دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 5

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اَبوجَعْفَرِبْنِ شيرْزاد، محمدبن يحيي بن زکريا بن شيرزاد (زنده در 335ق/946م)،
دبير، وزير و اميرالامراي بغداد. از آغاز زندگي و چگونگي ورود او به دستگاه خلافت
چيزي نمي‌دانيم.
ابوعلي مسکويه (1/163-164) در وقايع 315ق/927م از او به عنوان کاتب و ناظر بر امور
هارون بن غريب الخال، از نزديکان خليفه، ياد کرده و آورده است که در همين سال هارون
براي تصاحب دارايي ابوجعفر به او اتهاماتي وارد کرد و او را پس از دستگيري به مؤنس
خادم سپرد. ابوالحسن زکريا، برادر ابوجعفر که از دبيران خال? مقتدر بود، از طريق وي
به سيده، مادر مقتدر، متوسل شد و برادر را نجات داد، اما هارون بن غريب به علي بن
عيسي بن جراح وزير شکايت برد و ادعا کرد که ابوجعفر مبلغ هنگفتي به او بدهکار است.

علي بن عيسي پس از بررسي و داوري، ابوجعفر را از اتهامات هارون مبرا دانست (همانجا)
و او را در شمار نزديکان و کاتبان خويش درآورد. در اين سالها که دستگاه خلافت و کار
وزارت سخت پريشان بود، ابوجعفر توانست با تصدي مشاغل متعدد ديواني اموال و املاک
بسيار به دست آورد. دارايي ابوجعفر بن شيرزاد، توجه ابوجعفر محمدبن قاسم بن وهب
وزير القاهر را نيز جلب کرد و او را به اتهام مال‌اندوزي در مشاغل مالياتي و ديواني
به حبس افکند، اما سرانجام با پادرمياني ابويعقوب اسحاق بن اسماعيل، ابوجعفر سند
پرداخت 000‘20 دينار را به وزير سپرد و آزاد شد (همداني، 1/79؛ ابوعلي مسکويه،
1/270).
در آغاز خلافت الراضي باللـه (322-329ق)، هارون بن غريب به هواي امارت و سپهسالاري
بغداد، از دينور آهنگ دارالخلافه کرد. ابوجعفر بن شيرزاد، چند بار از سوي خليفه نزد
هارون به رسالت رفت تا او را از تصميم خويش باز دارد، اما هارون در همين احوال به
قتل رسيد (همو، 1/306-309). در 323ق ابراهيم بن شيرزاد سپرده شد (صولي، 61). وي در
324ق از سوي ابن رائق (ه م) اميرالامراي بغداد نزد برديان که بر اهواز و بصره حکومت
داشتند (نک‍ : ه د، آل بريدي)، به رسالت رفت (همو، 86) و در 326 و 327ق نيز همين
رسالت را تکرار کرد تا ميان ابن رائق و ابوعبداللـه بريدي صلح برقرار سازد (همداني،
1/108، 113).
در شعبان 325 ابوجعفر بن شيرزاد توسط ابوعبداللـه کوفي کاتب بجکم به حبس افتاد و به
پرداخت 000‘90 دينار محکوم شد (صولي، 89). در 327ق، پس از درگذشت اوالفتح فضل بن
جعفر بن فرات (نک‍ : ه د، ابن فرات) وزير الراضي، به پايمردي ابوجعفر بود که خليفه،
ابوعبداللـه احمدبن محمد بريدي را به وزارت بر نشاند (همداني، 1/113؛ ابن تغري
بردي، 3/264). در همين سال ابوجعفر از جانب ابن رائق، براي درخواست صلح نزد بجکم (ه
م) که به جاي ابن رائق به اميرالامرائي بغداد منصوب شده بود، به واسط رفت (همداني،
1/112) و بجکم او را به کتابت خويش برگزيد، ولي سال بعد از اين مقام برکنارش کرد
(همو، 1/117). به روايت صولي (ص 147) بجکم در 329ق کاتبان را به بهان? بررسي و
محاسب? امور مالي اطراف و نواحي فراخواند و چون گرد آمدند، ابوجعفر بن شيرزاد و
بستگان او را بازداشت کرد. برخي علت گرفتاري ابوجعفر را کوشش او در ازدواج دختر
ابوعبداللـه بريدي با بجکم دانسته‌اند (همداني، 1/1169، اما چنين مي نمايد که
مال‌اندوزي آزمندان? ابوجعفر، وي را به پرداخت 000‘150 دينار محکوم کرد (صولي،
همانجا) و با حيله‌اي بر دارايي او دست يافت (همداني، 1/117).
ابوجعفر در آغاز محرم 329 از واسط روان? بغداد شد. در صفر همان سال ابوعبداللـه
کوفي کاتب بجکم براي مطالب? مال از ابوجعفر به بغداد رفت و اسناد املاک او را به
نام بجکم نوشت (صول، همانجا). تنوخي اين ماجرا را به گونه‌اي روايت کرده که گويا
ابوعبداللـه کوفي با ابوجعفر روابط دوستانه داشته و در ميانه سازشي بوده است، زيرا
ابوعبداللـه پس از قتل بجکم اسناد را به او باز پس داده است (4/28-42). به موجب اين
روايت پس از آنکه محمدبن ينال ترجمان و ابوبکر نقيب از سوي بجکم آهنگ ابوجعفر بن
شيرزاد کردند، او در جام? زنان به خان? خال? مقتدر پناه برد و مدتي را مخفيانه در
آرامش گذرانيد، تا بجکم کشته شد و او از مخفيگاه درآمد. پس از آن ابوجعفر مدتي در
خدمت آل بريدي به سر برد، اما در جنگي که ميان بريديان با يوسف بن وجيه حاکم عمان
درگرفت، وي با تجهيزات خويش از آنان جدا شد و به واسط گريخت و به اميرالامراء توزون
پيوست و عهده‌دار کتابت و نظارت بر کارهاي او شد، اما در مرکز خلافت، محمدبن ينال
ترجمان، حاکم بغداد و ابوالسحن ابن مقال? وزير که از قدرت توزون نگران بودند، نزد
متقي خليفه، پيوستن ابوجعفر به توزون را نتيج? سازش با ابوعبداللـه بريدي وانمود
کردند و خليفه را ترسانيدند. چنانکه در محرم 332 که ابوجعفر از جانب توزون براي به
دست گرفتن حکومت بغداد با 300 تن وارد آن شهر شد، ترس متقي فزوني گرفت. ابوجعفر نيز
به امر و نهي نشست، بي‌آنکه در کاري به خليفه رجوع کند (صولي، 244-245؛ همداني،
1/135؛ ابن اثير، 8/400-401، 406). در اين ميان سپاهي که متقي خليفه از ناصرالدوله
ابن حمدان خواسته بود تا او را در رفتن به موصل همراهي کند، به سرکردگي ابوعبداللـه
حسين بن سعيد بن حمدان، پسرعمّ ناصرالدوله به بغداد رسيد. ابوجعفر بن شيرزاد پنهان
شد و چون خليفه از بغداد بيرون رفت، بار ديگر ظاهر شد و دست بيداد بر مردم گشود
(همو، 8/406). به گزارش همداني (1/137-138) در اين سال دربغداد فساد، گراني، قحطي و
ناامني فزوني گرفت، چنانکه ارزش ديناري به درهمي رسيد. ابوجعفر حتي مردم ديگر شهرها
را به باجگزاري ملزم مي‌کرد.
به گفت? صولي (ص 258) در 332ق توزون، حمدانيان را شکست سختي داد، اما به پايمردي
ابوجعفر بن شيرزاد که ورود معزالدوله احمدبن بويه به واسط و گرفتن خراج آن ناحيه را
تهديدي جدي مي‌دانست، مياتن توزون و حمدانيان در شوال همان سال صلح شد. روابط
ابوجعفر با توزون همچنان دوستانه ماند، چنانکه در نبرد با سيف‌الدوله نيز جانب
توزون را گرفت (همداني، همانجا) و آنگاه که معزالدوله اهنگ بغداد کرد، ابوجعفر با
مال و سپاه، توزون را مدد رسانيد. حتي روهي از عياران را برانگيخت تا به نفع توزون،
با سپاه آل بويه نبرد کردند. سرانجام توزون پيروز شد و ديلميان گريختند (صولي، 262)
و ابوجعفر بيش از پيش نزد توزون تقرب يافت.
توزون در 333ق متقي را از خلافت عزل کرد و مستکفي را به جاي وي برنشاند. در اين وقت
چندي ابوالفرج محمدبن علي سامري به وزارت پرداخت، اما به گفت? همداني (1/144) وي جز
نامي از وزارت نداشت و رشت? کارها به دست ابوجعفر بن شيرزاد بود. توزون در
ربيع‌الاول همان سال اموال ابوالفرج را پس از عزل، مصادره کرد و ابوجعفر به جاي وي
به وزارت رسيد (مسعودي، 4/262؛ نيز نک‍ : همداني، 1/145). او در اين مقام نيز به
مال‌اندوزي و گرفتن اموال مردم پرداخت و هيچ‌کس را فرو نگذارد. حتي از علي بن عيسي
که در هنگام وزارتش او را برکشيده بود (نک‍ : سطور پيشين)، نيز مبلغي گرفت و از
ديدار او پرهيز کرد. در همين سال از جانب خليفه و توزون، به رسالت نزد ناصرالدول?
حمداني که در فرستادن خراج تأخير کرده بود، رفت و صلح برقرار کرد (ابن اثير،
8/446-447).
در ذيحج? همين سال ابوالحسين بريدي براي مقاله با برادرزاده‌اش ابوالقاسم به بغداد
رفت و از توزون و ابوجعفر بن شيرزاد قول ياري گرفت، اما وقتي ابوالحسين دريافت که
آن دو، در ازاي مال فاواني، براي ابوالقاسم خلعت فرستاده‌اند، برآن شد تا ميان
ابوجعفر و توزون اختلاف افکند. ابوجعفر پيشدستي کرد و ابوالحسين را به بند کشيد،
سپس با ارائ? فتواي قتل او که پيش از آن از طرف فقيهان بغداد صادر شده بود، وي را
در حضور خليفه گردن زدند (همداني. همانجا؛ ابن کثير، 11/211).
در اوايل محم 334 ابوجعفر به هيت لشکر کشيد تا ماليات آنجا را وصول کند. حاکم هيت
با پرداخت مبلغي با ابوجعفر صلح کرد. در 12 محرم که وي هنو در هيت بود، از درگذشت
توزون باخبر شد. ابوجعفر که ظاهراً مي خواست ناصرالدوله را به امارت برساند،
سرانجام خود بدان منصب نشست و به بغداد آمد و در حضور خليفه و قاضيان سوگند ياد
کرد. ابن شيرزاد هزين? سپاه را بر دوش کارگزاران مالياتي و بازرگانان نهاد. او
چندان درگرفتن اموال مردم مبالغه مي کرد که گفته‌اند در بغداد، اگر کسي براي عائل?
خويش هم قوتي فراهم مي‌کرد، دو خبرچين به نام هاروت و ماروت به امير خبر مي‌بردند و
آن را از وي مي گرفتند. از اين‌رو و به سبب مالياتهايي که بر همه‌چيز بست، ورود
ارزاق و کالا به شهر قطع شد و بغداد را قحطي فرا گرفت (همداني، 1/146-147؛ ابن
اثير، 8/448-449) سپاهيان بر مردم چيره شدند و بزرگان بغداد گريختند (ابن تغري
بردي، 3/285).
در همان سال ابوالحسن احمدبن بويه آهنگ بغداد کرد. ابن شيرزاد که 3 ماه و 5 روز را
به اميرالامرائي گذرانيده بود، از بيم وي پنهان شد. با ورود ابن بويه به بغداد،
خليفه نيز پنهان گرديد و چون ترکان مقيم بغداد، آن شهر را ترک کردند، خليفه ظاهر شد
و با ابن بويه ديدار کرد و او را مقام اميرالامرائي داد و براي گروهي از جمله ابن
شيرزاد از معزالدوله امان خواست (همداني، 1/148؛ ابن اثير، 8/449-4509، اما در
شعبان همان سال معزالدوله، مستکفي را از خلافت خلع کرد و مطيع را به جاي او
برنشانيد و ابوجعفر بن شيرزاد با عنوان کاتب مقام وزارت يافت و هرچند او را وزير
نمي‌خواندند، گردانند? هم? کارها بود (مسعودي، 4/277؛ همداني. 1/149-150).
در شعبان اين سال قحطي و مرگ از گرسنگي در بغداد شدت گرفت، چنانکه مردم ناگزير به
خوردن مردار تن در مي‌دادند. معزالدوله بر ابوجعفر خشم گرفت و او را به خيانت در
اموال متهم کرد (ابن تغري بردي، 3/286). ابوجعفر نيز در رمضان 334 به ناصرالدوله
(ابن تغري بردي، 3/286). ابوجعفر نيز در رمضان 334 به ناصرالدوله ابن حمدان که با
معزالدوله در جنگ بود، پيوست و با سپاه ناصرالدوله به بغداد بازگشت و بر آنش هر
مستولي شد و به نيابت ناصرالدوله به گردانيدن امور پرداخت (ابن اثير، 8/453). او
همچنان از بغداد ناصرالدوله را تقويت مي‌کرد تا آنجا که به تحريک او عياران با سپاه
معزالدوله نبرد کردند. د رجريان همين نبرد، ابن شيرزاد بر کافور، خادم معزالدوله،
دست يافت. معزالدوله براي تلافي، ابوالحسين بن شيرزاد برادر ابوجعفر را که دستگير
کرده بود. زنده به دار آويخت. پس ابوجعفر نيز کافور را رها کرد و معزالدوله برادر
او را از دار فرود آورد (همداني، 1/151). چون معزالدوله بار ديگر بغداد را تصرف
کرد، ناصرالدوله در 335ق پنهان از ترکان (بازماندگان توزون) با او پيمان بست. از
اين روي ترکان بر ناصرالدوله شوريدند و او ناگزير با ابن شيرزاد به موصل رفت (نک‍ :
ه د، آل حمدان) و چون مي‌پنداشت که شورش ترکان بر اثر تحريک ابن شيرزاد بوذه باشد،
هنگامي که به مرج جهينه رسيد، او را کور کرد (همو، 1/158) و به وزير خويش صيمري
سپرد (ابن اثير، 8/467). روز بعد ابوجعفر را به بغداد فرستادند و معزالدوله وي را
به پرداخت 500 هار درهم محموم کرد (ابوعلي، 2/110). از اين پس، از زندگاني و تاريخ
مرگ او آگاهي در دست نيست.
ابوجعفر بن شيرزاد چنانکه از مناظر? او با مستکفي بر مي‌آيد، به شعر و ادب نيز
علاقه داشت (مسعودي، 4/263). وي را کاتبي خوش‌قدم مي‌دانستند که به گفت? صولي (ص
255) تا وي کاتب هارون بن غريب الخال بود، هر روز کار هارون بالا مي‌گرفت و پس از
آن روزگار از او روي بر گردانيد و کارش تباه شد. چون کاتب بجکم شد، بجکم چنان حشمتي
يافت که هيچ اميري نيافته بود و چون به کتابت توزون پرداخت، توزون به پايه‌اي رسيد
که کس را گمان نبود.
مآخذ: ابن اثير، الکامل؛ ابن تغري بردي. النجوم؛ ابن کثير، البدايه؛ ابوعلي مسکويه،
احمدبن محمد، تجارب الامم، به کوشش ف. آمدرز، قاهره، 1332ق/1914م؛ تنوخي، محسن بن
علي، الفرج بعد الشدّه، به کوشش عبود شالجي، بيروت، 1398ق/1978م؛ صولي، محمدبن
يحيي، اخبار الراضي باللـه و المتقي للـه، به کوشش هيورث. دن، قاهره، 1936م؛
مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب، به کوشش يوسف اسعاد داغر، بيروت، 1385ق/1965م؛
همداني، محمدبن عبدالملک، تکلمه تاريخ الطبري، به کوشش آلبرت يوسف کنعان، بيروت،
1968م.
محمد آصف فکرت

 





/ 494