ابن طراد - دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن طراد

جلد: 4

نويسنده: صادق سجادي

شماره مقاله:1431

اِبْن ِ طِراد، ابوالقاسم شرف الدين على بن طراد بن محمد بن على زينبى هاشمى (462- 538ق /1070-1144م )، راوي ، نقيب النقباي بغداد و وزير مستر شد و مقتفى عباسى . ابن طراد از اعقاب ابراهيم امام بود كه زينب دختر سليمان بن على بن عبدالله بن عباس را به زنى داشت و از همين رو فرزندان وي به زينبى شهره شدند (سمعانى ، 6/371، 372؛ ابن طقطقى ، 411). پدر و نياي او هر دو نقيب عباسيان در بغداد بودند و ابوالقاسم نيز سپس از سوي مستظهر عباسى همان منصب را عهده دار شد و الرضا ذوالفخرين لقب يافت (ابن جوزي ، 10/109)، اما از سخن ابن عمرانى (ص 206) كه از وي در آغاز خلافت مستظهر با عنوان نقيب النقبا ياد كرده ، بر مى آيد كه وي قبل از آن به نقابت منصوب شده بوده است ؛ در حالى كه اگر پدر وي در 491ق /1198م در گذشته باشد (ذهبى ، 19/39)، ابوالقاسم على مى بايست پس از آن تاريخ يعنى حدود 4 سال پيش از آغاز خلافت مستظهر به نقابت گمارده شده باشد. وي در روزگار نقابت خويش از نفوذ وسيعى در دربار خلافت و نزد امراي عراق و سلاطين سلجوقى برخوردار بود، چنانكه در 501ق /1108م به رسالت از سوي مستظهر، به نزد صدقة بن مزيد امير حلّه رفت (ابن اثير، 10/441، 442) و چندي بعد همراه امراي بغداد براي شركت در جشن ازدواج محمود سلجوقى عازم اصفهان شد (ابن عمرانى ، 208). در 512ق /1118م كه مستر شد به خلافت نشست ، ابن طراد از جمله كسانى بود كه براي وي از مردم بيعت گرفت و چون ابوالحسن برادر مستر شد از بغداد گريخت و به دُبيس بن صدقه در حلّه پناه برد، خليفه ابن طِراد را به آنجا فرستاد تا هم از دبيس براي وي بيعت بگيرد و هم ابوالحسن را به بغداد باز گرداند (ابن طقطقى ، 406، 407؛ ابن اثير، 10/537). نيز در 516ق جلال الدين عميدالدولة بن صدقه از وزارت عزل شد و ابن طِراد چندي به نيابت وزارت رشتة كارها را در دست گرفت تا وزير جديد ابونصر احمد پسر نظام الملك به وزارت نشست .

در 517ق كه خليفه مستر شد، نقيب علويان را به اتهام جاسوسى عزل كرد، ابن طراد را علاوه بر نقابت عباسيان ، به نقابت علويان نيز منصوب كرد (همو، 10/602، 617). گويا وي در همان منصب بود تا جلال الدين ابوعلى ابن صدقة وزير در گذشت و ابن طراد به نيابت وزارت منصوب شد و سرانجام در ربيع الا¸خر 523/ آوريل 1129 از سوي خليفه به وزارت نشست (همو، 10/653) و معزالاسلام ، عضدالامام ، سيدالوزراء، صدرالشرق و الغرب لقب يافت (ابن عمرانى ، 216) و منصب نقابت به برادرش ابوالحسن محمد تفويض شد (ذهبى ، 20/150). از اين القاب و ستايشى كه خليفه از او كرد (هندوشاه ، 299)، مى توان به اعتبار و نفوذ وي در نزد خليفه پى برد، خاصه كه وي نخستين كس از هاشميان بود كه به وزارت در دستگاه عباسيان دست يافت (ابن اثير، 10/653).

با اينهمه به درستى معلوم نيست كه چرا مسترشد در شعبان 526/ ژوئن 1132 پس از پيروزي بر ائتلاف نظامى زنگى بن آق سنقر و دبيس بن صدقه ، ابن طراد را از وزارت معزول ساخت و 200 هزار دينار از اموالش را مصادره كرد (ابن عمرانى ، 217) و خود وي را به حبس افكند (ذهبى ، همانجا). به هر حال ابن طراد دو سال معزول بود تا در جمادي الا¸خر 528 خليفه پس از عزل وزير انوشروان بن خالد، وي را دوباره به وزارت گمارد (ابن عمرانى ، 218)، اما اين نيز چندان به درازا نكشيد، چه در رمضان 529 مسعود سلجوقى سپاه مستر شد را در هم شكست و خود او را به اسارت گرفت (ابن جوزي ، 10/109؛ ابن اثير، 11/26) و «وزير را با همة ارباب قلم در قلعه اي محبوس گردانيد» (هندوشاه ، 295).

اين توقيف نمى بايست چندان طولانى بوده باشد، زيرا در ذيقعدة 530 كه الراشد خليفه از برابر سلطان مسعود به موصل گريخت و سلطان وارد بغداد شد، ابن طراد نيز در ركاب او حاضر بود. به گفتة ابن عمرانى (ص 222) مسعود از ابن طراد خواست كه به نزد خليفه رود و اسباب خشنودي او را فراهم ساخته به بغداد بازش آورد، ولى ابن طراد با گردآوري قاضيان و فقيهان ، محضري ساخت و آنها را واداشت تا راشد را به اتهام فسق و فساد از خلافت عزل كردند؛ آنگاه با اشاره به دين و خرد و پاكدامنى محمد بن مستنصر كوشيد تا او را به نام المقتفى به خلافت برداشتند (ابن اثير، 11/42، 43). هم از اين رو بود كه مقتفى بى درنگ ابن طراد را به وزارت گمارد و همة كسانى را كه وي شغلى داده بود، بر سر كار نگه داشت (ابن عمرانى ، 225). از اشارات مورخان مى توان دريافت كه ابن طراد تا 4 سال پس از آن ، بى آنكه به فرمانهاي خليفه چندان وقعى نهد، به پشتگرمى سلطان مسعود با قدرت وزارت كرد. اين معنى خشم و تنفر خليفه را كه ظاهراً از بيم سلطان ياراي اعتراض نداشت ، برانگيخت و گويا او را به توطئه با تركان برضد خليفه نيز متهم ساخت ، چنانكه ابن طراد از بيم جان به سراي سلطان گريخت (ابن اثير، 11/76؛ ابن عمرانى ، همانجا). خليفه در آغاز درصدد استمالت و باز گرداندن وزير برآمد، ولى ابن طراد نپذيرفت . با اينهمه مكاتبات رسمى ديوانى به نام او صادر مى شد و پسر عمويش قاضى القضاة زينبى به نيابت وزارت رشتة كارها را در دست گرفته بود (ابن اثير، همانجا).

ظاهراً سلطان مسعود در آن وقت در بغداد نبود (ذهبى ، 20/151؛ هندوشاه ، 299) و خليفه كسانى را به نزد او فرستاد تا در باب وزير راي زنند. سلطان اجازه داد كه وزير بر كنار شود؛ آنگاه نام او را از مكاتبات انداختند و قاضى القضاة زينبى را نيز از نيابت وزارت عزل كردند (ابن اثير، همانجا). در باب سالهايى كه ابن طراد در سراي سلطان ماند و سرانجام كار وي ، ميان مورخان اختلاف است . به گفتة ابن عمرانى (همانجا). ميان وزير و خليفه به پايمردي مسعود سلجوقى صلح شد (ابن جوزي 10/109) و ابن طراد بر سر كار بازگشت ، ولى اندكى بعد باز معزول شد و اجازة حج خواست و پس از حج در خانة خود عزلت گزيد، اما ابن اثير (11/89) خاطر نشان ساخته كه چون سلطان مسعود در 536ق /1141م به بغداد بازگشت ، به وساطت برخاست و وزير اجازه يافت كه به خانة خود بازگردد. از آن پس منصب نقابت كه معلوم نيست در چه تاريخى مجدداً به ابن طراد تفويض شده بود، دوباره به برادرش واگذار گرديد و ابن طراد جز براي نماز از خانه خارج نمى شد تا درگذشت . در حالى كه ذهبى (همانجا) بر آن است كه پس از بازگشت مسعود به بغداد نيز ابن طراد همچنان در سراي او ماند تا درگذشت . پيكر او را در خانه اش در باب المراتب (باب الازج : ابن اثير، 11/97) به خاك سپردند و سپس در رجب سال 544 آن را به مقبرة خاص او در حربيه منتقل كردند (ابن جوزي ، همانجا).

ابن طراد وزير ستوده خصال و فاضل و خردمند (هندوشاه ، 298، 299)، گذشته از فعاليتهاي سياسى ، از جمله راويان عصر خود به شمار مى رفته است . وي از پدرش طراد بن محمد و عموهايش ابونصر و ابوطالب و چند تن ديگر حديث شنيد و روايت كرد (سمعانى ، 6/372؛ ابن جوزي ، همانجا). و از ابوجعفر بن مسلمه اجازة روايت گرفت ؛ و كسانى چون ابواحمد ابن سكينه و ابوالقاسم ابن عساكر (ذهبى ، 20/150) و سمعانى از او روايت كرده اند (سمعانى ، همانجا). ابن طراد بسيار عبادت مى كرد و قرآن مى خواند و بر قراء و زهاد مقرريها بر قرار كرد (ذهبى ، 20/151).

مآخذ

ابن اثير، الكامل ؛ ابن جوزي ، عبدالرحمان ، المنتظم ، حيدرآباد دكن ، 1358ق /1939م ؛ ابن طقطقى ، محمد، الفخري ، به كوشش هارتويك ، درتبورگ ، پاريس ، 1894م ؛ ابن عمرانى ، محمد، الانباء فى تاريخ الخلفاء، به كوشش قاسم السامرايى ، ليدن ، 1973م ؛ ذهبى ، محمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط، بيروت ، 1406ق /1986م ؛ سمعانى ، عبدالكريم ، الانساب ، حيدرآباد دكن ، 1386ق / 1966م ؛ هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف ، به كوشش عباس اقبال ، تهران ، 1257ش . صادق سجادي

/ 479