دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 5

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابو صالح منصورجلد: 5نويسنده: ابوالفضل خطيبي 
 
 
شماره مقاله:2258

















اَبو صالِحِ مَنْصور، فرزند اسحاق بن احمد بن اسد (د ح 302ق/914م)، از
اميرزادگان ساماني كه چندي بر ري، سيستان و خراسان حكومت كرد. از زندگاني ابوصالح
آگاهي اندكي در دست است. در 289ق/902 م وقتي عموي او امير اسماعيل بن احمد ساماني
نواحي شمال ايران را تا قزوين تسخير كرد، وي را به حكومت ري كه از سوي خليفه
المكتفي به ايالت خراسان منضم شده بود، برگماشت و ابوصالح در 290 ق به ري رفت
(گرديزي، 324؛ منهاج سراج، 1/206؛ قس: ياقوت، 2/901).
به گفتة ياقوت، (همانجا)، ابوصالح 6 سال والي ري بود. از اين رو به نظر مي رسد كه
وي تا اندكي پس از مرگ عمويش اسماعيل، اين منصب را بر عهده داشته است. امير احمدبن
اسماعيل ساماني در 298ق به حكومت معدل بن علي بن ليث از خاندان صفاريان خاتمه داد و
در ربيع الاول 299 امارت سيستان را به پسر عم خود ابوصالح سپرد (گرديزي، 326؛ ابن
اثير، 8/60 ـ 61؛ تاريخ سيستان، 294؛ منهاج سراج، 1/207).
ابوصالح ابتدا «مردمان را بسيار نكويي گفت و وعده هاي نيكو كرد»، اما سپس لشكريان
خود را در شهر و در خانه هاي مردم جاي داد و وعده ها فراموش كرد و بر خراج سيستان
كه يك ميليون درهم بود، بيفزود (تاريخ سيستان، 296 ـ 297؛ نيز نك‍ : باسورث،
IV/130). اين امر مخالف سيستانيان را موجب شد و بهانه به دست دشمنان وي داد. از
جمله محمد بن هرمز معروف به مولي سندلي (صندلي؟) كه زماني از پيروان خوارج بود،
مردم را به شورش برانگيخت و يكي از بازماندگان صفاريان به نام ابوحفص عمرو بن يعقوب
را بركشيد. مردم سيستان با اين امير صفاري كه 10 سال بيش نداشت، بيعت كردند.محمد بن
هرمز و محمد بن عباس، معروف به ابن حفار كه رهبري خوارج را بر عهده داشت، با گروهي
از عياران كه از محله هاي سيستان به آنان پيوسته بودند، در 17 جمادي الاول همان سال
به سربازان ابوصالح حمله بردند و او را دستگير و زنداني كردند (گرديزي، 327؛ تاريخ
سيستان، 297 ـ 299). محمدبن هرمز از مردم خواست به نام او خطبه بخوانند، اما
طرفداران امير صفاري با او به مخالفت برخاستند و به نام عمرو بن يعقوب خطبه كردند.
در اين ميان ابوصالح از زندان گريخت، اما دوباره دستگير شد و عمرو بن يعقوب وي را
نيكوييها كرد (همان، 299). در اين زمان كه كشمكش بين گروههاي مختلف در سيستان بالا
گرفته بود، احمد بن امير اسماعيل ساماني، سپاهي به فرماندهي حسين بن علي مرورودي به
سيستان گسيل كرد. سيستانيان 9 ماه برابر سپاه وي پاي فشردند، تا آنكه محمد بن هرمز
بمرد و عمرو بن يعقوب و ابن حفار نيز تسليم سردار ساماني شدند (14 شوال 300ق/24 مة
913 م). ابوصالح پس از رهايي، از حكومت در سيستان سرباز زد و امير احمد بن اسماعيل
نيز سيمجور دواتي را جانشين وي كرد و ابو صالح را به حكومت خراسان برگماشت و او در
22 شوال همان سال راه نيشابور پيش گرفت (گرديزي، 328؛ ابن اثير، 8/69 ـ 70؛ تاريخ
سيستان، 300 ـ 301؛ نيز نك‍ : باسورث، همانجا).
در 301ق احمد بن اسماعيل كشته شد و فرزند 8 سالة وي، امير سعيد نصربن احمد ساماني،
بر تخت نشست. خردسالي اين امير ساماني سبب شد ت اواليان در ولايات سر به شورش
بردارند. اسحاق بن احمد، پدر ابوصالح كه حكومت سمرقند داشت، به اتفاق فرزند ديگرش
الياس از فرمان سامانيان سرپيچيد. در 302ق ابوصالح در نيشابور عصيان كرد و حسين بن
علي مرورودي، والي هرات كه پيش از آن به حكومت سيستان چشم دوخته بود (گرديزي،
همانجا)، نيز به وي پيوست و او را بر آن داشت تا خطبه به نام خود كند. ابوصالح برخي
از شهرهاي ديگر خراسان را نيز بگرفت و خطبه به نام خود خواند. امير ساماني سپاهي به
فرماندهي حموي‍ـة به علي براي سركوبي شورشها روانه كرد. حمويه پس از چند نبرد در
سمرقند، اسحاق بن احمد را به اسارت گرفت. آنگاه به سوي نيشابور حركت كرد، اما پيش
از آنكه بدانجا رسد، ابوصالح در نيشابور وفات يافت و به قولي توسط حسين بن علي
مرورودي مسموم شد و خرااسن و سمرقند دوباره تحت حاكميت سامانيان درآمد (نرشخي، 129
ـ‌ 130؛ ابن اثير، 8/78، 87 ـ 88).
ابوصالح با محمد بن زكرياي رازي، دانشمند و طبيب مشهور معاصر خويش، روابط دوستانه
داشت. رازي در زمان حكومت وي در ري، چند سال در اين شهر زيست و رياست بيمارستان
آنجا را برعهده گرفت. كتاب المنصوري في الطب (الطب المنصوري يا الكناش المنصوري) را
نيز اين اميرزادة ساماني تأليف كرد. گرچه مترجمان احوال رازي نام اميري را كه اين
كتاب به او تقديم شده، بسيار مغشوش ضبط كرده اند (نك‍ : ابن نديم، 356؛ قفطي، 272؛
ابن ابي اصيبعه، 310، 313، 317؛ ابن جلجل، 77؛ ابن خلكان، 5/160)، اما از ماين
منابع، ياقوت (همانجا) و ميرخواند (4/35 ـ 36) نام و نسب او را همانند منابع تاريخي
متقدم صحيح ذكر كرده اند (نيز نك‍ : قزويني، 377 ـ 387؛ سيد، 78 ـ 79؛ ايرانيكا؛
GAS,, III/281 GAL, I/286). در يكي از نسخه هاي اين كتاب نيز نام وي با اندكي
اختلاف به صورت منصوربن اسحاق اسماعيل بن احمد آمده است (نك‍ : كرمي، 90).
ابن خلكان (همانجا) به نقل از ابن جلجل حكايتي چنين آورده است: رازي در بغداد كتابي
در كيميا براي ابوصالح نوشت و به ري رفت و آن را به او تقديم كرد و در مقابل 000’1
دينار دريافت داشت، اما هنگامي كه در برابر درخواست ابوصالح مبني بر عملي ساختن
محتواي كتاب ناتوان ماند، سخت مورد خشم وي قرار گرفت و شكنجه شد، چندانكه چشمانش
آسيب ديد. همچنين گفته اند: رازي علاوه بر كتابهايي كه ذكر شد، اوجاع المفاصل و
الطب الروحاني يا طب النفوس را نيز براي ابوصالح منصوربن اسحاق نوشته است (نك‍ :
سيد، 80؛ نجم آبادي، 376، 389 ـ 390).
مآخذ: ابن ابي اصيبعه، احمدبن قاسم، عيون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره،
1299ق/1882 م؛ ابن اثير، الكامل؛ ابن جلجل، سليمان بن حسان، طبقات الاطباء و
الحكماء، به كوشش فؤاد سيد، قاهره، 1955 م؛ ابن خلكان. وفيات؛ ابن نديم، الفهرست؛
تاريخ، سيستان، به كوشش ملك الشعراء بهار، تهران، 1314 ش؛ سيد، فؤاد، تعليقات بر
طبقات الاطباء و الحكماء (نك‍ : هم‍ ، ابن جلجل)؛ قزويني، محمد، تعليقات بر چهار
مقالة نظامي، عروضي، تهران، 1333 ش؛ قفطي. علي بن يوسف، تاريخ الحكماء، به كوشش
يوليوس ليپرت، لايپزيك، 1903 م؛ گرديزي، عبدالحي بن ضحاك، تاريخ، به كوشش عبدالحي
حبيبي، تهران، 1363 ش؛ منهاج سراج، طبقات ناصري، به كوشش عبدالحي حبيبي، تهران،
1363 ش؛ ميرخواندمير، محمد بن برهان الدين، روض‍ـة الصفا، تهران، 1339 ش؛ نجم
آبادي، محمود، تاريخ طب در ايران پس از اسلام، تهران، 1353 ش؛ نرشخي، محمد بن جعفر،
تاريخ بخارا، ترجمة ابونصر قباوي، به كوشش مدرس رضوي، تهران، 1363 ش؛ ياقوت، بلدان،
نيز:
Bosworth, E. C., ”The Tahirids and Saffarids“, The Cambridge History of Iran,
ed. R. N.Frye, Cambridge, 1975; GAL; GAS; Karmi, Ghada, ”Notice of Another
Manuscript of al-Razi‘s al Mansuri“, Journal for the History of Science, Aleppo,
1979, vol. III; Iranica.
ابوالفضل خطيبي
 





/ 494