شماره مقاله:1849
اِبْنِ نُباته، ابوبکر جمالالدين محمدبن محمد فارقي حذاقي (جذامي) مصري (686-7
صفر 768ق/1287-13 اکتبر 1366م)، اديب، شاعر و نويسند? مشهور عصر مماليک. منابع کهن
چون صفدي، ابنحجه و ابنحجر نسبتاً به تفصيل دربار? او سخن گفتهاند، اما ميدانيم
که اينگونه شروح احوال، محقق معاصر را قانع نميکند و پيوسته در پي يافتن نکات
اساسيتر در آثار شخصيت مورد نظر است. اين کار دربار? ابننباته توسط عمر موسي پاشا
جام? عمل پوشيد؛ به اين جهت است که ما اساس کار خود را در اين مقاله، بر تحقيقات وي
نهادهايم.
بيشتر منابع از جمله فيروزآبادي (قاموس، 1/159)، ابنتغري بردي (النجوم، 11/95)،
نباته، نام يکي از نياکان دور وي را به ضمّ نون درستتر و معمولتر شمردهاند، ولي
زبيدي (تاجالعروس، 1/590) آن را به فتح نون ضبط کرده است. بنابر تصريح غالب منابع
کهن، ابننباته لقب جمالالدين داشت، اما برخي او را شهابالدين (ابنبطوطه، 72)
خواندهاند. کني? مشهور او ابوبکر است (ابن حجر، 5/485) و جز آن به ابوالفضائل
(ذهبي، 2/278) و ابوالفتح (ابنحجر، همانجا) و ابوعبداللّه (سلامي، 2/312؛ ابنحجه،
خزانه، 290) نيز مکنّي بوده است. نسبت فارقي اشاره به مَيّافارقين، زادگاه نياي
بزرگ او، عبدالرحيمبن نباته (نک : ه د، ابننباته، عبدالرحيم) دارد (پاشا، 117).
مهمترين نوشتهاي که بر پاي? آن ميتوان خطوط کلي شخصيت ابننباته را ترسيم کرد،
متن اجازهنامهاي است که وي در آغاز شعبان 729 به درخواست صفدي برايش نوشته است
(صفدي، 1/312-319؛ نيز نک : ابنحجه، همان، 289-293؛ ابنتغري بردي، المنهل،
5/244-254). به تصريح خود ابننباته در اين اجازهنامه (صفدي، 1/317) و به نقل اکثر
مورخان معاصر او (ذهبي، همانجا؛ صفدي، 1/312؛ سبکي، 9/273)، وي در 686ق در زقاق
القناديل، از محلههاي اعياننشين فسطاط مصر، ديده به جهان گشود و در همانجا پرورش
يافت.
پدرش که خود محدث و شاع و عهدهدار برخي مشاغل ديواني بود (ابنحجر، 5/437)، به
ترتيب وي همت گماشت و او همراه پدر به حلق? مشايخي چون ابنخطيب المزه، عبدالرحيم
بن دميري و ابندقيق العيد راه يافت (همو، 5/485-486) و از مشاهيري چون ابوالهيجاء
غازي حلاوي، ابونصر عبدالعزيزبن ابيالفرج حصري، احمدبن اسحاق همداني ابرقوهي
(صفدي، 1/317) و جد خود شرفالدين محمد (ابنحجر، 5/485) حديث شنيد. او گذشته از
حديث، کتب مشهور ادبي را نيز فرا گرفت (صفدي، 1/318) و در اين زمينه از استاداني
چون علاءالدين ]علي بن محمد[ بن عبدالظاهر (همو، 1/312)، عبداللّهبن عبدالظاهر،
محمدبن ابراهيم بن نحاس نحوي، امير شمسالدين محمدبن اسماعيل تيتي آمدي،
علمالدينبن سلطان الضرير، بهاءالدين محمد معروف به ابنمفسر، نصيرالدين مناوي،
سراجالدين عمر وراق مصري (همو، 1/317-319)، معزالدين محمودبن حماد حموي (همو،
9/176-177؛ ابنحجر، 1/443) روايت کرد. در مصر و ديگر شهرها از استادان بسياري
اجاز? روايت گرفت (صفدي، 1/317)، اما از تاريخ اين اجازهها و يا نخستين آنها چيزي
در دست نيست. تنها در اين ميان از اجازههاي عزالدين ابوالعز عبدالعزيزبن عبدالمنعم
حراني، فخر ابنبخاري، زينب دختر مکي، ابنمجاور و ابنزين ياد شده است (ابنحجر،
5/486)، اما در برخي از اين اجازهها نيز جاي تأمل است، مثلاً ابوالعز ظاهراً در
همان سالي که وي متولد شده، درگذشته است (نک : يونيني، 4/328).
چنين پيداست که ابننباته از همان نوجواني به ادب مايلتر بود و در اين راه چندان
کوشيد تا از همگنان پيشي گرفت (صفدي، 312؛ ابنحجر، همانجا). اين گرايش نخستينبار
در ديدار با ابندقيق العبد و پيش از 700ق در او پيدا شد (نک : همانجا). عاملي
(1/429 از پارهاي اشعار که ميان ابننباته و ابندقيق العبد مبادله شده، ياد کرده
است.
ابننباته از همان آغاز در مصر به مدح بزرگان پرداخت. خاندان فضلاللّه عمري را که
در ديوانهاي سلاطين مصر و شام منصبهاي مهم داشتند، مدح گفت (نک : همان، 211-212،
365-366)، يک قطع? 6 بيتي به هنگام بيماري او 0همان، 234-235) و يک قصيده در رثاي
او سروده است (همان، 460-461؛ نيز نک : پاشا، 140). از ديگر ممدوحان وي علاءالدين
عليبن احمد ابناثير منشي مخصوص (کاتبالسر) سلطان الناصر را ميتوان نام برد
(ابننباته، همان، 212-216).
ابننباته در حدود سال 715ق (صفدي، همانجا) به شام سفر کرد (قس: ابنحجر، همانجا،
که 716ق آورده است) و در دمشق رحل اقامت افکند. از اين تاريخ، فصل مهمي از زندگي
ابننباته آغاز ميشود که نزديک نيمقرن به درازا ميانجامد (همانجا). وي شايد در
جستوجوي زندگي فراختر به شام مهاجرت کرده باشد، زيرا چنانکه اشاره خواهد شد،
بارها در اشعارش از تنگدستي ناليده است. با اينهمه بعيد نيست که عوامل سياسي نيز در
اين کار دخيل بوده باشد، چه ميدانيم که او با سلطان الناصر محمد، سر سازش نداشت و
در سراسر اين مدت، به شهادت ديوانش، حتي يک مديحه براي او نسرود. افزون بر اين، بسا
که ابننباته با ابوالفداء که در همان سال به قاهره آمده بود، به طريقي آشنايي
يافته و مقدمات اين سفر فراهم شده باشد (پاشا، 149-151). به هر تقدير، وي در آنجا
به پدرش که پيش از اين به دمشق رفته و عهدهدار دارالحديث نوريه شده بود، پيوست و
پدر، هر آنچه را کسب ميکرد، هزين? فرزندان جمالالدين ميکرد (صفدي، 1/270-271؛
ابنحجر، 5/437)، اما جمالالدين نيز خود بيکار ننشست و در پي کسب مال، به مدح
بزرگان دمشق پرداخت (صفدي، 1/312). بدين سان، ملاحظه ميشود که شاعر، نخست در دمشق
مسکن گزيد و از آنجا به حماه و حلب و طرابلس و ديگر شهرها در آمدوشد بود (نک :
همو، 1/312، 9/174؛ ابنحجر، 5/486).
وي هر ساله در سفر به حماه، نزد الملکالمؤيد ابوالفداء امير ايوبي، بار مييافت و
مدايحي نيکو در ستايش او ميساخت (نک : ابننباته، همان، 294، بيت 21، جم : صفدي،
1/312؛ ابنحجر، همانجا). از اينرو ابوالفداء، جز آنچه به هنگام باريابي بدو
ميبخشيد، سالانه 600 درهم نيز براي او مقرر داشت (صفدي، 9/174؛ ابنشاکر، 1/184؛
نيز نک : ابنحجر، 1/444؛ قس: ابنحجه، ثمرات، 124)، از آن پس حدود 3 يا 4 سال در
حماه اقامت گزيد و در شمار شاعران بارگاه ابوالفداء درآمد (صفدي، 9/176؛ ابنتغري
بردي، همان، 2/401؛ پاشا، 152-153). بررسي ژرفتر در اشعار و آثار ابننباته چنين
مينماياند که علاوه بر «قصايد مؤيديه» که به بيش از 42 قطعه و قصيده ميرسد،
تأليفات او همگي به خواست ابوالفداء به رشت? نگارش درآمده است (همو، 152). شاعر در
حماه خوشترين ايام زندگي را گذراند، چندانکه عاقبت حماه را «قاهر?» خويش خواند
(نک : ابننباته، همان، 131، 184، 187، 194، جم؛ قس: پاشا، 153). از جمل? مشاهير
اين دوره که ابننباته با آنان رابطهاي داشته، ميتوان شهابالدين محمودبن سليمان
(د 725ق) کاتب ديوان انشاء دمشق و ابنصصري احمدبن محمد را نام برد (نک :
ابننباته، همان، 363-364، 508؛ پاشا، 165-166، 175-176).
جلالالدين محمدبن عبدالرحمن قزويني (د 739ق) نيز که خطيب جامع دمشق و عهدهدار قضا
بود، از ممدوحان اين دوره از زندگي شاعر است. ابننباته در مدح او چند قصيده (همان،
198-199، 432-433، جم( و در سوگش مرثيهاي ساخت (همان، 404-405). در همين دوره،
شاعر براي ديدار ابنزملکاني (د 727ق) که در حلب عهده دار قضا شده بود، آهنگ آن
ديار کرد و قصايدي در مدح وي سرود (ابنبطوطه، همانجا؛ ابننباته، همان، 67-71، 76،
297-299، 505-506). ابنبطوطه بخشي از قصيد? همزيهاي را که او در بيش از 50 بيت در
مدح ابنزملکاني سروده، آورده است (ص 72-73)، اما اين قصيده در ديوان او نيامده
است. در پي آن، روابط شاعر با اين زملکاني چندان استحکام يافت که حسادت عدهاي را
برانگيخت (نک : ابننباته، همان، 506؛ پاشا، 173).
با مرگ ابوالفداء (732ق)، بيم آن ميرفت که اين دوران پرشکوه به سرايد، از اينرو
شاعر، در مرثيهاي که در سوگ امير سرود، سخت بناليد (ابننباته، همان، 570-573). پس
از آنکه الملکالافضل ناصرالدين محمد (حک 732-742ق) به جاي پدر نشست، ابننباته
نزد او شتافت و در قصيدهاي مشهور (نک : همان، 429-430)، حکومت او را تهنيت و مرگ
پدر را تعزيت گفت و در اثناي آن، آسايش خويش را در پناه پدر، به ياد پسر انداخت تا
شايد امير با او عنايتي کند. افضل نيز رسم پدر را فراموش نکرد و بفرمود مقرري
سالان? شاعر را بپردازند (صفدي، 1/312). ان قصيده، از آنجا که يک بيت مدح و يک بيت
رثاست، سخت موجب شگفتي ابنحجه شده است (خزانه، 119.
شاعر در قصايدي که در اين دوران در مدح افضل پرداخته، از خاندان ايوبي که بر
برکتشان، شهرت يافته، به نيکي ياد کرده است (نک : همان، 338-3409، اما با زهدگرايي
امير جوان (نک : ابنوردي، 2/473) و بيتوجهي او نسبت به شعر و شعرا، آرامش و
آسايش او مختل شد (صفدي، 2/225). شاعر در قطعهاي که ظاهراً در همين ايام خطاب به
يکي از وزيران سروده، از قطع مقرري خويش زبان به گلايه گشوده است (همان، 54) و در
قصيدهاي از غم غربت و تهيدستي و گرسنگي خويش ناليده (همان، 563-564) و نيز در
بيماري گنيزش قصيدهاي پردرد سروده است (همان، 491؛ پاشا، 195)، اما شاعر، حتي
زماني که افضل از ملک خويش عزل و به دمشق منتقل شد و حکومت ايوبيان بر حماه به
پايان رسيد، باز از مدح امير دريغ نکرد (نک : ابننباته، همان، 543-544؛ پاشا،
196-197) و در پي مرگ او (742ق) نيز چکامهاي اندوهناک سرود (همان، 99-100).
پس از آن ابننباته حماه را ترک گفت و در دمشق اقامت گزيد و از مردم کناره گرفت
(صفدي، 1/312). وي ظاهراً در همان زماني که افضل، زهد پيشه کرده و او از مقرري خود
محروم شده بود، با وزير امينالدين عبداللّه قبطي که از 733ق در دمشق سمت نظارت
ديوان را عهدهدار بود، پيوندي نزديکتر يافت (پاشا، 198). در 735ق، چون وزير اهنگ
قدس کرد، از اندوه خاطر او در سوگ فرزندش عبدالرحيم، آگاهي يافت و وي را به همراهي
در اين سفر فراخواند (ابنحجه، ثمرات، 358؛ پاشا، 199). پس از آن، امينالدين او را
مأمور نظارت بر کليساي قُمامه در قدس ساخت تا هر ساله بدانجا سرکشي کند (صفدي،
همانجا). خود او در ابياتي به اين وظيفه اشارت کرده (همان، 465) و به پاس احسان
وزير، قصايدي در مدح او پرداخته است (همان، 395-396). با اينهمه اين دوره نيز ديري
نپاييد و با قتل تنکز، نايب حکومت شام و قتل امينالدين (741ق) به فرمان سلطان
الناصر محمد، خاتمه يافت (پاشا، 201).
در قصايد اين دوران که در مدح هر آشنا و بيگانه پرداخته شده، پيداست که شاعر در
تکاپوي معاش است: در مديحهاي از مدايح قاضي دمشق، تقيالدين سبکي، از تيره روزي
خويش گله ميکند (همان، 8-10، 94، 273-275؛ پاشا، 217-2189 و يا در دو قصيده که در
مدح محييالدين بن فضل اللّه کاتب السر سلطان الناصر محمد در قاهره سروده، به عرض
حال خويش پرداخته و خواستار وظيفهاي در ديوان ميشود (همان، 100-102، 564-566؛
پاشا، 204-205). حتي يک چند بيآنکه حکمي صادر شود، در ديوان دمشق به کتابت پرداخته
و گاه با قطعههايي دلنشين از شهابالدينبن فضلاللّه تقاضاي دستيابي به منصب
توقيعنويسي را داشته است (صفدي، 1/330-331). سرانجام اين خواسته جام? عمل پوشيد و
در اوايل 743ق به فرمان شهابالدين، رئيس ديوان انشاي دمشق، بدين سمت تعيين گرديد
(همو، 1/330؛ ابنحجر، 5/486). قلقشندي نمونههاي فراواني از توقيعهاي او را که
برخي در همين سال نوشته شده، آورده است (12/304-305، جم(.
با عزل شهابالدين و جانشيني و برادرش بدرالدين در همان سال (743ق)، ابننباته که
از خطي خوش برخوردار بود (صفدي، 1/313؛ سبکي، 9/201، 273)، همچنان تا مدتي بعد به
کار ديواني مشغول بود، تا اينکه به گفت? مقريزي (2 039/671) در 745ق از منصب
توقيعنويسي عزل شد و پس از چندي دوباره اين منصب را باز يافت. ابنوردي (2/494)،
ضمن رخدادهاي 748ق از او در شمار توقيعنگاران دمشق ياد کرده است (قس: پاشا،
207-2089. با اين حال تاريخ دقيق عزل او و علت آن معلوم نيست.
قصيدهاي که شاعر به هنگام ورود علاءالدينبن فضلاللّه به دمشق، در مدح او سروده
(همان، 450-452)، حکايت از اين دارد که علاءالدين نظارت بر کليساي قمامه را دوباره
برعهد? او گذارد، و همو وسيل? بازگشت ابننباته به ديوان دمشق را فراهم ساخته است
(نک : همان، 452؛ قس: پاشا، 209-210). از اين پس تا هنگام مراجعت به مصر، از زندگي
شاعر اطلاع روشني در دست نيست. آنچه در شعر او در اين ايام جلب توجه ميکند، سخن از
مصر و شوق ديدار نيل و اهرام و آرزوي بازگشت بدانجاست و در قصايدي که در همان ايام
به الناصر حسن سلطان مصر و کاتب السر او علاءالدينبن فضلاللّه تقديم ميداشت، آن
آرزو را ياز مينمود (نک : همان، 15، 26-28، 31-32، 42، 195-198، جم(. از اينرو
سلطان، در ربيعالاول 761 وي را به مصر فراخواند و دستور داد اسباب سفر وي نيز
فراهم آيد و مقرريهاي معوقه بدو پرداخت شود. در قاهره، منصبي در ديوان انشاء به او
واگذار شد، ولي به علت ناتواني از حضور در محل کار معاف گرديد (ابنحجر، 5/487).
سلطان در همين ايام فرمان به جمعآوري و استنساخ ديوان او داد (نک : ابننباته،
همان، 519؛ پاشا، 224). شاعر نيز به پاس اين عنايات، مدايحي چند به سلطان تقديم کرد
(نک : همان، 380-382، 491-493، 521، 579-582).
در پي قتل سلطان الناصر حسن (762ق)، دوستي ابننباته با علاءالدين بن فضلاللّه که
گويا موجب شده بود زن و فرزند شاعر نيز به او ميپيوندند (نک : همان، 227-228)،
نزديک بود از دسيس? بدخواهان به تيرگي گرايد. چه، کساني که به فرمان علاءالدين
بودند، سعي بر آن داشتن که شاعر را از مقرري ديواني محروم سازند. ابننباته در
قصيدهاي که در شمار آخرين اثار اوست، ميکوشد خويش را از اتهام بدسگالان برهاند
(همان، 199-202؛ پاشا، 236-237). به هر حال، ابننباته واپسين روزهاي زندگي را به
پريشان حالي سپري کرد 0ابنحجر، همانجا) و سرانجام در بيمارستان منصوري قاهره
درگذشت و در خارج بابالنصر در قبرستان صوفيه به خاک سپرده شد (سبکي، 9/273؛
ابنکثير، 14/337؛ سلامي، 2/311-312؛ بشتکي، «د»).
شخصيت ادبي: شعر ابننباته را همه ستوده و وي را اديب عصر و پرچمدار شاعران زمان
خويش (سبکي، همانجا)، بل سرآمد شعراي مشرق (ابنبطوطه، 73) خواندهاند. ابنحجه با
اعجاب از او ياد کرده و گفته است که وي با بيان بديع و سحرگون? خويش از بزرگان پيش
از خود پيشي گرفته است (خزانه، 293)؛ در مواردي نيز به مقايس? او با بزرگاني چون
متنبي، ابوالعلاء معري، بحتري، و ابونراس پرداخته است (نک : همان، 30، 55، 62).
صفدي نيز که به نوعي با او معارضه داشته است (نک : ابن اياس، 1 (2)/62-63)،
ميگويد: او در لطافت نظم، شيريني لفظ و زيبايي معنا يگانه است (1/311-312). ابن
نباته خود نيز به هنر خويش ميبالد، چنانکه گاه خويش را خداوندگار شعر (همان، 489،
بيت 18) و امير شعرا (همان، 498، بيت 7) ميخواند و زماني نيز خود را با بزرگاني
چون ابنعباد و ابنزيدون (همان، 505) برابر مينهد.
ابننباته در نظم و نثر، سبک ادبي قاضي فاضل عبدالرحيمبن علي (د 596ق) را که بر
پاي? صنايع بديع بهويژه «توريه» پيريزي شده بود (نک : ابنحجه، همان، 241)، پيش
گرفت و آن را به کمال رساند، به گونهاي که اديباني چون صفدي، ابن وردي،
برهانالدين قيراطي، ابن صائغ و ابن ابي حجله به تقليد از شيو? او پرداختند (همان،
303). البته وي به تقليد صرف از قاضي بسنده نکرد و خود راه اجتهاد و ابتکار را گشود
(همان، 293). از اينرو، از ميان تمام فنون بديع، بيان رمزآميز بهويژه توريه،
برجستگي خاصي در شعر ابن نباته دارد (نک : ابن اياس، 1 (2)/62). او در توريه، به
دور از ابهام و تکلف و تعقيد لفظي و معنوي و در عين «انسجام»، معني را به مخاطب
ميرساند و اين نکته، تفاوت عمد? روش او با شيو? رايج در توريه است (نک: پاشا،
450). فن «استخدام» که بليغان به لحاظ دشواري و آميختگي با توريه کمتر بدان
پرداختهاند (ابنحجه، همان، 54)، قسمت ديگري از بيان رمزآميز ابننباته را تشکيل
ميدهد و ابنحجه شواهدي از آن را آورده است (همان، 55). ابن نباته «ايداع» را نيز
با توريه يا ديگر فنون بديع درآميخته است (ابنحجه، همان، 377-378). اينگونه
سخنآرايي بيشتر در قطعهها به چشم ميخورد (نک : ابن نباته، همان، 56، 110-112،
جم ؛ پاشا، 462). از اينرو، شعر ابن نباته به عنوان طلايهدار يکي از مکتبهاي مهم
عصر خويش درخور بررس است.
بيشتر شعر ابننباته را مدح تشکيل ميدهد. وي به حکم تقليد، مدايح خود را غالباً با
تغزل آغاز ميکند ـ گاه نيز برخلاف معمول آن را در پايان قصيده ميآورد ـ سپس به
ستايش صفات ممدوح ميپردازد و بيشتر بزرگواري، شجاعت و دانش وي را ميستاند (پاشا،
423). از سويي او دلبست? مجون است و در ديوان خود قطعههاي فراواني مشحون از انديش?
گناهآلود دارد و شايد به همين دليل بوده است که گاه گاه به مدح رسول اکرم(ص) دست
ميزده تا خويش را از احساس گناه وارهاند (مبارک، 242-243؛ نيز نک : ابننباته،
همان، 183، بيت 8؛ 372، بيت 15). اشعاري که ابننباته در مدح پيامبر(ص) گفته، از 6
قصيده فراتر نميرود (پاشا، 274؛ قس: مبارک، 229) که برخي از آنها را در معارضه با
قصايد شعراي معروفي چون کعببن زهير و حسانبن ثابت سروده است، اما در آنها نوآوري
و معاني تازه کمتر يافت ميشود (نک : مبارک، 229-243).
وي علاوه بر قصايد انبوهي که در مدح ابوالفداء و ملک افضل سرود و در 2 ديوان
جداگانه گرد آورد (نک : آثار)، مدايح بسياري نيز به ديگر بزرگان روزگارش از جمله
تاجالدين سبکي (ابننباته، همان، 141-143، 309، جم(، بهاءالدين سبکي (همان، 159،
288، 446-447)، جمالالدين بن الشهاب محمود (همان، 11-12، 108-110، جم(، ابن ابي
حجله (همان، 227، 304)، تاجالدين ابنالزين خضر (همان، 110-112، 154، جم( و
جمالالدينبن ريان (همان، 112، 398-399، جم( تقديم داشته است.
بخش ديگر شعر ابننباته مراثي است. سوزناکترين مراثي او، اشعاري است که در مرگ
نابهنگام فرزندان خويش سروده است. به گفت? صفدي (1/312)، فرزندان او را در خردسالي
مرگ فرا ميرسيد و بدينگونه 16 فرزند را از دست داد. بيشک اين رويدادها بر شخصيت
و شعر او تأثيري اجتنابناپذير گذارده، آنچنانکه حتي در قطعهاي که احتمالاً يادگار
واپسين روزهاي عمر اوست، از مرگ پدر و فرزندان خود سخن گفته است (ابننباته، همان،
320). همچنين در حظيرهالانس، از مرگ فرزندش عبدالرحيم که در آستان? سفر او به قدس
درگذشت، ناله سر داده است (ابنحجه، ثمرات، 360). اينگونه مراثي در ديوان او سخت
فراوان است (ابننباته، همان، 18، 73-74، 156-157، 163، 217-220، 347-348، 480،
516-517، 557-558؛ پاشا، 292-299). شعري که در رثاي ابوالفداء سروده، نيز بسيار
سوزناک است (نک : ابن نباته، همان، 412، 570-573) و شايد گزاف نباشد اگر بگوييم که
رثاي او در مرگ ملک افضل نيز در واقع رثاي ابوالفداء و هم? ايوبيان است (پاشا،
302-303).
تغزلات ابننباته را نيز برخي سرآمد شعر متأخران ميدانند (شوکاني، 2/253-254).
نمون? زيبا و بلند تغزل او را در آغاز رائيهاي که در مدح پيامبر(ص) پرداخته
(ابننباته، همان، 180-183)، ميبينيم. اين غزل در 37 بيت است و در مطلع آن بيشتر
همان معاني و ترکيبهاي تقليدي و تکراري پيشينيان را به کار گرفته است (نک : مبارک،
232-234). ابننباته مطلع قصايدش را که در نسيب و غزل سروده، در ديواني گرد اورده
است (نک : آثار). افزون بر آن، قطعههاي 2 و چند بيتي که بيش از يک سوم ديوان او
را تشکيل ميدهد، بيشتر مضامين تغزلي دارد (نک : ابن نباته، همان، 56، 65، 270،
جم(.
خمريات نيز در ديوان ابننباته جايي دارد. در مطلع تائيهاي که در مدح ابن زملکاني
سروده، خمريهاي بلند آورده و در پايان، با غزل در آميخته است که ه 28 بيت ميرسد
(همان، 67-68). نواجي در حلبهالکميت که جنگي است فراهم آمده از خمريات، بخشي از
سرودههاي ابننباته را آورده و گاه به توريهآميز بودن اسماء خمر در شعر او اشارت
کرده است (نک : ص 7، 107، 109-110، جم(. تقيالدين ابوبکربن عبداللّه بدري در ذکر
گروهي که از شرب خمر توبه کردهاند، از ابننباته نيز ياد کرده است و پارهاي از
ابيات او را که دربار? اين توبه گفته، آورده است (پاشا، 334-335؛ قس: ابننباته،
همان، 139).
ابننباته نيز مانند بسياري از شعراي معاصر خود، به چيستانسرايي (احاجي و الغاز)
عنايت تمام داشت. شمار اينگونه اشعار در ديوان او به 22 قطعه و قصيده ميرسد (پاشا،
336). فکاهه و مجون نيز از ويژگيهاي بارز شعر ابننباته است. شاعر اينگونه اشعار را
در فصل چهارم القطرالنباتي که به همين امر اختصاص يافته، فراهم آورده است (پاشا،
339-340). در ديوان ابننباته، قطعههاي 2 و چند بيتي بسياري در مجون ديده ميشود.
در برخي از اين ابيات، بيپروايي و پردهدري اشکار است (نک : ابننباته، همان، 50،
58، جم(. جالب آنکه وي در ابياتي که در اواخر عمر خويش سروده، از اينگونه شعر و
نيز از غزلسراييهاي دوران جواني اشهار ندامت کرده است (نک : همان، 380؛ پاشا،
352).
در زمان ابننباته، موشح و زجل نيز در مصر و شام اندک رواجي يافته بود. شاعر نيز در
اين زمينه به طبعآزمايي پرداخت. 4 نمونه از موشحات او در ديوانش آمده است
(ابننباته، همان، 592-596)، اما صفدي (2/154-155)، مقري تلمساني (7/86-88) و
ديگران (نک : رحيم، 213-214) موشحات ديگري هم به او نسبت دادهاند که به گفت? پاشا
(ص 338) شمار آنها به 11 ميرسد. وي در باب زجل ظاهراً بيش از قطعه نپرداخته است
(همو، 422).
در جايجاي شعر ابننباته، به برخي رخدادها (نک : ابننباته، همان، 47، 50، 85،
جم(، آداب و رسوم اجتماعي چون اهدا و استهدا (نک : همان، 75، 76، 123، 161، جم(
و تهنيت اعياد (نک : همان، 17-18، 65، 468، جم( اشارت رفته است (پاشا، 354-356).
با اينهمه در شعر ابننباته به سبب سنتگرايي مطلق، چندان انعکاسي از اوضاع زمان و
زندگي مردم ديده نميشود (نک : EI2).
اگرچه وي بيشتر عمر خويش را در شام گذرانيده، باز حال و هواي مصر بر شعر او غالب
است: گاه از مظاهر آن ديار سخن رانده (نک : ابننباته، همان، 16، 414، جم( و گاه
با لفظ «مصرين» (همان، 286، 742، جم( و گاه به تصريح (همان، 165، 301، 405، جم(،
از مصر و شام عصر مماليک ياد کرده و به مقايس? آن دو ديار پرداخته است (نک : همان،
103، 396، 537، جم( و گاه نيز از سر غرور خود و شعر خود را مصري ميخواند (نک :
همان، 264، 275، 444، جم( و با اشتياق از هرچه مصري است، ياد ميکند (نک : همان،
31، 163، 187، 435، 498؛ قس: پاشا، 360-361، 372، 390، 392).
ابننباته از قرآن بهر? وافر برده است و در جايجاي ديوان وي تضمين نام سورهها (ص
195، 377، 455، جم( و ايات (ص 52، 153، 190-191، جم( و نيز تضمينهايي از سير?
نبوي (ص 193، 573) به چشم ميخورد. همچنين به برخي از اصطلاحات حديث (ص 128، 171،
373)، نحو (ص 41، 221، 555)، عروض (ص 28، 158، 411)، تصوف (ص 355) و فلسفه (ص 190)
اشارت رفته است (قس: پاشا، 424-437).
شاعر که خود اهل حديث و از پيروان فقه شافعي است، قطعهها و قصايدي در منقبت امام
علي(ع) (نک : همان، 30-31، 55-56، 424، جم( و امام حسين(ع) (نک : همان، 308-309)
سروده و در قصيدهاي که براي ممدوحي شيعي پرداخته، از امام حسين و اهل بيت(ع) به
بزرگي و احترام ياد کرده است (نک : همان، 35-36؛ پاشا، 434-436).
در ديوان ابننباته بيش و کم، برخي واژههاي نوظهور و خاص آن روزگار چون جرايه =
جيره (ص 78، 272، 350) و مشرفيّه = حجاب (ص 181) و گاه فارسي، چون خشکنان (ص 559)،
شوربا (ص 63-64)، دوادار = دواتدار که يک ترکيب عربي ـ فارسي است (ص 410-411)،
آمده است.
اگرچه استعداد ابننباته در شعر بيشتر جلوه کرده است، با اين حال نثر او را نيز به
فصاحت و آراستگي ستودهاند (صفدي، 1/313؛ ذهبي، 2/278). وي در انواع نثر دست داشته
است (سبکي، 9/273). انشاي او گاه چنانکه در سرحالعبون و مجمعالفوائد ملاحظه
ميشود، ساده و بيپيرايه است و گاه آهنگين و مسجع و در عين حال ساده و روان.
چنانکه در حظيرهالانس ميبينيم (پاشا، 476-477).
ابننباته با تني چند از مشاهير زمان خود رساله و شعر رد و بدل ميکرده است که از
آن ميان اينان را ميتوان ياد کرد؛ ابوالفداء (نک : ابننباته، ديوان، 60؛
ابنتغري بردي، المنهل، 2/402)، ابنفضلاللّه عمري که در شتويات با وي مبادل? شعري
داشته است (نک : ابننباته، همان، 45-46، 104-105، 121-123؛ نيز نک : ه د، ابن
فضلاللّه عمري)، صفدي (نک : ابننباته، همان، 392-393؛ صفدي، 1/320-330؛ قس:
زرکلي، 7/38، که مراسلات وي با ابن نباته را در الحانالسواجع صفدي 50 صفحه دانسته
است)، صفيالدين حلي (نک : ابننباته، همان، 72-73، 235، 344)، ابنزملکاني (همان،
76)، ابنابي حجله (همان، 17، 522) و ابن غانم علاءالدين علي (همان، 235). همچنين
وي همراه صفدي در مصر، با ابوحيان غرناطي (ه م) ديدار و گفتوگو کرده است (ابنحجه،
خزانه، 93).
کساني نيز به معارض? شعر ابننباته برخاستهاند (همان، 55) که از آن جمله شمسالدين
محمدبن يوسف خياط مشهور به ضفدع را ميتوان نام برد (سبکي، 9/200-201؛ ابنحجر،
6/57؛ صفدي، 5/286-288).
ابننباته در ديوان خود از برخي کسان که به آنها اجاز? روايت داده، از جمله: ابن
سمنديار شمسالدين محمد (ص 515-516) و ابن قماح (ص 225-226)، ياد کرده است. جز
اينها، سراجالدين عمر بلقيني نيز از او اجاز? روايت دريافت کرده است (ابنطولون،
109) و ذهبي (همانجا)، سبکي (7/246) و صفدي (1/330، 9/176-177؛ ابنحجر، 1/443) از
او روايت شعر کردهاند (قس: پاشا، 488-492).
آثار: در دوران اقامت ابننباته در مصر و پيش از مهاجرت به شام، به هيچ اثري از او
برنميخوريم. در شام از برکت حمايت و تشويق ابوالفداء، وي به تأليف نخستين اثار خود
پرداخت (همو، 241). خود در اجازهنامهاش به صفدي از 10 اثر که غالباً پيش از 729ق
به اتمام رسيده بود، ياد کرده است (نک : صفدي، 1/319).
الف ـ چاپي:
1. حظيرهالانس الي حضرهالقدس. ابنحجه متن کامل اين اثر را که سفرنام? ابننباته
به قدس است، آورده است (ثمرات، 358-370).
2. خبزالشعير. ابننباته در اين اثر که شايد بتوان آن را در رديف کتابهاي نقد شعر
قرار داد (پاشا، 255)، به زعم خود، هر آنچه را که صفدي از او به سرقت برده و يا در
معارضه با وي سروده، گرد آورده است. وي اين نام را از مثل عربي «خبزالشعير يؤکل و
ُُذَمَ» برگرفته است (ابناياس، 1 (2)/62-63؛ پاشا، 256). ابنحجه، مقدم? اين کتاب
را در باب براعت استهلال (خزانه، 14-15) و متن کامل آن را در باب توريه (همان،
284-289) آورده است.
3. ديوان خطبمنبريه، که در آن خطبههايي به شمار جمعههاي سال پرداخته (نک : ص 2)
و شايد تنها کتابي است که پس از بازگشت به مصر و به تقاضاي سلطانالناصر حسن تأليف
کرده است (همان، 124؛ پاشا، 268). اين کتاب در مصر (1302 و 1304ق) و بيروت (1311،
1323-1325 و 1343ق) به چاپ رسيده است.
4. ديوان کبير ]شعر[ (نک : ابنحجه، همان، 333)، که توسط شاگرد او بدرالدين محمدبن
ابراهيم بشتکي (د 830ق) گرد آمده است. بشتکي در اين مجموعه، علاوه بر ديوان اصلي،
از ديگر ديوانهاي کوچک شعر او چون طرائفالزياده، مطالعالسنه، المؤيديات،
القطرالنباتي، جلاسهالقطر، سوقالرقيق و السبعهالسياره که غالباً به خط خود او
بوده، بهره گرفته (بشتکي، همانجا) و آن را به ترتيب الفبايي قافيهها فراهم آورده
است. با اين حال، اين ديوان شامل هم? اشعار وي نيست. به گفت? سخاوي (6/277) ابنحجر
نزديک به يک مجلد از اشعار او را که بشتکي فرو گذاشته بوده، فراهم آورده است.
ابنحج? حموي نيز از مجموع? شعر ابننباته، منتخبي با عنوان بياضالنبات گرد اورده
که نسخهاي از آن در کتابخان? احمد ثالث در استانبول موجود است (ابراهيم، 20).
گزيدهاي ديگر نيز به نام الدررالمقتاله من مختار شعر ابننباته در دست است که
گردآورند? آن معلوم نيست (GAL, S, II/4). از ديگر کسان که بر فراهم آمد? بشتکي
افزودهاند، رمضان بن موسي عطيفي (د 1046ق) را ميتوان ياد کرد (پاشا، 243). اين
ديوان چندينبار در مصر (1288 و 1323ق) و بيروت به چاپ رسيده است.
5. سرحالعيون في شرح رساله ابن زيدون. ابننباته اين کتاب را به درخواست ابوالفداء
و احتمالاً در دمشق نوشته است (ابننباته، سرحالعيون، 14؛ ابراهيم، 25). وي در اين
اثر، پس از گزارش زندگي ابنزيدون احمدبن عبداللّه اندلسي (د 463ق)، به شرح رسال?
هزلي? او ميپردازد که ابنزيدون آن را از زبان ولاده دختر مستکفي و خطاب به
ابنعبدوس نگاشته است. از ميان شرحهاي مختلفي که بر رسال? ابنزيدون نوشته شده، شرح
ابننباته از همه معروفتر است (نک : ه د، ابنزيدون). اين کتاب در 1770 و 1821م
همراه با ترجم? لاتين و در 1275-1278ق در بولاق همراه با ترجم? ترکي (اليس، II/214)
و نيز در قاهره (1964م) به کوشش محمد ابوالفضل ابراهيم به چاپ رسيده است.
6. فرائدالسلوک في مصائدالملوک، ارجوزهاي است مرکب از 167 بيت که ابننباته ضمن
سفر شکار در مصاحبت الملکالافضل سروده و در آن، طبيعت، پرندگان و شکار آنها را
وصف کرده است اين ارجوزه بهطور کامل در ديوان او (ص 585-592) آمده و در مجل?
المجمعالعلميالعراقي نيز به کوشش محمداسعد طلس (2/302-310) به چاپ رسيده است (قس:
پاشا، 246-248).
7. مختار ديوان ابن قلاقس (صفدي، 1/320)، که به ترتيب الفبايي مرتب شده است، اين
کتاب، به کوشش خليل مطران در مصر (1323ق) با عنوان ديوان ابنقلاقس چاپ شده است.
8. مطلعالفوائد و مجمعالفرائد. اين کتاب که در دمشق تأليف يافته (نک :
ابننباته، سجع المطوق، 1)، مشتمل بر 3 بخش است: غرائب حديث نبوي و اساليب عربي و
ابيات مشکل، نوپرداختههاي شعرا و نوپرداختههاي نويسندگان؛ مؤلف در بخش دوم و سوم
به جايگاه خويش دربرابر اديبان قديم و جديد نيز پرداخته است (پاشا، 259). اين اثر
بازتاب گستردهاي در نقد و ادب پديد آورد و شاعران و اديبان بزرگ هم روزگار او بر
آن تقريظ نوشتند. حاجي خليفه از آن به عنوان 2 اثر جداگانه ياد کرده است (2/1603،
1720). اين کتاب نخستينبار به کوشش عمر موسي پاشا در 1972م توسط مجمع علمي عربي
دمشق، به چاپ رسيد.
9. المفاخره بينالسيف والقلم. ابنحجه متن کامل اين اثر را در باب «تغاير» آورده
(همان، 104-109) و آن را اثري بديع و سحرگونه خوانده است (همان، 17). ابننباته در
اين اثر صحن? نمايشي را عرضه کرده است که قهرمانان آن شمشير و ثلمند و داور
ابوالفداء (پاشا، 264). ابنحجه در بحث براعت استهلال نيز به اين کتاب استشهاد کرده
است (همان، 16). اين اثر در بيروت (1302ق) به چاپ رسيده است.
10. منتخبالهديه منالمدائح المؤيديه. اين کتاب که ديوان صغير، و المؤيديات
(بشتکي، همانجا) نيز ناميده شده، مجموعهاي است که در مدح ابوالفداء سروده شده است.
اين اثر که مشتمل بر 24 قصيده، 3 موشح، يک زجل و 10 قطعه است (پاشا، 245-246)، در
مصر (1289 و 1323ق) و در بيروت (1304ق) به چاپ رسيده است.
ب ـ خطي:
1. الاجوبه المعتبره عنالفتيا المبتکره. هنگامي که ابن فضلاللّه عمري در پاسخ به
درخواست ابننباته مبني بر ورود به ديوان درنگ کرد، وي از معاصران خود استفتا کرد و
پاسخهايي دريافت داشت که در اين اثر گرد آمده است. آلوارت نسخهاي از آن را معرفي
کرده است (آلوارت، شم 8645). سبکي نيز نمونهاي از اين مکاتبات را که با ابوالفتح
تقيالدين محمدبن عبداللطيف صورت گرفته، آورده است (9/186-187).
2. تعليقالديوان، که وي پس از تصدي توقيعنويسي در ديوان دمشق در 743ق نگاشت و در
آن، توقيعها، نامه ها و ادعيهاي را که طي آن مدت انشا کرده بود، گرد آورد. از اين
اثر نسخههايي در برلين (آلوارت، شم 8640)، کمبريج و توبينگن (GAL, S، همانجا)
موجود است.
3. تلطيفالمزاج من شعر ابنحجاج، گزيدهاي است از شعر ابن حجاج که صفدي (همانجا)
آن را ستوده است. بروکلمان به نسخهاي از اين کتاب در بادليان اشاره کرده است (GAL,
II/12).
4. خطبه في تعظيم شهر رجب. نسخهاي از آن در گوتا (پرچ، I/90) نگهداري ميشود.
5. زهرالمنثور، که در فن نرسل و به سبک قاضي فاضل نوشته شده است. ابنحجه (همان،
51) در باب استعاره، بدان استشهاد کرده است. از اين اثر 2 نسخه در چستربيتي (آربري،
شم 3774, 6151) وجود دارد. نسخههاي ديگري در انستيتو خاورشناسي فرهنگستان علوم
شوروي (هالدوف، شم 9236) و موز? بريتانيا (GAL, S, II/5) نگهداري ميشود.
6. سجعالمطوق، در شرح حال کساني است که بر کتاب مطلعالفوائد او تقريط نوشته
بودند. وي در ذيل ترجم? احوال هريک، رسائل و مکاتبات ادبي خود با آنان را نيز ضميمه
ساخت (نک : ص 2-3). از اينرو اين کتاب، برگ مهمي از تاريخ ادبي اين دوره از حيات
او به شمار ميرود. نسخههايي از اين اثر در کتابخانههاي آمبروزيانا (آمبروزيانا،
شم 377)، برلين (آلوارت، VII/581)، آدانا (ترکيه ...، I/724)، صنعا (صنعا،
4/1661)، ازهريه (ازهريه، 5/139)، دارالکتب (خديويه، 4/262)، موز? عراق (نقشبندي،
344) و کتابخان? يعقوب سرکيس (عواد، 130-131) بر جاي مانده است.
7. سلوک دولالملوک. ابننباته اين اثر را در باب سياست، آيين کشورداري و جنگ در 6
بخش تأليف کرده است (پاشا. 266-267). نسخهاي از اين اثر در وين (کرافت، 180) موجود
است.
8. سوقالرقيق، که متضمن غزلهاي اوست (ابنحجر، همانجا) و به ترتيب الفبايي گرد
آمده است. از اين کتاب، نسخههايي در اسکوريال (ESC2, I/297)، پاريس (دوسلان، 587)
و انستيتو خاورشناسي فرهنگستان علوم شوروي (خالدوف، شم 8701) وجود دارد.
9. الفاضل من انشاءالفاضل، گزيدههايي است از نثر قاضي فاضل عبدالرحيم بن علي که به
امر ابوالفداء تأليف يافته است (پاشا، 261). نسخههايي از اين کتاب در ازهريه
(ازهريه، 5/243-244)، با عنوان المختار من انشاءالقاضيالفاضل، دانشگاه ييل در
ايالات متحد? آمريکا (پاشا، 262، حاشي? 1) و موز? بريتانيا (سيد، 2/158) نگهداري
ميشود.
10. القطرالنباتي. ابننباته در اين اثر قطعهاي از شعر خويش را که با توريه همراه
است، در 5 فصل مدح و سپاس، غزل، رثا، مزاح و مجون و نکتههاي گوناگون گرد اورده است
(پاشا، 245). نسخهاي از آن در پاريس (دوسلان، 392) وجود دارد که در 732ق به تحرير
آمده است. ديگر نسخههاي آن در اسکندريه (GAL, II/11) و لورنزيانا (زرکلي، همانجا)
نگهداري ميشود.
11. مختار ديوان ابنالرومي (صفدي، همانجا)، که مشتمل بر گزيدههايي از شعر
ابنرومي است و يک نسخه از آن در اياصوفيا (GAL, S, I/125) وجود دارد.
12. مراسلات ابننباته. اين کتاب مجموعهاي از نامههاي ادبي است که با اقران خويش
مبادله ميکرده و سند مهمي از حرکت نقد است که مؤلف، خود پايه و محور آن بوده است
(پاشا، 266). نسخههايي از آن در اسکوريال (ESC2, I/378-379, 390-391) و کتابخان?
طلعت (پاشا، همانجا، حاشيه 1) موجود است.
ج ـ آثار يافت نشده: 1. ابزارالاخبار (صفدي، 1/319؛ قس: ابنحجه، همان، 292:
ابرارالاخيار؛ ابن اياس 1 (2)/62؛ ابرازالاخبار؛ بغدادي، 2/164: ابرارالاخبار)؛ 2.
سجلاسهالقطر، از منابع ديوان بزرگ شعر او (نک : بشتکي، همانجا) و احتمالاً
تتمهاي بر القطرالنباتي، يا گزيده اي از آن است (پاشا، 249)؛ 3. رساله في هجاء
ابنشنار حسن بن علي (ابنحجر، 2/128)؛ 4. السبعهالسياره، ديواني کوچک و مستقل که
هريک از قصيدههاي آن مشتمل بر 7 بيت بوده است. به گفت? پاشا (ص 250) متن کامل آن
بهطور پراکنده در ديوان وي آمده است؛ 5. شعائرالبيتالتقوي. گويا ابننباته اين
کتاب را که در 729ق از آن به عنوان اثري ناتمام ياد کرده، در بزرگداشت شاهان ايوبي
حماه تأليف کرده است (نک : صفدي، همانجا؛ پاشا، 263)؛ 6. ظرائفالزياده، از منابع
ديوان بزرگ شعر اوست (بشتکي، همانجا) که به نظر ميآيد قطعههاي کوتاه دو يا چند
بيتي بوده و شاعر، نکتههاي باريک و لطيف را در آن فراهم آورده است (پاشا، 251)؛ 7.
مختار ديوان ابن سناءالملک؛ 8. مختار ديوان شرفالدين انصاري (صفدي، 1/320)؛ 9.
مطالعالسته (سته) (بشتکي، همانجا)، مشتمل بر قصايد او و يا تغزلات آغاز آنهاست که
هريک مرکب از 6 بيت است. شمار زيادي از اينگونه ابيات در ديوان او به چشم ميخورد
(پاشا، 252)؛ 10. المفاخره بينالورد والنرجس (همو، 265-266)؛ 11.
المنتخبالمنصوري. احتمالاً شاعر در اين اثر قصايدي را که در مدح الملکالافضل ملقب
به منصور سروده، گرد آورده است (همو، 248)؛ 12. النحله (التحفه) الانسيه فيالرحمه
القدسيه (صفدي، همانجا؛ حاجي خليفه، 2/1934)، تاريخ گونه و جنگي است شامل گفت وگوها
و مباحثات وي با امينالدين قطبي وزير در سفر قدس 735ق (نک : ابنحجه، ثمرات،
370).
د ـ آثار منسوب: الاکتفاء من تاريخالخفاء (سيد، 1/70؛ بغدادي، همانجا). بروکلمان
نسخههايي از اين اثر را معرفي کرده و به پدر ابننباته، شمسالدين محمد، نسبت داده
است (GAL, S, II/47). جز اين، بغدادي (همانجا) کتابهاي ديگري از جمله
الرسالهالشهابيه و شعار اللبيب را نيز در شمار آثار ابننباته ياد کرده که در صحت
اين انتساب ترديد است.
مآخذ: ابراهيم، محمد، ابوالفضل، مقدمه بر سرحالعيون (نک : هم ، ابننباته)؛ ابن
اياس، محمدبن احمد، بدائعالزهور، به کوشش محمد مصطفي، قاهره، 1403ق/1983م؛ ابن
بطوطه، محمدبن عبداللّه، رحله، بيروت، 1384ق/1964م؛ ابنتغري بردي، يوسف،
المنهلالصافي، به کوشش محمد محمد امين و نبيل محمد عبدالعزيز، قاهره، 1982-1988م؛
همو، النجوم؛ ابنحجر عسقلاني، احمدبن علي، الدررالکامنه، حيدرآباد دکن،
1392-1396ق/1972-1976م؛ ابنحج? حموي، ابوبکربن علي، ثمراتالاوراق، به کوشش محمد
ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1971م؛ همو، خزانهالادب، بيروت، 1304ق؛ ابنشاکر کتبي،
محمد، فواتالوفيات، به کوشش احسان عباس، بيروت، 1973م؛ ابن طولون، محمدبن علي،
قضاه دمشق، به کوشش صلاحالدين منجد، دمشق، 1956م؛ ابن کثير، البدايه؛ ابن نباته،
محمدبن محمد، ديوان، قاهره، 1323ق/1905م؛ همو، ديوان خطب منيريه، بيروت،
المکتبهالشعبيه؛ همو. سجعالمطوق، نسخ? عکسي موجود در کتابخان? مرکز؛ همو،
سرحالعيون، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1964م؛ ابن وردي، عمر،
تتمهالمختصر في اخبارالبشر، به کوشش احمد رفعت بدراوي، بيروت، 1389ق/1970م؛
ازهريه، فهرست؛ بشتکي، محمدبن ابراهيم، مقدمه بر ديوان ابن نباته (نک : هم ، ابن
نباته)؛ بغدادي، هديه؛ پاشا، عمر موسي، ابن نباته المصري امير شعرائالمشرق، قاهره،
1972م؛ تاجالعروس؛ حاجي خليفه، کشف؛ خدوويه، فهرست؛ ذهبي، محمدبن احمد،
معجمالشيوخ، به کوشش محمد حبيبالهيله، طائف، 1408ق/1988م؛ رحيم، مقداد، الموشحات
في بلادالشام، بيروت، 1407ق/1987م؛ زرکلي، اعلام؛ سبکي، عبدالوهاببن علي،
طبقاتالشافعيه الکبري، به کوشش محمود محمد طناحي و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره،
1974م؛ سخاوي، محمدبن عبدالرحمن، الضوءاللامع، قاهره، 1354ق؛ سلامي، محمدبن رافع،
الوفيات، به کوشش صالح مهدي عباس، بيروت، 1402ق/1982م؛ سيد، خطي؛ شوکاني، محمدبن
علي، البدرالطالع، قاهره، 1348ق؛ صفدي، خليلبن ابيک، الوافي بالوفيات، به کوشش
هلموت ريتر، بيروت، 1381ق/1961م؛ صنعا، خطي؛ طلس، محمد، اسعد، «الحياهالاجتماعيه
فيالقرنين الثالث والرابع»، مجلهالمجمع العلمي العراقي، بغداد، 1371ق/1951م؛ شم
2؛ شيخ بهايي، الکشکول، بيروت، 1403ق/1983م؛ عواد، کورکيس، فهرست مخطوطات خزانه
يعقوب سرکيس، بغداد، 1385ق/1966م؛ قاموس؛ قلقشندي، احمدبن علي، صبحالاعشي في
صناعهالانشاء، قاهره، 1383ق/1963م؛ مبارک، زکي، المدائحالنبويه فيالادبالعربي،
قاهره، 1354ق/1935م؛ مقري تلمساني، احمدبن محمد، نفحالطيب، به کوشش احسان عباس،
بيروت، 1968م؛ مقريزي، احمدبن علي، السلوک لمعرفه دولالملوک، به کوشش محمدمصطفي
زياده، قاهره، 1956-1958م؛ نقشبندي، اسامه ناصر و ديگران، مخطوطاتالادب
فيالمتحفالعراقي، کويت، 1985م؛ نواجي، محمدبن حسن، حلبهالکميت، بولاق، 1276ق؛
يونيني، موسيبن محمد، ذيل مرآهالزمان، حيدرآباد دکن، 1380ق/1961م؛ نيز:
Ahlward; Ambrosiana; Arberry; De Slane; EI2; Ellis, A. G., Catalogue of Arabic
Books in the British Museum, London, 1967; ESC2; GAL; Gal, S; Khalidov; Krafft,
A., Die arabischen, persischen und türkischen Handschriften …, Wien, 1842;
Pertsch; Türkiye yazmalan toplu katalo?u, Ankara, 1986.
محمدرضا ناجي