شماره مقاله:1866
اِبْنِ نَفيس، ابوالحسن (ابوالعلاء) علاءالدين علي بن ابي الحزم ابن نفيس قرشي (د
687ق/1288م)، پزشک مشهور دمشقي و کاشف گردش ريوي خون که در ادب، منطق، فلسفه و علوم
ديني نيز دستي قوي داشت.
مهمترين منبع ما دربار? احوال ابن نفيس، روايت ابن فضل اللـه عمري (9/349) است که
از کتاب عيون الانبياء ابن ابي اصيبعه برگرفته شده است، اما در نسخ چاپي اين کتاب،
از ابن نفيس ذکري به ميان نيامده و حتي آنجا که از ابوالفرج ابن وقف (ه م) ياد شده،
به شاگردي او نزد ابن نفيس اشاره نشده است (2/273-274). از اين روي استناد برخي از
محققان معاصر در شرح احوال ابن نفيس به متن چاپي عيون الانباء درست نيست و اينان
آگاهيهاي خود را مستقيماً از ابن فضل اللـه برگرفتهاند (نک : عيسي بک، 293؛ قس:
ابن فضلاللـه، همانجا) و ارجاع اينان به عيون الانباء (مثلاً حلو، 8/305؛ ابراهيم،
1/542) مربوط است به ابو محمد عبدالعزيز بن نفيس، معروف به شمس العرب که در آنجا از
او ياد شده است (نک : ابن ابي اصيبعه، 2/249).
مايرهوف وجود رقابت و کشمکش ميان ابن ابي اصيبعه و ابن نفيس را دليل بيتوجهي ابن
ابي اصيبعه به ذکر احوال ابن نفيس بر شمرده و حتي روايت ابن فضل اللـه عمري از
عيون الانبياء را نادرست دانسته است (غليونجي، 112-116). با اينهمه، مدتها پس از
اين اشهار نظرِ مايرهوف، به هنگام بررسي و فهرست برداري کتابهاي ظاهريه، نسخهاي از
عيون الانباء يافت شد که در پايان آن شرح موجزي از احوال ابن نفيس ذکر شده است
(ظاهريه، حمارنه، 479 و تصوير 7 از متن کتاب)، اما اين شرح با آنچه ابن فضل اللـه
آورده، تفاوتهايي دارد که به دشواري ميتوان آن را بخشي از روايت ابن فضل اللـه
دانست.
از سوي ديگر، نقل قولهاي ابن فضل اللـه در مسالک الابصار از ابن ابي اصيبعه دربار?
پزشکان ديگر، بسيار نزديک و گاه کاملاً مطابق با روايا نسخههاي موجود عيون الانباء
است (مثلاً دربار? ابن بيطار: مسالک، 9/347؛ قس: عيون، 2/133؛ دربار? افضلالدين
خونجي؛ مسالک، 9/341؛ قس: عيون، 2/120؛ دربار? ابوسليمان داوودبن ابي فاته: مسالک،
9/342؛ قس: عيون، 2/121) و حتي ترتيب ذکر اطباء شام و مصر در مسالک ابن فضل اللـه
قطع نظر از برخي محذوفات آن، مانند ترتيب ذکر اين اطباء در عيون است. از اين روي
دليلي در دست نيست که با تکيه بر آن بتوان استناد ابن فضل اللـه به ابن ابي اصيبعه
را اساساً بيپايه خواند. بهويژه آنکه در مسالک به روايت از عيون، از کساني چون
ابوالثناء محمود (نک : ه د، ابن رقيقه) با عنوان «شيخنا» در شرح حال ابن نفيس ياد
شده (ابن فضلاللـه، 9/350) که پيداست از ابن ابي اصيبعه نقل قول شده که مدتي نزد
ابوالثناء محمود در بيمارستان نوري دمشق به کار اشتغال داشته است (ابن ابي اصيبعه،
2/221)، نه از ابن فضل اللـه که بيش از يک سده پس از ابوالثناء در گذشته است. از
اينرو آنچه به عنوان شرح احوال ابن نفيس در پايان نسخ? ظاهري? عيون آمده، اگر هم
درواقع از خود ابن ابي اصيبعه و بخشي از تراجمي باشد که ابن فضل اللـه از او نقل
کرده است، ميبايست در اثر کتابتهاي مکرر، دستخوش تغيير شده باشد.
در منابع به تاريخ تولد ابن نفيس اشاره نشده است، اما باتوجه به تاريخ درگذشت او
درحدود سال607ق/1210م زاده شده باشد. به هر حال ابن نفيس در دمشق رشد يافت و نزد
کساني چون ابن نحاس به تحصيل نحو (ابن فضل اللـه، 9/349-350) و در بيمارستان نوري
نزد عمران اسرائيلي به تحصيل طب، مهذبالدين دخوار است (ابن فضل اللـه، همانجا) که
ابن ابي اصيبعه نيز خود نزد وي شاگردي کرده است. باتوجه به تاريخ تولد و درگذشت ابن
ابي اصيبعه (600-668ق) که همعصري و تقريباً همسالي او را با ابن نفيس نشان ميدهد،
دور نيست که وي با ابن نفيس در مجلس اين استاد مشهور همدرس بوده باشد.
ابن نفيس پس از تحصيل طب در دمشق به قاهره رفت و به گفت? اسنوي (2/506) در
بيمارستان منصوري به تدريس پرداخت. غليونجي (ص 119) حدس زده که او احتمالاً در
فاصل? سالهاي 633 و 636ق همراه با ابن ابي اصيبعه به مصر رفته است، اما اگر اين
همراهي درست باشد، باتوجه به آنکه ابن ابي اصيبعه در ربيعالاول 634 به صرخد رفته و
در آنجا مقام گزيده است (ابن ابي اصيبعه، 2/221-222)، ميبايست آن دو پيش از آن
تاريخ به مصر رفته باشند. از سوي ديگر، از آنجا که بيمارستان منصوري قاهره در 684ق
به دست المنصور سيفالدين قلاوون تأسيس شد، برخلاف آنچه از روايت اسنوي (همانجا)
مستفاد ميشود، وقتي ابن نفيس بدانجا رسيد، هنوز بيمارستان مذکور ساخته نشده بود که
وي در آنجا مقام گزيند. در آن روزگار، سلطان بيبرس بند قداري بر مصر فرمان ميراند
و ابن نفيس ميبايست در بيمارستان ناصري به تدريس پرداخته باشد (قس: عليونجي، 113؛
شطي، 109-110).
ابن نفيس همچنين در مدرس? مسروري? قاهره به تدريس فقه پرداخت (ابن فضل اللـه،
9/351). گفتهاند که وي چندان به تدريس علاقه داشت که شب و روز نميشناخت و افزون
بر مدرسه و بيمارستان، در خانه نيز مجالس درس تشکيل ميداد و برخي از علماي عصر به
محضرش ميشتافتند (همو، 9/352). از جمل? شاگردان او بايد از صفي ابوالفتح مسيحي
(صقاعي، 114)، سديد دمياطي، ابوالفرج اسکندري، ابوالفرج ابن قف و ابن ابي حّليقه
رئيس الاطباء نام برد (ابن فضل اللـه، 9/351-352). ابن نفيس سرانجام به دنبال چند
روز بيماري در قاهره درگذشت (اسنوي، 2/507؛ ابن فضل اللـه، 9/351) و شاگردش صفي
ابوالفتح مسيحي در رثايش شعر سرود (صقاعي، 114-115؛ ابن حبيب، 1/116). وي اموال
بسياري بر جاي گذارد و چون زن و فرزندي نداشت، املاک و کتابخان? خود را وقف
بيمارستان منصوري کرد (سبکي، همانجا؛ ابن فضل اللـه، 9/350).
ابن نفيس يکي از برجستهترين دانشمنداني است که با پديد آوردن آثاري نام خود را در
تاريخ پزشکي فرهنگ اسلامي بلندآوازه ساخت. افزون بر آن در فقه و اصول، حديث، منطق و
ادب نيز فضلي تمام داشت (ذهبي، همانجا؛ يافعي، 4/207). ابن نحاس دانش او را در نحو
ستوده (ذهبي، همانجا؛ يافعي، 4/207). ابن نحاس دانش او را در نحو ستوده (ابن
فضلاللـه، 9/351)، چنانکه در اين فن رواياتي از او بر جاي مانده است (نک : طاش
کوپريزاده، 2/418). ابن فضل اللـه که او را علام? روزگار و پدر هم? علوم خوانده،
يادآور شده است که ابن نفيس در منطق به شيو? متقدمان تمايل داشت و در طب يا جالينوس
مخالفت ميورزيدند (9/350).
با آنکه او را پيشواي پزشکان خواندهاند (ذهبي، دول، 2/143؛ ابن اياس، 1(1)/357) و
از آثار او بر ميآيد که در فنون پزشکي و جراحي چيرهدست و صاحب سبک بوده است (نک
: بخش آثار)، گفتهاند که در مداواي بيماران مهارت نداشت و به تجويز غذا بيش از
دارو و از داروها به مفردات بيشتر ميپرداخت (ابن فضلاللـه، 9/353). سبکي (8/205)
و ابن قاضي شهبه (2/187) او را در زمر? فقيهان شافعي ياد کرده و به گونهاي
مبالغهآميز، در علاج بيماران از ابنسينا ماهرترش دانستهاند.
آنچه در سد? اخير موجب شهرت ابن نفيس و توجه دانشمندان به وي شده، آگاهي او از گردش
ريوي يا گردش کوچک خون است که نشان ميدهد بايد در انتساب اين کشف به ميگل سروتو که
در سد? 16م ــ سه سده پس از ابن نفيس ــ ميزيسته است، ترديد کرد. نخستينبار يک
دانشجوي مصري دانشکد? پزشکي فرايبورگ آلمان، به نام محييالدين تطاوي (1896-1945م)
در کتابخان? برلين به نسخهاي از شرح تشريح القانون ابن نفيس دست يافت که اين نظريه
در آن مطرح شده بود. تطاوي رسال? دکتراي خود را با عنوان «گردش ريوي خون از نظر
]ابن نفيس[ قرشي » براساس اين کتاب تهيه کرد که بحثهاي بسيار برانگيخت. استادان در
مقام انکار برآمدند و رساله را نزد مايرهوف که در قاهره بود، فرستادند و او آن را
تأييد کرد و سارتن را از اين کشف آگاه ساخت (غليونجي، 111-112؛ سارتن،
II/1100-1101). ابن نفيس در چند موضع از کتابهاي ديگر خود نيز آشکارا اين نظريه را
مطرح ساخته است.
وي در شرح تشريح، ضمن نقد نظري? جالينوس مبني بر وجود منافذي ميان دو بطن راست و چپ
قلب، يادآور شده که خون از بطنراست از طريق وريد شرياني به سوي ريه رفته و پس از
اختلاط با هوا از راه شريان وريدي به بطن چپ سرازير ميشود (ص 293-294). از سخن ابن
نفيس در جاي ديگر بر ميآيد که او از طريق دانش تشريح به اين گردش پي برده است. وي
ضمن اثبات انبساط و انقباض قلب (ص 386) و لزوم تلطيف خوني که از قلب ميآيد، به
وسيل? هواي درون ريه (ص 387) و بزرگتر بودن بطن چپ از بطن راست (همانجا)، به رد
نظري? ابنسينا دربار? وجود 3 بخش در قلب پرداخته و تصريح کرده است که دانش تشريح،
نادرستي اين نظريه را مدلل ميسازد (ص 388). وي در اينجا نيز به صراحت اشاره کرده
است که خون از بطن راست، پس از عبور از ريه، به بطن چپ وارد ميشود (همانجا).
اما نکتهاي که تا امروز محل بحث بسيار بوده، آن است که اگر سروتو اين نظريه را از
ابن نفيس اقتباس کرده، از چه طريقي بدان دست يافته است. مايرهوف طي بررسي و مقايس?
اين نظريه در کتاب ابن نفيس و کتاب «احياي مسيحيت » سروتو (وين، 1553م)، و شرح آن
نظريه در کتاب «کالبدشناسي » رئالدو کلمبو (ونيز، 1559م) به سبب شباهتهاي
شگفتانگيز آنها، بر آن شد که چارچوب اين نظريه در اثر سروتو، قطع نظر از 2 يا 3
نکته که او خود بدان افزوده، ميتواند ترجم? آزاد نظري? ابن نفيس باشد (شاخت،
317-319). با اينهمه مايرهوف با رد اين احتمال که سروتو در اسپانيا به اين نظري?
ابن نفيس دست يافته و يا به سبب اشنايي با زبان عربي، مستقيماً از اثار اين پزشک
مسلمان استفاده کرده باشد، اقتباس سروتو از ابن نفيس را نامحتمل شمرد. برخي از
محققان ديگر نيز اين تأثيرپذيري را نپذيرفته، برخي در آن ترديد کرده و برخي آن را
محتمل دانستهاند (همو، 319-320).
به گمان بايون ، سروتو توسط کلمبو و گويا از طريق ترجم? شرح قانون ابن نفيس به دست
آلپاگو (د 1520م/899ق)، به اين نظريه دست يافته است. آلپاگو که 30 سال در سوريه
ميزيسته و در دمشق شاگرد محمد بن مکي بوده، اطلاعات وسيعي دربار? طب و فلسف?
اسلامي گرد آورده و حتي شماري از آثار عربي در اين زمينه را به لاتين ترجمه کرده
است و بر برخي حاشيه نوشته است. اگرچه در متن موجود ترجم? لاتين شرح قانون توسط
آلپاگو، بخش مربوط به اين نظريه وجود ندارد، اما دت نوشتهاي از ترجم? اين بخش از
شرح ابن نفيس بر قانون، حاوي نظري? گردش خون، در يک کتابخان? خصوصي در ونيز يافت
شده که هووز انتساب آن به آلپاگو ثابت نشده است (همو، 320-323؛ قس: اسکندر، «ابن
نفيس »، 603-604). با اينهمه شايان توجه است که شايد اين نظريه، نه از طريق ترجم?
شرح تشريح ابن نفيس، بلکه از طريق آثار ديگر او يا حتي شروح ديگر قانون مانند شرح
سديدالدين کازروني در 1344م و شرح علي بن عبداللـه زينالعرب مصري در 1350م که اين
نظريه را از ابن نفيس اقتباس کرده و در آنجا ذکر کردهاند، به غرب راه يافته باشد
(همانجا).
اين نکته که ابن نفيس نظري? گردش خون را در رسال? کامليه يا الرجل الکامل خود در
باب اثبات يکتاپرستي نيز مظرح کرده (حداد، 270) و سروتو همين نظريه رادر کتاب
«احياي مسيحيت» خود آورده، شايد دليلي باشد بر تأييد آنکه نظري? مذکور از طريق
ترجم? اين کتاب به دست وي رسيده است. به هر حال اگر اقتباس سروتو و کلمبو از ابن
نفيس را نتوان با يافتهها و آگاهيهاي کنوني کاملاً اثبات کرد، اما در اين حقيقت که
ابن نفيس در اين کار و بر اين 2 تن تقدم داشته است، ترديدي نيست، اگرچه شناخت اشاره
کرده که با تطبيق دقيق اين نظريه در آثار ابن نفيس، کلمبو و سروتو و با توجه به
اينکه بيان ابن نفيس بر خلاف اين 2 تن کاملاً روشن و قابل درک است، اقتباس سروتو از
ابن نفيس بعيد نيست (ص 327-331).
آثار: ابن نفيس در فنون مختلف، خاصه در پزشکي آثار متعددي پديد آورد که نسخ بيشتر
آنها اکنون در دست است. آثار او در پزشکي، غالباً شامل شرح برخي از کتب بقراط و
جالينوس و مفصلتر از همه، آثار ابن سيناست و هم از اينرو که عنايت بسيار به آثار
ابنسينا داشت، او را ابنسيناي دوم لقب دادهاند (ابن فضلاللـه، 9/352). برخي از
شروح مفصل ابن نفيس که خود شامل چند بخش است، هر يک کتب مستقل بهشمار آمده و بعضي
از آثار ديگر او به چند نا شهرت يافته است و نويسندگان متقدم يا متأخر آنها را آثار
جداگانه شمردهاند.
1. رساله در اوجاع الاصفال، فقط در نسخ? عيون الانباء ظاهريه از اين اثر ياد شده
است (ظاهريه، حمارنه، تصوير 7). 2. بغيه الطالبين و حجه المتطبيين. نسخهاي از آن
در کتابخان? وليالدين افندي موجود است (ششن، 95). 3. بغيه الفطن من علم البدن
(بغدادي، 1/714)، که زرکلي نسخهاي از آن را در واتيکان ديده است (4/271). 4. تشريح
الاعضاء المفردة، شامل 2 بخش. نسخهاي از آن در کتابخان? مجلس شورا موجود است. اين
کتاب را محمدبن محمود آملي صاحب نفائس الفنون شرح کرده است (شورا، 13/187). 5.
التعليق علي کتاب الاوبئ? بقراط، که نسخهاي از آن در اياصوفيه موجود است (غليونجي،
142).
6. تقاسيم العلل و اسباب الامراض، که نسخهاي از آن در مونيخ موجود است (آومر،
364). 7. ثمارالمسائل، که در نسخ? عيون الانباء ظاهريه به آن اشاره شده (ظاهريه،
همانجا) و محمدعلي (ص 61) احتمال داده است که همان شرح مسائل حنين بن اسحاق باشد.
8. جامع الدقائق من الطب، که فقط در نسخ? عيون الانباء ظاهريه (همانجا) بدان اشاره
شده است. 9. الرساله الکامليه في السيرة النبويه، که ابن نفيس آن را در برابر حي بن
يقظان نوشت و در آن به اثبات اسلام و پيامبري و نزول شرايع و معاد جسماني پرداخت.
اين کتاب به نام فاضل بن ناطق نيز مشهور بوده (ابن فضلاللـه، 9/351)، و سامي حداد
که خود نسخهاي از آن را داشته، به استناد آن نام رساله را الرجل الکامل في السير
النبويه ذکر کرده است (حداد، 265). اين کتاب به ويرايش و ترجم? انگليسي ماکس
مايرهوف و يوزف شاخت در 1968م در اکسفورد منتشر شده است . 10. رقائق الحلل في دقائق
الحيل (بغدادي، همانجا).
11. الشافي. فقط در نسخ? عيون الانباء ظاهريه بدان اشاره شده است (ظاهريه، همانجا).
12. الشامل، در طب که گويا آن را در 30 سالگي نوشت و حاوي بخش جالبي دربار? روش
جراحي است و نشان ميدهد که ابن نفيس در اين رشته از دانش پزشکي نيز چيره دست بوده
است. اين کتاب تا 1952م گم شده انگاشته ميشد. در اين تاريخ بخشهايي از آن در زمر?
مخطوطات اسلامي کتابخان? کمبريج فهرست شد (آبري، «فهرست کمبريج »، 57) و با مقايسه
معلوم گرديد که پيش از آن نسخههايي از چند بخش از اين کتاب در فهرست بادليان
بيذکر نام مؤلف آمده بوده است (اسکندر، همان، 603). 3 جلد از اين کتاب (مجلدات 33،
42 و 43) در کتابخان? پزشکي لاين دانشگاه استانفورد کاليفرنيا هست که نقولاهير
بنابر قرائني حدس ميزند به خط مؤلف است (هير، 203-204). نسخههاي ديگري نيز در
موز? عراق و کتابخان? ظاهريه موجود است (ظاهريه، خيمي، 2/139؛ مجله معهد،
5(2)/270). 13. شرح ابيديميا لبقراط. نسخههايي از آن در اياصوفيه، قاهره و
کتابخان? ظاهريه موجود است (GAS, III/35؛ مجله معهد، همانجا؛ اسکندر، همان، 605).
14. شرح الاسباب و العلامات (سارتن، II(2)/1099)، که شايد همان تقاسيم العلل و
اسباب الامراض بقراط باشد. 15. شرح اشارات ابن سينا (ابن فضلاللـه، 9/352)، که ابن
نفيس در شرح قانون از آن ياد کرده است (شورا، 19/46).
16. شرح تشريح جالينوس. نسخهاي از آن در اياصوفيه موجود است (محمدعلي، 58). 17.
شرح تشريح قانون، يک از بخشهاي شرح قانون ابن سينا و ازجمله مشهورترين آثار ابن
نفيس است که نظري? گردش خون در آن آمده است. اين کتاب احتمالاً از نخسين آثار ابن
نفيس است، زيرا نسخهاي از آن که 47 سال سال پيش از مرگ او کتابت شده، در دست است
(اسکندر، همان، 603) و چنانکه ابن نفيس خود گفته (ص 17)، اين کتاب شرح کتاب اول تا
سوم قانون ابن سينا است. 18. شرح تقدمه المعرف? بقراط، نسخههاي از آن در ليدن،
بادليان، پاريس، اياصوفيه، حلب، اسکندريه و گوتا موجود است (GAS, III/33; GAL,
I/649؛ دوسلان، شم 2844(2)؛ ورهووه، 367؛ پرج، شم 1899؛ محمدعلي، 24-25). 19. شرح
التنبيه ابواسحاق شيرازي، در فقه شافعي (سبکي، 8/305). 20. شرح طبيعه الانسان
بقراط. نسخهاي از آن که در 668ق يعني در حيات مؤلف استنساخ شده، در دست است (بخيت،
3/121). نسخ? ديگري از آن، همراه با اجاز? نقل آن به خط و امضاي ابن نفيس براي
طبيبي به نام شمسالدوله ابوالفضل مسيحي در کتابخان? ملي پزشکي بتسدا در مريلند
آمريکا موجود است (اسکندر، همانجا).
21. شرح الفصوص ابوالعلاء صاعد (بغدادي، همانجا). 22. شرح فصول بقراط، که دوبار در
سالهاي 1301 و 1310ق در ايران چاپ سنگي شده (شيرواني، 34) و در 1988م نيز به کوشش
ماهر عبدالقادر محمدعلي و يوسف زيدان در بيروت منتشر شده است. 23. شرح القانون ابن
سينا، شامل 4 بخش اصلي؛ شرح کليات، شرح داروهاي مفرد و مرکب، شرح امراض اعضاء و شرح
امراضي که مربوط به عضو خاصي نيستند. او در شرح کليات، نظري? گردش خون را تکرار
کرده است (اسکندر، همانجا). برخي از نويسندگان نشرح کليات» را کتابي مستقل به شمار
آوردهاند و ابن فضل اللـه آن را در 20 مجلد دانسته است (همانجا) و بايد مراد او
شرح کامل قانون باشد. نسخههاي متعددي از بخشهاي اين کتاب در کتابخانههاي ايران
(براي نمونه، نک : ملي، 9/118؛ ملک، 1/425؛ مرکزي، 17/32)، و همچنين استانبول
(کوپريلي، 1/493)، ليدن (ورهووه، 263)، لندن (اسکندر، «فهرست »، 180؛ آربري، شم
3984)، حيدرآباد (آصفيه، 2/73)، نيويورک، قاهره (محمدعلي، 55) و موصل (احمد، 2/190)
موجود است. به نظر ميرسد که شرح مفردات القانون و شرح معالجات القانون که 2 کتاب
مستقل بهشمار آمده و در اياصوفيه و کتابخان? همدرد کراچي موجود است (فاروقي،
1/99-100؛ GAL, S, I/900)، بخشهايي از شرح کامل قانون باشد که به سبب اهميت و رواج
آن، مستقلاً استنساخ ميشده است. 24. شرح مسائل في الطب حنين بن اسحاق (نيز نک :
آثار، شم 7) که نسخه اي از آن در ليدن موجود است (ورهووه، GAL, I/225, 649; 198).
25. شرح الهدايه، که ابن فضل اللـه عمري (9/350) آن را الهدايه في المنطق از ابن
سينا، و حاجي خليفه (2/2031) و بغدادي (همانجا) آن را الهدايه في الطب دانستهاند.
26. طريق الفصاحه، در نحو (حاجي خليفه، 2/1114؛ بغدادي، همانجا). 27. المباحث
القانونيه. نسخهاي از آن در مغرب موجود است (مجله معهد، 5(1)/189). 28. مبادئ
الطب، در 1964م در کربلا چاپ شده است. 29. المختار من الاغذيه. نسخهاي از آن در
برلين موجود است (الوارت، شم 6400)؛ 30. المختصر في علم اصول الحديث، در يک مقدمه
و 5 باب. وي در فصل اول مقدمه به تعريف علوم و تقسيم آن به سمعي و عقلي پرداخته و
سپس دربار? اهميت علم اصول حديث سخن رانده است. اين رساله با ترجمه و شرح آن به
زبان آلماني. توسط حسن اماره در آلمان (هيلدسهايم، 1986م) منتشر شده است.
31. مختصر في المنطق، که فقط ابن فضل اللـه عمري (همانجا) از آن يادکرده است. 32.
مفتاح الشفاء. نسخهاي از آن در تهران در دارالکتب مصر موجود است (سيد، 1/423). 34.
المواليد الثلاثه، که فقط در نسخ? عيون الانباء ظاهريه (ظاهريه، حمارنه، تصوير 7)
بدان اشاره شده است. 35. الموجز، شرح مختصر قانون ابن سينا، يکي از مشهورترين آثار
ابن نفيس که رواج بسيار يافت و افزون بر 10 شرح بر آن نوشتهاند. معروفترين اين
شروح، شرح سديدالدين کازروني با عنوان المغني في شرح الموجز و شرح برهانالدين نفيس
ابن عوض کرماني و شرح محمودبن احمد امشاطي است (اسکندر، ابن عوض کرماني و شرح محمود
بن احمد امشاطي است (اسکندر، «ابن نفيس»، 604؛ سارتن، II/1100؛ محمدعلي، 53-54).
الموجز و شروح آن به فارسي و عربي بارها در ايران و هند چاپ شده است. اين کتاب که
منهاج القانون نيز خوانده شده، شامل 4 باب در اصول طب، غذاها و داروهاي مفرد و
مرکب، بيماري اندامها و ساير بيماريها و علل و علامات نيز ترجمه شده است (همانجا؛
محمدعلي، 54).
36. المهذب في الکحل، نيز از کتب مشهور و مهم ابن نفيس است که به المهذب في طب
العيون، يا المهذب في الکحل المجرب نيز مشهور است. اين کتاب در يک مقدمه و 2 بخش
شامل قواعد نظري و عملي چشم پزشکي، فروع اين فن و و داروهاي مفرد و مرکب امراض چشم
و طريق? ساخت آنهاست (ظاهريه، خيمي، 2/288-289). نسخههايي از اين کتاب در
کتابخانههاي ظاهري? دمشق (همانجا)، واتيکان (محمدعلي، همانجا)، برلين و استانبول
موجود است (حمارنه، نسخههايي از اين کتاب در کتابخانههاي ظاهري? دمشق (همانجا)،
واتيکان (محمدعلي، همانجا)، برلين و استانبول موجود است (حمارنه، 9-12). اسميت (ص
31) آن را دقيقترين و کرسال? چشم پزشکي قرون وسطي خوانده و خلاصهاي از آن را با
ترجمه و شرح به زبان انگليسي منتشر کرده است. 37. کتاب النبات من الادويه المرکبه.
فقط در نسخ? ظاهري? عيونه (ظاهريه، حمارنه، تصوير 7) از آن ياد شده است. 38.
مقالهاي در نبض (ابن فصلاللـه، 9/352). 39. رسالهاي در ورم که نسخهاي از آن در
لنينگراد موجود است (خالدوف، شم 10267). 40. الورياقت، در منطق که نسخهاي از آن
در بادليان موجود است (GAL, I/649).
مآخذ: آصفيه، خطي؛ ابراهيم، محمدابوالفضل، حاشيه بر حسن المحاضر? سيوطي، قاهره،
1387ق/1967م؛ ابن ابي اصيبعه، احمدبن قاسم، عيون الانباء، به کوشش آوگوست مولر،
قاهره، 1299ق/1882م؛ ابن اياس، محمدبن احمد، بدائع الزهور، به کوشش محمد مصطفي،
قاهره، 1402ق/1982م؛ ابن حبيب، حسن بن عمر، تذکرة النبيه، به کوشش محمد محمد امين و
سعيد فتاح عاشور، قاهره، 1976م؛ ابن فضل اللـه عمري، احمدبن يحيي، مسالک الابصار،
به کوشش فؤاد سزگين، فرانکفورت، 1408ق/1988م؛ ابن قاضي شهبه، ابوبکر بن احمد، طبقات
الشافعيه، به کوشش حافظ عبدالعليم خان، بيروت، 1407ق/1987م؛ ابن نفيس، علي بن
ابيالحزم، شرح تشريح القانون، به کوشش سلمان قطايه و پل غليونجي، قاهره، 1988م؛
احمد، سالم عبدالرزاق، فهرس مخطوطات مکتبه الاوقاف في الموصل، بغداد، 1395ق/1975م؛
اسميت، ا. س.، «کتاب المهذب في طب العين لابن النفيس»، مجله تاريخ العلوم العربيه،
حلب، 1980م، ج 4، شم 1؛ اسنوي، عبدالرحيم بن حسن، طبقات الشافعيه، به کوشش
عبداللـه جبوري، بغداد، 1391ق/1971م؛ بخيت، محمد عدنان و ديگران، فهرست المخطوطات
العربيه المصورة، جامعه الاردنيه، 1406ق/1986م؛ بغدادي، هديه؛ حاجي خليفه، کشف؛
حداد، سامي، «مکتشف الدورة الدمويه الصغري من هو»، المقتطف، قاهره، 1355ق، شم 89؛
حلو، عبدالفتاح محمد، حاشيه بر طبقات الشافعيه الکبري (نک : هم ، سبکي)؛ حمارنه،
نشأت، «وصف الحول عند ابن النفيس»، مجله تاريخ العلوم العربيه، حلب، 1984م؛ ج 8،
شم 1-2؛ ذهبي، محمدبن احمد، دول الاسلام، حيدرآباد دکن، 1365ق؛ همو، العبر، به
کوشش محمد سعيدبن بسيوني زغلول، بيروت، 1405ق/1985م؛ زرکلي، اعلام؛ سبکي، عبدالوهاب
بن علي، طبقات الشافعيه الکبري، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحي،
قاهره، 1971م؛ سيد، خطي؛ ششن، رمضان، فهرس مخطوطات الطب الاسلامي في مکتبات ترکيا،
استانبول، 1984م؛ شطي، احمد شوکت، الطب عندالعرب، بيروت، موسسه المطبوعات الحديثه؛
شورا، خطي؛ شيرواني، محمد، فهرستوار? نسخههاي خطي پزشکي به زبان عربي و چاپ سنگي
قديم در ايران، تهران، 1362ش؛ صقاعي، فضل اللـه بن ابي الفخر، تالي کتاب وفيات
الاعيان، به کوشش ژاکلين سوبله، بيروت، 1974م؛ طاش کوپريزاده، احمدبن مصطفي، مفتاح
السعادة و مصباح السيادة، بيروت، 1405ق/1985م؛ ظاهريه، خطي (الطب و الصيدله)،
حمارنه؛ همان، خيمي؛ عيسي بک، احمد، معجم الاطباء، قاهره، 1361ق/1942م؛ غليونجي،
ب.، ابن النفيس، کويت، وزاره الارشاد و الانبياء؛ فاروقي ندوي، فضل اللـه، توضيحي
فهرست مخطوطات کتب خانه همدرد، طبي علوم، کراچي، 1981م؛ کوپريلي، خطي؛ مجله المعهد
المخطوطات العربيه، جامعه الدول العربيه، 1959م؛ محمدعلي، ماهر عبدالقادر، مقدمه بر
شرح فصول ابقراط ابن نفيس، بيروت، 1408ق/1988م؛ مرکزي، خطي؛ ملک، خطي؛ ملي، خطي؛
هير، نقولا، «ثلاثه مجلدات من کتاب الشامل لابن النفيس»، مجله معهد المخطوطات
العربيه، 1380ق/1960م؛ شم 6؛ يافعي، عبداللـه بن اسعد، مرآة الجنان، حيدرآباد دکن،
1338ق؛ نيز:
Ahlwardt; Arberry; Arberry, A. J., A Second Supplementary Hand-List of the
Muhammadan Manuscripts…, Cambridge, 1959; Aumer, Joseph, Die arabischen
Handschriften… in München, Wiesbaden, 1970; De Slane; GAL; GAL, S; GAS;
Iskandar, A. Z., A Catalogue of Arabic Manuscripts on Medicine and Science,
London, 1967; Id, »Ibn al-Nafis«, Dictionary of Scientific Biography, New York,
1974, vol. IX; Khalidov; Pertsch; sarton, George, Introduction to the History of
Science, Baltimore, 1928-1948; Schacht, J., »Ibn al-Nafis, Servetus and
Colombo«, Al-Andalus, 1957, vol. XXII; Voorhoeve.
سيدصادق سجادي