شماره مقاله:1945
اَبواِسْحاقِ بْنِ عَيّاش، ابراهيم، متکلم معتزلي بصري در سد? 4ق/10م و استادِ
قاضي عبدالجبار معتزلي. نام پدر او در غالب منابع «عياش» ضبط شده است، اما ابن نديم
که خود معاصر ابواسحاق بوده، با تصريح به اينکه جز نامش، آگاهي بيشتري دربار? وي
ندارد، نام و نسب او را «ابراهيم بن محمد بن عياش» آورده است (ص 221). ابواسحاق بخش
عمدهاي از حيات خود را به دور از بغداد که مهمترين مرکز فرهنگي آن زمان بود،
گذرانيد (نک : قاضي عبدالجبار، «طبقات المعتزله»، 328) و شايد به همين سبب ابن
نديم چندان با وي آشنايي نداشته است.
ابواسحاق که از طبق? دهم معتزله به شمار ميرود، به مکتب بصره تعلق دارد. وي نزد
ابوهاشم جبايي، يکي از برجستهترين معتزليان بصره، دانش آموخت و از دو شاگرد صاحب
نام او، ابوعبداللـه بصري و ابوعلي بن خلاد بصري، نيز بهر? فراوان برد (ابن مرتضي،
107، قس: 7، به نقل از ابن کرام? جشمي که ابوعبداللـه بصري را شاگرد ابواسحاق بن
عياش دانسته است).
ابواسحاق در بصره، اهواز، تستر (شوشتر)، عسکر و اُبُلّه مجالس درس پررونقي داشته و
شاگردان بسياري را تربيت کرده است (قاضي عبدالجبار، همانجا). گفته شده که جمعي از
طالب علمان بغدادي پس از استفاده از مجلس درس ابوعبداللـه بصري به مجلس درس او
ميشتافتهاند (همانجا؛ ابن مرتضي، 107). شاگر نامدار او قاضي عبدالجبار معتزلي است
که علم کلام را نخست از وي آموخت (قاضي عبدالجبار، همانجا؛ ابن کرامه، 365، 366).
قاضي که در آغاز به اشاعره گرايش داشت (مکدرموت، 8)، احتمالاً بر اثر آموزشهاي
ابواسحاق به معتزله پيوست. قاضي عبدالجبار همواره از او با احترام بسيار و با عنوان
«شيخنا» ياد کرده و دانش و منش او را بسيار ستوده است («طبقات المعتزله»، همانجا،
شرح الاصول، 214، 280، المغني، 4/29، 58).
ابواسحاق در تداوم فرهنگ و انديش? معتزلي تأثير بسزايي داشته است. نقش او را در
تاريخ فکر معتزله زماني در مييابيم که بدانيم متکلمان اين مسلک هنگام برشمردن
طبقات خود، او را در سلسلهاي قرار ميدهند که دانش خود را از طريق آن آموختهاند
(عثمان، 17؛ نک : ابن مرتضي، همانجا، به نقل از ابن کرام? جشمي).
ابواسحاق در زماني ميزيست که ابن اخشيد با تأسيس مکتب کلامي خود و با انتقاد شديد
از ابوهاشم، شکافي در ميان معتزليان پديد آورده بود و از اين رهگذر اختلاف ميان دو
گروه اخشيدي و پيروان ابوهاشم بالا گرفته بود (قاضي عبدالجبار، نطبقات المعتزله»،
329؛ مکدرموت، همانجا)، اما ابواسحاق و ديگر شاگردان ابوهاشم، به وي وفادار ماندند
و به دفاع از آراء و عقايد او برخاستند. گفته شده که ابواسحاق يکي از پيروان ابن
اخشيد را که در علوم مختلف چيرهدست بود، از طريق? اخشيديه به مذهب ابوهاشم باز
گردانيد (قاضي عبدالجبار، همان، 328).
ابن مرتضي (ص 5-7)، از قول ابواسحاق مطالبي نقل کرده است که مطابق آن، وي سند
معتزله را درستترين سند در ميان مسلمانان و اهل قبله دانسته است، زيرااين سند از
طريق واصل بن عطاء و عمروبن عبيد به ابوهاشم عبداللـه بن محمد بن حنفيه ميرسد و از
طريق آنان به اميرالمؤمنين علي(ع) و سپس به رسول اللـه(ص) منتهي ميگردد.
نکاتي دربار? سند معتزله در ديگر آثار معتزلي و غيرمعتزلي نيز ديده ميشود (نک :
ابن نديم، 202؛ قاضي عبدالجبار، شرح الاصول، 137، 138، «طبقات المعتزله»، 164،
المغني، 20(2)/136، 137؛ ابن ابي الحديد، 6/371؛ شهرستاني، 49). ابن نديم هنگامي که
از متکلمان معتزلي سخن ميگويد، از ابوالهذيل علاف نقل ميکند که تفکرِ مبتني بر
عدل و توحيد را از طريق واصل و ابوهاشم بن محمد بن حنفيه از اميرالمؤمنين علي(ع)
گرفته و او نيز از رسولاللـه(ص) اخذ کرده است (همانجا). قاضي عبدالجبار نيز در
مقدم? «طبقات المعتزله» بدون آنکه از ابن نديم يا ابن عياش سخني به ميان آورد،
مطالبي به همين مضمون آورده است (ص 164). بايد دانست که طرح بحثي با عنوان سند
معتزله، احتمالاً از سد? 4ق به بعد بهطور جدي آغاز گرديد و تا حدودي نيز زاييد?
نوعي گرايش شيعي بود که تمايل به انتساب علوم کلامي و غيرکلامي به علي(ع) داشت
(نک: همو، المغني، همانجا؛ ابن ابي الحديد، همانجا). برخي اين سند را ساخت? شيعيان
و ناشي از آميختن تفکر معتزلي و شيعي در سد? 4ق دانستهاند (متز، 1/372، 373).
از ابواسحاق آراء مهمي در مسائل کلامي بر جاي نمانده است. برخي از نظريات او را
بهطور پراکنده در آثار قاضي عبدالجبار (نک : شرح الاصول، 214، 280، 307، المغني،
4/29، 58، 271-276، 285، 11/474، 12/136، 14/199، 291) و ديگران (نک : ابورشيد
نيشابوري، «کتاب المسائل في الخلاف»، 27، 84، في التوحيد، 541؛ ابن متويه، 2/86،
143؛ فخرالدين رازي، 83-85) ميتوان يافت. در برخي از کتب کلامي، در باب شيئيت
معدوم، آرائي به ابواسحاق نسبت داده شده است. به نقل از اين منابع، وي همچون برخي
ديگر از متفکران معتزلي، براي ماهيات ممکنه در حال عدم، پيش از آنکه پا به عرص?
وجود بگذارند، ذوات و حقايقي قائل است، اما آنچه در اين مورد وي را از ساير
همفکرانش جدا ميکند، اين است که او اين ذوات را خالي از هرگونه صفتي ميداند.
ابواسحاق دربار? اتصاف اين ماهيت معدومه به صفت جوهريت، معتقد است که اين صفت با
تحيّز (جاي گرفتن در مکان) يکي است و از آنجا که تحيز از صفاتي است که تابع وجود
است و اتصاف ماهيت ممکنه قبل از موجود شدن به صفت تحيز ممکن نيست، اتصاف آنها به
صفت جوهريت نيز در عالم عدم امکان ندارد (همانجا؛ عضدالدين ايجي، 56، 57؛ نادر،
132).
ديدگاه ابواسحاق در مسأل? امامت به روشني معلوم نيست. همين قدر ميدانيم که ابن
مرتضي کتابي در امامت امام حسن و امام حسين(ع) و فضايل ايشان به وي نسبت ميدهد (ص
107). اگر انتساب اين کتاب به وي صحيح باشد، ميتوان گفت که وي گرايش شيعي داشته و
در اين مورد احتمالاً تحت تأثير استادش ابوعبداللـه بصري بوده که وي نيز کتابي در
تفضيل اميرالمؤمنين علي(ع) نوشته بوده است (همانجا).
از آثار ابواسحاق، جز برخي آراءِ پراکنده در آثار قاضي عبدالجبار و ديگران چيزي بر
جاي نمانده است. قاضي عبدالجبار وي را صاحب کتابهايي در «نقض» و «اجوبه المسائل»
ميداند («طبقات المعتزله»، 328؛ نيز نک : ابن نديم، همانجا).
مآخذ: ابن ابي الحديد، عبدالحميد بن هبهاللـه، شرح نهجالبلاغه، به کوشش محمد
ابوالفضل ابراهيم، قاهره، داراحياء الکتب العربيه؛ ابن کرام? جشمي، محسن بن محمد،
«الطبعه الحاديه عشره و الثانيه عشره من کتاب شرح العيون»، فضل الاعتزال و طبقات
المعتزله، به کوشش فؤاد سيد، تونس، 1393ق/1974م؛ ابن متويه، حسن بن احمد، المجموع
في المحيط بالتکليف، به کوشش جين يوسف هوبن، بيروت، 1986م؛ ابن مرتضي، احمد بن
يحيي، طبقات المعتزله، به کوشش ديوالد ويلتسر، بيروت، 1380ق/1961م؛ ابن نديم،
الفهرست؛ ابورشيد نيشابوري، سعيدبن محمد، في التوحيد، به کوشش محمد عبدالهادي
ابوريده، قاهره، وزاره الثقافه؛ همو، «کتاب المسائل في الخلاف بين البصريين و
البغداديين»، به کوشش آرتوربيرم، دراسات ... (نک : مل ، بيرم)؛ شهرستاني،
عبدالکريم بن محمد، الملل و النحل، به کوشش عبدالعزيز محمد وکيل، قاهره،
1387ق/1968م؛ عثمان، عبدالکريم، مقدمه بر شرح الاصول الخمسه (نک : هم ، قاضي
عبدالجبار)؛ عضدالدين ايجي، عبدالرحمن بن احمد، المواقف في علم الکلام، بيروت،
1406ق/1986م؛ فخرالدين رازي، محمد بن عمر، محصل افکار المتقدمين و المتأخرين،
بيروت، 1984م؛ قاضي عبدالجبار بن احمد، شرح الاصول الخمسه، به کوشش عبدالکريم
عثمان، قاهره، 1384ق/1965م؛ همو، «طبقات المعتزله»، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله،
به کوشش فؤاد سيد، تونس، 1393ق/1974م؛ همو، المغني في ابواب التوحيد و العدل، به
کوشش محمدعلي تجار و ديگران، قاهره، الدار المصريه للتأليف؛ متز، آدام، الحضاره
الاسلاميه في القرن الرابع الهجري، ترجم? محمد عبدالهادي ابوريده، قاهره، مکتبه
الخانجي، مکدرموت، مارتين، انديشههاي کلامي شيخ مفيد، ترجم? احمد آرام، تهران،
1363ش؛ نيز:
Biram, A., Studien zur Philosophie des Ab? Ra??d Ann?s?b?riy, ed. Fuat Sezgin,
Frankfurt, 1986; Nader, A. N., le Système philosophique des Mu?tazila, Beirut,
1956.
مسعود حبيبي مظاهري