شماره مقاله:1897
اِبْنِ هاني، ابوالحسن (ابوالقاسم) محمدبن هانيء بن محمد (د 362ق/973م)، شاعر
اسماعيلي اواخر دور? امويان در اندلس و عصر فاطميان در مغرب. به رغم شهرت ادبي و
سياسي او و آگاهيهاي فراواني که از احوال و عقايد وي در دست است، نکاتي از زندگي و
شخصيت او هنوز در پرد? ابهام است. مثلاً با آنکه بخش اعظم زندگي وي در زادگاهش
اندلس گذشته است، منابع جز اطلاعاتي کلي و مختصر از احوال او در اين دوره به دست
ندادهاند و عجيبتر اينکه نه از اشعار اندلسي او اکنون اثري در دست است و نه در
اشعار موجود وي اشارهاي به اندلس و نحو? زندگي و فعاليت شاعر در آن سرزمين ديده
ميشود (يعلاوي، 7، 46-47، نيز نک : 68-73، فهرست دقيقي که اظ مشخصات قصايد ابن
هاني، از جمله زمان و مکان سرودن آنها به دست داده است). بهعلاوه، از زمان و
چگونگي آشنايي شاعر با «دعوت» فاطميان نيز جز حدس و گمان برخي معاصران دربار?
ارتباط پدر وي با آنان اطلاعي در دست نيست (براي تفصيل، نک : همو، 108-109،
124-131، 239-240). اين ابهامها احتمالاً با بيتوجهي و احياناً بيمهري برخي منابع
کهن مغربي و اندلسي نسبت به او بيارتباط نيست، چه ظاهراً عقايد اسماعيلي شاعر و
پيوندهايش با فاطميان سبب شده که شرح حالنويسان مزبور که عموماً سنياني متعصب
بودهاند، اغلب جز به اختصار از او سخن نگويند و در اين ميان ديوان وي نيز از جهت
اعتقادي و سياسي، گاه مورد بياعتنايي يا دستخوش به گزيني گردد (همو، 7-8، 12-13).
نسب شاعر به مُهَلَّب بن ابي صُفره (د 83ق/702م)، سردار اموي ميرسيد (ياقوت،
19/92؛ ابن ابار، 1/368؛ يعلاوي، 109-110). شهرت اَزْدي و مهلّبي وي از همين جاست،
هرچند که ظاهراً مهلب خود ايرانينژاد بوده، نه ازدي (نک : آذرنوش، 250). پدر او
هاني که اهل يکي از آباديهاي اطراف المهديه در افريقيه (ابن ابار، همانجا؛ ابن
خلکان، 4/421؛ قس: يعلاوي، 108) و گويا از داعيان اسماعيلي بود (EI2؛ يعلاوي،
108-109)، به اندلس کهاجرت کرده و در اشبيليه و سپس قرطبه و البيره اقامت گزيده بود
(ابن ابار، ابن خلکان، همانجاها؛ علي، مقدمه، 20؛ يعلاوي، 109). شاعر ظاهراً در
اشبيليهزاده شده و همانجا پرورش يافته است (ابن خلکان، همانجا؛ ذهبي، 16/132؛ علي،
همانجا؛ قس: ابن خطيب، 2/288، که زادگاه او را قري? سکون از توابع اشبيليه نوشته
است)، گرچه برخي نيز البيره را زادگاه او دانستهاند (ابن ابار، همانجا؛ ابن سعيد،
2/97؛ دربار? روايتهاي مختلف مربوط به زادگاه شاعر، نک : بعلاوي، 107-108). در
تاريخ تولد او نيز اختلاف است. يعلاوي باتوجه به پارهاي قراين، ازجمله تاريخ وفات
شاعر، سن وي هنگام مرگ و تاريخ پيوستن او به جوهر، سردار فاطمي، تاريخ تولد او را
320ق/932م دانسته است (ص 110-112).
از محيط تربيتي و استادان وي اطلاعي در دست نيست، اما منابع از تبحر وي در شعر و
ادب سخن گفتهاند (ياقوت، ابن خلکان، ابن سعيد، ذهبي، همانجاها؛ ابن خطيب، 2/289،
که شاعر را در حل معما نيز چيرهدست خوانده است؛ قس: يعلاوي، 112-113). اشعار او
نيز حاکي از آگاهي وسيع وي از فرهنگ و ادب عربي و اسلامي است (علي، همانجا؛ فروخ،
4/267؛ بعلاوي، 113-114؛ دربار? مضامين اعتقادي اشعار ابن هاني، نک : ادام?
مقاله).
تنها آگاهي ديگري که از زندگي شاعر در اندلس داريم، پيوستن او به بارگاه امير
اشبيليه و دوستي صميمان? شاعر با او و سپس گريختن وي از اندلس است. جزئيات اين
جزئيات اين رويدادها به درستي دانسته نيست. حتي نميدانيم آن امير اندلسي که بوده
است؛ تنها ميدانيم که عقايد يا رفتار بيپرواي شاعر ماي? بدگماني و خشم مردم
اشبيليه نسبت او شده بود، تا آنجا که وي به توصي? امير اشبيليه که غيبت موقت شاعر
را براي آرام شدن اوضاع لازم ميشمرد، در 27 سالگي، اشبيليه و اندلس را ترک گفت و
به مغرب رفت (فتح بن خاقان، 322-323؛ ياقوت، ابن خلکان، ذهبي، علي، همانجاها). نکت?
درخور توجه در اينباره، اينکه غالب منابع کهن از هوسرانيهاي شاعر و عقايد فسي وي
که قاعدتاً مراد از آن همان باورهاي شيعي و اسماعيلي اوست، يکجا و در کنار هم ياد
کردهاند و به درستي روشن نيست که آيا اين اشارهها حاکي از واقعيت امر است، يا
تمايلي به مخدوش کردن چهر? شاعر و مخدومان فاطميش و يا هر دو (در اينباره، نک :
يافعي، 2/376؛ صفدي، 1/352؛ دلچي، 102؛ براي آگاهي بيشتر دربار? علل خروج شاعر از
اندلس، نک : هيکل، 232-234؛ يعلاوي، 114-117). در مغرب، وي نخست به مدح جوهر صقلي،
سردار فاطمي که در اين هنگام سرگرم فتوحات بزرگ خود در مغرب اقصي بود، پرداخت (ابن
هاني، 162-182، 397-412؛ ياقوت، 19/92-93؛ ابن خلکان، همانجا؛ يعلاوي، 117-118؛
دربار? جوهر صقلي، نک : همو، 88-92)، اما چون مهري از او نديد (ابن خطيب، علي،
همانجاها؛ قس: کرو، 88)، رو به سوي امير جعفر بن علي بن حمدون آورد و به مدح وي و
برادرش يحيي پرداخت (ابن هاني، جم ؛ فتح بن خاقان، 323؛ ياقوت، 19/93؛ ابن خلکان،
همانجا؛ قس: ابن خطيب، همانجا؛ نيز نک : يعلاوي، 118-119). جعفر که والي
المعزالدين اللـه، خليف? فاطمي، برمَسيله، مرکز ولايت زاب در مغرب ميانه بود (همو،
83-84)، بارگاهي پررونق داشت که توجه بسياري از شاعران و اديبان ازجمله ابن هاني را
به خود جلب کرده بود (ابن دواداري، 6/242؛ ابن خلدون، 4(1)/176؛ يعلاوي، 120/121).
ورود شاعر به مسيله درهاي کاميابي را به روي او گشود. وي به زودي در بارگاه جعفر
مقامي بلند يافت و در زمر? دوستان نزديک وي درآمد (فتح بن خاقان، ياقوت، ابن خلکان،
همانجاها؛ ابن سعيد، 2/97-98؛ ابن خطيب، يعلاوي، همانجاها؛ دربار? حکايت ابن سعيد،
نک : يعلاوي، 15)، چنانکه حتيبعدها که جعفر از معز و فاطميان گسست، شاعر با آنکه
خود اينک مديحهسراي معز شده بود، از جعفر به بدي ياد نکرد (همو، 87-88). چند سال
بعد، معز که آواز? ابن هاني را شنيده و چه بسا از قصايدي که شاعر احتمالاً از مسيله
براي وي ميفرستاد، خشنود شده بود، او را از جعفر طلب کرد. جعفر نيز شاعر را با
هدايايي به قيروان نزد خليفه فرستاد (ياقوت، همانجا؛ ابن خلکان، 4/421-422؛ ابن
سعيد، 2/98؛ ابن خطيب، علي، همانجاها؛ دربار? قصايدي که شاعر احتمالاً از مسيله
براي خليف? فاطمي فرستاده است. (نک : يعلاوي، 49، 122).
با سفر ابن هاني به قيروان که گويا چندان بيخطر و تهي از برخي سختيها نيز نبوده
است (نک : علي، مقدمه، 20-21)، مرحل? ديگري از زندگي شاعر آغاز شد که گرچه نسبتاً
کوتاه بود، بهويژه از لحاظ ادبي، پربارترين مرحل? زندگي وي بهشمار ميرود.
مديحههاي بلند و خيره کنند? شاعر در اين دوره که مبالغهآميز بودن آنها همواره
مورد نکوهش منابع کهن بوده (حميدي، 1/156؛ ابن دحيه، 192؛ ابن ابار، ذهبي،
همانجاها؛ نيز منابع ديگر؛ دربار? غلو در اشعار او، نک : ادام? مقاله)، به زودي
موجب عنايت و دلبستگي عميق خليفه به وي گرديد، چنانکه به گفت? خود ابن هاني هيچ
شاعر و اديبي پيش از او به چنين منزلتي نزد ممدوح خود نرسيده بود (ص 612، بيت، 3؛
علي. مقدمه، 21). مهمترين مديحههاي اعتقادي و سياسي ابن هاني نيز در همين دور?
اقامت وي در بارگاه خلافت سروده شده است (دربار? نحو? زندگي وي در پايتخت فاطميان،
نک : يعلاوي، 122-123، که باتوجه به فقدان هرگونه خبر يا قرينهدر اشعار ابن هاني،
حتي به حضور مستمر او در آنجا ترديد کرده است).
اين کاميابيهاي شاعر که نويد آيند اي درخشان براي او ميداد، چندان نپاييد، چه وي
هنگام انتقال پايتخت به قاهره، زماني که خليفه در حال حرکت به سوي مصر بود، به
گونهاي نامنتظر کشته شد. علل و چگونگي مرگ ابن هاني خود از نکات تاريک زندگي اوست.
به روايت منابع، شاعر هنگامي که معز، افريقيه (تقريباً تونس امروزي) را به قصد مصر
ترک ميگفت، تا مسافتي از راه (ظاهراً پس از برقه) در رکاب وي بود و آنگاه که پس از
بدرق? او، براي آوردن خانواد? خود، به سوي مغرب باز ميگشته، در برقه چند روزي در
خان? يکي از اعيان شهر اقامت کرد. در همين شهر، در بامداد شبي که با بادهنوشي و
احياناً کشمکشهايي همراه بوده، پيکر بيجان او را که با پارهاي از جامهاش خفه شده
بود، در باغي يافتند (ياقوت، همانجا؛ نک : ابن خلکان، 4/422، که دو روايت ديگر نيز
در اينباره نقل کرده: در يکي، مرگ شاعر در نتيج? حمل? عدهاي به وي روي داده و در
ديگري، در نتيج? مستي شبانه و خوابيدن در راه؛ به علاوه، همو روايت ديگري نيز از
ابن شداد نقل ميکند که به موجب آن مرگ شاعر در زمان مصاحبت او با خليفه روي داده،
نه پس از جدايي از وي و در بازگشت به مغرب؛ قس: علي، مقدمه، 22). برخي قتل او را با
شرابخواري و هوسرانيهاي او مربوط دانسته اند (ياقوت، ابن خلکان، همانجاها؛ ابن
سعيد، 2/98-99؛ ابن دواداري، 6/254؛ ابن خطيب، 2/293، که مرگ شاعر را در نتيج? مستي
و برهنه خوابيدن در سرماي شديد دانسته است). برخي نيز حسادتها و خصومتهاي شخصي يا
سياسي را در اين امر دخيل شمرده اند (ابن دواداري، همانجا، که به احتمال حسادت
تميم، پسر و وليعهد معز، نسبت به ابن هاني اشاره کرده؛ علي، همانجا، که او نيز
احتمال دست داشتن امويان را در قتل شاعر بعيد ندانسته است؛ نيز مونرو، 9؛ براي
تفصيل چگونگي و علل مرگ ابن هاني و روايات مربوط به آن، نک : يعلاوي، 132-139).
با آنکه شايد هيچيک از اين روايتها نتواند گره از راز مرگ ابن هاني بگشايد، هيچيک
نيز با جنبهاي از شخصيت و رفتار او بيارتباط نيست، چه هم گرايشهاي سياسي و
اعتقادي ابن هاني و هم رفتار و اميال شخصي او زمين? گستردهاي براي دشمنيها و خطرات
گوناگون فراهم آورده بود.
مرگ ابن هاني، بر معز نيز گران آمد، چه او اميد داشت که با داشتن شاعر بزرگي چون
وي، از لحاظ ادبي نيز خلافت بغداد را به مبارزه بطلبد و هر چه بيشتر بر رونق ادبي و
سياسي بارگاه خود بيفزايد (ياقوت، ابن خلکان، ابن خطيب، مونرو، همانجاها).
روايتهاي مختلفي که دربار? نحو? زندگي و مرگ ابن هاني، در دست است، از جهت ديگري
نيز اهميت مييابند و آن همانا تصوير متضادي است که باتوجه به اين روايتها از شخصيت
ابن هاني در مقام شاعري مؤمن و مبارزهجو به دست ميآيد. با آنکه ميل به بادهنوشي
و هوسراني، آن هم در ميان شاعران اندلسي، به هيچروي غريب نيست، وجود برخي گرايشهاي
افراطي از اين دست که در رفتار و گاه در قالب اشعار غنايي و تغزلي جلوهگر ميشود،
نزد شاعري چون ابن هانيء که فعاليت تئبي خود را وقف مبارز? اعتقادي و سياسي فاطميان
کرده است، اگر غيرعادي نباشد، دست کم نشان ميدهد که چگونه نويسندگان و ناقدان، با
گذشت زمان، تصوير شاعران مؤمن و آرمانخواه خويش را، پاکيزه ميگردانند و هرگونه
آلايش را از آن ميزدايند.
ابن هاني، به رغم زندگي کوتاهش، در ميان شاعران اندلس آوازهاي بلند يافته است،
گرچه شهرت وي درواقع پس از مهاجرتش از اندلس آغاز شد (حميدي، همانجا). به همين سبب
نيز، چنانکه ابن حزم اشاره کرده، او را به سرزميني که منزلگاه بعدي او بود، يعني
مغرب، منسوب داشتهاند (مقري، 3/164؛ يعلاوي، 356). آواز? وي تا آنجا رسيد که او را
همسنگ متنبي (ه م) شمردند (ابن ابار، همانجا؛ ابن خلکان، 4/424). اين مقايسه که
البته خود حاکي از رقابت شاعران غرب جهان اسلام با شرقيان و نموداري از
استقلالطلبي ايشان در برابر شرق است (يعلاوي، 333؛ ديوهرست، 642؛ قس: پرس، 46) و
حتي ماي? افسانه پردازيهايي نيز دربار? ملاقات ميان دو شاعر شده است (يافعي،
2/377-379؛ ابن عماد، 3/42-43؛ يعلاوي، 333، 363)، گرچه بيشک مبالغهآميز است،
حقيقتي را در خود نهفته دارد که همانا شباهت برخي مضامين و اسلوبها و حتي عبارتها
در شعر اين دو شاعر نامدار است (فروخ، 4/268؛ يعلاوي، 337-338؛ فون کومر، 483). اين
شباهتها که داوريهاي موافق و مخالف منتقدان را به دنبال آورده است (نک : کيلاني،
127-177، بحث انتقادي که ابن هاني را چه از لحاظ شعر و چه از لحاظ شخصيت، بسي
حقيرتر از متنبي شمرده است؛ قس: علي، مقدمه، 31-33؛ کروه، 87-91، که از اصالت شعر و
شخصيت ابن هاني دفاع کرده است؛ نيز نک : يعلاوي، 332-336؛ ضيف، 421-424؛ فاخوري،
596-597؛ رکابي، 90؛ وات، 85-87)، گذشته از تواناييهاي ذاتي اين دو تن، حاصل
دلبستگي ابن هاني به متنبي و ممارست وي در سبک و مضمون اشعار اوست (نک : قصيدهاي
که در آن ابن هاني از شبزندهداريهاي خود در هنگام مطالع? ديوان متنبي سخن گفته
است، 330-333؛ هيکل، 235، 244-245؛ يعلاوي، 113، 334-38).
سبک شعر ابن هاني همچون سبک شعر متنبي نوکلاسيک است. اکثر قريب به اتفاق قصايد
موجود او را مدح تشکيل ميدهد و در اين ميان بيشترين مديحه ها در ستايش جعفر و
يحيي، اميران مسيله و سپس معز، خليف? فاطمي است. ساختمان قصايد ابن هاني که اغلب
بسيار بلند و بيشتر در وزنهاي طويل، کامل و بسيط است (هيکل، 241-242؛ يعلاوي،
311-312)، کاملاً بر الگوي سنتي قصايد عرب استوار است و شاعر در آنجا جز در مواردي
اندک از چارچوب رايج اين قصايد خارج نشده است (همو، 203-237، 305-332). قوت بيان،
فراواني تصاوير و قلت تصنع، يعني همان عواملي که شعر او را در نظر محققان به شعر
متنبي شبيه ساخته، از ويژگيهاي بارز شعر اوست (علي، مقدمه، 28-29؛ هيکل، 236-241؛
فون کومر، همانجا). با اينهمه، گرايشي نيز به واژگان دشوار و پرطنين و تعابير غريب
در اشعار وي ديده ميشود که از ديرباز ماي? خردهگيري بر شعر او بوده است (ابن
رشيق، 124-125؛ ابن شرف، 36؛ حميدي، همانجا؛ ابن دحيه، 195؛ علي، مقدمه، 30؛ هيکل،
239-240؛ فروخ، 4/267-268؛ يعلاوي، 327-329، 348-350؛ نک : علي، مقدمه، 25-26، که
به انتقاد ابن رشيق پاسخ گفته است)؛ چنانکه گويند منتقد برجستهاي چون ابوالعلاء
معري (ه م) چون اشعار ابن هاني را شنيد، طنين گوشخراش آنها را به ريشخند گرفت (نک
: ابن خلکان، همانجا، که پس از نقل سخن ابوالعلاء رأي او را ناعادلانه و ناشي از
دلبستگي مفرط وي به متنبي دانسته است؛ نيز هيکل، 240؛ مونرو، همانجا).
در اشعار ابن هاني، بسياري از امور شخصي و رويدادهاي تاريخي از جمله جنگهاي فاطميان
با دشمنان مسلمان و مسيحيشان بازتاب يافتهاند (يعلاوي، 141-202)، اما احتمالاً
شاخصترين ويژگي شعر ابن هاني که از او شاعري بحثانگيز ساخته، همانا درون ماي?
اعتقادي و سياسي اشعار اوست و همين ويژگي است که از ديرباز سبب شده که داوريهاي
ادبي و فني منتقدان دربار? وي از حب و بغضهاي مذهبي و سياسي برکنار نماند (مثلاً
نک : ابن خلکان، همانجا، که ميگويد اگر مديحه هاي کفرآميز ابن هاني نبود، ديوان
وي از بهترين ديوانهاي شعر بود).
مديحههايي که ابن هاني در ستايش معز سروده اغلب آکنده از مفاهيم و باورهاي مذهبي و
کلامي اسماعيلي است. مفاهيمي چون امامت، عصمت امام، جايگاه امام در خلقت و ساير
باورهاي بنيادي اسماعيليان بهويژه دربار? امامت که همه در قالب مدح و خطاب به معز،
امام و ممدوح شاعر به نظم آمده، در بسياري از قصايد او به چشم ميخورد (يعلاوي،
246-269). در برخي از اين قصايد که طبعاً براي خوانند? ناآشنا با باورهاي
اسماعيليان غريب مينمايد، شاعر گاه چنان صفتهاي بزرگي (مثلاً واحد، قهار، عله
الدنيا) به ممدوح خود نسبت ميدهد که جز با تفسيرهاي پيچيد? کلامي نميتوان از تضاد
آنها با باورهاي متعارف اهل سنت کاست (مثلاً نک : تفسيرهاي علي از برخي از اين
اشعار، مقدمه، 52-58؛ نيز بستاني). همين امر سبب شده که به استثناي شيعيان امامي که
البته نسبت به او نظر مشاعد داشتهاند (ابن شهر آشوب، 148؛ حر عاملي، 2/311؛ صدر،
206-207؛ آقابزرگ، 9(1)/33). تقريباً تمامي منابع ديگر او را به غلو يا کفرگويي
متهم کنند و آنان نيز که خواستهاند توضيحي براي اين امر بيابند، يا مانند ابن
شَدّاد قيرواني خليفه معز را متهم ساختهاند که شعراي خود را وادار به چنين غلوهايي
کرده است (يعلاوي، 241، 345) و يا اصولاً در صداقت ابن هاني شک کرده و مديحههاي
شاعر را تنها وسيلهاي براي تملق و دستيابي به عطايايي بيشتر قلمداد کردهاند
(کيلاني. 176-177؛ حسن، 441؛ فروخ، 4/268-269)؛ حال آنکه، با توجه به قراين تاريخي
و ادبي، دليلي براي ترديد در صداقت ابن هاني در دست نيست (براي تفصيل، نک :
يعلاوي، 240-241، 345-348) و آنچه غلو و در نتيجه کفرگويي ابن هاني خوانده شده،
درواقع چيزي نيست جز تجلّي منظوم عقايد نحلههايي که صرف ظهور تاريخيشان، در نظر
عام? اهل سنت، حاکي از نوعي فراتر رفتن از حد متعارف زندگي و باورهاي مسلمانان بوده
است. ديوان ابن هاني که دست کم از نيم? دوم سد? 5ق/11م شهرت و رواج داشته (مقري،
3/407؛ يعلاوي، 353)، نخستين بار در 1274ق/1857م در بولاق به چاپ رسيد و سس بارها
در بيروت انتشار يافت. اما کاملترين پژوهش ديوان تاکنون، از آنِ زاهد علي، پژوهشگر
اسماعيلي هند است که با استفاده از چاپهاي ياد شده و نسخههاي خطي متعدد، تصحيحي
انتقادي از متن ديوان فراهم آورده و سپس به شرح اشعار پرداخته و اين همه را، با
مقدمهاي تحقيقي و البته جانبدارانه در احوال و عقايد و شعر ابن هاني، در حدود 900
صفحه با عنوان تبيين المعاني في شرح ديوان ابن هانيء در قاهره (1352ق/1933م) به چاپ
رسانده است (دربار? نسخهها و چاپهاي ديوان، به ويژه تصحيح و شرح زاهد علي و
امتيازها و نقايص آن، نک : يعلاوي، 31-46؛ GAS, II/654-655). حاجي خليفه تاريخي
نيز به ابن هاني نسبت داده (1/280) که جز اشار? بروکلمان (GAL, S, I/147)، اطلاعي
از آن در دست نيست.
شاعر ديگري نيز به نام ابن هاني شناخته شده که به روايت منابع از نوادگان ابن هانيء
معروف است. وي که محمدبن ابراهيم بن مفضل ازدي نام دارد، در سد? 6ق/12م در مصر
ميزيسته و در اواخر دور? وزارت صالح بن رُزّيک (پيش از 560ق/1165م) در گذشته است.
عمادالدين کاتب اشعار بسياري از او نقل کرده است (1/248-281؛ دربار? اين شاعر و
ديگر نوادگان ابن هاني، نک : يعلاوي، 358-361).
مآخذ: آذرنوش، آذرتاش، راههاي نفوذ فارسي در فرهنگ و زبان تازي، تهران، 1354شگ
آقابزرگ، الذريعه؛ ابن ابار، محمدبن عبداللـه، الذريعه؛ ابن ابار، محمدبن عبداللـه،
التکلمه لکتاب الصله، به کوشش عزت عطار حسيني، قاهره، 1956م؛ ابن خطيب، محمدبن
عبداللـه، الاحاطه، به کوشش محمد عبداللـه عنان، قاهره، 1394ق/1974م؛ ابن خلدون،
العبر؛ ابن خلکان، وفيات؛ ابن دحيه، عمربن حسن، المطرب من اشعار اهل المغرب، به
کوشش ابراهيم ابياري و ديگران، قاهره، 1374ق/1955م؛ ابن دواداري، ابوبکر بن
عبداللـه، کنزالدرر، به کوشش صلاحالدين منجد، قاهره، 1380ق/1961م؛ ابن رشيق، حسن،
العمده، به کوشش محمد محييالدين عبدالحميد، بيروت، 1401ق/1981م؛ ابن سعيد مغربي،
علي بن موسي، المغرب، به کوشش شوقي ضيف، قاهره، 1955م؛ ابن شرف قيرواني، محمدبن ابي
سعيد، رسائل الانتقاد، به کوشش حسن حسيني عبدالوهاب، بيروت، 1404ق/1983م؛ ابن
شهرآشوب، محمدبن علي، معالم العلماء، نجف، 1380ق/1961م؛ ابن عماد حنبلي، عبدالحي بن
احمد، شذرات الذهب، قاهره، 1350ق؛ ابن هاني، محمد، «ديوان» (نک : هم ، علي)؛
بستاني؛ حاجي خليفه، کشف؛ حر عاملي، محمدبن حسن، امل الآمل، به کوشش احمد حسيني،
قم، 1362ش؛ حسن، ابراهيم، تاريخ الدوله الفاطميه، قاهره، 1964م؛ حميدي، محمدبن
ابينصر، جذوه المقتبس، به کوشش ابراهيم ابياري، بيروت، 1403ق/1983م؛ دلجي، احمدبن
علي، الفلاکه و المفلوکون، بغداد، 1385ق؛ ذهبي، محمدبن احمد، سير اعلام النبلاء، به
کوشش اکرم بوشي، بيروت، 1404ق/1984م؛ رکابي، جودت، في الادب الاندلسي، قاهره،
1970م؛ صدر، حسن، تأسيس الشيعه، بغداد، شرکه النشر و الطباعه العراقيه المحدوده؛
صفدي، خليل بن ايبک، الوافي بالوفيات، به کوشش هلموت ريتر، بيروت، 1381ق/1961م؛
ضيف، شوقي، الفن و مذاهبه في الشعر العربي، قاهره، دارالمعارف؛ علي، زاهد، تبيين
المعاني في شرح ديوان ابن هانيء، قاهره، 1352ق/1933م؛ عمادالدين کاتب، محمد، خريده
القصر و جريده العصر، (قسم شعراء مصر)، به کوشش احمد امين و ديگران، قاهره،
1370ق/1951م؛ فاخوري، حنا، تاريخ ادبيات زبان عربي، ترجم? عبدالمحمد آيتي، تهران،
1361ش؛ فتح بن خاقان، مطمح الانفس، به کوشش محمدعلي شوابکه، بيروت، 1403ق/1983م؛
فروخ، عمر، تاريخ الادب العربي، بيروت، 1984م؛ کرو، ابوالقاسم محمد، «مقارنات خفيفه
بين متنبي المشرق و متنبي المغرب»، مجل? اللسان العربي، 1966م؛ شم 4؛ کيلاني،
کامل، نظرات في تاريخ الادب الاندلسي، قاهره، 1342ق/1924م؛ مقري، احمدبن محمد، نفح
الطيب، به کوشش احسان عباس، بيروت، 1388ق/1968م؛ وات، مونتگمري، اسپانياي اسلامي،
ترجم? محمدعلي طالقاني، تهران، 1359ش؛ هيکل، احمد، الادب الاندلسي، قاهره، 1986م؛
يافعي، عبداللـه بن اسعد، مرآه الجنان، حيدرآباد دکن، 1338ق؛ ياقوت، ادبا؛ يعلاوي،
محمد، ابن هاويء، المغربي الاندلسي، بيروت، 1405ق/1985م؛ نيز:
Dewhurst, R. P., »Abu Tammam and Ibn Hani«, JRAS, Part IV, 1926; EI2, GAL, S;
GAS; Monroe, James T., Hispano-Arabic Poetry, Berkeley, 1974; Pérès, Henri, La
poésie andalouse en arabe classique, Paris, 1953; Von Kremer, A., »Uber den
shî?itischen Dichter Abu-lkâsim Mohammed Ibn Hâni?«, ZDMG, Leipzig, 1870, vol.
XXIV.
مهران ارزنده