شماره مقاله:4657
بَديعُالدّينِ مَدار، مشهور به قطب مدار و شاهمدار، از صوفيان مشهور شبه
قارة هند. دربارة جزئيات زندگى وي اقوال گوناگون و گاه متضاد و حتى
افسانهآميزي وجود دارد، از جمله آنكه تاريخ تولد وي را در منابع مختلف 220
يا 250ق/835 يا 864م (لعلى بدخشى، 51؛ عبدالحى، 3/36)، 442ق/1051م (همو،
3/38؛ I/858 , 2 ، EIبه نقل از تذكرة المتقين ) و 715 يا 716ق/1315 يا 1316م
(غلامسرور، 2/312؛ قدوسى، 68؛ رضوي، نقل كردهاند. اما با توجه به آنكه
تاريخ درگذشت او در همة منابع، سالهاي مختلف نيمة اول سدة 9ق ثبت شده
است، تولد وي در 715 يا 716ق قابل قبولتر به نظر مىرسد. دربارة نسب و
زادگاه او نيز اختلافنظر بسيار است. برخى او را متولد حلب و از قريشيان
مىدانند و نسب پدري وي را به صحابى معروف، ابوهريره، و نسب مادريش را به
عبدالرحمان بن عوف مىرسانند (غلامسرور، 2/311-312؛ عبدالحى، 3/36). بعضى
ديگر وي را سيد و از اولاد على بن ابى طالب (ع) (همانجا) و يا از نوادگان
امام محمدباقر(ع) دانستهاند (همو، 3/37)، و برخى نيز او را يهوديى نومسلمان،
فرزند ابواسحاق يهوديِ شامى خواندهاند (ميرحسين دوست، 58؛ صبا، 101؛ رضوي،
همانجا؛ شريف، 195 ؛ سبحان، .(302
در بيشتر منابع استاد او در سلوك شخصى به نام شيخ محمد طيفور يا طيفورالدين
شامى معرفى شده است كه طريقة او به ابوبكر، و از طريق او به پيامبر
اكرم(ص) مىرسد (نك: غوثى، 64 - 65؛ داراشكوه، سفينة...، 187؛ غلامسرور،
2/310؛ عبدالحى، همانجا). همچنين گفتهاند كه او علوم غريبهاي چون كيميا و
سيميا را از شيخ سديدالدين حذيفة مرعشى يا شامى آموخته بود و در اين علوم
تبحري كمنظير داشت (يمينى، 354؛ عبدالحى، 3/37، 38؛ ميرحسين دوست، همانجا).
در برخى منابع نيز پير طريقت خاصى براي شاه مدار قائل نشده، و او را اويسى
دانستهاند (يمينى، همانجا؛ غلامسرور، 2/310-311؛ عبدالحى، 3/37).
در هر حال، بديعالدين پس از سفر به مكه و مدينه (و شايد عراق)، سرانجام
براي ارشاد مردم هند روانة آن ديار شد و در بدو ورود به زيارت قبر خواجه
معينالدين چشتى در اجمير رفت. سپس به ديگر نواحى هند چون كالپى، جونپور،
لكهنو و قنوج نيز سفر كرد و سرانجام در مكنپور، از توابع قنوج اقامت گزيد
(داراشكوه، همانجا؛ غلامسرور، 2/311؛ عبدالحى، 3/38-40؛ قدوسى، 67؛ رضوي،
همانجا). در مكنپور وي بيشتر اوقات خود را در عزلت و به دور از صحبت خلق
مىگذراند، اما در روزهاي دوشنبه از خلوت خود بيرون آمده، با مردم ديدار
مىكرد و به پرسشهاي آنان پاسخ مىداد (ابوالفضل، 3/173؛ لعلىبدخشى، 45؛
غوثى، 64؛ طباطبايى، 1/234).
از كرامات شاه مدار داستانهاي بسيار نقل شده است و گفتهاند كه او بسيار
زيباروي بود، چنانكه هر كه بر چهرة او مىنگريست، بىاختيار سجده مىكرد و به
همين جهت غالباً نقاب بر صورت داشت (غوثى، همانجا؛ لعلىبدخشى، 41، 45؛
داراشكوه، همانجا، نيز حسنات...، 73؛ دهلوي، 170؛ غلامسرور، 2/310) و نيز
گفتهاند كه جامة وي هرگز چركين نمىشد و در طول 12 سال طعامى نمىخورد،
مرده را زنده مىكرد و بيماران را شفا مىبخشيد (ابوالفضل، غوثى، غلامسرور،
نيز داراشكوه، سفينة، همانجاها؛ عبدالحى، 3/40). اما بايد گفت كه بيشتر
اينگونه حكايتها كه موردانتقاد برخى تذكرهنويسان نيز قرار گرفته است (نك:
دهلوي، غوثى، همانجاها)، برساختة مريدان اوست (نيز نك: عبدالحى، 3/38).
حكايتهايى نيز از برخوردها و مباحثات او با شيخ سراجالدين سوخته و قاضى
شهابالدين دولتآبادي مشهور به ملك العلما در منابع آمده است (نك: دهلوي،
همانجا؛ لعلىبدخشى، 43- 45؛ ميرحسين دوست، 60 -62؛ عبدالحى، 3/39-40؛ چشتى،
1097). شاه مدار طبع شعر نيز داشت و ابياتى به او منسوب است (ميرحسين
دوست، 63؛ صبا، 102). همچنين ملفوظاتى به او نسبت دادهاند كه قاضى
شهابالدين جونپوري آنها را گرد آورده است (شرافت، 1/44). محمد داراشكوه نيز
بخشى از شطحيات او را در حسنات العارفين آورده است (ص 73- 75).
بديعالدين مدار در جماديالاول 838 و به قولى 840 يا 844ق در مكنپور درگذشت
و در همانجا به خاك سپرده شد (همو، سفينة، همانجا؛ لعلىبدخشى، 50 -51؛
ابوالفضل، همانجا؛ عبدالحى، 3/42؛ غلامسرور، 2/312؛ صبا، 101-102). بر مزارش
زيارتگاهى ساخته شد و هر ساله در عُرس يا سالگرد درگذشت او بسياري از مردم
هند از نقاط مختلف به زيارت مزار او آمده، مراسم را در آنجا برگذار مىكردند و
اين سنت تا زمان حاضر نيز همچنان برقرار است (ابوالفضل، همانجا؛ داراشكوه،
همان، 187- 188؛ لعلىبدخشى، 50؛ عبدالحى، همانجا؛ شريف، 196 -195 ؛ سبحان،
.(305-306
اگرچه ميرحسين دوست سنبهلى (ص 61) گفته است كه از شاه مدار اولادي باقى
نماند و سلسلهاش نيز ادامه نيافت، اما در منابع ديگر كسانى چون شاه جمن
بهاري، قاضى محمود كنتوري، قاضى شهابالدين و قاضى مطهر كلهشير به عنوان
خلفاي او معرفى شدهاند (غوثى، 66 -67)؛ در هر حال، مريدان او - كه بيشتر از
مردم عادي بودند (داراشكوه، همان، 188) - پس از درگذشت او به صورت سلسلة
مداريه شكل گرفتند. اين سلسله ظاهراً از حدود سدة 10ق/16م دچار برخى
گرايشهاي انحرافى و غيراسلامى شد، چنانكه در برخى منابع بهگروهى از پيروان
آن نسبت الحاد و زندقه داده شده، و حكايتهاي گوناگونى از اعمال خلاف شرع
آنان نقل كردهاند (نك: غوثى، 65 -66؛ عبدالحى، 3/40-41؛ معصومعليشاه،
2/524). اما همانطور كه غوثى شطاري (ص 66 -67) و عبدالحى (3/41-42) اشاره
كردهاند، مداريان اساساً از دو گروه تشكيل مىشدند: يكى خواص كه پايبند
شريعت بودند؛ و ديگر عوام كه بدون پوشش در جوامع ظاهر مىشدند و مقيد به
اجراي دستورات دين نبودند، و رفتار عوام اين طريقه بود كه اعتراض و انتقاد
بسياري از تذكرهنويسان را برمىانگيخت.
مآخذ: ابوالفضل علامى، آيين اكبري، كانپور، 1893م؛ چشتى، عبدالرحمان،
مرآةالاسرار، ترجمة علىاصغر چشتى صابري، لاهور، 1411ق؛ داراشكوه، محمد،
حسناتالعارفين، به كوشش سيدمخدوم رهين، تهران، 1352ش؛ همو، سفينة الاولياء،
كانپور، 1883م؛ دهلوي، عبدالحق، اخبار الاخيار، لاهور، چ سنگى؛ شرافت
نوشاهى، شريفاحمد، شريف التواريخ ( تاريخ الاقطاب )، گجرات، 1399ق/1979م؛
صبا، محمد مظفر حسين، تذكرة روز روشن، به كوشش محمدحسين ركنزادة آدميت،
تهران، 1343ش؛ طباطبايى، غلامحسين، سير المتأخرين، لكهنو، چ سنگى؛ عبدالحى،
نزهة الخواطر، حيدرآباد دكن، 1371ق/1951م؛ غلامسرور لاهوري، خزينة الاصفيا،
كانپور، 1929م؛ غوثى شطاري، محمد، گلزار ابرار، به كوشش محمد ذكى، پتنه،
1994م؛ قدوسى، اعجاز الحق، تذكرة صوفيايى بنگال، لاهور، 1965م؛ لعلى بدخشى،
لعلبيگ، ثمرات القدس، به كوشش كمال حاج سيدجوادي، تهران، 1376ش؛
معصومعليشاه، محمد معصوم، طرائق الحقائق، به كوشش محمدجعفر محجوب، تهران،
1318ش؛ ميرحسين دوست سنبهلى، تذكرة حسينى، لكهنو، 1293ق؛ يمينى، غريب،
لطايف اشرفيه، دهلى، 1297ق؛ نيز:
EI 2 ; Rizvi, A.A., A History of Sufism in India, New Delhi, 1986; Sharif,
Ja'far, Islam in India, tr. G.A. Herklots, London, 1975; Subhan, J.A., Sufism,
Its Saints and Shrines, New York, 1970.
بخش اديان و عرفان