شماره مقاله:1902
اِبْنِ هُبَيْره، ابوالمظفر عونالدين يحيي بن محمد بن هبير? شيباني
(499-560ق/1106-1165م)، اديب، محدث، فقيه حنبلي و وزير دو تن از خلفاي عباسي. اگرچه
در تبارنام? مفصلي نسب او را به بني بکر بن وائل، از اعراب عدناني، رسانده اند، اما
نويسندگان بعدي غالباً آن را بر ساخت? دوران وزارت وي دانستهاند (عمادالدين،
خريده، القسم العراقي، 1/96، 97؛ ابن جوزي، يوسف، 8 (1)/256؛ ابن خلکان، 6/230).
ابن هبيره در روستايي به نام «دور بني اوقر» (که بعدها به «دورالوزير عونالدين»
شهرت يافت)، از توابع دُجيل عراق، زاده شد (همانجا؛ ياقوت، 2/615). پدرش که کشاورز
(ابن طقطقي، 312) و به روايتي مردي سپاهي بود (ابن خلکان، همانجا)، او را در کودکي
براي تحصيل به بغداد فرستاد و گويا اندکي بعد که هنوز ابن هبيره کودک بود، درگذشت و
پس از آن ابن هبيره روزگار را با سختي و تنگدستي ميگذرانيد و به کارهاي مختلف
ميپرداخت (ابن طقطقي، همانجا). با اينهمه به تحصيل علم همت گماشت. فقه را نزد
کساني چون ابوبکر دينوري و ابوالحسين محمد فرّاء فرا گرفت، از ابومنصور جواليقي ادب
آموخت و نزد ابوعثمان اسماعيل بن محمد بن قيل? اصفهاني و ابوالقاسم هبه اللـه بن
محمد بن حسين کاتب حديث خواند و مدتي نيز مصاحبت ابوعبداللـه محمدبن يحيي بن علي
زبيدي واعظ را برگزيد (ابن خلکان، 6/231؛ ابن ايبک، 261). همچنين از کساني چون
ابوغالب بن بنا، ابوبکر محمد بن عبدالباقي انصاري، عبدالوهاب انماطي، ابوعثمان ابن
مله و ابن زاغوني حديث شنيد (همانجا؛ ابن رجب، 1/251) و به روايتي از ابوطالب علوي
محمدبن محمد حسني، نقيب طالبيان بصره، بخشهايي از السنن ابي داوود را فرا گرفت و با
اجاز? او آن را روايت کرد (ذهبي، 3/34).
اولين منصب او از مشاغل دو.لتي، نظارت امور مالياتي مناطق غربي خلافت بود. از آن پس
مشاغل مهم و متعددي را عهدهدار شد و به سبب تدبيري که در دفع شرارت و بيحرمتي
مسعود بلالي، شحن? بغداد از سوي مسعود سلجوقي، نسبت به خليفه و نيز ممانعت از هجوم
ابن القش مسعودي و ايلدگز سلطاني به بغداد نشان داد، کارش بالا گرفت و در 544ق از
سوي خليفه المقتفي، به جاي ابن صدقه به وزارت منصوب شد و عونالدين لقب گرفت
(عمادالدين، تاريخ دوله، 205؛ ابن عمراني، 225؛ ابن خلکان، 6/231-232؛ ابن اثير،
الکامل، 11/146). به گفت? ذهبي در 549ق که مسعود بلالي و ابن القش با جلب رضايت
سلطان محمد سلجوقي به بغداد تاختند، عونالدين آنان را درهم شکست و لقب «سلطان
العراق ملک الجيوش» يافت (3/8). در 553ق سلطان محمد به تنِ خويش بغداد را به محاصره
گرفت، اما به سبب تدبيرهاي عونالدين، شهر دستخوش قحطي و گراني نشد و سلطان محمد
چندي بعد از آنجا برخاست (ابن اثير، التاريخ، 113، 114).
ابن هبيره پس از مرگ المقتفي، به روزگار خلافت المستنجد نيز در وزارت ابقا شد. در
دوران اين خليفه، بر اثر تلاشهاي ابن هبيره، در مصر که از قلمرو خلافت عباسي خارج
بود، خطبه به نام خليف? بغداد خوانده شد (ابن رجب، 1/258). ابن هبيره سرانجام در
بغداد بر اثر بيماري درگذشت و احتمالاً وي را مسموم کردند (ابن جوزي، عبدالرحمن،
المنتظم، 10/216) و در مدرسهاي که خود براي حنبليان بنياد نهاده بود، دفن شد (ابن
اثير، الکامل، 11/321).
با اينکه روزگار طولاني عباسيان وزيران معتبر و مقتدر بسياري ديده است، اما برخي
(ابن عمراني، همانجا) بر اين عقيدهاند که هيچ وزيري در اقتدار و درايت و
سياستمداري به ابن هبيره نميرسد. در روزگار وزارت او، سلجوقيان تقريباً نفوذ خود
را از دست دادند، تا آنجا که پس از مرگ سلطان مسعود، املاک او به فرمان ابن هبيره
به صورت اقطاع درآمد و بين هواداران خليفه تقسيم شد (کلوزنر، 45). وي براي بقاي
خلافت از هيچ کوششي فروگذار نميکرد (ابن جوزي، عبدالرحمن، همان، 10/214؛ ابن
طقطقي، 314)، چنانکه ظاهراً مسموم کردن ملکشاه سلجوقي در 555ق در اصفهان به تحريک
او بوده است (ابن کثير، 12/242). با اينهمه او را بسيار متشرع، متقي، پارسا و
بياعتنا به ظواهر دنيا دانستهاند. از نظر اخلاقي نيز اهل تساهل و گذشت و مدارا
بود و او را مردي دادگر دانسته و گفتهاند که در رفع ستم از مردم کوشش ميکرد.
چنانکه از زندگي او بر ميآيد. وي از نظر اخلاقي سخت تحت تأثير استادش زبيدي واعظ
بود که در جواني از او بهره برده بود (ابن رجب، 1/251).
ابن هبيره مردي دانشمند بود و در فقه و حديث و لغت مهارت داشت. سخنان حکمتآموز و
لطيفي که از او در دست است (نک : همو، 1/274-276)، دقت نظر و نکتهسنجي او را
معلوم ميدارد. با اينکه خود حنبلي بود، علماي مذاهب ديگر نيز در مجلس درس او حضور
مييافتند (ابوشامه، 2/141)، بدينسان در زمان او محيطي علمي و فرهنگي پديدار شد و
انجمنهاي متعدد انعقاد يافت و بحث و تحقيق علمي شايع گرديد (کلوزنر، 88). بسياري از
همان عالمان و فقيهاني که با ابن هبيره دوستي داشتند و گاه نيز در مسائل سياسي و
اجتماعي مورد مشورت او قرار ميگرفتند، از جمل? ستايشگران او بهشمار ميآيند که پس
از مرگش نيز در رثاي او شعرها سرودند (ابن جوزي، يوسف، 8 (1)/261، 421، 8 (2)/504،
505؛ عمادالدين، خريده، 1 (4)/10-15، 46، 2 (4)/506؛ ابن تعاويذي، 344-347؛ حيص
بيص، 3/410-411). حتي خليفه مستنجد نيز او را در شعري ستوده است (ابن رجب، 1/260).
با اينهمه شاعري نيز او را هجو کرده است (هندوشاه، 313).
عالمان و فقيهان متعددي از ابن هبيره فقه و حديث و ادب آموخته اند که مشهورترين
اينان ابوالفرج عبدالرحمن ابن جوزي است که از وي با عنوان «شيخ» خود ياد کرده است
(مشيخه، 193). ابن جوزي يکي از نخستين گزارشگران زندگي ابن هبيره است و روايات او
در اين باب معتبرترين مأخذ احوال وزير بهشمار ميرود و نويسندگان و محققان بعدي
عمدتاً از روايات ابن جوزي استفاده کردهاند. افزون بر وي، اين مارستانيه نيز در
شرح حال اين وزير عباسي، اثري با عنوان سيره الوزير ابن هبيره تأليف کرده است .و به
نظر ميرسد که ابن رجب (1/251، 253) و ابن خلکان (6/232) در شرح زندگاني ابن هبيره
از آن سود برده باشند (نک : ه د، 4/562). ابن جوزي همچنين بهرههايي علمي را که از
ابن هبيره برگرفته، در کتاب المقتبس في الفوائد العوني? خود منعکس کرده است. وي
گزيدهاي از مطالب الافصاح استاد را در کتاب محض المحض آورده است (ابن رجب، 1/253).
او چندان به استاد نزديک بوده که چون ابن هبيره درگذشت. اين شاگرد وفادار عهدهدار
غسل او شد (ابن جوزي، عبدالرحمن، منتظم، 10/216).
از ابن هبيره دو پسر به نامهاي عزالدين ابوعبداللـه محمد که مقام نيابت وزارت پدر
را داشت، و شرفالدين ابوالوليد مظفر بازماند (ابن خلکان، 6/242)، اما پس از درگذشت
ابن هبيره، به فرمان خليفه مستنجد، فرزندان وي را دستگير و اموالشان را مصادره
کردند. از اينرو خاندان ابن هبيره به تهيدستي افتادند، تا آنجا که مجبور شدند
کتابخان? وقفي وزير را بفروشند (ابن جوزي، يوسف، 8 (1)/262)، اما به گفت? ابن طقطقي
(ص 316) عزالدين پس از پدر به وزارت برگزيده شد، ولي زود برکنار و زنداني گرديد.
مآخذ: در پايان مقاله
حسن يوسفي اشکوري
بحثي در اعتقادات ابن هبيره: ابن هبيره با شيعيان که بهويژه در بغداد بخش قابل
ملاحظهاي از جمعيت را تشکيل ميدادند، رابط? چندان خوبي نداشته و در زمان وزارت وي
با آنان به سختي رفتار ميشده است (نک : ه د، 3/264-265). در اين بين مستنجد خليفه
هم برخي عملکردهاي خود را به ابن هبيره منسوب داشته و بدين ترتيب به ناخرسندي
شيعيان از ابن هبيره دامن ميزده است و کار بدانجا رسيد که ابن هبيره را در مشاهد
مقدسه لعن ميکردند (ابن طقطقي، همانجا). شايد همين عوامل باعث شده است که نام اين
شخصيت، به عنوان پوشانند? فضايل اهل بيت(ع) در قص? مملکت فرزندان امام مهدي(ع) به
چشم آيد. چنانکه در متن داستان به نقل کمالالدين احمد بن محمد انباري آمده است،
شخصيت اصلي قصه مشاهدات خويش را در مجلس وزير ابن هبيره بازگو نموده و در پايان
مجلس، ابن هبيره همگان را از فاش کردن آن داستان برحذر داشته است (نک : جزايري،
2/59، 64؛ بحراني، 1/132، 137؛ نوري، 214، 220). از بخش پاياني اين قصه و هشدار ابن
هبيره، ميتوان نتيجه گرفت که براي پردازند? داستان، اين تلقي وجود داشته است که از
نام اين وزير ميتوان با عنوان شخصي بيمهر به اهل بيت(ع) سود جست.
آثار: الافصاح عن معاني الصحاح. اين اثر که ابن خلکان (6/233) آن را مشتمل بر 19
بخش دانسته، در اصل شرح و تفسيري بر صحيح بخاري و صحيح مسلم بوده است. چنانکه از
منابع متقدم و فهارس نسخ خطي بر ميآيد، مؤلف باتوجه به گستر? آگاهي و نيز علايقش،
هنگام برخورد با موضوعات جالب توجه، از هدف اصلي تأليف کتاب عدول کرده و فصولي مجزا
را به آن موضوعات فرعي اختصاص داده است، چنانکه بخشي از آن را تفسير قرآن (عليمي،
2/354) و علم قرائت (دوسلان، I/140) تشکيل ميدهد و از آنجا که احاديث صحاح را
عمدهترين منبع استنباط فروع فقه ميدانست، بخشي را هم به فقه تطبيقي مختص گردانيد
(ابن هبيره، 2/501).
تأليف اين کتاب ــ دست کم بخش مربوط به فقه تطبيقي آن ــ در زمان وزارت وي بوده است
(ابن رجب، 1/252). آن قسمت از الافصاح که بيشتر مورد توجه قرار گرفته، همين بخش
اخير است. دربار? جايگاه اين بخش در مجموع? الافصاح بايد گفت که ابن هبيره با رسيدن
به حديث «من يرد اللـه به خيراً يفقهه فيالدين» به ذکر مسائل فقهي مورد اتفاق و
نيز مورد اختلاف در ميان علما و فقهاي مذاهب اربعه پرداخته است (1/48؛ ابن رجب،
همانجا). او با هزينهاي هنگفت، بسياري از علما را از شرق و غرب گرد هم آورد و پس
از ترتيب دادن مجالس بحث و گفت و گو به تأليف اين کتاب دست يازيد (ابن رجب،
همانجا). شايد ابن هبيره براي برپا کردن اينگونه محافل، بجز انگيز? علمي ـ فرهنگي،
انگيز? سياسي نيز داشته است (قس: EI2)، ولي بايد اذعان داشت که کاستي منابع دربار?
هويّت کساني که در آن نشستها حضور داشتهاند، راه تحقيق دربار? هدف برپايي اين
محافل را سد ميکند و در اين مورد تنها از نام چند تن از حاضران مجلس، چون ابن
جوزي، ابن شافع حنبلي، ابن خشّاب نحوي، ابومحمد اشتري مالکي و احتمالاً ابن
مارستانيه و ابوحامد احمد بن محمد حنبلي آگاهي داريم (فخار، 365-366؛ ابن رجب،
1/254، 257، 261، 263؛ دربار? ابن مارستانيه، نک : همو، 1/251، قس: 1/262).
مؤلف در تبويب کتاب تقريباً سنت مؤلفان پيشين را در ترتيب بخشهاي عبادات و معاملات
و غيره رعايت کرده است. وي در برخي موارد به آراء فقيهاني که خود صاحب مذهب
بودهاند، همچون ابن منذر و ابوعبيد قاسم بن سلام نيز نظر داشته است (براي نمونه،
نک : ابن هبيره، 1/83، 133) و در پارهاي مسائل آراء خود را هم مطرح کرده است. با
يک نگاه به نظرهاي شخصي مؤلف در کتاب الافصاح، چنين بر ميآيد که ابن هبيره بيشتر
در مباحث عبادات اظهارنظر ميکرده است. او در ديدگاههاي خود در مسائل مورد اختلاف
فقهي، به جانب احتياط ميرفته است (نک : ابن رجب، 1/259) و گاه خلاف اجماع عامه و
خلاف نظر پيشوايش احمد بن حنبل حکم کرده است. چنانکه در مورد صلوات بر پيامبر(ص) در
تشهد اول نماز، وي به نظر جديد شافعي نزديک شده و صلوات را اولي دانسته است (ابن
هبيره، 1/95). همچنين در مواردي حکم غيرمشهور بين حنبليان را مبنا قرار داده است.
براي مثال وي روايتي از احمدبن حنبل را که در آن مُنشِئ سفر (نه کسي که که عبوري به
جايي رسيده باشد) را که از موارد ابن سبيل دانسته شده است، صحجيح ميداند، حال آنکه
مشهور بين حنبليان، عدم الحاق آن به مصاديق ابن سبيل است (همو، 1/153؛ قس: ه د،
3/665).
باري اين اثر به عنوان منبعي کهن و پرمايه در فقه تطبيقي بسيار حايز اهميت است. اين
بخش از الافصاح که در نسخ خطي با نامهاي الاشراف علي مذاهب الاشراف و اختلاف الائمه
العلماء از آن ياد شده (سيد، 1/27؛ خالدوف، شم 3847؛ نيز قس: GAL, S, I/688)، در
حلب (1366ق/1947م) توسط محمد راغب طباخ انتشار يافته است. بخشهاي ديگر آن به صورت
نسخههاي خطي در کتابخانههاي مختلف جهان موجود است. قسمتهاي اصلي آن که منحصراً
شرح بر احاديث صحاح است، در کتابخانههاي محموديه (کحاله، 127)، توپکاپي (TS، شم
2624-2629)، انستيتوي خاورشناسي لنينگراد (خالدوف، شم 707, 708) و کتابخان? برلين
(آلوارت، شم 1192) نگهداري ميشود. همچنين نسخهاي از بخشي که در علم قرائت است و
با سور? نساء آغاز و به سور? رحمن ختم شده است، در کتابخان? ملي پاريس (دوسلان، شم
607) يافت ميشود. همچنين در فهرست کتابخان? مرکزي دانشگاه تهران نسخهاي با عنوان
القوافي، در ضمن مجموع? شمار? 1612 به نام وي ثبت شده است (مرکزي، 620).
آثار ديگري نيز به او نسبت داده شده که نسخ? آنها يافت نشده است، از آن جملهاند:
العبادات الخمس، در فقه حنبلي؛ مختصر اصلاح المنطق ابن سکيت؛ المقتصد، در نحو که
ابن خشاب آن را در 4 مجلد شرح کرده و اين خود نشاني از توانايي ابن هبيره در علم
نحو است؛ دو ارجوزه، يکي در مقصور و ممدود و ديگري در خط و نيز اشعار ديگري که در
کتب مختلف باقي مانده است (عمادالدين، خريده، القسم العراقي، 1/98-100؛ ابن رجب،
1/252).
مآخذ: ابن اثير، التاريخ الباهر، به کوشش عبدالقادر احمد طليمات، قاهره، 1963م؛
همو، الکامل؛ ابن ايبک، احمد، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد، به کوشش قيصر ابوفرح،
بيروت، 1399ق/1979م؛ ابن تعاويذي، محمدبن عبيداللـه، ديوان، به کوشش د. س.
مارگليوث، قاهره، 1321ق/1903م؛ ابن جوزي، عبدالرحمن، مشيخه، به کوشش محمد محفوظ،
بيروت، دارالعرب الاسلامي؛ همو، المنتظم، حيدرآباد دکن، 1358ق؛ ابن جوزي، يوسف بن
قزاوغلي، مرآه الزمان، حيدرآباد دکن، 1370ق/1951م؛ ابن خلکان، وفيات؛ ابن رجب،
عبدالرحمن بن شهابالدين، الذيل علي طبقات الحنابله، به کوشش حامد الفقي، قاهره،
1372ق/1952م؛ ابن طقطقي، محمد، الفخري، بيروت، 1400ق/1980م؛ ابن عمراني، محمد،
الانباء في تاريخ الخلفاء، به کوشش قاسم سامرائي، ليدن، 1972م؛ ابن کثير، البدايه؛
ابن هبيره، يحيي بن محمد، الافصاح عن معاني الصحاح، به کوشش احمد راغب طباخ، حلب،
1366ق/1947م؛ ابوشامه، عبدالرحمن، الروضتين في اخبار الدولتين، قاهره، 1377ق؛
بحراني، يوسف، الکشکول، نجف، 1406ق/1985م؛ جزايري، نعمت اللـه، الانوار النعمانيه،
تبريز، مطبع? شرکت چاپ؛ حيص بيص، سعدبن محمد، ديوان، به کوشش مکي سيدجاسم و شاکر
هادي شکر، بغداد، 1394ق/1974م؛ ذهبي، محمدبن احمد، العبر، به کوشش محمدسعيد بن
بسيوني؛ بيروت، 1405ق/1985م؛ سيد، خطي؛ عليمي، عبدالرحمن بن محمد، المنهج الاحمد،
به کوشش محمد محييالدين عبدالحميد، بيروت، 1404ق/1984م؛ عمادالدين کاتب، محمدبن
محمد، تاريخ دوله آل سلجوق، اختصار بنداري اصفهاني، بيروت، 1400ق/1980م؛ همو، خريده
القصر و جريده العصر، به کوشش محمد بهجه الاثري، بغداد، 1973م؛ همو، همان، القسم
العراقي، بغداد، 1375ق/1955م؛ فخارين معد موسوي، ايمان ابيطالب، به کوشش محمد
بحرالعلوم، قم، انتشارات سيدالشهرداء؛ کحاله، عمررضا، المنتخب من مخطوطات المدينه
المنوره، دمشق، 1393ق/1973م؛ کلوزنر، کارلا، ديوانسالاري در عهد سلجوقي، ترجم?
يعقوب آژند، تهران، 1364ش؛ مرکزي، ميکروفيلمها؛ نوري، حسين، «جنه المأوي»، همراه
بحارالانوار مجلسي، بيروت، مؤسسه الوفاء، ج 52؛ هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، به
کوشش عباس اقبال، تهران، 1357ش؛ ياقوت، بلدان، نيز:
Ahlwardt, De Slaner; EI2; GAL, S; Khalidov; TS.
فرامرز حاج منوچهري