شماره مقاله:3518
اِشْتِب، يا اشتيب، شهري در جمهوري مقدونيه (يوگسلاوي سابق) كنار
رودخانة برگالنيجا1 از شاخههاي رود وارْدار و در 70 كيلومتري جنوب شرقى
اِسكوپيه، مركز جمهوري، و 32 كيلومتري شرق كوپرولو كه مركز بخش و محل تجارت
خشخاش است ( ميدان لاروس، .(VI/574
اشتب در عهد باستان با نامهاي آستيبو2، آستيبوس3 و آستيبون4 شناخته بود ( 2 ؛
EIپاولى، ؛ IV/1790 «دائرةالمعارف...5»، XXXII/ 741 ؛ بستانى، 14/34؛ ميدان
لاروس، همانجا). اهالى بيزانس آن را استيپيون6 و اسلاوهاي جنوبى اشتيپ7
مىخواندند ( 2 EI، XV/; 3 BSE236 ؛ بستانى، همانجا). در نوشتههاي تركى اين
نام به صورتهاي اشتپ و استيب (ابن كمال، 2/105؛ توران، 48 ؛ فريدبك، 46؛
بستانى، 3/690)، استيپ (حقى، 133) و اشتيپ (اولياچلبى، 6/118؛ عطايى، 597)
آمده است.
اشتب شهري است كهن كه زمانى تابع امپراتوري بيزانس بود، ولى بعدها به
تابعيت صربستان درآمد .(WNGD) اين شهر در سدة 9ق/15م مركز ولايت، و در سدة
10ق/16م مركز قضايى شد كه «خاصِ» (= تيولِ) سنجق بيك بود و توسط حاكم
محلى با عنوان «وُيْوُدا8» زير فرمان سنجق بيك اداره مىشد (اوليا چلبى،
6/119؛ 2 .(EIاشتب در منطقهاي به طول جغرافيايى 22 و 12 و عرض 41 و 44
واقع، و ارتفاع آن از سطح دريا 322 متر است («سالنامه...9»، .(61 شمار جمعيت
شهر را در 1965م حدود 25 هزار نفر نوشتهاند .(WNGD)
اشتب همانند ديگر نواحى مقدونيه بارها در معرض مهاجرتهاي متعدد و جابه جايى
اقوام مختلف بود. در سدة 4ق/10م گروههايى از بوگوميلها10 كه تحت تأثير
تعاليم پُليكيانها11 و مانويان بودند، به سرزمين مقدونيه و اشتب روي آوردند
( XIX/61 XV/330, III/448, , 3 .(BSEدر سدة 5ق/11م نواحى مزبور از سوي دولت
بيزانس تصرف شد. در سدة 7ق/13م بلغارها، و از اواسط سدة 8ق/14م صربها بر اين
ناحيه تسلط يافتند(همان، ).انتقالمهاجرانتركبا XV/234 خانوادههايشان به
شبه جزيرة بالكان كه تركان از آن با عنوان روملى (روم ايلى) ياد كردهاند،
عامل سلطة دولت عثمانى بر اين مناطق شد. پس از فتوح عثمانى، مهاجرانى كه
آنان را «سورگون» (تبعيدي و رانده شده) مىناميدند، به نواحى تحت تصرف
عثمانى انتقال يافتند. اسكان تركان موقعيت دولت عثمانى را در اراضى مفتوحه
تثبيت كرد. بر اثر گسترش دامنة فتوحات در مقدونيه، و انتقال مهاجران از
نواحى مختلف بدانجا، اراضى مزبور صورت سرزمينى ترك و مسلمان به خود گرفت
(اوزون چارشيلى، 181 180, .(I/179, طى چند قرن حاكميت عثمانى بر بالكان،
بسياري از مردم مقدونيه، به اسلام گرويدند. با پايان گرفتن جنگ جهانى اول
و خاتمة نفوذ دولت عثمانى و خروج گروههاي مسلمان از مقدونيه، شمار آنان تا
حدود 45% كاهش يافت و اين رقم درمورد اشتب نيز تا حدودي صدق مىكند. در
اواخر سدة 13ق/19م از مجموع 121 ،23نفر جمعيت اشتب، 920 ،11نفر مسلمان
بودهاند (بستانى، 3/690).راسماز وجود «اخوت و مساوات» ميانمسلمانان،مسيحيان
و پيروان ساير اديان در منطقه خبر داده است (1/90 -91).
در 1330م استفان دوشان پادشاه صربستان (1331- 1355م) در روزگار پادشاهى
پدرش استفان اوروش (1321-1331م) طى جنگى با ميخائيل تزار بلغار كه در
ولبوژ12 (سنجق كوستنديل) روي داد، چند شهر از جمله اشتب را به تصرف آورد
(اوزون چارشيلى، .(I/195 متعاقب آن حملة تركان عثمانى به سرزمين مقدونيه
آغاز شد. در 774ق/1372م سپاه عثمانى در عهد سلطان مراد اول طى جنگ چرمن13
منطقة اشتب را تصرف كردند (همو، .(I/172 احمد رفيق سال اين پيروزي را
773ق/1371م نوشته است (6/351).
با شكست صربها در اين پيكار، مقدونيه در مقابل سلطة تركان بى دفاع ماند و
سپاهيان عثمانى حملات خود را به مناطق اطراف رود واردار آغاز كردند. در
نتيجه سلطان نشينهاي مقدونيه به تابعيت دولت عثمانى درآمدند (اوزون
چارشيلى، 199 .(I/198, در 782-784ق/ 1380-1382م قراتيمورتاشپاشا كه پس از
لالاشاهين پاشا به مقام بيگلربيگى روملى رسيده بود، قلعة اشتب را همراه با
چند قلعة ديگر تصرف كرد (همو، ؛ I/175 فريدبك، 46؛ راسم، 1/37، 47- 48؛ ميدان
لاروس، .(VI/574 كنستانتين از پرنسهاي بلغار كه در واقع از تبار صرب بود،
متقبل شد تا همه ساله به دولت عثمانى خراج بدهد و نياز آن را از لحاظ
نظامى تأمين كند (اوزون چارشيلى، .(I/172 وي به همراه برادرانش بر اشتب و
چند شهر ديگر مقدونيه كه داراي معادن بسيار غنى از جمله معدن آهن بودند،
فرمان مىراند. كنستانتين در 781ق/ 1379م به تنهايى ادارة نواحى مذكور را بر
عهده گرفت و تا پايان عمر با عثمانيان به صداقت رفتار كرد، و پس از كشته
شدن او در جنگى به همراه يلدرم بايزيد در 797ق/1394م (همو، ، I/190 حاشية 2
)، مناطق زير فرمان او به سنجق تبديل شد و به نام وي، كوستنديل (= كوستند
- ايلى) نام گرفت و تا سدة 10ق/16م همين نام را داشت ( 2 ؛ EIراسم، 1/37؛
بستانى، 14/34).
پس از مرگ كنستانتين منطقة مزبور ضميمة خاك عثمانى شد. بايزيد دوم در جريان
لشكركشى سال 888ق/1483م به كوستنديل رفت. اين منطقه كه به صورت سنجق
بسط و گسترش يافته بود، اهميت خود را همچنان حفظ كرد و پاشاهاي ترك حكمرانى
اين سنجق را بر عهده داشتند. اولياچلبى از وجود شيخ الاسلام، فرمانده سپاه،
سردارِ ينىچري، محتسب باجدار، كدخداي شهر، مسئول اخذ ماليات (خراج آغاسى)،
اشراف و محتشمان شهر ياد كرده است (6/119). اين ناحيه پس از جنگ روس و
عثمانى در سالهاي 1294- 1295ق/1877- 1878م به دولت پادشاهى بلغارستان
پيوست. در 1915م و جريان جنگ
جهانى اول سراسر مقدونيه از جمله كوستنديل ضميمة صربستان شد ( ميدان لاروس،
.(VII/738
اوليا چلبى از قلعة كهن اشتب در جانب غربى شهر ياد كرده است. وي مىنويسد
كه در جانب شرقى قلعه دو دره و تپه ديده مىشود و بناهاي درون قلعه با
آنكه در روزگاران گذشته بسى استوار بوده است، به مرور زمان دستخوش ويرانى
شده است (همانجا). شهر اشتب داراي 24 محلة مسلمان نشين بود كه با كاخهاي
زيبا، آب روان و مناظر دلگشا آراسته شده بود. شمار مساجد شهر را 24 جامع
نوشتهاند كه از آن جملهاند: جامع فتحيه، جامع مرادخان يا اورته جامع
(مسجد ميانى)، مسجد دباغ خانه و مساجد قره قاضى و سنان پاشا. شهر داراي
دارالتدريسى بود كه به نام سلطان مراد، مراديه ناميده شد. در شهر دارالقراء،
11 دارالتعليم كودكان، 7 خانقاه ويژة اهل طريق، شماري كاروانسرا و مهمانسرا،
دو كليسا، يك كنيسه، يك رشديه (دبيرستان)، 4 مدرسة ابتدايى، 6 مكتب خانة
اطفال، 2 مكتب مسيحى، 900 دكان و يك پادگان نظامى وجود داشت (همو،
6/119-121؛ سامى، 2/972؛ ميدان لاروس، .(VI/574
اوليا چلبى مىنويسد كه مردم اشتب به تركى، و صربها و بلغارها به زبانهاي
صرب و بلغار سخنمىگفتند،ولىزبانآلبانيايىرا نمىدانستند. به سبب وجود معدن
آهن غنى، چاقوهاي ساخت صنعتگران اشتب در ميان روميان و ديگر اقوام شهرت
داشت. اكثر پيشهوران اشتب به كار چاقوسازي اشتغال داشتند (6/122).
خرابههاي قلعة اشتب و ويرانة پلى كه محمد كاهيا1 ساخته بود، هنوز باقى است
( ميدان لاروس، همانجا). شهر زيارتگاههايى داشته است كه از آن جمله مدفن
شيخ محيى الدين رومى، مرقد سنبل افندي، علىالدين رومى و شيخ مصطفى
افندي را مىتوان نام برد (اولياچلبى، 6/122، 123).
از مشاهير مسلمان اشتب مىتوان به مولى حسين، شيخ عبدالكريم و شيخ حسن
عدلى اشاره كرد (عطايى، 284، 597، 606).
مآخذ: ابن كمال، احمد، تواريخ آل عثمان (مل )؛ اولياچلبى، محمد، سياحتنامه،
استانبول، 1318ق؛ بستانى؛ بستانى، پطرس، دائرةالمعارف، بيروت، 1295ق/
1878م؛ حقى، احسان، مقدمه و حاشيه بر تاريخ الدولة... (نك: هم، فريدبك)؛
راسم، احمد، عثمانلى تاريخى، استانبول، 1326- 1328ق؛ رفيق، احمد، بيوك
تاريخ عمومى، استانبول، 1328ق؛ سامى، شمسالدين، قاموسالاعلام،
استانبول،1306ق؛ عطايى، عطاءالله، حدائق الحقائق فى تكملة الشقائق، به
كوشش عبدالقادر اوزجان، استانبول، 1989م؛ فريدبك، محمد، تاريخ الدولة العلية
العثمانيه، بيروت، 1397ق/ 1977م؛ نيز:
BSE 3 ; EI 2 ; Enciclopedia Italiana , Rome , 1950 ; Ibn -i Kemal , A ., Tev @
rih-i al-i Osman, ed. S. Turan, Ankara, 1983; Meydan - Larousse, Istanbul, 1987;
Pauly; Statisti c ki godi l njak Fnrj, Belgrade , 1958 ; Turan , S., introd .
Tev @ rih ... (vide: Ibn -i Kemal); Uzun 5 ars o l o , I., H., Osmanl o tarihi,
Ankara, 1982; WNGD.
عنايتالله رضا