شماره مقاله:1994
َبوبَکْرِ حَصيري، عبداللـه بن يوسف سيستاني (د 424ق/1033م)، از نديمان و مقربان
سلطان لطان محمود غزنوي و پسرش مسعود. عمدهترين مأخذ دربار? زندگاني ابوبکر تاريخ
ابوالفضل بيهقي مورخ معاصر وي است که در همسايگي ابوبکر ميزيسته و خود را مديون او
و پسرش ابراهيم حصيري (ه م) مي دانسته است (ص 201، 211). اشارات بيهقي به ابوبکر،
بيشتر مربوط به سالهاي آخر عمر او و همزمان با آغاز فرمانروايي مسعود غزنوي است.
فرخي سيستاني، ستايشگر و انيس ابوبکر نيز در قصايدي چند که در مدح او سروده،
اطلاعاتي ارزشمند از ميزان نفوذ و جايگاه وي نزد محمود، به دست داده است. به گفت?
همو (ص 172، 180) پدر ابوبکر، خود مردي «فقيه» و «رئيس» بوده و ابوبکر فضل و بزرگي
را از او به ارث برده است.
از چگونگي تحصيلات و استادان ابوبکر، اطلاعي در دست نيست. همينقدر معلوم است که به
تحصيل فقه و حديث و ادب پرداخته و در اين فنون چندان چيرهدست شده که فرخي از مهارت
او در نويسندگي ياد کرده و وي را «سراصحاب حديث» و «حجت شافعي» و «سپهر آداب»
خوانده است (ص 44، 171). از ديدگاه سياسي هم ابوبکر در سلطان محمود نفوذي تمام داشت
و از نديمان خاص او بود. چندانکه در انتخاب افراد براي مشاغل مختلف، به صراحت
اظهارنظر مي کرده (همو، 46، 320) و نيز از اين رهگذر، واسط? رهايي بسياري از
مغضوبان محمود از بند بوده است (همو، 45، 46، 320).
محمود نيز به خواجه ابوبکر توجهي خاص داشت و هر روز او را به خود نزديکتر مي کرد و
به گفت? فرخي (ص 320) او را «پيل» و «مهد» داد که از امتيازات خاص امراي سلطان
محمود بوده است. مهمترين دليل نفوذ ابوبکر در دربار غزنه و سلطان محمود که فرخي به
صراحت بدان اشاره دارد، همسويي ابوبکر با سياستهاي مذهبي محمود است. محمود که
فرمانروايي قرمطي ستيز بود، ابوبکر را نيز ضد قرمطي و موافق خويش يافت (همو، 46،
172)؛ از اينرو وي را به ارشاد ديني و سختگيري با مخالفان مذهب خود برانگيخت (همو،
170-171). مأموريت جنگي ابوبکر حصيري به ترکستان يکي از بزرگترين مأموريتهاي سياسي
او به روزگار سلطان محمود غزنوي بوده است. فرخي (ص 174) با تفصيل فراوان از
دلاوريهاي او ياد کرده و بدون ذکر زمان اين ماجرا، چنين وانمود مي کند (ص 321) که
ابوبکر زماني بر ضد خان بزرگ (قدرخان) و زماني ديگر بر ضد دشمن خان (علي تگين)
جنگيده است. غير از فرخي، هيچ منبع ديگري مأموريت جنگي ابوبکر بر ضد قدرخان را
تأييد نکرده است. از اينرو چنين مينمايد که سفر جنگي ابوبکر به ترکستان، نه براي
جنگ با قدرخان که براي مبارزه با دشمن او يعني علي تگين، آن هم در 417ق/1026م، صورت
پذيرفته است. بدين ترتيب که محمود، پيش از سفر به سومنات، به ماوراءالنهر رفت و با
قدرخان بر ضد علي تگين پيماني منعقد کرد (گرديزي، 406-410). پس از مراجعت محمود از
هند در 417ق، قدرخان و پسرش يغان تگين به قصد تصرف شهرهاي بخارا و سمرقند، بر علي
تگين تاختند (بيهقي، 692-693). در اين زمان است که بيهقي (همانجا) به سفر جنگي
ابوبکر به مرو، اشاره کرده است، سفري که به احتمال بسيار به قصد مساعدت قدرخان و
پسرش در مقابل علي تگين، صورت پذيرفته است، اين سفر ميتواند همان مأموريتي باشد که
فرخي (همانجا) بدان اشاره کرده است.
محمود در اواخر عمر خود پسرش مسعود را از وليعهدي برداشت و فرزند کهترش محمد را به
جانشيني برگزيد و اين امر باعث دو دستگي در ميان درباريان شد. در اين ماجرا ابوبکر
با دورانديشي جانب مسعود را گرفت. قصيدهاي در ديوان فرخي (ص 321-322) وجود دارد که
به ظن غلامحسين يوسفي (ص 383)، مربوط به جانبداري ابوبکر از مسعود در دور? محمود
است. بيهقي (ص 56، 204، 207، 210) بارها از زبان مسعود، به رنجهاي ابوبکر درنتيج?
اين گرايش، اشاره کرده است.
پس از مرگ سلطان محمود در 421ق/1030م و دستگيري و حبس محمد در دژ کوهتيز، ابوبکر
جزء نخستين کساني بود که اين خبر و نيز اعلام وفاداري بزرگان تگيناباد را در شوال
همين سال به مسعود رساند و مسعود هم با يادآوري سابقه و خدمات ابوبکر، وي را خلعت
گرانبها داد (همو، 4، 55-56).
مسعود پس از استقرار و استحکام قدرت، بسياري از کساني را که پيش از آن از او
جانبداري کرده بودند، به خود نزديک کرد و به مشاغل مهم گماشت. فرخي (ص 322، 323) به
صراحت آورده است که ابوبکر در نزديکترين محل به شاه مينشست و او را چون پسرش
نصيحت مي کرد و مسعود هم با اطمينان به اينکه رفتار وي از روي صدق و رعايت مصالح
است، نصايح او را ميشنيد و به کار ميبست.
چند ماه بعد (صفر 422/فوريه 1031)، ابوبکر، همراه فرزندش ابراهيم، در حالي که از
محلهاي ميگذشت، از سَرِ مستي دشنامي سخت به وزير احمد بن حسن ميمندي داد (بيهقي،
197-199). احمد ميمندي که در روزگار سلطان محمود غزنوي (415ق/1024م) به هنگام
مصادر? اموالش مورد بازخواست و سوگند خواهي ابوبکر واقع شده (عقيلي، 177-178) و
کينهاي عميق از او بر دل گرفته بود، فرصتي ميجست تا ابوبکر را گوشمال دهد. از
اينرو موضوع را به دربار کشاند و سلطان مسعود را در برابر دو امر يعني قبول
استعفاي ميمندي و يا تنبيه ابوبکر، قرار داد (بيهقي، 199-200)، اما مسعود باتوجه به
حمايت و خدمات ديرين? ابوبکر، نه خواهان تنبيه او بود و نه راضي به استعفاي ميمندي.
از اينرو ابونصر مشکان، رئيس ديوان رسائل را برانگيخت تا اين ماجرا را به گونهاي
که استخفاف ابوبکر را در بر نداشته و نيز خشنودي ميمندي هم حاصل شده باشد، خاتمه
دهد. ابونصر بدين کار همت گماشت و موضوع را آنچنانکه مسعود ميخواست، به انجام
رساند (همو، 201-212).
دو سال پس از اين واقعه، ابوبکر در شهر بُست، بر اثر بيماري درگذشت (همو، 470).
مآخذ: بيهقي، ابوالفضل، تاريخ، به کوشش علي اکبر فياض، مشهد، 1356ش؛ عقيلي، حاجي بن
نظام، آثار الوزراء، به کوشش جلالالدين حسيني ارموي، تهران، 1364ش؛ فرخي سيستاني،
ديوان، به کوشش محمد دبير سياقي، تهران، 1363ش؛ گرديزي، عبدالحي بن ضحاک، تاريخ، به
کوشش عبدالحي حبيبي، تهران، 1363ش؛ يوسفي، غلامحسين، فرخي سيستاني، مشهد، 1341ش.
علي ميرانصاري (بته کن)