شماره مقاله:4624
بَدْرُالدّينِ چاچى، فخرالدين محمد، شاعر پارسى گوي مقيم هندوستان در سدة
8ق/14م. از تاريخ ولادت، چگونگى زندگى و تحصيلات بدرالدين اطلاعى در دست
نيست. او در چاچ، ناحيهاي در ماوراءالنهر كه امروزه آن را تاشكند مىنامند،
زاده شد، در اوان جوانى به هندوستان رفت (صفا، 3(2)/852؛ براون، ؛ III/110
سامى، 2/1256)، در دربار غياث الدين محمد بن تغلق پادشاه دهلى (سل 725-
752ق/1325-1351م) خدمت گزيد و مورد عزت و احترام قرار گرفت، فخرالزمان لقب
يافت و به مداحى او و پسرش محمدشاه پرداخت (ايمان، 91؛ شفيق، 45- 46؛
عبدالغنى، 25). وي گاه در اشعارش به بعضى از حوادث زندگيش اشاره مىكند و
از مقام و مرتبتى كه در پيش تغلق شاه كسب كرده، و اينكه در 745ق/1344م،
از جانب او براي مأموريتى سياسى به ديوگير (دولت آباددكن) رفته بود، سخنى
مىگويد (صفا، 3(2)/855؛ ايرانيكا، .(III/380
برخى محل درگذشت بدرالدين را دهلى دانستهاند (آقا بزرگ، 9/128؛ شفيق،
سامى، همانجاها)، ولى دربارة تاريخ وفات او نظرات مختلفى بيان شده است.
ايمان آن را 731ق/1331م (همانجا)، و سامى 745ق/1344م (همانجا) مىداند و صفا
با توجه به ماده تاريخ مأموريت سياسى شاعر به دولت آباد و تاريخ فوت
تغلق شاه، درگذشت او را بين سالهاي 745تا 752ق حدس مىزند (همانجا).
بدرالدين چاچى درهندوستان شهرتى بسيار داشت، اما در ايران چندان شناخته
شده نيست؛ بعضى از وي در رديف شاعرانى چون اميرخسرو دهلوي نام بردهاند
(براون، همانجا). اشعار بدرالدين آكنده از لغز و كنايات و استعارات، و از اين
رو، كلامش از لطافت خالى است (همو، نيز شفيق، همانجاها). براي رفع مشكلات
كلام او، حواشى و شروح بسياري بر اشعارش نوشته شده است كه از آن جمله
مى توان شرح محمد عثمان قيس را نام برد (نفيسى، 1/203-1/204).
ديوان بدرالدين مركب است از قصايد و قطعههايى كه بيشتر آنها در مدح تغلق
شاه، و با استقبال از قصايد انوري و خاقانى سروده شده است. شيوة تركيب
كلام و تشبيهات فراوان و به كارگيري انواع مجاز و استعاره در اين اشعار
سخن استادان قصيده سراي اواخر سدة 6ق/12م را به ياد مىآورد (صفا،
3(2)/856).
بدرالدين ديوان خود را در 745ق تنظيم كرده است و در قصيدهاي با ذكر ماده
تاريخ «دولت شه» به اين موضوع اشاره مىكند (آقا بزرگ، همانجا؛ شورا،
3/238؛ صفا، 3(2)/855). تا آنجا كه مىدانيم، وي جز همين ديوان، مجموعةشعر و
يامنظومةديگري ندارد(همو،3(2)/856). قصايد بدرالدين در 1280ق و نيز 1877م در
كانپور، و در 1845 و 1897م در لكهنو به صورت سنگى به چاپ رسيده است (مشار،
2/94- 95)؛ عبدالله، 5/587). نسخة خطى ديوان او در كتابخانة شمارة 1 مجلس
شوراي اسلامى در حدود 100 ،2بيت (شورا، همانجا)، و نسخة كتابخانة ملى پاريس
بيش از 800 ،1بيت دارد (بلوشه، شم .(1556
مآخذ: آقابزرگ، الذريعه؛ ايمان، رحم عليخان، منتخب اللطايف، به كوشش محمد
رضا جلالى نائينى وامير حسن عابدي، تهران، 1349ش؛ سامى، شمسالدين، قاموس
الاعلام، استانبول، 1306ق؛ شفيق، لچهمى نرائن، شام غريبان، به كوشش محمد
اكبرالدين صديقى، كراچى، 1977م؛ شورا، خطى؛ صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات
در ايران، تهران، 1366ش، عبدالله، محمد، «لغات، زبان آموزي ...»، تاريخ
ادبيات مسلمانان پاكستان و هند، لاهور، 1971م؛ عبدالغنى، محمد، تذكرة الشعرا،
به كوشش محمد مقتدي شروانى، عليگره، مطبع انستيتوت گزت عليگره؛ مشار،
خانبابا، مؤلفين كتب چاپى فارسى و عربى، تهران، 1340ش؛ نفيسى، سعيد، تاريخ
نظم و نثر در ايران و در زبان فارسى، تهران، 1344ش؛ نيز:
Blochet, E., Catalogue des manuscrits persans, Paris, 1928; Browne, E. G., A
Literary History of Persia, Cambridge, 1951; Iranica.
جلال خسرو شاهى