شماره مقاله:4734
بَرْديجى، ابوبكر احمدبن هارون بن روح بَرذَعى (د301ق/ 914م)، محدث
ايرانى ساكن بغداد. وي منسوب به برديج، يكى از شهرهاي جمهوري آذربايجان
است؛ برذعه هم كه او بدان منتسب است، در 14فرسخى برديج قرار دارد (نك:
سمعانى، 1/314؛ ياقوت، 1/556). ذهبى تنها كسى است كه به بيان تاريخ تولدِ
تقريبى برديجى پرداخته، و حدود سال 230ق/845م را زمان ولادت او دانسته
است (نك: سير ...، 14/122). برديجى بيش از استقرار يافتن در بغداد (نك: خطيب،
5/194)، براي طلب دانش مسافرتهاي بسيار كرد. اطلاعات برگرفته از منابع شرح
حال او، از سفرهاي شرقى و غربى وي حكايت مىكند.
ابونعيم كه به بيان حضور يافتن برديجى در اصفهان پرداخته است، مىگويد:
وي حامل روايات عراقى و مصري بود (نك: 1/113)؛ بر پاية اين سخن مىتوان
گفت: هنگامى كه برديجى به اصفهان رسيده، دورة آموزش در سرزمينهاي غربى را
پشت سرگذارده بوده است. در كوفه از ابوسعيد عبدالله بن سعيد اشج (د
257/871م) و ابوالقاسم هارون بن اسحاق (د 258ق)، در بغداد از على بن حسين
بن اِشكاب (261ق/ 875م) و محمد بن عبدالملك دقيقى (د 266ق)، در مصر از
ابوعبدالله بحربن نصر خولانى (د 267ق)، در بيروت از عباس بن وليد بيروتى
(د271ق/884م)، و در حَرّان از سليمان بن سيف حرانى (د 272ق/ 885م) بهره
برد (ذهبى، همانجا؛ ابن عساكر، 6/64 - 65؛ ابن عديم، 3/1195). او همچنين در
دمشق، حِمص و مِصّيصه به ترتيب از ابوزرعة رازي، محمد بن عوف و يوسف بن
سعيد مسلم سود جست (همانجاها).
در بيان سفرهاي شرقى برديجى، ابونعيم و ابوالشيخ اصفهانى هر دو به دو بار
حضور او در اصفهان اشاره كرده، و گفتهاند كه وي در آنجا از كسانى چون
بكّاربن قتيبه قاضى مصري (د 270ق)، عبدالله بن شَبيب، سعيد بن يحيى طويل
و موسى بن عبدالرحمان مسروقى كوفى بهره برده است (ابونعيم، همانجا؛
ابوالشيخ، 2/164، 4/84). همچنين او سفري به نيشابور كرده كه در آنجا از محمد
بن يحيى ذهلى (د 258ق) دانش آموخته است (نك: سمعانى، 1/315؛ ابن عساكر،
6/66). ابن عساكر مىگويد: بزرگان نيشابور در اين زمان از برديجىبسيار
دانشآموختهاند (همانجا). از ديگر مشايخ او اسحاق بن يسار نَصيبى، يحيىبن
عبدالله كرابيسى، محمد بن اسحاق صاغانى، و يزيدبن جَهْوَر را مىتوان نام
برد (طبرانى، 1/57؛ سهمى، 267؛ خطيب، 5/195؛ ذهبى، تذكرة ...،2/746-747).
با توجه به نام استادان برديجى و زمان وفات آنان مىتوان دريافت كه دورة
اصلى آموزش وي ربع سوم از سدة 3ق بوده كه دقيقاً يكى از مهمترين زمانها
در تاريخ تدوين علم حديث است.
برديجى پس از گذراندن دورة آموزش، در حديث و فقه مهارت يافت و نويسندگان
بعدي، از او با صفاتى چون حافظ، ثقه، صدوق و فاضل ياده كرده، او را از
اركان حديث شمردهاند (نك: خطيب، ابونعيم، سمعانى، همانجاها). وي كه حامل
روايات عراقى و مصري، و البته خراسانى و اصفهانى بود (نك: ابونعيم، همانجا)،
شاگردان و راويان بسياري را تربيت كرد كه از آن ميان مى توان به كسانى
چون ابوالقاسم طبرانى، ابن عدي، ابوالشيخ اصفهانى، ابوعلى مستملى، ابوعلى
ابن صواف، عبدالله بن محمد معدّل ، جعفربن احمدبن سنان واسطى و نيز ابوبكر
اسماعيلى اشاره كرد (نك: طبرانى، ابوالشيخ، سهمى، ابونعيم، خطيب، سمعانى،
همانجاها؛ ابن عديم، 3/1197). همچنين گفته شده است كه حاكم نيشابوري در
303ق/915م در مكه از برديجى استماع حديث كرده بوده است (نك: ابن عساكر،
6/66) كه صحيح نمىنمايد (نك: ذهبى، تاريخ ...، 55).
مهمترين سبب اشتهار برديجى، توانايى وي در علم رجال، و علم الاسماء بوده
كه با تأليف كتاب طبقات الاسماء المفردة دربارة اسامى غريب و نادر در ميان
صحابه، تابعان و طبقات پس از آنان، آن را تثبيت كرده است. اين اثر به
5بخش تقسيم شده است كه با نام صحابه و تابعان آغاز مىگردد و با ديگر
طبقات ادامه مىيابد. او دربارة هر يك از 425نفري كه از آنان ياد كرده، به
فراخورِ آگاهى، به اين موضوعات دربارة آنها پرداخته است: انتساب به شهر، يا
نام شهر محل زندگى (ص 108)، يا محل وفات مترجَم (ص 116، 120)؛ وجود نام
وي در سلسلة روايى يا حديثى خاص (مثلاً ص 44، 45)، يا نام راوي وي (نك:
ص36، 37، جم)؛ يادكردِ آثار (ص 99، 111)؛ به دست دادن برخى اطلاعات جانبى
چنانكه دربارة عُفَير بن مَعْدان (مؤذن مسجد حمص)، مستنير بن اخضر (عموي
راوي خود) و رزيق بن حكيم (عامل عمر در ايله) چنين كرده است (نك: ص 88،
102، 103)؛ در اندك مواردي اشاره به مذهب شخص (ص 64، 106)؛ در اختيار
گذاشتن اطلاعات رجالى چنانكه اَصرم بن حَوشب و خصيب بن جَحْدَر را «ضعيف»
ياد كرده (ص 116، 117)؛ و هر گاه كسى را شناسايى نكرده، او را با عنوان
«مجهول» آورده است (ص 97، جم).
نويسندگان و دانشمندان علم حديث كه غالباً به مهارت برديجى در زمينة اسماء
اشاره كردهاند، او را از موثقترين كسان در اين زمينه دانسته (مثلاً نك:
سبكى، 10/426)، كتاب او را بسيار ستودهاند. عراقى مىگويد: اين اثر نخستين
كتاب در اين باره، و داراي جايگاهى ارزشمند است؛ و اگر چه كسانى چون
بخاري در تاريخ كبير و ابن ابى حاتم در الجرح و التعديل، ابوابى را به
اين موضوع اختصاص دادهاند، ولى اثر برديجى، نمونهاي بسيار كامل از اين
دست است (3/112-113؛ نيز نك: ابن صلاح، 562). همچنين سبكى كه از اين اثر
بهرهها برده، گفته است كه براي حل اختلافات در اسامى رجال، رجوع به
كتاب برديجى اولى است (10/425،426). كسانى چون سهمى و ابن ابىحاتم نيز از
اين اثر بسيار سود بردهاند (نك: سهمى، 251). اين اثر از طريق روايت
ابوعبدالله عبدالملك بن بدر بن هيثم از مؤلف آن كه در اهواز قرائت شده
بوده (نك: برديجى، 34)، اينك در دست است. گفتنى است كه كسانى چون
ابوعبدالله ابن بكير استدراكاتى بر اين كتاب تهيه كردهاند (نك: عراقى،
3/113؛ ابن صلاح، همانجا).
افزون بر اين، برديجى با توانايى در موضوعات گوناگون علم حديث همچون
مهارت در شرح اصطلاحات (مثلاً نك: صنعانى، 1/338، 2/4- 5)، در ديگر زمينهها
نيزتأليفاتى داشته است. نسخهاي در كتابخانة ظاهرية دمشق به روايت ابوعلى
ابن صواف، و با نام جزء فى من روي عن النبى(ص) من الصحابة فى الكبائر از
آثار برديجى وجود دارد كه در آن به 11 صحابى پرداخته شده است (نك: ظاهريه،
حديث، 232، مجاميع، 415). همچنين ابوالشيخ اصفهانى به فوائد ابى بكر
البرديجى كه در بغداد ديده بوده، اشاره كرده است (2/164)؛ و ابن خير
اشبيلى به روايتش از كتابى با عنوان قابل توجهِ معرفة المتصل من الحديث و
المرسل و المقطوع و بيان الطرق الصحيحه اشاره دارد (ص 207)؛ اين مطلب ضمن
آنكه نمايانگر جايگاه آثار برديجى در غرب بلاداسلامى است، نشان از احاطة
مؤلف بر مصطلح الحديث نيز دارد.
مآخذ: ابن خير، محمد، فهرسة، به كوشش ف. كودرا و تاراگو، بغداد، 1963م؛ ابن
صلاح، عثمان، مقدمة به كوشش عايشه عبدالرحمان بنت شاطى، قاهره، 1409ق/
1989م؛ ابن عديم، عمر، بغيةالطلب، به كوشش سهيل زكار، بيروت، 1988م؛ ابن
عساكر، على، تاريخ مدينة دمشق، به كوشش على شيري، بيروت، دارالفكر؛
ابوالشيخ اصفهانى، عبدالله، طبقات المحدثين باصبهان، به كوشش عبدالغفور
بلوشى، بيروت، 1408ق/1988م؛ ابونعيم اصفهانى، احمد، ذكر اخبار اصبهان، به
كوشش ددرينگ، ليدن، 1931م؛ برديجى، احمد، طبقات الاسماء المفردة، به كوشش
سكينه شهابى، دمشق، 1987م؛ خطيب بغدادي، احمد، تاريخ بغداد، قاهره، 1349ق؛
ذهبى، محمد، تاريخ الاسلام، حوادث سالهاي 301-310ق، به كوشش عمر
عبدالاسلام تدمري، بيروت، دارالكتاب العربى؛ همو، تذكرة الحفاظ، حيدرآباد
دكن، 1388ق/1968م؛ همو، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و ديگران،
بيروت، 1402ق/ 1982م؛ سبكى، عبدالوهاب، طبقات الشافعية الكبري، به كوشش
عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحى، قاهره، 1383ق/1964م؛ سمعانى،
عبدالكريم، الانساب، به كوشش عبدالله عمر بارودي، بيروت، 1408ق/1988م؛
سهمى، حمزه، تاريخ جرجان، به كوشش محمد عبدالمعيد، حيدرآباد دكن،
1387ق/1967م؛ صنعانى، محمد، توضيح الافكار، به كوشش محمد محيىالدين
عبدالحميد، بيروت، 1366ق؛ طبرانى، سليمان، المعجم الصغير، به كوشش
عبدالرحمان محمد عثمان، قاهره، 1388ق/1968م؛ ظاهريه، خطى؛ عراقى،
عبدالرحيم، التبصرة و التذكرة، به كوشش محمد بن حسين عراقى، بيروت،
دارالكتب العلميه؛ ياقوت، بلدان .
فرامرز حاج منوچهري