شماره مقاله:1867
اِبْنِ نَقّاش، ابواُمامه شمسالدين محمدبن علي بن عبدالواحد دَکّالي (15 رجب
720-13 ربيعالاول 763ق/21 اوت 1320-10 ژانوي? 1362م)، مفتي شافعي، واعظ، محدث و
مفسر مصري.
گويا اصل خاندان او از شهر دکال? مغرب بود (ابن قاضي شهبه، 3/131) و نسبت دکالي به
همين جهت به وي داده شده است (نک : ياقوت، 2/581). تولد او را در منابع 723 و 725ق
نيز گفتهاند (ابن رافع، 1/375؛ ابن حجر، 5/326).
وي نزد جمعي از مشايخ وقت در مصر به تحصيل پرداخت که از آن جمله به نامهاي
تقيالدين سبکي، ابوحيان نحوي، برهانالدين رشيدي، شهابالدين انصاري و محبالدين
ابن صائغ اشاره کردهاند (ابن قاضي شبهه، همانجا؛ ابن حجر، 5/325). ابن نقاش با
اينکه بسيار جوان بود، در مدارس و جوامع مصر چون جامع الازهر، مسجد ابن طولون و
مسجد اصلم (در مورد مسجد اخير، نک : مقريزي، 2/309) به تدريس و وعظ و خطابه پرداخت
(ابن قاضي، شهبه، 3/132؛ ابن حجر، همانجا؛ ابن تغري بردي، 11/13؛ بلن، 417-418).
او در مجالس درس وعظ خود تقليد صرف از نويسندگان پيشين را در تفسير و فقه مورد
انتقاد قرار ميداد؛ مثلاً گفته شده است در مجلس تفسيري و فقه مورد انتقاد قرار
ميداد؛ مثلاً گفته شده است در مجلس تفسيري که در جامع الازهر داشت به شيوهاي نو
تفسير ميگفت و از تفاسير گذشتگان استفاده نميکرد. وي همين دروس را به صورت کتابي
تدوين کرده است (ابن حجر، همانجا). همچنين در انتقاد از شيو? متداول مردم عصر خود
در جمل? معروفي آنان را نه پيرو پيامبر(ص) و شافعي بلکه پيرو نووي و رافعي شمرده
است. شايد اين افکار ابن نقاش که آن را تبليغ ميکرد، چندان خوشايند ديگر فقيهان
شافعي مصر نبود و آنان را بر ضد او تحريک ميکرد، تا آنجا که چون ابن نقاش در پاسخ
سؤال يک قطبي ــ دربار? مسائل اهل ذمه ــ جوابي ظاهراً مخالف نظر شافعي داد، اين
فتوا دستاويزي براي مخالفان گرديد تا او را به اتهاماتي چون گرايش به مکتب ظاهري
ابن حزم متهم نمايند (بلن، 418). گرچه ابن نقاش با برخي اميران مملوکي رابطهاي
نيکو داشت، با وجود اين، مخالفت چندان بالا گرفت که قطبالدين هرماس يکي از فقهاي
متنفذ شافعي در دربار مصر (نک : ابن حجر، 5/151) ابن نقاش را نه محکمه کشانيد و در
محاکمهاي که به رياست قاضي القضاه شافعي عزالدين ابن جماعه ترتيب يافت، از دادن
فتوا ممنوع گرديد (همو، 5/326) و حتي گفته شده است که مدتي نيز به زندان انداخته شد
(بلن، همانجا). ابن نقاش در 755ق به دمشق رفت و در آنجا مورد عنايت استاد قديمش
تقيالدين سبکي (ابن حجر، همانجا) که در آن هنگام قضاي دمشق را بر عهده داشت، قرار
گرفت (سبکي، 6/162، 166). او با نائب سلطان در دمشق (اميرعلي مارديني، نک : ابن
تغري بردي، 10/303، 317) نيز آشنايي داشت و مورد اکرام وي واقع شد (ابن حجر،
همانجا). همچنين ابن نقاش از پيش با صلاحالدين صفدي عالِم شامي معاصرش مکاتبات
بسيار دوستانهاي داشته است (ابن حجر، 5/327). از اينرو مجالس وعظ و خطاب? ابن
نقاش در جامع اموي دمشق با استقبال زيادي مواجه شد (ابن رافع، 1/375). ابن نقاش
براي وعظ سفري نيز به قدس کرده (ابن تغري بردي، 11/13) و احتمالاً به همين منظور
سفر ديگري به حماه داشته و مورد عنايت حاکم آنجا واقع شده است (ابن حجر، 5/326).
محتمل است ابن نقاش پيش از 759ق به مصر بازگشته باشد، زيرا سياق رساله او در مورد
اهل ذمه که در آن سال نوشته شده (نک : ص 422)، دلالت بر آن دارد که در مصر تأليف
شده است. او در مصر نفوذ و رياستي به هم رسانيد و نزد حکمران وقت، ملک ناصر حسن بن
محمد بن قلاوون منزلت ويژهاي يافت (14/292؛ ابن رافع، همانجا؛ ابن قاضي شهبه،
3/131).
زماني که ميان او و يکي از علماي بزرگ مصر، به نام قطبالدين محمد بن المقدسي معروف
به هرماس که عمرش تقريباً دو برابر وي بود، اختلاف افتاد، ابن نقاش توانست حسن نظر
ملک ناصر را نسبت به او به کلي زائل سازد (ابن حجر، 5/151-152، 326). نقل شده است
که در 761ق سلطان به همراه ابن نقاش به طرف عمارت هرماس رفته، آن را ويران ساخت و
هرماس را تازيانه زد و به مصياف تبعيد کرد (مقريزي، 2/76-77؛ ابن تغري بردي،
11/13-14). اين موفقيت براي ابن نقاش ديري نپاييد، زيرا ملک ناصر در 762ق کشته شد و
پس از قتل او هرماس به قاهره بازگشت (ابن حجر، 5/152)، جايگاه ابن نقاش متزلزل
گرديد و سال بعد در حالي که در آن روزگاردر مصر بر ضد قيطيان مسيحي وجود داشت (در
اين مورد، نک : مقريزي، 2/498-500)، مهم جلوه ميکند. به دنبال دستور ملک صالح در
755ق براي محدود کردن شديد اهل ذمه (ابن نقاش، 490-491)، ابن نقاش در 759ق ضمن
رسالهاي که درواقع فتوايي با تمسک به آيات قرآن، سنت پيامبر(ص) و سير? برخي از
خلفا بود، با لحني شديد خواستار محدود کردن اهل ذمه شد. با مقايسهاي بين اين رساله
و فصل مربوط به اهل ذمه (ص 92-100) از کتاب معالم القرب? ابن اخوه (ه م)، فقيه
شافعي مصري که حدود نيم قرن پيشتر تأليف شده بود، در برخي مواضع اين دو رابط?
نزديکي احساس ميشود. اين رساله که المذمه في استعمال اهل الذمه نام دارد (زرکلي،
6/286؛ GAL, S, II/96)، تماماً تئسط بلن به فرانسه برگردانده شده و اين ترجمه همراه
بخشِ دوم از متن عربي کتاب در «مجل? آسيايي » (نک : مآخذ همين مقاله) با عنوان
«فتوايي دربار? وضع ذميان... » به چاپ رسيده است. اين کتاب ا نظر اطلاعات تاريخي و
وقايع عصر مماليک نيز حائز اهميت است.
ديگر اثر چاپي او احکام الأحکام الصادره من بين شفتي سيدالانام(ص) است که در 1989م
به کوشش رفعت فوزي عبدالمطلب در قاهره منتشر شده است. اين کتاب استدراک و تکلمهاي
است بر عمده الاحکام عبدالغني مقدسي که در آن به خصوص از آثار (مسانيد، سنن و صحاح)
احمدبن حنبل، شافعي، دارقطني، ابن ابي شيبه، اثرم، ابن حبان و حميدي استفاده شده
است. اثر ديگر ابن نقاش که داراي ارزش تاريخي است کتاب العبر في اخبار من مضي و غبر
است که مورد استفاد? مقريزي قرار گرفته است (مثلاً نک : 2/279)، ولي در حال حاضر
نشاني از آن در دست نيست (براي ديگر آثار يافت نشده در زمين? تفسير، نحو و غير آن،
نک : ابن قاضي شهبه، 3/132؛ ابن حجر، 5/325؛ ابن عماد، 6/198).
در منابع به تبحر او در شعر و نثر نيز اشاره شده (ابن کثير، همانجا؛ ابن قاضي شهبه،
3/131) و پارهاي از اشعار او را ابن حجر (5/327-328) آورده است.
مآخذ: ابن اخوه، محمدبن محمد، معالم القريه، به کوشش محمد محمود شعبان و صديق احمد
عيسي مطيعي، قاهره، 1976م؛ ابن تغري بردي، النجوم؛ ابن حجر، احمدبن علي، الدرر
الکامنه، حيدرآباد دکن، 1396ق/1976م؛ ابن رافع، محمد، الوفيات، به کوشش عبدالجبار
زکار، دمشق، 1406ق/1985م؛ ابن عماد، عبدالحي، شذرات الذهب، قاهره، 1351ق؛ ابن قاضي
شهبه، ابوبکر بن احمد، طبقات الشافعيه، حيدرآباد دکن، 1399ق/1979مم؛ ابن کثير،
البدايه؛ حسيني دمشقي، محمدبن علي، «الذيل الثاثي»، ذيول العبر، به کوشش محمد رشاد
عبدالمطلب، کويت، وزاره الارشاد و النباء؛ زرکلي، اعلام؛ سبکي، عبدالوهاب بن علي،
طبقات الشافعيه الکبري، قاهره، 1324ق؛ مقريزي، احمدبن علي، الخطط، قاهره،
1270ق/1854م؛ ياقوت، بلدان، نيز:
Belin, M., introd. »Fetoua…« (vide: Ibn Naqqâch); GAL, S; Ibn Naqqâch, »Fetoua
relative à la condition des Zimmis…«, JA, Novembre-Décembre, 1851,
XVIII/417-516, Février-Mars 1852, XIX/97-140.
بخش فقه، علوم قرآني و حديث