شماره مقاله:4293
باجُرْبَقى، نسبت دو تن از دانشمندان شافعى مذهب سدههاي 7 و 8ق/13 و 14م
كه پدر و پسر بودهاند. اين نام به روستاي باجربق كه نزديك نصيبين بوده،
منسوب است (ياقوت، 1/453).
1. جمالالدين عبدالرحيم بن عمر بن عثمان: از زندگى وي آگاهى چندانى در
دست نيست. او در موصل مىزيست و به كارهاي علمى مىپرداخت و پس از
680ق/1281م با دو پسرش به دمشق رفت و در آنجا به خطابه، تدريس و افتاء
پرداخت. او در 699ق/1300م در دمشق درگذشت (نك: ذهبى، 3/400؛ ابن شاكر،
3/397- 398؛ صفدي، 3/249؛ سبكى، 8/190؛ ابن كثير، 14/14).
2. تقىالدين (شمسالدين) محمد بن عبدالرحيم: او در 664ق/ 1266م متولد شد.
پس از آنكه با پدر از موصل به دمشق رفت، به فراگيري فقه پرداخت و چندي
نيز به توصية پدر نزد ابن بخاري حديث فرا گرفت، اما ديري نپاييد كه به
تصوف و زهد روي آورد و اظهار كرد كه شهودهاي عارفانة بزرگى برايش رخ داده
است. گروهى از جمله شيخ نصرالدين ابن وكيل به وي پيوستند و در طريق وي
گام نهادند. باجربقى در آموزشهايش ظاهراً چندان اهميتى به احكام شرعى
نمىداد و از پيامبران - حتى پيامبر اسلام(ص) - با حرمت ياد نمىكرد و بر آن
بود كه پيامبران راه نزديك ارتباط انسان با خدا را دراز كردهاند (ابن شاكر،
3/397-399). آموزههايى از اين دست، خشم گروهى از عالمان را برانگيخت و از
وي نزد قاضى مالكى دمشق شكايت كردند. او نيز باجربقى را به اتهام سبك
شمردن احكام شريعت و بىاحترامى به پيامبر(ص) مهدورالدم شمرد. از اين رو،
وي پنهانى به مصر گريخت و در جامعالازهر ساكن شد و كار خود را ادامه داد. در
اين هنگام برادر وي با همراهى چند تن ديگر به حمايت از او برخاست و نزد
قاضى حنبلى ادلهاي اقامه كرد مبنى بر اينكه شماري از گواهان دادگاه با او
خصومت داشتهاند. از اين رو، قاضى حنبلى وي را تبرئه كرد. اما قاضى مالكى
از اين حكم خشمگين شد و دوباره وي را به اعدام محكوم كرد. تقىالدين بعد
از مدتى به عراق، و از آنجا به روستاي قابون در اطراف دمشق رفت و پنهانى
به زندگى خود ادامه داد، تا اينكه در 724ق/1324م در 60 سالگى در همانجا
درگذشت و جسدش را در محلى به نام مغارةالدم به خاك سپردند (همانجا؛ ذهبى،
4/11، 70؛ صفدي، 3/249-250؛ ابنكثير، 14/115؛ مقريزي، 2(1)/4، 258؛ ابن حجر،
5/260-261؛ ابن تغري بردي، 9/262).
از نوشتههاي وي تنها كتابى به نام الملحمة الباجربقية را نام بردهاند
(مقريزي، ابن تغري بردي، همانجاها) كه ابن خلدون آن را ساختگى دانسته
است (2/838 -842).
مآخذ: ابن تغري بردي، النجوم؛ ابن حجر عسقلانى، احمد، الدرر الكامنة،
حيدرآباد دكن، 1396ق/1976م؛ ابن خلدون، مقدمة، به كوشش على عبدالواحد
وافى، قاهره، 1401ق؛ ابن شاكر كتبى، محمد، فوات الوفيات، به كوشش احسان
عباس، بيروت، 1973م؛ ابن كثير، البداية؛ ذهبى، محمد، العبر، به كوشش محمد
سعيد بن بسيونى زغلول، بيروت، 1405ق/1985م؛ سبكى، عبدالوهاب، طبقات
الشافعية الكبري، به كوشش عبدالفتاح محمد و محمود محمد طناحى، قاهره،
1383ق/1964م؛ صفدي، خليل، الوافى بالوفيات، به كوشش ددرينگ، بيروت،
1394ق/1974م؛ مقريزي، احمد، السلوك، به كوشش مصطفى زياده، قاهره، 1941م؛
ياقوت، بلدان.
عليرضا سيد تقوي