ابن صلاح، تقي الدين
جلد: 4نويسنده: محسن عابدي شماره مقاله:1415اِبْن ِ صَلاح ، تقى الدين ابوعمرو عثمان بن عبدالرحمان بن عثمان ابن موسى بن ابى نصر نصري شَهرزوري (577 -643ق /1181- 1245م ). محدث ، مفسر و فقيه شافعى . وي در شَرَخان (قريه اي در نزديكى شهر زور در عراق كنونى ) به دنيا آمد و در شهرزور نزد پدرش صلاح كه يكى از مشايخ بزرگ كُرد بود، به فراگيري فقه پرداخت (ابن خلكان ، 3/244- 245؛ ذهبى ، سير، 23/140). سپس براي ادامة تحصيل عازم موصل شد و در آنجا از عبيدالله بن سمين ، نصر بن سلامة هيتى ، محمود بن على موصلى ، عبدالمحسن بن طوسى و ديگران استماع حديث كرد. وي همچنين در بغداد از ابواحمد بن سُكَينه و ابوحفص عمر بن طبرزد؛ در همدان از ابوالفضل ابن مُعَرَّم ؛ در نيشابور از منصور بن عبدالمنعم ابن فُراوي ، مؤيّد بن محمد طوسى و ديگران ؛ در مرو از ابوالمظفر ابن سمعانى ؛ در دمشق از قاضى عبدالصمد ابن حَرَستانى ، موفق الدين ابن قدامة مَقدِسى ، فخرالدين ابن عساكر و سبط ابن جوزي ؛ در حلب از ابومحمد ابن علوان (الاستاذ) و در حران از عبدالقادر رُهاوي حديث شنيد (ابن جوزي ، 8(2)/757؛ ذهبى ، تذكرة، 4/1430؛ همو، سير، 23/140-141). ابن صلاح مدتى در بيت المقدس در مدرسة ناصريه (صلاحيه ) به تدريس پرداخت و پس از آنكه ديوارهاي شهر به فرمان مُظَّم ويران شد، به دمشق آمد و در مدرسة رَواحيه مشغول تدريس شد. با تأسيس دارالحديث اشرفيه (630ق / 1233م ) مسئوليت تدريس آن به عهدة وي نهاده شد و چندي بعد تدريس مدرسة شامية صغري را نيز پذيرفت و وظايف خود را در هر 3 مدرسه بى كم و كاست انجام مى داد (ابن خلكان ، همانجا؛ ذهبى ، تذكرة، همانجا). گروه بسياري از وي فقه و حديث آموختند كه از مشهورترين آنان مى توان ابوشامة مقدسى و ابن خلكان را نام برد (ابوشامه ، 176؛ ابن خلكان ، 3/243-244). نام ديگر شاگردان و راويان وي را ذهبى در سير آورده است (23/141-142). ابن صلاح گذشته از علوم حديث و فقه در برخى علوم ديگر چون تفسير نيز صاحب اطلاع بود. وي گرايش سَلَفى داشت و با تأويل مخالف بود (ذهبى ، تذكرة، 4/1431)، نسبت به فلسفه و منطق بدبين بود و اعتقاد داشت كه فلسفه ماية سفاهت ، كوتاه فكري ، الحاد و انحراف از دين است و احكام شرعى و مباحث دينى هيچ نيازي به قواعد و اصطلاحات منطق ندارد. لذا وظيفة سلطان مى دانست كه با طايفة فيلسوفان و اهل منطق به شدت برخورد كند و آنان را از مدارس اخراج نمايد (ذهبى ، سير، 23/143) و از آنجا كه بر زمامداران آن عصر نفوذ داشت و فتاواي او مبناي عمل به شمار مى رفت ، اجازه نمى داد در دمشق منطق و فلسفه تدريس شود (ابن قاضى شهبه ، 2/144). از اين رو، حتى غزالى را كه با وي هم مذهب بود، به سبب آنكه آموختن منطق را به عنوان مقدمة علوم ضروري مى دانست ، سرزنش كرده است (ذهبى ، سير، 19/329؛ سبكى 4/129-130). ابن صلاح سرانجام در 25 ربيع الثانى 643ق /19 سپتامبر 1245م در شهر دمشق ديده از جهان فرو بست . در تشييع پيكر او جماعت كثيري شركت جستند و در مساجد جامع دمشق بر او نماز گزاردند. مردم تا باب الفرج همراه جنازه حركت كردند و در آنجا بار ديگر بر او نماز خواندند و به سبب آنكه شهر در محاصرة خوارزمشاهيان بود، 10 تن از ياران وي مسلحانه جنازة او را به بيرون از شهر منتقل ساختند و در مقابر صوفيه به خاك سپردند (ابوشامه ، 175-176؛ ابن جوزي ، همانجا؛ ذهبى ، سير، 23/143).آثار چاپى
1. ادب المفتى و المستفتى ، بيروت ، 1986م ؛2. حلية الامام الشافعى ، دمشق ، 1981م ؛
3. فتاوي ابن صلاح ، قاهره ، 1347ق و بيروت ، 1986م ؛
4. اقصى الامل و الشوق فى علوم حديث الرسول يا معرفة انواع علوم الحديث ، كه از مهم ترين تأليفات در علم حديث محسوب مى شود و با عنوان مقدمة فى علوم الحديث به چاپ رسيده است . اين كتاب داراي شروح بسياري است كه از آن جمله شرح عبدالرحيم عراقى (806ق /1403م )، شرح سيوطى به نام تدريب الراوي (در قاهره در 1307ق /1890م به چاپ رسيده است ) و شرح ابن حجر عسقلانى با نام نخبة الفكر فى مصطلح الاثر قابل ذكرند. محيى الدين يحيى بن شرف نووي اين كتاب را با عنوان التقريب و التيسير لمعرفة سنن البشير النذير تلخيص نموده است . اصل كتاب در بمبئى (1938م )، در مدينه (1972م ) با تحقيق نورالدين عتر، در قاهره (1976م ) به كوشش بنت الشاطى ء و در هند (1304ق /1887م ) به اهتمام ابوالحسنات شيخ عبدالحى لكنوي به چاپ رسيده است .
آثار خطى
1. الاحاديث فى فضل الاسكندرية و عسقلان (آلوارت ، شم 1389 )؛2. الامالى (ازهريه ، 1/411)؛
3. انوار اللمعة فى الجمع بين الصحاح السبعة ( آربري ، شم 5100 )؛
4. رسالة فى صلاة الرغائب
I/768) )؛ GAL,S, 5
. شرح مشكل الوسيط يا اشكالات على الوسيط (خديويه ، 3/242)؛
6. شرح الورقات فى الاصول (رقيحى ، 2/826)؛
7. صلة الناسك فى صفة المناسك (خديويه ، 7(2)/691)؛
8. صيانة من الاخلال و الغلط و حمايته من الاسقاط و السقط يا شرح مسلم بن الحجاج
I/265) )؛ GAL,S, 9. طبقات الشافعية ( ظاهريه ، 1/249-251).