شماره مقاله:4452
بايَزيدِ بَيات، مورخ و دولتمرد ايرانى دربار همايون شاه بابري در سدة
10ق/16م. از احوال او پيش از پيوستن به همايون اطلاع اندكى در دست است
(مثلاً نك: بايزيد، 244). وي نخستين بار همايون را كه به شاه طهماسب صفوي
پناهنده شده بود، در زنجان ملاقات كرد. اين ديدار در 951ق/1544م در مشهد كه
بايزيد در آنجا به تحصيل علم پرداخته بود، تكرار شد (ابوالفضل، 1/216؛ بايزيد،
36- 38). به نظر مىرسد كه از همان وقت به همايون پيوست و ملازم او گرديد؛
چه، آوردهاند كه بايزيد در لشكركشى همايون به قندهار و فتح اين شهر در
952ق (نك: ابوالفضل، 1/229) حضور داشت و همراه بيرمخان بهارلو، به عنوان
سفير همايون، به كابل نزد كامران ميرزا، برادر ناتنى همايون فرستاده شد
(بايزيد، 39، 46). وي از آنجا نزد برادر بزرگ خود، شاه بِرْدي بيات (معروف
به درويش بهرام سقا) كه از سوي كامران ميرزا حكومت گرديز، نغز و بنگش را در
دست داشت، رفت (همو، 47، 54 - 55) و همانجا بود تا همايون كابل را گرفت و وي
نيز مانند بسياري از امراي حكومت كامران ميرزا، به خدمت همايون رسيد و در
سلك ملازمان او درآمد (همو، 51، 54 -57؛ نيز نك: ابوالفضل، 1/243-244).
بايزيد در دستگاه همايون عهدهدار مناصبى شد و پس از او نيز موقعيتخود را در
دربار اكبرشاه حفظ كرد و آشنايى او با منعمخان خانان، از دولتمردان برجستة
عصر نيز موجب ترقى وي شد؛ چنانكه مأموريتهايى به او محول كردند و در 970ق
از سوي اكبرشاه، علاوه بر اقطاعاتى چند، عنوان «سلطانى» نيز گرفت. چندي
بعد، از سوي منعم خان، مأمور ادارة شهر بنارس شد (بايزيد، 71، 145، 218-219،
241، جم). وي در اين مقام به جاي معبد ويران شدة هندوان، مدرسهاي ساخت
كه اعتراضات بسياري را برانگيخت، چنانكه ناگزير به گوشهنشينى شد. اين
عزلت 4 سال به درازا كشيد. آنگاه دوباره مناصبى يافت (همو، 310-312،
331-332). وي در 986ق رهسپار سفر حج شد و اگرچه به سبب اتهامى كه بر او
وارد آوردند، مجبور شد دو سال در بندر سورت بماند، اما سرانجام به مكه رفت و
حدود 3 سال مجاور بود. با آنكه قصد داشت همة عمر در مكه بماند، اما اسارت
فرزندانش به دست پرتغاليها او را واداشت تا در 990ق/1582م به هند باز گردد
(همو، 308، 353-354، 356، 358). وي از 993ق به بعد به مناصب مهمى گمارده شد
(همو، 374).
از تاريخ درگذشت بايزيد اطلاعى در دست نيست. وي چون اهل عمران و آبادانى
بود، نامش در اشعار و ماده تاريخهاي برخى ابنية بنارس و لاهور آمده است
(همو، 374-376).
يگانه اثر شناخته شدة بايزيد بيات كه موجب شهرت او شده، تذكرة همايون و
اكبر است كه در 999ق تأليف شده است. اين كار اصلاً به فرمان اكبرشاه
براي نگارش تاريخ دورة بابر و همايون صورت گرفت (همو، 1-2؛ گلبدن بيگم، 3؛
ابوالفضل، 1/9) و ابوالفضل علامى هم بايزيد را مأمور بازگويى خاطرات خود كرد
و چون وي به سبب پيري و فلج ناتوان از نوشتن بود، آنچه را مىگفت، كاتبى
كه ابوالفضل علامى در اختيار او گذاشته بود، مىنوشت تا كتاب شكل گرفت
(بايزيد، 2، 311، 374-377؛ آفتاب اصغر، 104؛ دربارة نام كتاب، نك: بايزيد، 378؛
استوري، .(I(2)/1313 تذكرة همايون و اكبر مشتمل بر حوادث 13 سالة دورة همايون
از 949 تا 962ق، و وقايع عصر فرمانروايى اكبر تا999ق است و در 4 فصل تنظيم
شده است. بايزيد در تدوين اين اثر علاوه بر خاطرات خود، به ويژه آنچه
مربوط به دوران همايون و مشاهدات خود بوده، از برخى اسناد مكتوب نيز
استفاده كرده است. خاطرات و مشاهدات بايزيد، به ويژه گزارش حوادث كابل و
جنگهاي بابريان با افاغنه، از ارزش خاصى برخوردار است (مثلاً نك: بايزيد،
176-187).
اين اثر نخستينبار توسط ارسكين در 1854م شناخته، و معرفى شد (آفتاب اصغر،
105). خلاصهاي از آن توسط بوريج به انگليسى ترجمه، و با عنوان «خاطرات
بايزيد بيات» در «مجلة انجمن آسيايى بنگال» در 1898م چاپ شد (استوري،
.(I(1)/538 متن كامل آن در 1360ق/1941م به كوشش محمد هدايت حسين در كلكته
به چاپ رسيد. بخشهايى از آن هم توسط ساكْسنا به انگليسى ترجمه، و با عنوان
«خاطرات بايزيد» توسط دانشگاه اللهآباد در 1930م منتشر گرديد.
مآخذ: آفتاب اصغر، تاريخنويسى فارسى در هند و پاكستان، لاهور، 1364ش؛
ابوالفضل علامى، اكبرنامه، به كوشش مولوي عبدالرحيم، كلكته، 1886م؛ بايزيد
بيات، تذكرة همايون و اكبر، به كوشش محمد هدايت حسين، كلكته، 1360ق/1941م؛
گلبدن بيگم، همايوننامه، لاهور، 1974م؛ نيز:
Storey, C. A., Persian Literature, London, 1972.
هدي سيدحسينزاده