شماره مقاله:4303
باخَرْز، نام شهر، بخش و دهستانى در شهرستان تايباد، در خاور استان خراسان.
اين شهر درگذشته از اهميت بيشتري برخوردار بوده، و نام آن به همة منطقة
تايباد اطلاق مىشده است. بخش باخرز از شمال به تربت جام، از جنوب به
خواف، از خاور به تايباد و از باختر به تربت حيدريه محدود مىگردد. آب و
هواي آن معتدل و خشك است. زبان اهالى باخرز، فارسى با گويش تربتى است و
دين مردمان آن اسلام (سنى و شيعة اثناعشري) است ( فرهنگ...، 6). در 1375ش
جمعيت اين شهر بالغ بر 175 ،6نفر بوده است ( سرشماري...، چهل).
از باخرز در دوران پيش از اسلام آگاهى چندانى در دست نيست، اما اين ناحيه
در زمان ساسانيان از لحاظ تقسيمات كشوري جزو شهرستان نيشابور به شمار
مىآمده، و اين تقسيمبندي تا سدة 6ق/12م نيز پا برجا بوده است (نك: ابن
خردادبه، 23-24؛ يعقوبى، 45؛ سمعانى، 1/248). باخرز در 30ق/651م در زمان
خلافت عثمان توسط يزيد جُرَشى فتح شد (بلاذري، 567 - 568). ابن اثير فتح
باخرز را در 31ق و به دست اُميربن يشكري ذكر كرده است (3/124).
در 179ق/795م كه نواحى خاوري ايران دستخوش فتنة حمزة خارجى شد (نك:
بغدادي، 58)، باخرز نيز از آسيب اين فتنه مصون نماند. على بن عيسى بن
ماهان والى خراسان براي خاموش كردن آتش فتنة حمزه، سپاهى به مقابلة او
فرستاد. جنگ نهايى در 180ق در باخرز ميان دو گروه درگرفت؛ در اين جنگ
خوارج شكست خوردند و حمزه با 40 تن از يارانش به قهستان پناه برد (نك: ابن
اثير، 6/150-151). در سدههاي نخستين اسلامى باخرز از نواحى پر رونق كشاورزي
بوده، و از آنجا حبوبات و مويز و پوشاك صادر مىشده است (مقدسى، 319،
حاشيه).
در منابع جغرافيايى قديم از باخرز با عنوان «گواخرز» نيز ياد شده كه گويش
بلوچى است (اصطخري، 256؛ ابن حوقل، 433؛ نيز نك: مينورسكى، 222). ياقوت اصل
اين واژه را «باد هرزه» (محل وزش باد) مىداند (1/458). به گفتة مقدسى، در
سدة 4ق باخرز منطقهاي كمشهرت بوده، ولى مركز آن مالن، آباد بوده است
(همانجا). اصطخري و ابن حوقل نيز مالن را نام ديگر گواخرز (باخرز) ذكر
كردهاند (همانجاها). از مسافتهايى كه در منابع ثبت گرديده، چنين برمىآيد
كه شهر كنونى «شهر نو» از توابع بخش باخرز در محل همان شهر مالن است
(لسترنج، .(357
باخرز در سدة 7ق/13م - مقارن حملة مغولان - از مناطق آباد خراسان و داراي
168 روستا بوده است (ياقوت، همانجا). با توجه به گزارش حمدالله مستوفى
دربارة وضعيت باخرز، مىتوان گفت، اين منطقه پس از استيلاي مغولان بر
خراسان، آسيب چندانى نديده است و در سدة 8ق باخرز ولايتى معتبر و آباد
بوده، و محصولات كشاورزي آن به ديگر نقاط صادر مىشده است (ص 153).
باخرز در سدة 9ق (دورة تيموريان) از توابع هرات به شمار مىرفت (نك: مايل
هروي، 28). پس از سقوط تيموريان و در دوران فترت سياسى ايران، هجوم ازبكان
مستقر در ماوراءالنهر به خراسان، رفته رفته منجر به كاهش جمعيت و از ميان
رفتن كاريزها در منطقه شد و بدينسان، باخرز رو بهويرانى نهاد (نك: خواندمير،
غياثالدين،4/579 - 581؛ خواندمير، اميرمحمود، 321-323؛ محمدكاظم، 2/632؛ اعتماد
السلطنه، 2/832، 3/1389؛ رحيمزاده، 222-223).
جهانگردانى كه در سدة 13ق از اين ناحيه ديدن كردهاند، باخرز را ناحيهاي
نيمه ويران، كم آب و با جمعيتى اندك وصف نمودهاند (نك: مك گرگر، 1/224؛
ييت، 125). در 1273ق/1857م پس از آخرين جنگ ايران بر سر هرات، نزديك به 5
هزار خانواده از هزارههاي اطراف بادغيس توسط حسامالسلطنه به ايران كوچ
داده شدند و به آنها زمينهايى در حوالى جام و باخرز داده شد، تا بر جمعيت
اين منطقه افزوده شود، ولى بعدها بيشتر آنان به نواحى ديگر كوچ كردند و
تنها شماري از آنها در آن منطقه باقى ماندند (همو، 120-121). با استيلاي
روسيه بر خاننشينهاي ازبك در سدة 13ق/19م به چپاول و غارت ازبكان در
خراسان پايان داده شد (نك: گلىزواره، 97- 98)، اما شدت آسيبهاي وارده به
اين منطقه به حدي بود كه بيشتر نواحى جام و باخرز و سرخس تا يك قرن پيش
تقريباً خالى از سكنه بود. آثار برجها و كاريزهاي ويران كه در طول بيابانهاي
شرقى و غربى و شمالى خراسان به چشم مىخورد، از وقايع دهشتناك و ايام
خونريزي و هجوم و ويرانگري مغولان و ازبكان خبر مىدهد (مؤيد، 192-193).
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن حوقل، محمد، صورةالارض، به كوشش كرامرس،
ليدن، 1939م؛ ابن خردادبه، عبيدالله، المسالك و الممالك، به كوشش دخويه،
ليدن، 1306ق؛ اصطخري، ابراهيم، مسالك الممالك، ليدن، 1870م؛
اعتمادالسلطنه، محمدحسن، تاريخ منتظم ناصري، به كوشش محمد اسماعيل رضوانى،
تهران، 1364- 1367ش؛ بغدادي، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق، به كوشش محمد
زاهد كوثري، قاهره، 1367ق/1948م؛ بلاذري، احمد، فتوح البلدان، به كوشش
عبدالله انيس طباع، بيروت، 1407ق/1987م؛ حمدالله مستوفى، نزهة القلوب، به
كوشش گ. لسترنج، ليدن، 1333ق/1915م؛ خواندمير، اميرمحمود، ايران در روزگار
شاه اسماعيل و شاه طهماسب صفوي، به كوشش غلامرضا طباطبايى، تهران، 1337ش؛
خواندمير، غياثالدين، حبيبالسير، به كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، 1353ش؛
رحيمزادة صفوي، علىاصغر، شرح جنگها و تاريخ زندگانى شاه اسماعيل صفوي، به
كوشش يوسف پورصفوي، تهران، 1341ش؛ سرشماري عمومى نفوس و مسكن (1375ش)،
نتايج تفصيلى، شهرستان تايباد، مركز آمار ايران، تهران، 1376ش؛ سمعانى،
عبدالكريم، الانساب، بيروت، 1408ق/1988م؛ فرهنگ جغرافيايى آباديهاي كشور
(تايباد)، ادارة جغرافيايى ارتش، تهران، 1363ش، ج 55؛ گلىزواره، غلامرضا،
جغرافياي تاريخى و سياسى آسياي مركزي، قم، 1373ش؛ مايلهروي، نجيب، مقدمه
بر جغرافيا ي حافظ ابرو، قسمت ربع خراسان، هرات، تهران، 1349ش؛ محمدكاظم،
عالم آراي نادري، به كوشش محمد امين رياحى، تهران، 1364ش؛ مقدسى، محمد،
احسن التقاسيم، ليدن، 1906م؛ مك گرگر، س. م.، شرح سفري به ايالت خراسان
و شمال غربى افغانستان، ترجمة مجيد مهديزاده، مشهد، 1366ش؛ مؤيد ثابتى،
على، تاريخ نيشابور، تهران، 1355ش؛ مينورسكى، و.، حواشى و تعليقات بر حدود
العالم، ترجمة ميرحسين شاه، كابل، 1342ش؛ ياقوت، بلدان؛ يعقوبى، احمد،
البلدان، نجف، 1337ق/1918م؛ ييت، چارلز ادوارد، سفرنامة خراسان و سيستان،
ترجمة قدرتالله روشنى زعفرانلو و مهرداد رهبري، تهران، 1365ش؛ نيز:
Strange, G., The Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966.
على كرمهمدانى