دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 5

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن نصوحجلد: 5نويسنده: محمد عبدعلي 
 
 
شماره مقاله:1863















اِبْنِ نَصوح، شاعر پارسي‌گوي (د 793ق/1391م). نام وي به درستي معلوم نيست و در
آثار مورخان و تذکره‌نويسان همزمانش ذکري از او نيامده است، ولي بعضي از متأخران
نام وي را فضل‌ اللـه (تقي‌الدين، 250)، کمال‌الدين (اوحدي، 104) و يا محمود
(دارالکتب، 129) نوشته‌اند. با اينهمه، در اين منابع نيز آگاهيهاي اندکي دربار?
زندگاني و احوال شاعر وجود دارد. اصلش از شيراز بوده و به همين سبب به ابن نصوح
فارسي يا شيرازي شهرت داشته است (دولتشاه، 169؛ تقي‌الدين، هامنجا) و شاعر خود نيز
همه جا ابن نصوح تخلص کرده است (محبت نامه، 398، 410؛ تقي‌الدين، جم‍(. پدرش از
بزرگان شيراز بود و چنانکه تقي‌الدين کاشي نوشته است، ابن نصوح از کودکي نزد مشايخ
و اهل معرفت پرورش يافت. وي در صوفي‌آباد به خدمت شيخ علاءالدول? سمناني رسيد و در
تصوف و سير و سلوک مدتها شاگرد او بود و شيخ به خواهش ابن نصوح رساله‌اي در اسرار
حالات نبوت براي وي نوشت (همو، 250-251). تقي‌الدين قسمتي از اين رساله را عيناً
آورده است (ص 251-254)، اما آنچه او نقل کرده، فصلي از رسال? «بيان الاحسان لاهل
العرفان» علاءالدول? سمناني است که براي يکي از مريدانش به نام محسن‌الدين محمد
نوشته است و در آن نامي از ابن نصوح ديده نمي‌شود (علاءالدوله، 227-236؛ مايل هروي،
31). اين رساله در حدود 712-713ق/1312-1313م تأليف شده و ابن نصوح که پس از اين
زمان 80 سال زنده بوده، در اين تاريخ اگر هم به دنيا آمده بوده، کودکي بيش نبوده
است. بنابراين مطالب تقي‌الدين در اين مورد درست به نظر نمي‌آيد و احتمالاً ابن
نصوح در سالهاي آخر عمرِ علاءالدول? سمناني (د 736ق/1336م) محضر وي را درک کرده
است. آغاز شاعري ابن نصوح را در روزگار ابوسعيد بهادرخان ايلخاني (736ق) دانسته‌اند
و به گفت? تذکره‌نويسان، وي مثنوي مشهور ده‌نام? خود را به نام غياث‌الدين محمدبن
رشيد‌الدين (د 736ق) وزير نامور و ادب‌پرور اين سلطان به نظم کشيد (دولتشاه،
همانجا؛ رازي، 210؛ اوحدي، 105). ابن نصوح در شاعري خود را شاگرد سلمان ساوجي (د
778ق) دانسته و بدين امر افتخار کرده است (تقي‌الدين، 255، سطر 10). وي ظاهراً
مدتها در مصاحبت سلمان به سر مي‌برده است. پس از فروپاشي حکومت ايلخانان و بنيان
نهادن حکومت جلايريان به دست شيخ حسن ايلکاني (741-757ق/1340-1356م)، ابن نصوح به
دربار جلايريان راه جست و نزد سلاطين اين سلسله ارج بسيار يافت. ابن نصوح را بايد
شاعر عهد جلايريان دانست، زيرا تقريباً تا آخر عمر در خدمت پادشاهان اين سلسله و
مداح آنان بود، با اينهمه تنها قصيده‌اي چند از وي در ستايش سلطان حسين بن شيخ اويس
و سلطان احمد جلاير باقي مانده است (نک‍ : تقي‌الدين 256، 261). ابن نصوح در مرگ
سلطان حسين جلاير که در تبريز به دست برادرش احمد کشته شد، مرثيه‌اي مؤثر سروده و
عجيب آنکه در انتهاي همين مرثيه جلوس احمد را نيز تهنيت گفته است (همو، 265، 266).
ابن نصوح غير از سلاطين جلايري، کمال‌الدين علي (همو، 263، سطر 13) يعني کمال‌الدين
(يا جمال‌الدين) علي يلغز، وزير سلاطين جلايري و عبدالرحمن نامي (همو، 261، سطر 11)
را که ظاهراً از وابستگان دولت ايلکاني بوده، مدح کرده است. همچنين وي قصيده‌اي در
ستايش خواجه غياث‌الدين محمد معروف به شيخ کججي (د 778ق/1376م)، از اکابر عرفا و
بزرگان تبريز، دارد. ابن نصوح چنانکه از اشعارش بر مي‌آيد، بيشتر عمر را در تبريز
گذرانده و زماني که به ناچار در خدمت سلاطين جلايري در بغداد به سر مي‌برده، همواره
اشتياق فراوان خود را به بازگشتبه تبريز اظهار مي‌کرده است (همو، 264، سطر 7؛ 267،
سطرهاي 25-26؛ 268 سطر 13). با اينهمه از وي قصيده‌اي غرّا در ستايش بغداد باقي
مانده که در آن بغداد با بهشت مقايسه شده است (همو، 262).
ابن نصوح شيعي مذهب بود و علاوه بر اشارات پراکنده‌اي که در اشعارش در اين‌باره
ديده مي‌شود، ترکيب‌بندي از او در منقبت علي(ع) در دست است که به روشني در آن
اعتقاد خود را به وصايت و جانشيني آن حضرت بيان کرده است (همو، 255) و اين امر
البته با رواج تشيع در دور? سلاطين جلايري شگفت نيست.
تقي‌الدين کاشي درگذشت ابن نصوح را در 793ق در تبريز گزارش کرده است (ص 254، سطر
21). مسلم است که ابن نصوح تا 788ق/1386م زنده بوده، زيرا در تحريري از مثنوي
ده‌نام? خود، اين تاريخ را ذکر کرده است (ص 8). در همين سال امير تيمور تبريز را
فتح کرد و اين در حالي بود که سلطان احمد جلاير که ياراي مقاومت نداشت، قبلاً به
بغداد گريخته بود. ظاهراً بعد از فرار احمد بود که ابن نصوح در چند سال آخر عمر
گوش? عزلت گزيد و به زهد و سلوک روي آورد. چنناکه خود در ده‌نامه (ص 6) گويد:
چو شهر خويش را پر فتنه ديدم بـه کنج انـزوا عزلـت گزيـدم
چو عنقا پاي بيرون بردم از دام به قاف عشقبازي کردم آرام
اما تقي‌الدين کاشي کناره‌گيري ابن نصوح از ملازمت دربار و عزلت گزيدن او را پس از
مرگ سلطان احمد جلاير دانسته است (ص 254) که باتوجه به اينکه سلطان احمد (د 813ق)
20 سال پس از مرگ ابن نصوح زنده بوده است، اين سخن درست به نظر نمي‌رسد. برخي از
معاصران نيز در اين‌باره دچار اشتباه شده‌اند (نک‍ : صفا، 3(2)/1113، 1114).
آثار: ديوان ابن نصوح را تقي‌الدين کاشي در دست داشته و به نوشت? او ديوان شعر وي،
شامل قصيده و غزل و انواع ديگر شعر، قريب 000‘4 بيت بوده و در عراق و فارس يافت
مي‌شده است. تقي‌الدين به ذکر چند قصيده و اندکي از غزليات وي ــ مجموعاً حدود
000‘1 بيت ــ بسنده کرده است (ص 254-270). از نظر تقي‌الدين گرچه شعر ابن نصوح
مرتبتي ندارد، اما پيش از اين شهرت تمام داشته و مستعدان مي‌پسنديده‌اند (ص 254).
به نظر مي‌آيد که داوري تقي‌الدين به مقتضاي سليق? مردمان روزگار وي و رواج سبک
هندي ــ که با سبک عراقي معارضه مي‌کرده ــ بوده باشد. به هر حال اگرچه مقدار کمي
از قصايد و غزليات وي باقي مانده، ولي همين اندک نيز نمودار استادي و مهارت او در
سرودن قصايد استوار و غزلهاي روان است. شيو? او در سخن همان شيو? استادش سلمان است
و چون اغلب شاعران سد? 8ق، در اشعار وي مضامين عاشقانه و افکار عارفانه درهم آميخته
است. ابن نصوح غير از ديوان، مثنوي مشهوري به نام محبت‌نامه يا ده‌نامه، از نوع
ده‌نامه (ه م)هاي سد? 8ق دارد که به بحر هزج مسدس مقصور يا محذوف سروده شده است.
موضوع محبت‌نامه وصف حالات عاشق و معشوق و عشق است که در نامه‌هاي متعددي (ده‌نامه)
به وسيل? واسطه‌هايي مانند باد، نسيم صبحگه، شانه، آينه و جز آنها بين عاق و معشوق
رد و بدل مي‌گردد. در ميان مثنوي گه‌گاه غزليات شورانگيزي نيز به مناسبت آمده است.
زبان محبت‌نامه روان و خوب و روي هم رفته از نظر ادبي مجموع? باارزشي است. از
محبت‌نامه نسخه‌هاي متعددي وجود دارد (نک‍ : منزوي، 4/3173؛ سبحاني، 20). همان‌گونه
که گفته شد، ابن نصوح به نوشت? تذکره‌نويسان، اين منظومه را در روزگار سلطان
ابوسعيد و به نام وزيرش غياث‌الدين محمد، فرزند خواجه رشيدالدين تأليف کرده بود،
اما در نسخه‌هايي از اين منظومه که در فهرستها شناسانده شده و به ويژه در نسخ?
نسبتاً کامل محبت‌نامه که به شمار? 14/4925 در کتابخان? ملي ملک موجود است، نام اين
وزير ديده نمي‌شود، بلکه در ابتداي نسخ? مذکور (ص 401) از جمال‌الدين علي بوالعز
ستايش شده که بايد همان جمال‌الدين علي يلغزي (يا بلغري) از وزراي سلاطين جلايري
باشد (نک‍ : حافظ ابرو، 253). نسخ? ديگري از محبت‌نامه با نام ده‌نامه با آغاز و
انجامي غير از آنچه در نسخ ياد شده آمده، وجود دارد (نک‍ : ملک، 6/59) که در آن نام
ابن نصوح و محبت‌نامه و تاريخ پايان تأليف آن به روشني ذکر شده است (ابن نصوح،
ده‌نامه، 8، سطر 9 و 12؛ منزوي، همانجا)؛
ز هجـرت حـا وفـــا وذال رفتـه مـه شـوّال را آغـاز هفتــه
شب عشاق را شمع صبوح است محبت‌نام? ابن نصوح است
اين نسخه که چند ورقي بيش نيست، با ابياتي در ذم عشق مجازي و ستايش عشق حقيقي و
عرفاني آغاز شده است. سپس شاعر به اوضاع دردناک و مصيبتهاي مردم تبريز، در پي حمل?
تيمور از 788ق که خود شاهد عيني آن بوده است، اشاره مي‌کند (ص 4-6). از برخي از
ابيات اين منظومه چنين بر مي‌آيد که شاعر آن را به صورت مؤخره‌اي سروده و بر تحريري
از محبت‌نام? اصلي ضميمه کرده و به دست وزير براي شاه که در 788ق از پيش سپاه تيمور
گريخته بود، فرستاده است.
مآخذ: ابن نصوح، ده‌نامه، نسخ? خطي کتابخان? ملک، شم‍ 2578؛ همو، محبت‌نامه، نسخ?
خطي کتابخان? ملک، شم‍ 14/4925؛ اوحدي بلياني، تقي‌الدين، عرفات العاشقين، نسخ? خطي
کتابخان? ملک، شم‍ 5324؛ تقي‌الدين کاشي، محمدبن علي، خلاصه الاشعار، نسخ? خطي
کتابخان? دانشکد? ادبيات تهران، شم‍ 104 ب؛ حافظ ابرو، عبداللـه بن لطف اللـه، ذيل
جامع التواريخ رشيدي، به کوشش خانبابا بياني، تهران، 1350ش؛ دارالکتب، خطي فارسي؛
دولتشاه سمرقندي، تذکرة الشعراء، به کوشش محمد رمضاني، تهران، 1338ش؛ رازي، امين
احمد، هفت اقليم، به کوشش جواد فاضل، تهران، 1340ش؛ سبحاني، توفيق، فهرست نسخه‌هاي
خطي فارسي کتابخان? بروسه، تهران، 1368ش؛ صفا، ذبيح اللـه، تاريخ ادبيات در ايران،
تهران، 1363ش؛ علاءالدول? سمناني، احمدبن محمد، مصنفات فارسي، به کوشش نجيب مايل
هروي، تهران، 1369ش؛ مايل هروي، نجيب، مقدمه بر مصنفات فارسي (نک‍ : هم‍ ،
علاءالدول? سمناني)؛ ملک، خطي، منوي، خطي.
محمد عبدعلي

 






/ 494