شماره مقاله:2032
اَبوجُحَيْفه، وهب بن عبداللـه بن مَسْلمه، از بني سُوائه بن عامر ابن صَعصَعه
(د ح 74ق/693م)، از اصحاب پيامبر(ص). در برخي منابع نام پدر او «جابر» يا «وهب» نيز
آمده است (نک : ابن حزم، 273؛ ابن عبدالبر، 4/1561). اگرچه تاريخي دربار? ولادت او
داده نشده است، ولي به تصريح ابن سعد (6/42) که برخي از رجالشناسان روايت او را
تأييد ميکنن (نک : بخاري، التاريخ، 4 (2)/162؛ بلاذري، 1/396؛ طبري، 3/181)،
ابوجحيفه به هنگام رحلت پيامبر(ص) به سن بلوغ نرسيده بود. وي علاوه بر آنچه شخصاً
از پيامبر(ص) به سن بلوغ نرسيده بود. وي علاوه بر آنچه شخصاً از پيامبر(ص) ديده و
شنيده و سالها بعد به عنوان خاطرات کودکي آنها را باز گفته است، از اصحاب رسول
اکرم(ص) چون حضرت علي(ع) و براء بن عازب نيز حديث شنيدهو روايت کرده است (نک : ابن
قيسراني، 2/540).
ابوجحيفه پس از پيامبر(ص) چندان در مدينه نماند و در پي آباداني شهر کوفه که از
17ق/638م آغاز شد، همراه خاندان بني سواءه راهيکوفه گشت و آنجا را به عنوان وطن
برگزيد (نک: بخاري، همانجا؛ ابن ابي حاتم، 4 (2)/22).
چنانکه روايت شده است، پس از ورود حضرت علي(ع) به عراق در 36ق/656م، ابوجحيفه در
شمار ياران او درآمد و از وي لقب «وهب الخير» گرفت (ابن اثير، 5/96، 157). همچنين
گفتهاند که آن حضرت او را به ادار? شرط? کوفه برگماشت و امور بيتالمال را به وي
سپرد (همانجا). خطيب بغدادي (1/199) يادآور شده است که ابوجحيفه در واقع? نهروان در
رکاب علي(ع) بود و به همراه او به مداين درآمد. همچنين ابن اثير (5/157) نقل کرده
که او در ديگر جنگهاي آن حضرت نيز شرکت داشت. از نويسندگان امامي، برقي (ص 5) او را
در شمار ياران خاص حضرت علي(ع) قرار داده و طوسي نيز (ص 61) بدون توضيحي وي را در
زُمر? اصحاب آن حضرت آورده است.
با درگذشت اصحاب کهن سال پيامبر(ص)، ابوجحيفه در کوفه مرجع فقه و حديث شد، چندانکه
يعقوبي (2/282) او را از فقهاي دور? عبدالملک بن مروان (حک 65-86ق) شمرده است. نيز
گفتهاند که کساني چون پسرش عون، عامر شعبي، علي بن اقمر، ابواسحاق سبيعي، سلمه بن
کهيل، حکم بن عتيبه و اماعيل بن ابيخالد از او حديث شنيده و روايت کردهاند (نک :
ابن ابي حاتم، همانجا؛ ابن قيسراني، 2/540-541). البته از ابوجحيفه احاديث چنداني
روايت نشده است. بر پاي? شمارشي که نووي (1 (2)/202) به دست داده است، مجموع روايات
او از پيامبر(ص) در کتب معتبر حديث از جمله صحاح سته بالغ بر 45 حديث بوده که از آن
ميان 7 مورد در صحيح بخاري و صحيح مسلم نقل شده است (براي متن احاديث، نک : بخاري،
صحيح، 1/55، جم ؛ مسلم، 1/360، جم ؛ احمد، 4/307-309؛ نيز مزي، 9/69-103). دو
مورد از اين روايات در فقه مورد توجه بيشتري قرار گرفته و در باب اذان و استقبال
قبله بدان استناد شده است (نک : نووي، 1 (2)/201-202).
يکي از روايات ابوجحيفه که بهويژه از ديدگاه اماميه حايز اهميت است و در اثبات
امامان دوازدهگانه از طريق روايات اهل سنت بدان استناد ميشود، حديث نص پيامبر(ص)
بر وجود «دوازده خليفه» پس از اوست (نک : نعماني، 78؛ ابوالصلاح حلبي، 175؛ طبرسي،
363؛ ابن شهر آشوب، 1/291). در مقايسه بين اين حديث و حديث مشابه و بسيار مشهور
جابر بن سمر? سُوائي، پسر عموي ابوجحيفه، برخي همگونيها جالب توجه است؛ از جمله
اينکه عبارت «کلهم من قريش» (هم? آن خلفا از قريش خواهند بود) براي هر دو راوي
نامفهوم بوده است و هر دو، اين بخش از حديث را از شخص ديگري شنيدهاند (نک : حاکم
نيشابوري، 3/617-618؛ ابونعيم، 2/176؛ هيثمي، 5/190). علاوه بر احاديثي که ابوجحيفه
از پيامبر(ص) و اصحاب آن حضرت روايت کرده، گاه برخي حکايات تاريخي نيز نقل کرده که
از آن دست ميتوان روايات نصربن مزاحم (ص 141، 462) از طريق اجلح بن عبداللـه کندي
را ياد کرد.
از 40ق تا کشته شدن مصعب در 71ق، کوفه درگير فتنههاي گوناگوني بود که نقش ابوجحيفه
و موضع او در جريان آن سالها در هالهاي از تاريکي است. او در اواخر عمر، به هنگام
امارت بشربن مروان اموي بر عراق (71-75ق)، برخلاف تني چند از عالمان کوفه، هدي?
ارسال شده از جانب بشر را بدون مخالفت پذيرفت (بلاذري، 5/170).
وفات ابوجحيفه، چنانکه در منابع مختلف تکرار شده است، در اثناي امارت بشر در کوفه
واقع شد (نک : ابن سعد، 6/42؛ خليفه، 1/349) و برخي چون ابن حبان (ص 46) وفات او
را دقيقاً در 74ق دانستهاند (براي اقوال ديگر، نک : ذهبي، 3/219).
مآخذ: ابن ابي حاتم، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعديل، حيدرآباد دکن،
1373ق/1953م؛ ابن اثير، علي بن محمد، اسدالغابه، قاهره، 1280ق؛ ابن حبان، محمد،
مشاهير علماء الامصار، به کوشش فلايشهامر، قاهره، 1379ق/1959م؛ ابن حزم، علي بن
احمد، جمهره انساب العرب، بيروت، 1403ق؛ ابن سعد، محمد، کتاب الطبقات الکبير، به
کوشش سترستن، ليدن، 1909م؛ ابن شهر آشوب، محمدبن علي، المناقب، قم، چاپخان? علميه؛
ابن عبدالبر، يوسف بن عبداللـه، الاستيعاب، به کوشش علي محمد بجاوي، قاهره،
1380ق/1960م؛ ابن قيسراني، محمدبن طاهر، الجمع بين الرجال الصحيحين، حيدرآباد دکن،
1323ق؛ ابوالصلاح حلبي، تقي بن نجم، تقريب المعارف، به کوشش رضا استادي، قم، 1404ق؛
ابونعيم اصفهاني، احمدبن عبداللـه، ذکر اخبار اصبهان، به کوشش ددرينگ، ليدن، 1931م؛
احمدبن حنبل، مسند، قاهره، 1313ق؛ بخاري، محمدبن اسماعيل، تاريخ الکبير، حيدرآباد
دکن، 1398ق/1978م؛ همو، صحيح، استانبول، 1315ق؛ برقي، احمدبن ابي عبداللـه، کتاب
الرجال، تهران، 1342ش؛ بلاذري، احمدبن يحيي، انساب الاشراف، ج 1، به کوشش محمد
حميداللـه، قاهره، 1959م؛ همو، همان، ج 5، به کوشش گويتين، بيتالمقدس، 1936م؛ حاکم
نيشابوري، محمدبن عبداللـه، المستدرک علي الصحيحين، حيدرآباد دکن، 1334ق؛ خطيب
بغدادي، احمدبن علي، تاريخ بغداد، قاهره، 1349ق؛ خليفه بن خياط، تاريخ، به کوشش
سهيل زکار، دمشق، 1967م؛ ذهبي، محمدبن احمد، تاريخ الاسلام، قاهره، 1368ق؛ طبرسي،
فضل بن حسن، اعلام الوري، بيروت، 1399ق؛ طبري، تاريخ؛ طوسي، محمد ابن حسن، رجال، به
کوشش محمد کاظم کتبي، نجف، 1380ق/1961م؛ مزي، يوسف ابن عبدالرحمن، تحفه الاشراف،
بمبئي، 1397ق/1977م؛ مسلم بن حجاج، صحيح، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقي، قاهره،
1374ق/1954م؛ نصر بن مزاحم، وقعه صفين، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره،
1382ق؛ نعماني، محمدبن ابراهيم، الغيبه، بيروت، 1403ق/1983م؛ نووي، يحيي بن شرف،
تهذيب الاسماء و اللغات، قاهره، اداره الطباعه المنيريه؛ هيثمي، علي بن ابيبکر،
مجمع الزوائد، قاهره، 1353ق؛ يعقوبي، احمد ابن اسحاق، تاريخ، بيروت، 1379ق/1960م.
بخش فقه، علوم قرآني و حديث