن است كه مبدأ همة اين نيروها [يعنى نيروهاي نفسانى ، طبيعى و حيوانى ] قلب است ... همان گونه كه مبدأ حس نزد پزشكان ، مغز (دماغ ) است ...، اما چون جست و جو و پژوهش شود، معلوم مى شود كه امر آنچنان است كه ارسطوطاليس ديده است (القانون ، 1/67). ولى ابن سينا نظر صريح خود را در جانبداري از نظرية ارسطويى ، در بخشى از كتاب شفا (الحيوان ، كه از آخرين نوشته هاي اوست ) بيان مى كند. وي پيش از اين در قانون دربارة نيروهاي سه گانه (نفسانى و...) گفته بود كه «بسياري از حكيمان و عامّة پزشكان ، و به ويژه جالينوس ، بر آنند كه هر يك از اين نيروها داراي يك عضو رئيسى است كه معدن آن است و افعال از آن صادر مى شود» (همان ، 1/66 - 67). از سوي ديگر، ابن سينا در كتاب النفس شفا نيز گفته بود كه نظر تحقيقى خود را در جاي ديگري بيان خواهد كرد (الشفاء، طبيعيات ، النفس ، 234). وي سرانجام در بخش حيوان شفا مى گويد «بزرگ فيلسوفان (جَليل الفلاسفة، يعنى ارسطو) گفته است كه اين عضو (دهنده ) قلب است و آن اصل نخستين براي هر نيرويى است و به همة اعضاي ديگر نيروهايى مى بخشد كه بدان وسيله خوراك مى گيرند، زنده اند و ادراك و حركت مى كنند.

اما پزشكان و گروهى از نخستين فيلسوفان ، اين نيروها را در اعضاء [مختلف ] پراكنده اند» (نك: الشفاء، طبيعيات ، الحيوان ، 13). ابن سينا در جاي ديگري ، پس از نقل نظرية ارسطو در اين باره كه مبدأ رگها (عروق ) قلب است و نيز نقل نظرية ديگران ، پيش و پس از ارسطو، كه مبدأ عروق ساكن را كبد مى دانسته اند، و همچنين نقل نظرية ارسطو كه قلب را مركز اعصاب مى شمارد، در حالى كه ديگران آن را مغز مى دانند، مى گويد «اما ما، هر چند معتقديم كه خاستگاه همة نيروهاي نفسانى ، قلب است ، اما اصرار زيادي نداريم كه مبدأ اين آلات را ناگزير در قلب قرار دهيم ، هر چند به اين امر بيشتر گرايش داريم » ( الشفاء، طبيعيات ، الحيوان ، 40).

بر روي هم مى توان گفت كه ابن سينا در قانون همة اطلاعات و شناختهاي پزشكى يونانى و عربى را تا دوران خودش ، بدان گونه كه از آنها آگاه بوده است ، يكجا گردآورده بود. مباحث تشريح و فيزيولوژي را عمدتاً بر پاية نظريات جالينوس و بخش داروشناسى و داروهاي گياهى را بر پاية نوشتة ديوسكوريدِس 1 ، داروشناس نامدار يونانى (نيمة دوم سدة نخست م ) و نوسيندة كتاب بنيادي «دربارة مواد پزشكى 2» استوار ساخته است . وي بارها از او نام مى برد (مثلاً القانون ، 1/246، 401، جم: ديسقوريدوس ).

يكى از ويژگيهاي ابن سيناي پزشك ، مشاهدات بالينى او دربارة بيماريهاي گوناگون است ، از ناراحتيهاي پوستى و بيماريهاي ريوي گرفته تا اختلالهاي سلسلة اعصاب و انواع ديوانگيها (نك: القانون ، 1/73 به بعد، نيز 1/148 به بعد). ويژگى ديگر روش ابن سينا در قانون تكيه بر تجربه و كار برد آن دربارة داروهاست . وي در آغاز بخش مربوط به داروها - كه در حد خود از لحاظ دارو و گياه شناسى از اهميت بسيار برخوردار است - هفت قاعده را وضع مى كند كه طبق آنها بايد روش تجربى براي تعيين خواص و تأثير داروها و تجويز آنها در بيماريها، به كار برده شود (نك: همان ، 1/224- 225).

كتاب قانون طى دوران سده هاي ميانه ، معتبرترين متن براي آموزش پزشكى در دانشگاههاي مونپليِه 3 و لووَن 4 بوده و تا 1650م نيز در دانشگاهها تدريس مى شده است . متن كامل قانون پيش از 1187م از سوي گرادوس كرمونايى 5 (د 1187م )، به فرمان اسقف اعظم تولِدو6 (طُلَيطُلَه ) رَيموند7 (د 1151م ) به لاتينى ترجمه شده بود. وي همچنين مترجم اثر پزشكى ديگر ابن سينا الارجوزة فى الطب به لاتينى است . در دوران رنسانس اروپا نيز ترجمة لاتينى قانون از 1473 تا 1486م چندين بار در ايتاليا (ونيز) چاپ و منتشر شده بود. دانشمند ايتاليايى آندرئاآلپاگو8 (د 1520 يا 1521م ) به ترجمة آثار پزشكى ابن سينا شهرت يافته بود. وي ترجمة لاتين قانون ، احكام الادوية القَلبّية و نيز الارجوزة فى الطب را بازنگري و تصحيح و چند نوشتة ديگر ابن سينا را نيز به لاتينى ترجمه كرده بود (نك: بِدورِه 9، دالورنى 10، در مآخذ لاتين ). ترجمة روسى متن كامل قانون در 5 جلد (6 بخش ) در فاصلة سالهاي 1954-1960م در تاشكند منتشر شده است (نك: اولمان ، 153 ، بقية حاشية 8 ، كه در آنجا ترجمه هاي بخشهايى از قانون نام برده مى شود؛ براي آگاهى از تأثير آثار پزشكى ابن سينا، نك: اِلگود، .(148-209

مآخذ

ابن سينا، الشفاء، طبيعيات ، الحيوان ، النفس ، قاهره ، 1970م ؛ همو، القانون ، بولاق ، 1294ق ؛ ارسطو، اجزاءالحيوان ، ترجمة يوحنا بن بطريق ، به كوشش عبدالرحمان بدوي ، كويت ، 1978م ؛ نظامى عروضى ، احمد، چهار مقاله ، به كوشش محمد قزوينى ، ليدن ، 1909م ؛ نيز:

Aristotle, De Partibus animalium; B E doret, H., X Les Premi I res versions tol E dans de philosophie, OE uvres d'Avicenne n Reuue N E oscolastique, Louvain, 1938; vol. XLI, P. 374 sq; Crombie, A. C. X Avicenna's Influence on the Medieval Scientific Tradition n , Auicenna, Scientist and Philosopher, A Millinary Symposium, ed. G. M., Wickens, London, 1952; D, Alverny, Marie th E r 5 se, X Notessur sur les traductions medi E vales d'Avicenne n , Archiue d'histoire doctrinale et litt E raire du Moyen ge, 1952, No. 27; De Lacy, Galen, X On the Doctrines of Hippocrates and Plato n , Corpus Medicorum Graecorum, Berlin, 1980-1984, vol, IV, 1, 2; Elgood, C., A Medical History of Persia and the Eastirn Caliphate, Cambridge, 1951; GAL; GAL,S; Schneider, Karl, Kulturgeschichte des Helenismus, M O nchen, 1969; Siraisi, H. G., Auicenna in Renaissance Italy, The Canon and Medical Teaching in Italian Uniuersities after 1500, Princeton, 1987; Ullmann, Manfred, Die Medizin im Islam, Leiden,

1970. شرف الدين خراسانى (شرف )

/ 479