شماره مقاله:4404
بالِس، شهري كهن در سوريه كه به سبب موقعيت خاص نظامى و اقتصاديش پيش و
پس از ظهور اسلام، در حوادث تاريخى منطقه، نقش قابلتوجهى داشت. روميان
اين شهر را بارباليسوس2 مىخواندند و به بيت بلس نيز شهرت داشت كه در
منابع رومى و در تاريخ جنگهاي ايران و روم از آن ياد شده است (مثلاً نك:
پروكوپيوس، ، VII/159 ؛ I/363 نيز پاولى، ؛ V/2854 لسترنج، «سرزمينها...3»، 107
؛ I/995 , 2 .(EI
شهر كهن بالس به فاصلة 2 روز راه از حلب، در ساحل غربى فرات و نخستين شهر
شام از سوي عراق، و بزرگترين بندرگاه رودخانهايِ سوريه بوده، و به سبب
همين موقعيت، اهميت بازرگانى خاصى داشته است. جغرافىدانان عصر اسلامى
بالس را در اقليم چهارم قرار مىدادند (ابن رسته، 97). در تقسيمات كشوري
سدههاي نخستين اسلامى نيز آن را در زمرة شهرهاي «جند قنسرين»، و در سلسلة
دژهاي معروف به «ثغور بينالنهرين» كه مرزهاي شمالى سوريه را محافظت
مىكرد، به شمار آوردهاند؛ گويا سپس هارونالرشيد آن را از توابع «جند عواصم»
گردانيد (ابن حوقل، 180؛ ابن خردادبه، 75؛ ابن عديم، 1/119؛ لسترنج،
«فلسطين...4»، 39 36, .(26-27, منحنى جغرافيايى مقدسى (ص 204-206) نيز از
ويله بر كرانة شهرهاي لوط تا بالس، بخش عمدهاي از فرات بالا تا بصره و
آبادان را در بر دارد (نيز نك: ابنفقيه، 89؛ قس: لسترنج، همان، 417 ، كه از
بزرگراههايى منشعب از بالس ياد كرده است). با آنكه بالس را مانند ديگر
شهرهاي غرب فرات در قلمرو سوريه و اولين شهر شام از سوي عراق دانستهاند
(همان، 27 ؛ ابن عديم، ابن حوقل، همانجاها)، بعضى آن را در زمرة بلاد جزيره
نيز قرار داده، و چنانكه گفته شد از ثغور بينالنهرين هم خواندهاند (لسترنج،
«سرزمينها»، همانجا، «فلسطين»، .(26-27 رود فرات روزگاري متصل به ديوار
گرداگرد بالس بوده، ولى بعدها بسيار عقب رفته، دوباره به آن نزديك شده
است (ياقوت، 1/478؛ ابن عديم، همانجا). اين ديوار كه از آثار عصر روميان
بود، ظاهراً در سدة 7ق/13م ويران شد (همانجا). از مهمترين مناطق اطراف بالس
مىتوان به منبج و سميساط اشاره كرد كه همه حاصلخيز و ثروتمند بودند. صفين
نيز كه پيكار معروف ميان امام على(ع) و معاويه در آنجا رخ داد، از توابع
مهم بالس بود (ابن حوقل، 180-181؛ اصطخري، 25؛ ابوعبيد، 233؛ دمشقى، 205).
بالس در نخستين دورة فتوحات شامى به دست ابوعبيدة جراح به روزگار عمر خطاب
به صلح فتح شد و بسياري از ساكنانش به ديگر شهرهاي روم كوچيدند. ابوعبيده
پادگانى در آنجا نهاد و گروهى از اعراب بدوي و شامى را همانجا اسكان داد.
اين شهر پس از فتح به يكى از اردوگاههاي نظامى تبديل شد، چنانكه مسلمة بن
عبدالملك نيز در جنگ با روم شرقى آنجا را لشكرگاه خود كرد. همو به درخواست
مردم، نهري از فرات به بالس آورد و ديوار شهر را مرمت كرد و استوار گردانيد و
ظاهراً آنجا را به اقطاع گرفت. پس از ابوعبيده، بالس و روستاهاي آن در دست
فرزندان او بود، اما سفاح آن را به اقطاع سليمان بن على عباسى داد؛ سپس
هارونالرشيد آن را اقطاع مأمون كرد (بلاذري، 205-206). در 269ق/882م بالس
مورد هجوم لؤلؤ غلام ابن طولون واقع شد (طبري، 9/614) و آنگاه كه معتضد
عباسى روي به جنگ با خمارويه بن طولون نهاد، در كنار بالس اردو زد. مورخان
آن عصر بالس را شهري كوچك با قلعه و ديوار و حومه وصف كرده، و آوردهاند
كه بعضى بناهايش چسبيده به فرات است (ابن عديم، 1/120). در جنگهاي
سيفالدولة حمدانى با روميان، بالس از شهرهايى بود كه در مسير تاخت و تازهاي
دو طرف قرار داشت (انطاكى، 98، 115، 125) و ظاهراً از همين ايام به تدريج
اهميت تجاري خود را از دست داد (لسترنج، «فلسطين»، .(417 اين شهر به سبب
موقعيت نظاميش از مناطق مورد منازعة بنى مرداس و فاطميان و برخى امراي
محلى بود و تصرف آنجا مىتوانست راه هجوم به روم و ورود به عراق را باز
كند (زكار، 46-47؛ انطاكى، 220، 402، 412، 418؛ مقريزي، اتعاظ...، 2/176، 187،
3/318).
از بالس در حوادث خطير قرن 5ق/11م و داستان بساسيري و استيلاي سلاجقه بر
عراق و نزاعهاي امراي شام و عراق بسيار ياد شده است (سبط ابن جوزي، 22،
68، 133، 220). از اواخر اين قرن بالس مورد نزاع سلاجقة شام و امراي ديگر
بود. در 502ق در جريان نزاع بين سلطان محمد سلجوقى و برخى امراي عراق،
جاوولى سقا بالس را از دست كارگزاران ملك رضوان گرفت و دست به قتل و
غارت زد (ابن اثير، الكامل، 10/464؛ ابن قلانسى، 114).
در 508ق/1114م بخش بزرگى از بالس بر اثر زلزله ويران شد (ابناثير، همان،
10/508). در همين دوران در عرصةجنگهايصليبى، بالس از شهرهايى بود كه امراي
فرنگى و مسلمان بر سر آن نزاعها داشتند و همواره دست به دست مىشد و مورد
هجوم و تخريب واقع مىگرديد (مثلاً نك: ابن اثير، التاريخ...، 17- 18؛ ابن
عديم، 8/3858؛ رانسيمان، 149 134, .(II/113, در نيمة اول سدة 7ق اين شهر مورد
هجوم و غارت خوارزميان واقع شد (مقريزي، السلوك، 1(2)/302). در همين سده
بيشتر ساكنان بالس و اطراف آن را اعراب بنى كلاب و بنى فزاره تشكيل
مىدادند (ابن عديم، 1/119). سرانجام، تهاجمات گوناگون به بالس بيش از پيش
موجب ويرانى آن گرديد و به ويژه طاعون سال 813ق/1410م (نك: مقريزي،
همان، 4(1)/132) را بايد از عوامل مهم اين ويرانى به شمار آورد.
امروزه ويرانههاي شهر كهن بالس نزديك اسكى مسكنه در سوريه ديده مىشود
I/996) , 2 .(EIدر سالهاي اخير به كوشش «مؤسسة فرانسوي تحقيقات عربى دمشق»
كاوشهاي باستانشناسانه در بالس كهن انجام شده، و اطلاعات مهمى دربارة
تاريخ پيش و پس از اسلام اين شهر به دست آمده است (نك: ريموند، 159 ، جم).
مختصات معماري عصر اسلامى بالس نيز جالب توجه است (كونل، و كتيبهها و
برخى بناهاي عصر اسلامى به ويژه دورة ايوبيان آن از اهميت خاصى برخوردار
است (برخم، 3 -2 ؛ هرتسفلد، 123-129 .(114,
برخى مورخان از مشهد امام على(ع) و بعضى مشاهد ديگر در بالس ياد كردهاند
(ابن شداد، 178). در تاريخ فرهنگى منطقه، دانشمندان بسياري به بالس منسوبند
و ظاهراً چند تن از دانشمندان ايرانى مانند محمد بن حسن شيرازي و ابوعوانة
اسفراينى نيز در بالس ساكن و به آنجا منسوب شدند (دربارة رجال ديگر، نك:
ياقوت، 1/479؛ ابن عديم، 1/119، 3/1279؛ سمعانى، 2/56 -57).
آنچه اكنون در سوريه به نام بالس وجود دارد، شهركى است در جبال حارم در
منطقة اريحا (طلاس، 2/223) كه ارتباطى به بالس كهن ندارد.
مآخذ: ابن اثير، التاريخ الباهر، به كوشش عبدالقادر احمد طليمات، قاهره،
1963م؛ همو، الكامل؛ ابن حوقل، محمد، صورةالارض، به كوشش كرامرس، ليدن،
1938م؛ ابن خردادبه، المسالك و الممالك، به كوشش دخويه، ليدن، 1899م؛
ابن رسته، احمد، الاعلاق النفيسة، به كوشش دخويه، ليدن، 1891م؛ ابن شداد،
محمد، الاعلاق الخطيرة، به كوشش يحيى زكريا عباره، دمشق، 1991م؛ ابن عديم،
عمر، بغية الطلب فى تاريخ حلب، به كوشش سهيل زكار، دمشق، 1988م؛ ابن
فقيه، احمد، مختصر كتاب البلدان، بيروت، 1408ق/1988م؛ ابن قلانسى، حمزه،
ذيل تاريخ دمشق، بيروت، 1908م؛ ابوعبيد بكري، عبدالله، المسالك و الممالك،
به كوشش وان لون و ا. فره، تونس، 1992م؛ اصطخري، ابراهيم، مسالك و
ممالك، ترجمة كهن فارسى، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1347ش؛ انطاكى،
يحيى، تاريخ، به كوشش عبدالسلام تدمري، طرابلس، 1990م؛ بلاذري، احمد،
فتوحالبلدان، به كوشش عبدالله انيس طباع، بيروت، 1407ق/1987م؛ دمشقى،
محمد، نخبةالدهر، به كوشش مرن، لايپزيگ، 1923م؛ زكار، سهيل، امارة حلب،
دمشق، دارالكتاب العربى؛ سبط ابن جوزي، يوسف، مرآةالزمان، به كوشش على
سويم، آنكارا، 1968م؛ سمعانى، عبدالكريم، الانساب، حيدرآباد دكن،
1383ق/1963م؛ طبري، تاريخ؛ طلاس، مصطفى، المعجم الجغرافى للقطر العربى
السوري، دمشق، 1992م؛ مقدسى، احمد، احسن التقاسيم، به كوشش محمد مخزوم،
بيروت، 1408ق؛ مقريزي، احمد، اتعاظ الحنفاء، به كوشش محمد حلمى محمد احمد،
قاهره، 1971م؛ همو، السلوك، به كوشش محمد مصطفى زياده، قاهره، 1957م؛
ياقوت، بلدان؛ نيز:
, Max van, X Arabische Inschriften n , Arch L ologische Reise im Euphrat - und
Tigris - Gebiet, Berlin, 1911, vol. I; EI 2 ; Herzfeld, E., X Zur Routenkarte n
, Arch L ologische Reise im Euphrat -und Tigris- Gebiet, Berlin, 1911, vol. I;
Kuhnel, E., Islamic Art and Architecture, tr. K. Watson, New York, 1966; Le
Strange, G., The Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966; id, Palestine
Under the Moslems, Boston, 1890; Pauly; Procopius, History of the Wars, tr. H.
B. Dewing, London, 1954; Raymond, A. and J. L. Paillet, B ? lis II, Damascus,
1995; Runciman, S., A History of the Crusades, Cambridge, 1952.
بخش جغرافيا