شماره مقاله:2017
َبوبَيْهَس، هيصم بن جابر (مق 94ق/713م) که از او به عنوان بنيادگذار فرق?
خارجي «بيهسيّه» نام برده ميشود. آگاهي ما دربار? ابوبيهس بسيار اندک است و
بيترديد بخش مهمي از زندگي و فعاليتهاي او پوشيده مانده است. غالب منابع اطلاع
چندان دقيقي از او به دست نميدهند، اما نوشتهاند که از تير? بنيسعد بن ضُبَعيه
بن قيس بود (بلاذري، خطي، 2/584 آ؛ ابن قتيبه، 622) که خود از قبيل? عدناني بکربن
وائل به شمار ميرفت (کلبي، 534-535) و بيشتر افراد آن در بصره سکني داشتند
(سمعاني، 8/376). نام او و پدرش را در برخي منابع به چند گونه ذکر کردهاند که
احتمالاً همگي حاصل تصحيف است (نک : بغدادي، 64؛ اسفرايني، 60؛ قسک ابن مرتضي، 28؛
مقريزي، 2/355).
براساس روايتي که از مبرّد (3/1203، 1220) نقل کرده، آغاز فعاليتهاي ابوبيهس به
زماني باز ميگردد که او در مخالفت با نافع بن ازرق، رهبر فرق? خارجي ازارقه (ه م)،
همراه با چند تن ديگر از خوارج، چون عبداللـه بن اباض، از او جدا شدند. اما در خبري
که طبري (5/565-566) از قول ابومخنف آورده، سخني از جدايي ابوبيهس به ميان نيامده
است. در حقيقت در برخي از اين گزارشها، اختلافاتي که بعدها ميان هريک از سران
فرقههاي خوارج و در پي آنها پيروانشان پديد آمد، همه کنار هم نهاده شده است (نک :
وِلْهاوْزِن، 66) و بنابراين نمي توان اطمينان داشت که ابوبيهس حقيقتاً فعاليتهاي
خود را از حدود سال 64ق ــ که سال جدايي رهبران خوارج، به دنبال کنارهگيري ايشان
از ابن زبير، بود ــ آغاز کرده باشد، خاصه که تنها گزارش دقيقي که از احوال ابوبيهس
در دست است، از آن ابوالحسن مدائني است. به نقلِ بلاذري (همانجا)، زمان آن رويداد،
دست کم به 94ق باز ميگردد.
اگر روايت مبرّد پذيرفته شود، بايد در کمال شگفتي گفت که از زندگي و فعاليتهاي
ابوبيهس، در اين دور? نه چندان کوتاه هيچگونه اطلاعي در دست نيست و از اينرو بعيد
به نظر نميرسد که سابق? تشکيل اين فرق? خارجي طولانيتر شده باشد.
از گزارشي که بلاذري نقل کرده (همانجا)، چنين بر ميآيد که ابوبيهس، در خلافت وليد
بن عبدالملک (حک 86-96ق/705-715م) و اندکي پيش از مرگ حجاج (95ق/714م) در بصره به
سر ميبرده و از خوارج شمرده ميشده است. حجاج درصدد دستگيري او برآمد، اما او به
مدينه گريخت و به نيرنگ توانست مدتي خويش را از چشم عوامل حکومتي دور نگه دارد. در
همين حال به وليدبن عبدالملک خبر رسيد که وي در مدينه است. پس وليد نامهاي به
عثمان ابن حبّان مُرّي عامل مدينه (نک: ابن اثير، 4/582) نوشت و عثمان توانست
سرانجام او را دستگير کند. بر مبناي اين گزارش او با ابوبيهس مدارا کرد، ولي با
رسيدن نام? وليد بن عبدالملک مبني بر کشتن او، وي را به طرز فجيعي به قتل رسانيد
(نيز نک : ابن قتيبه، همانجا؛ العيون و الحدائق، 15-16). اين خبر که طبري (6/485)
نيز در حوادث سال 94ق آورده و ابوالفرج اصفهاني (12/278) هم آن را به گون? ديگري
روايت کرده، نشان دهند? کوششهايي است که با انتصاب والي سختگير و خشني چون عثمان
بن حيّان مرّي به جاي حکمران نرمخويي مانند عمر بن عبدالعزيز (نک : ابن اثير،
4/577) آغاز شد و هدف آن، پيگيري و تعقيب فتنهانگيزاني با هر گونه گرايش سياسي ـت
و غالباً «خارجي» ــ بود که از بيم سطوت و خشونت حجّاج، از عراق به مدينه گريخته
بودند و در آنجا احتمالاً هنوز به فعاليتهاي خود ادامه ميدادند و يکي دو تن از
آنان مانند ابوبيهس و منحور خارجي (نک : طبري، 6/487؛ قس: بلاذري، 5/109؛ مثجور بن
غيلان؛ ابوالفرج، همانجا: مثغور) شناخته شده بودند.
در منابع ــ و خاصّه منابع فرقهشناسي ــ عقايدي به ابوبيهس نسبت داده شده است که
بعدها از معتقدات فرقهاي از خوارج به نام «بيهسيّه» شد. معلوم نيست شخص ابوبيهس در
شکلگيري اين عقايد تا چه اندازه مؤثر بوده است، اما ادعاهاي فرق? بيهسيه از شخص
بنيادگذار آن جداييناپذير به نظر ميرسند. بنابر آنچه مبرّد آورده (3/1220)، عقايد
ابوبيهس، حدّ ميانهاي بوده است بين تندروي نافع بن ازرق ــ سردست? ازارقه ــ و
ميانه روي عبداللـه بن اباض ــ سردست? اباضيان ــ وي ميگفت: دشمنان ما چون دشمنان
پيامبرند و چنانکه پيامبر(ص) و مسلمانان نخستين، ميان مشرکان به سر ميبردند، بر ما
نيز چنين رواست که در ميان انان باشيم و ازدواج کردن و ميراث بردن از آنان جايز است
(نيز نک : ابن عبدرببّه، 1/223). او همچنين دو تن ديگر از سران خوارج به نامهاي
ميمون و ابراهيم را تکفير کرد. در زمين? شناخت خدا و برائت از دشمنان خدا و پرهيز
از محرّمات نيز به او عقايدي نسبت داده شده است (نک : اشعري، 1/177-178؛ قس:
بغدادي، اسفرايني، همانجاها).
«بيهسيّه» خود 3 شاخه داشت: فرق? عوفيه که خود به دو فرق? ديگر تقسيم شد؛ فرق?
ديگري که سردست? آنان شبيب خارجي بود و به آنان «اصحاب سؤال» ميگفتند؛ فرق? سوم به
«اصحاب تفسير» معروف شدند و گفتهاند مردي از کوفه به نام حکم بن مروان سردست? آنان
بوده است. هم? اين فرقهها در مسائلي مانند ايمان، کفر، امامت و خلافت با يکديگر
اختلاف جزيي داشتهاند (نک : اشعري، 1/179-182؛ بغدادي، 65).
در برخي روايتهاي تاريخي، به اختلافات ميان دستههاي گوناگون خوارج در نواحي مختلف
ـت که گاه به جنگ با يکديگر و از جمله با بيهسيّه منجر ميشده ــ اشاره شده است
(نک : همو، 58).
مآخذ: ابن اثير، الکامل؛ ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقد الفريد، به کوشش احمد امين
و ديگران، بيروت، 1402ق/1982م؛ ابن قتيبه، عبداللـه بن مسلم، المعارف، به کوشش ثروت
عکاشه، قاهره، 1388ق/1969م؛ ابن مرتضي، احمدبن يحيي، الملل و النحل، به کوشش محمد
جواد مشکور، تبريز، 1959م؛ ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، قاهره، دارالکتب المصريه؛
اسفرايني، شهفور بن طاهر، التبصير فيالدّين، به کوشش کمال يوسف حوت، بيروت،
1403ق/1983م؛ اشعري، علي بن اسماعيل، مقالات الاسلامييّن، به کوشش محمد محييالدين
عبدالحميد، قاهره، 1969م؛ بغدادي، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بين الفرق، به کوشش
محمد زاهد کوثري. قاهره، 1367ق/1948م؛ بلاذري، احمدبن يحيي، انساب الاشراف، نسخ?
خطي کتابخان? عاشر افنديِ استانبول، شم 598؛ همو، همان، ج 5، به کوشش گوبتين،
بيتالمقدس، 1936م؛ سمعاني، عبدالکريم بن محمد، الأنساب، حيدرآباد دکن،
1399ق/1979م؛ طبري، تاريخ؛ العيون و الحدائق، به کوشش دخويه، ليدن، 1869م؛ کلبي،
هشام بن محمد، جمهره النسب، به کوشش ناجي حسن، بيروت، 1407ق/1986م؛ مبرّد، محمدبن
يزيد، الکامل، به کوشش محمد احمد دالي، بيروت، 1406ق/1986م؛ مقريزي، احمدبن علي،
الخطط، بولاق، 1270ق/1853م؛ ولهاوزن، يوليوس، الخوارج و الشيعه، ترجم? عبدالرحمن
بدوي، کويت، 1978م.
بخش تاريخ