شماره مقاله:1960
اَبو اَيّوب مورياني، سليمان بن ابي سليمان مَخلَد (د 154ق/771م)، دبير و وزير
منصور خليف? عباسي. چنانکه از لقبش پيداست، اصلاً از موريان يا موران از نواحي
خوزستان واقع در نزديکي اهواز (ياقوت، 4/679؛ عامري، 143) و از موالي بني سليم، از
قبايل بصره بود (بلاذري، 3/242؛ اربلي، 86؛ کحاله، 4/258).
گفتهاند منصور پيش از خلافت، ابوايوب را خريد و چون او را با هديهاي نزد
ابوالعبّاس سفاح فرستاد، خليفه را فصاحت و صباحت او خوش آمد و آزادش کرد و وي در
دستگاه خلافت سفاح باقي ماند (هندوشاه، 117). براساس اين روايت کار ديواني او هم از
نخست مي بايست در نزد عباسيان آغاز شده باشد؛ چنانکه ابن عبدربه (4/165) نيز او را
دبير هر دو خليفه دانسته است، اما بنا بر روايات ديگر، او مدتي از ملازمان ابن
هُبَيره سردار اموي بود (بلاذري، اربلي، همانجاها) و همچنين به عنوان دبير سليمان
بن حبيب بن مهلّب حاکم بصره از سوي مروان از او ياد شده است (جهشياري، 66؛ مسعودي،
6/166). گفتهاند که در اين زمان منصور به دام سليمان افتاد (جهشياري، همانجا) و
پادرمياني ابوايوب موجب شد تا منصور از مرگ نجات يابد و به همين سبب چون خلافت به
منصور رسيد، ابوايوب را به خود نزديک کرد (همو، 66-67).
نخستين شغل او در دستگاه منصور، نيابت عبدالملک بن حميد دبير خليفه بود و چون دبير
به سبب بيماري خانهنشين شد، کار ابوايوب جوان بالا گرفت و سرانجام به وزارت خليفه
نشست (همو، 65). او به گفت? خود، جز فقه در هم? دانشهاي ديگر نظر کرده و چيزي
اندوخته بود و بهويژه در ادب و فلسفه و کيميا و طب و نجوم و حساب و سحر دست داشت
(همانجا؛ ذهبي، 7/24).
وزارت ابوايوب، پس از خالدبن برمک (که يکسال و اندي وزارت منصور داشت) مقارن فرو
گرفتن ابومسلم خراساني بود (نک : بلاذري، 3/228؛ ابن اثير، 5/469). منصور از
ابوايوب خواست تا با سَلم بن قتيب? خراساني والي بصره دربار? بازداشت ابومسلم مشورت
کند (جهشياري، 76). هنگامي که ابومسلم به مداين نزديک ميشد، ابوايوب قاصدي از پيش
خود نزد او فرستاد تا به دروغ ابومسلم را از جانب خليفه وعدههاي نيکو دهد. ابومسلم
نيز نيرنگ خورد و جوانب احتياط فرو نهاد و با فراغ خاطر وارد شهر شد (همو، 77؛
طبري، 7/487؛ ابن اثير، 5/474). در عين حال، شب نخست که ابومسلم وارد دربار شد،
ابوايوب از خليفه خواست که قتل او را تا روز بعد به تعويق اندازد؛ گرچه منصور اين
پيشنهاد را پذيرفت، اما خيلي زود بعد بر سر اين امر با ابوايوب عتاب کرد (بلاذري،
3/204؛ طبري، 7/487-488؛ ذهبي، 6/64). يک بار ديگر هم در اوايل کار که نام? تعزيت
ابومسلم براي مرگ سفاح به منصور رسيده بود، ابوايوب از منصور که قصد کشتن ابومسلم
داشت، خواسته بود که اين کار را به تأخير اندازد (بلاذري، 3/185-186). به روشني
نميتوان گفت که ابوايوب از اين رفتار چه قصدي داشته، ولي ظاهراً با قتل ابومسلم
موافق نبوده و به عنوان يک رجل سياسي به طغيان ياران ابومسلم نيز ميانديشيده است
(نک : طبري، 7/487؛ ابن اثير، همانجا). به هر حال ابوايوب يکي از کساني است که از
نزديک در جريان واقع? قتل ابومسلم قرار داشته، چنانکه جزئيات روز قتل وي را از زبان
او نقل کردهاند (نک : طبري، 7/487-488).
ابوايوب مورياني 17 سال در دربار منصور حضور داشت و دامن? نفوذ او چندان وسعت يافت
که درواقعگويي بر خليفه چيره بود. مردم ميگفتند چون به نزد خليفه ميرود، روغني
بر روي خود ميمالد تا خليفه را مسحور کند و هم بدين سبب «روغن ابوايوب» را به مثل
در اينباره به کار ميبردند (جهشياري، 65، 66). خليفه ابوايوب را چندان دوست
ميداشت که مجالس سرور، بدون حضور او برايش جلوه نداشت (نک : همانجا) و چون بغداد
را ساخت، آن را به 4 بخش تقسيم کرد و بخشي را در اختيار ابوايوب نهاد (همو، 68).
گفتهاند که به هنگام بناي اين شهر، به دستور خليفه از مداين و عمارات خسرواني
وسايل و مصالح ميآوردند، اما چون خواستند کاخ کسري را بشکافند ابوايوب خليفه را از
اين کار منع کرد (حمداللـه مستوفي، 296؛ قس: ابن اثير، 5/573، که خالدبن برمک را به
جاي ابوايوب آورده است؛ بووا، 47-48). ابوايوب با استفاده از موقعيت ممتازي که نزد
خليفه داشت، وابستگان خود را به کارهاي حکومتي گماشت. برادر او خالد که در دور?
اموي هم مورد حمايت ابوايوب بود (بلاذري، 3/242) و دو پسر وي از اين طريق صاحب ثروت
بسيار شدند (جهشياري، 65؛ نيز نک : ادام? مقاله).
از يک خبر که نخست جاحظ (2/362) آن را روايت ميکند و در منابع بعدي تکرار ميگردد،
ميتوان دانست که ابوايوب در بخشي از دوران وزارت که بايست مربوط به سالهاي پاياني
آن باشد، از حضور به نزد خليفه سخت بيمناک بود و گمان توقيف و قتل ميبرده است (نک
: ابن خلکان، 2/410). اين افول ستار? اقبال ابوايوب ميدان را براي سخنچينان مهيا
ميساخت، چنانکه به گفت? طبري (8/42) به روايتي سعايتابان بن صدقه، دبيري از
دستياران ابوايوب، در حق او مسموع افتاد و سبب فرو گرفتن ابوايوب در 153ق شد (نيز
نک : جهشياري، 81). با اينهمه، زندگي حسابگران? ابوايوب که از دسيسهچيني و
طمعکاري و فسادهاي مالي خالي نبود (نک : همو، 67-68، 82-84)، در مسموع افتادن
سعايتها مؤثر بوده، چنانکه حبس و مرگ او را بايد نتيج? يک رسوايي مالي به شمار آورد
که به دنبال آن ابوايوب، خالد و پسران او به زندان افتادند و اموال آنها مصادره گشت
(يعقوبي، 2/389؛ جهشياري، 82-85؛ ذهبي، 7/23). فساد خالد در مالاندوزي چندان بود
که به گفت? والي اهواز درهمي به بيتالمال خلافت نميرفت، مگر آنکه همچندِ آن به
خزان? او واريز ميشد (بلاذري، 3/243) و ابوايوب خود به تنهايي 8 و به قولي 18 هزار
جريب زمين در بصره داشت و اموالش بالغ بر 100 ميليون درهم بود (همو، 3/245).
دربار? فرو گرفته شدن ابوايوب روايتهاي ديگري نيز آمده است که از دسيسه حکايت مي
کند (مثلاً نک : جهشياري، 86-87؛ ابن اثير، 5/609-610؛ ابن خلکان، 2/411-414). در
هر حال، با آنکه در منابع از مرگ ابوايوب در زندان به دليل بيماري سخن رفته
(بلاذري، 3/244؛ جهشياري، 85)، به نظر ميرسد مرگ او بيمداخل? عوامل خليفه نبوده
است. از اينرو، برخي چون يعقوبي و ياقوت (همانجاها) از «قتل» وي ياد کردهاند.
ابوايوب بيش از آنکه دبيري دانشمند و صاحب سبک باشد، ديوانسالاري سياستپيشه بوده
است که در مالاندوزي و حفظ موقعيت خود از هيچ کاري دريغ نميکرده است.
مآخذ: ابن اثير، الکامل؛ ابن خلکان، وفيات؛ ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقد الفريد،
به کوشش احمد امين و ديگران، قاهره، 1382ق/1962م؛ اربلي، عبدالرحمن، خلاصه الذهب
المسبوک، به کوشش مکي السيد جاسم، بغداد، مکتبه المثني؛ بلاذري، احمدبن يحيي، انساب
الاشراف، به کوشش عبدالعزيز الدوري، بيروت، 1398ق/1978م؛ بووا، لوسين، برمکيان،
ترجم? عبدالحسين ميکده، تهران، 1365ش؛ جاحظ، عمروبن بحر، الحيوان، به کوشش
عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1387ق/1967م؛ جهشياري، محمد بن عبدوس، الوزراء
والکتّاب، قاهره، 1357ق/1938م؛ حمداللـه مستوفي، تاريخ گزيده، به کوشش عبدالحسين
نوايي، تهران، 1362ش؛ ذهبي، محمدبن احمد، سير اعلام النبلاء، به کوشش شعيب ارنؤوط و
ديگران، بيروت، 1405ق/1985م؛ طبري، تاريخ؛ عامري، يحيي بن ابيبکر، غربال الزمان،
به کوشش محمد ناجي زعبي العمر، دمشق، 1405ق/1985م؛ کحاله، عمررضا، معجم قبائل
العرب، دمشق، 1395ق/1975م؛ مسعودي، مروج الذهب، به کوشش باربيه دومنار، پاريس،
1871م؛ هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال، تهران، 1313ش؛ ياقوت،
بلدان؛ يعقوبي، احمدبن اسحاق، تاريخ، بيروت، 1379ق/1960م.
محمد مهدي مؤذن جامي