شماره مقاله:1915
اِبْنِ هِنْدو، نام چند تن از کاتبان، شاعران و اديبان ايراني نژاد سدههاي 4 و
5ق/10 و 11م. زندگينام? دو تن از آنان چنان به هم آميخته است که تفکيک يکي از
ديگري دشوار مينمايد. منابع ما در موارد بسيار، روايات مربوط به علي را به پدرش
حسين نسبت دادهاند و يا روايات مربوط به حسين را ذيل نام علي نهادهاند. ما
کوشيدهايم اين دو تن را از هم باز شناسيم و زندگينام? مستقلي براي هريک بنگاريم.
با اينهمه، بعيد نيست که مدارکي تازه يافت شود و در درست بودن برخي از تصورات ما
ترديد ايجاد کند.
اين خاندان، احتمالاً همه منسوب به خاندان شيعي مذهب آل هندو بوده (اميني، 4/172) و
موطن اصلي نياکان آنان هندوجان (هنديجان کنوني)، از روستاهاي پيرامون قم، بوده است
و کلم? «هندو» در نام و نسبشان نشان? تبار هندي آنان نيست (مدرسي، 2/178؛ دانش
پژوه، 27؛ قس: مايرهوف، 95؛ فروخ، 3/88). با اينهمه، چنين نيز ميتوان پنداشت که
لفظ هندو در نام آن روستا، دليل بر اقامت گروهي مهاجر هندي در آن بوده است. اما
نسبت قمي (نک : باخرزي، 1/608؛ ماخروخي، 80)، رازي، بغدادي و احياناً طبرستاني که
در بعضي منابع به دنبال نام آنان آمده، بيگمان از آنجاست که اعضاي اين خاندان به
قم با ديگر شهرها مناصب دولتي داشتهاند.
1. ابوالفرج محمد بن هندوي رازي، شاعر اهل بيت(ع). ابن شهر آشوب وي را در شمار
شاعراني قرار داده که با حفظ حريم تقيه، مده اهل بيت(ع) ميگفتهاند و ابياتي از
سرودههاي وي را در بزرگداشت روز غدير خم نقل کرده است (معالم، 152، مناقب، 3/28).
اميني به مناسبت نقل همين ابيات، در کتاب الغدير، وي را سر سلسل? آل هندو دانسته و
پس از آن، شرح حال ديگر مشاهير اين خاندان و پارهاي از اشعار آنان را نقل کرده است
(4/172-174).
2. ابوالفرج حسين بن محمد بن هندو، در آغاز، يکي از شاعران و دبيران ديوان انشاي
عضدالدول? ديلمي (حک 338-372ق) در فارس بود (تنوخي، 4/58). هنگامي که متنبي در
354ق از ارّجان، ميان شيراز و اهواز، ديدار کرد، ابن هندو نيز در آن شهر ميزيسته
است (دانشنامه) و بعيد نيست که در دستگاه ابوالفضل ابن عميد (د 360ق) فرماندار
ارّجان مشغول خدمت بوده باشد. همچنين، از آنجا که مافروخي (همانجا)، ابوالفرج ابن
هندوي قمي را از متقدمان اهل ادب اصفهان برشمرده است، ميتوان احتمال داد که وي مدت
زماني نه چندان کوتاه هم در اصفهان، در خدمت صاحب بن عباد (د 385ق) دبير ويژ?
مؤيدالدوله (د 373ق) بوده باشد.
ابن هندو را زماني ديگر، در جمع ياران و ملازمان صاحب بن عباد وزير فخرالدوله (د
387ق) در شهر ري مييابيم. ثعالبي ضمن اشاره به اين مطلب، وي را از دست پروردگان
مکتب ادبي صاحب بن عباد به شمار آورده، بر حسن تأثير مصاحبت صاحب بن عباد در شعر و
ادب و مقامات ابن هندو تصريح دارد (يتيمه، 3/394). وي قطعات و قصايد متعددي در مدح
صاحب بن عباد سروده که به «صاحبيات» معروف شده است (براي نمونهاي از آنها، نک :
همان، 3/395-396).
گويا ابن هندو سرانجام تاوان اين روابط صميمانه با صاحب بن عباد را نيز داده است
(نک : محقق، 207)، زيرا بعيد نيست که صاحبيات وي، حسد ابوالفضل ابن عميد را
برانگيخته باشد. ابن عميد به گزارش ابوحيان (ص 253) در کار گروهي از اهل کتابت از
جمله ابن هندو چندان دسيسه کرد که عاقبت مورد سرزنش ياران خود قرار گرفت. ابن ابي
اصيبعه (2/364-369) شرح حال مختصر و اشعار حسين بن هندو را که ثعالبي در يتيمه
(3/394-396) آورده، با شرح حال و اشعار و فهرست آثار علي بن حسين بن هندو که همو در
تتمه (1/134-144) آورده، درهم آميخته است، حال آنکه تأکيدات ثعالبي در هر دو فقره
(نک : يتيمه، 3/396؛ تتمه، 1/135)، راه را بر چنين تلفيقي ميبندد.
در معجم الادباءِ ياقوت نيز گزارش تنوخي و روايت و شعر نقل شده از ابوجعفر بن سهل
هروي که راجع به حسين بن هندو بوده، با گزارشهاي مربوط به شرح حال و اشعار علي بن
حسين بن هندو، درهم آميخته (نک : 13/136-137) و اين خلط و به هم ريختگي از اين دو
منبع به منابع بعدي راهيافته است (براي نمونه، نک : ابن فضل اللـه، 9/30-33؛ ابن
شاکر، فوات، 3/13-18). ابن درهم ريختگي، خوشبختانه در برخي منابع متأخر تصحيح شده
است. اميني (همانجا) کوشيده است که تا سر حد امکان اين رشتههاي به هم ريخته را از
يکديگر باز شناسد و حتي در نام? دانشوران (3/127-134) نيز به رغم آشوبي که در شرح
احوال اين مردان ميبينيم، گويي کوششي در تفکيک آنان به کار گرفته شده است.
3. ابوالفرج علي بن حسين بن هندو، کاتب، اديب و شاعر مشهور. ظاهراً زادگاه و محل
نشو و نماي وي طبرستان بوده است (نک : ابن اسفنديار، 1/125). ياقوت (13/139) دو
بيت شعر از سرودههاي وي را در شکايت از اهل ري نقل کرده که ميتواند بر اقامت او
در آن شهر ــ احياناً در کودکي يا نوجواني ــ دلالت داشته باشد. وي در نيشابور
دانشهاي يوناني و متون فلسفي را نزد ابوالحسن وائلي يا عامري (د 381ق) و سپس دانش
پزشکي را نزد ابوالحسن وائلي يا عامري (د 381ق) و سپس دانش پزشکي را نزد ابن خمّار
(ه م) فرا گرفت (نک : ابن هندو، 16، 28، 53، 60؛ ياقوت، 13/137؛ ابن شاکر، عيون،
ذيل حوادث 420ق، فوات، 3/13).
از زندگاني اجتماعي و درباري ابن هندو آگاهيهاي پراکنده و ناقصي به ما رسيده است که
پيوند آنها به يکديگر آسان نمينمايد. از آنجا که خاندان وي در ري منزلتي داشته و
نياکان او همه از کارگزاران سلطان بودهاند (ياقوت، همانجا)، ميتوان حدس زد که وي
دانشهاي مقدماتي لازم براي تصدي مشاغل ديواني از جمله علوم ادبي و فن ترسل و نگارش
را به خوبي آموخته بود و چنين به نظر ميرسد که هم? عمر خود را در ديوانهاي آل بويه
و آل زيار گذرانيده باشد. ابن هندو همچنين از کاتبان سيده خاتون (د 419ق/1028م)
بيو? فخرالدول? ديلمي (نک : بيهقي، 87) بوده که ابتدا به بهان? خردسالي فرزندش
مجدالدوله (حک 387-420ق) سررشت? امور مملکت را به دست گرفته و بعدها نيز درواقع،او
بود که به جاي مجدالدوله حکومت ميکرد (دربار? ابيات هجوآميز ابن هندو دربار?
مجدالدوله، نک : ثعالبي، تتمه، 1/139).
ابن هندو در روزگار وزارت فخرالملک ابوغالب بن خلف (401-407ق) وزير بهاءالدوله (حک
379-403ق) و سلطانالدوله (حک 403-415ق) به بغداد سفر کرد و او را ستود (ياقوت،
همانجا). وي گويا پيش از 400ق به دربار فرمانروايان زياري گرگان از جمله قابوس بن
وشمگير (حک 366-402ق) پيوسته است (نک : همو، 13/141-142، نيز نک : 13/138، 144).
وي پس از قدرت يافتن فلک المعالي منوچهر بن قابوس (حک 403-423ق)، او را به
قصيدهاي شيوا مدح گفت، ولي منوچهر که از شعر و ادب عرب بهرهاي نداشت، چيزي از آن
اشعار در نيافت و شاعر را صلهاي نبخشيد. ابن هندو نيز با قطعه شعر ديگري او را هجو
کرد و سپس از بيم جان، به نيشابور گريخت (همو، 13/145-146). ابوالفضل بندنيجي، شاعر
معاصر وي، گويد: ابوالفرج بن هندو را در سالهاي پس از 410ق در جريان (گرگان) در
زُمر? کاتبان يافتم و در آن ديار به نکويي شعر و کثرت فضل و ادب شهره بود (همو،
13/136).
به روايت ابن اسفنديار (1/101-102) هنگامي که مردم با سيد ابوطالب يحيي بن حسين،
امام زيديه (421ق/1030م) بيعت کردند، ابن هندو اشعاري در اين باب سرود و محلي (ص
320) اين اشعار را نشان? تحولي در انديشههاي ابن هندو پنداشته است. روايت ديگري از
ابن اسفنديار (1/126) حاکي از آن است که ابوالفرج علي بن حسين بن هندو در عهد
شرفالمعالي انوشيروان (پسر فلکالمعالي) که در 423ق/1032م وارث تاج و تخت شد،
منشور قضاي آمل را به خط بسيار خوش نوشت. بجز اين چند روايت، اطلاع ديگري از ابن
هندو در نيم? دوم عمر وي در دست نيست و احتمالاً همين بياطلاعي موجب پيدايش اقوال
متناقضي دربار? محل و تاريخ وفات او شده است (نک : ابن شاکر، عيون، فوات،
همانجاها)، چندانکه هيچ تاريخ دقيقي در اين باب نميتوان عرضه کرد. چه بسا که پس از
همان سالهاي 410 و 420ق که در برخي منابع، سال مرگ وي ذکر شده (همانجاها؛ حاجي
خليفه، 2/1762؛ EI2)، وي بار ديگر به طبرستان بازگشته و جاه و مقامي يافته و چنانکه
در روايت ديگري از ابن اسفنديار آمده (1/125)، سرانجام در استراباد وفات يافته و در
منزلي که ملک شخصي او بوده، به خاک سپرده شده باشد و با اين ترتيب، حتي صحت تاريخ
455ق نيز که در نام? دانشوران (3/130) آمده، هرچند مأخذ آن براي ما شناخته نيست،
چندان بعيد نخواهد بود.
ابن هندو در نظم و نثر چيرهدست بود و لطافت برخي از اشعارش ثعالبي را به ستايش
واداشته (تتمه، 1/134-135) و ديوان شعرش، باخرزي را شيفته ساخته است (1/609). از
بررسي مجموع اشعاري که از ابن هندو در دست است (همو، 1/609-618؛ بيروني، 114، 133؛
محمد بن اَيدمر، 1/313، 2/2، 10، 13، 50، 93، 119، 146، 3/151، 195، 206، 217،
بيشتر ابياتي که در اين کتاب نقل شده، در هيچيک از منابع ديگر ديده نميشود)، چنين
بر ميآيد که وي به شعر «مناسبات» و قطعات نکتهآميز و حتي گاه هرزه (مثلاً يک
دوبيتي در تتمه ثعالبي، 1/140) تمايل داشته است و شايد همين امر موجب شده که حاجي
خليفه (نک : چ فلوگل، 3/252) هم? ديوان او را هزليات بپندارد، اما شعر او بيشتر
استوار و محتشم، و به قول کردعلي (ص 38) روان، دلپذير، پندآموز و برخوردار از ابداع
و ابتکار است. وي حتي به سبب معاني حکمتآميز، سرودههاي شاعر را به اشعار متنبي
تشبيه کرده است.
شوقي ضيف (ص 606-608) آنجا که به گزارش و تحليل رواج غزلسرايي در دوران حکومتهاي
محلي سدههاي 4 و 5ق ميپردازد، با استشهاد به برخي از اشعار ابن هندو، توانايي او
را در سرودن قطعات غزل گونه و بهرهگيري از مفاهيم تازه و معاني ابتکاري ميستايد.
از نثر اديبان? ابن هندو، فصلي از رسال? هزلي? او (نک : آثار) و بخشي از کلمات
قصار وي که برگرفته از حکمتها و پند و اندرزهاي پيشينيان است، در منابع موجود، آمده
است (نک : بيهقي، 87-88).
در روزگار ابن هندو، معمول چنان بود که بيشتر دانش پژوهان مقدمات و مصطلحات طب،
فلسفه و مانند آنها را نيز ضمن دروس عمومي فرا ميگرفتند. ابن هندو نيز به همين
شيوه، علم مياندوخت و سپس با عنايت به چندين منبع، مدخلي بر فلسفه و سپس درآمدي بر
علم طب تهيه کرد که مشتمل بر مصطلحات، مباني و رؤوس مسائل طب و فلسفه است (نک :
آثار). اين کتابها، از آنجا که مختصر و سادهاند و به بياني بسيار روشن و مفهوم
تدون شدهاند و از نظم و ترتيبي شايسته بهرهمندند. سخت مقبول افتادهاند و به خصوص
مدخل طبي او، پيوسته مورد استفاد? طلاب و اهل علم قرار گرفته است (نک : همو، 87) و
حتي مورد توجه بزرگان اطباي پس از وي واقع شد و از منابع کار ايشان گرديد (براي
نمونه، نک : قلانسي، 49، 51-53). با اينهمه، دو اثر مذکور تنها شامل مصطلحات و
مقدمات فلسفه و پزشکي است و از پژوهشهاي تخصصي تقريباً بيبهره است. به همين جهت
دشوار ميتوان ابن هندو را پزشک با فيلسوف ناميد (نک : ياقوت، همانجا، که او را
شاعر و اديبي «متفلسف» خوانده؛ قس: خليلي، 2/19؛ کحاله، 7/82). اما حضور ذهني که
ابن هندو در اين علوم داشت، پندار دانشمند بودن را در او تقويت ميکرد، چنانکه روزي
به بهان? انصراف يکي از مستمعان ظاهراً صاحب نام، از حوز? درس وي، مثنوي بلندي
سروده و طي آن خويشتن را به احاطه و وقوف بر علوم و فنون مختلف ستوده است (ابن
اسفنديار، 1/126-128).
آثار:
الف ـ چاپي: 1. الکلم الروحانيه من الحکم اليونانيه، که در 1318ق در قاهره به چاپ
رسيد. ابن هندو در اين کتاب سخنان نغز حکيمان يونان را که کمابيش حکم مثل ساير پيدا
کردهاند، گرد آورد و در حدود نيمي از کتاب را به افلاطون اختصاص داد و آنگاه به
ديگر فلاسفه که برخي از ايشان در ميان مسلمانان ناآشنا هستند، پرداخت (نک :
کردعلي، 38-41)؛ 2. مفتاح الطب و منهاج الطلاب. اين کتاب به کوشش مهدي محقق و
محمدتقي دانش پژوه در تهران (1368ش) به چاپ رسيده است و داراي 3 پيوست و ترجم?
خلاص? آن به دو زبان فارسي و انگليسي است؛ 3. ملتقطات من الرساله المشوقه، که
گزيدهاي از الرساله المشوقه في المدخل الي علم الفلسف? اوست. اين اثر در 7 فصل
تنظيم يافته و به کوشش محمدتقي دانش پژوه در مجل? جاويدان خرد (ص 30-33) به چاپ
رسيده است.
ب ـ خطي: 1. مقاله في وصف المعاد الفلسفي. اين رساله به گفت? دانش پژوه (ص 28) در
14 باب به ابوعلي رستم بن شيرزاد، پادشاه طبرستان، تقديم شده است و گويا همان کتاب
النفس باشد که در بعضي از مآخذ نامي از آن رفته است (نک:بيهقي 86؛ شورا، 2/400؛ قس:
صفا، 1/321). مباحث عمد? اين رساله دربار? شناخت نفس و کيفيت معاد نفس ناطقه و
سازگاري معاد فلسفي با معاد ديني است. نسخهاي از اين رساله در دانشکد? الهيات
تهران (الهيات، 143، 149) موجود است که صفح? پايان ندارد و نيز نسخهاي ديگر با نام
رساله في معرفه النفس در کتابخان? مرکزي دانشگاه تهران (مرکزي، 16/309) نگهداري
ميشود. در کتابخان? مجلس شورا (شورا، همانجا) تنها 3 صفحه از آغاز اين رساله با
عنوان «رساله عملها علي بن الحسين بن هندو» موجود است (نک : مرکزي، همانحا)؛ 2. في
حدود الاشياء الطبيه، که درواقع بخشي (باب دهم) از کتاب مفتاح الطب است (نک : GAL,
S, I/426).
ج ـ آثار يافت نشده: 1. الامثال المولده. ابن اسفنديار بخشي از اين اثر ابن هندو را
نقل کرده است (1/126، 166)؛ 2. انموذج الحکمه (بيهقي، همانجا)؛ 3. البلغه من مجمل
اللغه (ابن اسفنديار، 1/126)؛ 4. ديوان شعر (ابن ابي اصيبعه، 2/369؛ بيهقي،
همانجا). باخرزي (1/609) و ابوالرجاء قمي (ص 228) بر ديوان او دست يافته بودند و به
گزارش ابن اسفنديار زباده بر 000‘15 بيت داشته است (همانجا)؛ 5. رسائل تازي، در 5
مجلد (ابن اسفنديار، بيهقي، همانجاها)؛ 6. الفرق بين المذکر و المؤنث (ابن
اسفنديار، همانجا)؛ 7. المساحه (همانجا)؛ 8. المشرقه في المدخل الي علم الفلسفه.
ابن هندو در مقدم? کتاب مفتاح الطب از آن ياد کرده و در سبک نگارش و حجم همانند
مفتاح الطب بوده است (نک : ابن هندو، 1/172)؛ 9. نزهه العقول (ابن اسفنديار،
همانجا)؛ 10. الوساطه بين الزناه و اللاطه (ابن اسفنديار، ابن ابي اصيبعه،
همانجاها) که همان رسال? هزلي? اوست و فصلي از آن در تتمه اليتيم? ثعالبي
(1/143-144) آمده است.
4. ابوالشرف عمادبن ابي الفرج علي بن حسين بن هندو، اديب و شاعر. به گفت? باخرزي،
با آنکه وي در شعر و ادب به پاي پدر نميرسيده، آثار علم و ادب خاندانش در او مشهود
بوده و راوي اشعار و آثار پدر بوده است. باخرزي با اشاره به اينکه شاعر مدتي تربيت
دو فرزند او را برعهده داشته، از روح ناآرام و ماجراجوي ابوالشرف در آستان? 40
سالگي گزارش ميدهد و نمونههايي از اشعار او را ميآورد (1/609، 618-621).
5. ابوالسماح بن ابي الفرج علي بن هندو، برادر پدري ابوالشرف عماد که ظاهراً با
تکيه بر ثروت و شهرت پدري (نک : همو، 10/622؛ ابيات سرود? پدر خطاب به او) در
روزگار پدر و برادرش مورد توجه خاص و عام بوده، اما فرزند خلفي براي خاندان خويش
نبوده است (نک : همو، 1/621-622).
مآخذ: ابن ابي اصيبعه، احمد بن قاسم، عيون الانباء، بيروت، 1377ق/1957م؛ ابن
اسفنديار، محمد بن حسن، تاريخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، تهران، 1320ش؛ ابن شاکر
کتبي، محمد، عيون التواريخ (حوادث 410-459ق)، نسخ? عکسي موجود در کتابخان? مرکز؛
همو، فوات الوفيات؛ به کوشش احسان عباس، بيروت، دارصادر؛ ابن شهر آشوب، محمدبن علي،
معالم العلماء، نجف، 1380ق/1961م؛ همو، مناقب آل ابيطالب، قم، مؤسس? علامه؛ ابن
فضل اللـه عمري، احمدبن يحيي، مسالک الابصار، به کوشش فؤاد سزگين، فرانکفورت،
1408ق/1988م؛ ابن هندو، علي بن حسين، مفتاح الطب و منهاج الطلاب، به کوشش مهدي محقق
و محمدتقي دانش پژوه، تهران، 1368ش؛ ابوحيان توحيدي، علي بن محمد، مثالب الوزيرين،
به کوشش ابراهيم کيلاني، دمشق، 1961م؛ ابوالرجاء قمي، تاريخ الوزراء، به کوشش محمد
تقي دانش پژوه، تهران، 1363ش؛ الهيات تهران، خطي؛ اميني، عبدالحسين، الغدير، بيروت،
1387ق/1967م؛ باخرزي، علي بن حسن، دميه القصر، به کوشش محمد تونجي، بيروت، 1391ق؛
بيروني، ابوريحان، الجماهر في معرفه الجواهر، بيروت، عالم الکتب؛ بيهقي، علي بن
زيد، تتمه صوان الحکمه، به کوشش محمد شفيع، لاهور، 1935م؛ تنوخي، محسن بن علي،
نشوار المحاضره، به کوشش عبود شالجي، بيروت، 1392ث/1972م؛ ثعالبي، تتمه اليتيمه، به
کوشش عباس اقبال، تهران، 1353ق؛ همو، يتيمه الدهر، به کوشش محمد محييالدين
عبدالحميد، بيروت، 1352ق؛ حاجي خليفه، کشف؛ همو، همان، به کوشش گوستاوفلوگل،
لايپزيک، 1842م؛ خليلي، محمد، معجم ادباء الاطباء، نجف، 1365ق/1946م؛ دانش پژوه،
محمدتقي، «سرگذشت ابن هندوي طبرستاني و رسال? مشوق? او»، جاويدان خرد، 1397ق؛ س 3،
شم 2؛ دانشنامه؛ شورا، خطي؛ صفا، ذبيح اللّه، تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي،
تهران، 1356ش؛ ضيف، شوقي، عصر الدول والامارات، قاهره، 1980م؛ فروخ، عمر، تاريخ
الادب العربي، بيروت، 1981م؛ قلانسي، محمدبن بهرام، اقراباذين، به کوشش محمد زهير
بابا، حلب، 1403ق/1983م؛ کحاله، عمررضا، معجم المؤلفين، بيروت، دار احياء التراث
العربي؛ کردعلي، محمد، «کنوز الاجداد»، مجله المجمع العلمي العربي، دمشق،
1368ق/1949م؛ شم 24؛ مافروخي، مفضل بن سعد، محاسن اصفهان، به کوشش جلالالدين
تهراني، تهران، 1312ش؛ مايرهوف، ماکس، «من الاسکندريه الي بغداد»، التراث اليوناني
في الحضاره الاسلاميه، به کوشش و ترجم? عبدالرحمن بدوي، کويت، 1980م؛ محقق، مهدي،
تعليقات بر مفتاح الطب (نک : هم ، ابن هندو)؛ محلي، حميد بن احمد، «حدائق الورديه
في مناقب ائمه الزيديه»، ضمن اخبار ائمه الزيديه، به کوشش ويلفرد مادلونگ، بيروت،
1987م؛ محمد بن ايدمر، کتاب الدر الفريد و بيت القصيد، به کوشش فؤاد سزگين،
فرانکفورت، 1408ق/1988م؛ مدرسي طباطبايي، حسين، تربت پاکان، قم، 1355ش؛ مرکزي، خطي؛
نام? دانشوران، قم، دارالفکر؛ ياقوت، ادبا؛ نيز:
EI2; GALl, S.
بخش ادبيات عرب