شماره مقاله:4339
باره سادات، يا بارهه سادات، عنوان خاندانى برجسته در شبه قارة هند كه در
دستگاه سياسى و نظامى گوركانيان نقش مهمى داشتند. دربارة معنى باره نظريات
گوناگونى ابراز شده است و رايجترين آنها، اين واژه را هندي، و به معناي
دوازده مىداند (هيگ، 74 ؛ بلوخمان، ؛ I/429 نيز نك: 126 S, , 2 .(EI
نسب اين خاندان به ابوالفرج واسطى، از مردم عراق مىرسد كه مانند بسياري
از سادات ايران و عراق، درپى هجوم هولاكوخان به بغداد در 656ق/1258م با 12
تن از پسرانش به هند رفت. اينان نخست در سرهند و پس از آن در مظفرنگر ساكن
شدند و نام 4 شاخة باره سادات همه برگرفته از نام مواضعى است كه اينان در
آنجا سكنى گزيدند: سادات تهنپوري، سادات چاتراروري، سادات كوندلى وال و
سادات جگنيري (بلوخمان، ؛ I/428-431 هاليستر، 137 ؛ «روزنامه...1»، .(XVIII/85
باره سادات از سدة 9ق زير حمايت خضرخان از امراي نامدار عصر قرار گرفتند و
پيشواي آنان، سيد سليم حاكم سهارنپور شد (همان، نيز هاليستر، همانجاها). از
دورة اكبرشاه گوركانى نفوذ و قدرت باره سادات رو به افزايش نهاد و به
اقطاعداران و زميندارانى بزرگ تبديل شدند و مناصب مهم نظامى يافتند و در
تحولات سياسى دستگاه امپراتوري نقش مهمى بر عهده گرفتند (لاهوري، 2/43-44؛
ابوالفضل، 3/77؛ نظامالدين، 2/252؛ هيگ، 152 ؛ توزك...، 38). اينان به سبب
حمايت از سلطنت بهادرشاه اول، پس از مرگ اورنگ زيب، به دولتمردانى تبديل
شدند كه امپراتوران هند را عزل و نصب مىكردند و از اينرو، برخى از آنها را
«پادشاهگر» مىخواندند I/1025) , 2 ؛ EIهاليستر، 138 -137 ؛ ايروين، 34 ؛ I/31,
مالك، 64 ، 58 -57 ؛ بلوخمان، )؛ I/427 اما در عهد محمدشاه (1131-1161ق/1719-
1748م) خشم شاه و امراي پرنفوذ را برانگيختند و آخرين پيشواي بزرگ آنان،
سيد حسين على كشته شد و برادرش سيدحسن على در جنگ شكست خورد و در زندان
به قتل رسيد (1135ق) و در يك قتل عام ديگر در مظفرنگر، به كلى منقرض
گرديدند (عبرت، 207-214؛ خافىخان، 3/813 - 815، 901-904؛ مالك، 68-73 ,60 -56 ؛
هاليستر، 139 ؛ «روزنامه»، .(XIV/62
نويسندگانى كه علل انقراض اين خاندان را بررسى كردهاند، برآنند كه تمايل
باره سادات به هندوان و كوشش براي قطع جزية راجپوتها و تفويض مشاغل مهم
به آنان كه موجب اختلالاتى در نظام اداري شد، و سرانجام انتسابشان به
تشيع، موجب برانگيختن دربار گوركانيان و امراي آنان برضد ايشان گرديد
(خافىخان، 3/897؛ ماهاجان، 294 -293 ؛ هاليستر، همانجا؛ مالك، .(74 دربارة
گرايش باره سادات به تشيع نيز نظرياتى ابراز شده است (نك: هاليستر، همانجا؛
ماهاجان، 294 ؛ بلوخمان، ؛ I/429-432 رضوي، .(I/238
مآخذ: ابوالفضل علامى، اكبرنامه، به كوشش عبدالرحيم، كلكته، 1886م؛ توزك
جهانگيري، به كوشش محمدهاشم، تهران، 1359ش؛ خافىخان نظامالملكى،
محمدهاشم، منتخب اللباب، به كوشش ولزلى هيگ، كلكته، 1925م؛ عبرت لاهوري،
محمدقاسم، عبرتنامه، به كوشش ظهورالدين احمد، لاهور، 1977م؛ لاهوري،
عبدالحميد، پادشاهنامه، به كوشش كبيرالدين احمد و عبدالرحيم، كلكته، 1868م؛
نظامالدين احمد، طبقات اكبري، كلكته، 1931م؛ نيز:
, H., notes on The P q / n-i Akbar / by Ab = 'l - Fa z l q All ? m / , New
Delhi, 1977; EI 2 ; EI 2 , S; Haig, W., X Akbar, 1556-1573 n , The Cambridge
History of India, New Delhi, 1987, vol. IV; Hollister, J. N., The Shi q a of
India, New Delhi, 1979; The Imperial Gazetteer of India, New Delhi, 1988;
Irvine, W., Later Mughals, New Delhi, 1971; Mahajan, V. D., Muslim Rule in
India, New Delhi, 1975; Malik, Z., The Reign of Muhammad Shah, New York, 1977;
Rizvi, A. A., A Socio - Intellectual History of Isn ? p Ashar / Sh / p / s in
India, Canberra, 1986.
مجيد سميعى