شماره مقاله:4936
بُعْد، اصطلاحى كه بر هر گونه امتداد و فاصله ميان موجودات اطلاق مىشود
و در فلسفه، كلام و دانشهاي طبيعى از ديدگاههاي مختلف به كار مىرود.
بعد در لغت به معناي فاصله و دوري و در مقابل قرب است ابن منظور، ذيل
بعد؛ تهانوي، /15، اما در معناي وسيع اصطلاحى، داشتن بعد، وصف هر موجودي
است كه جنبهها و قيدهايى آن را از موجودات ديگر متمايز و مشخص مىسازد.
مبحث حدود و تعريفات را به اين اعتبار مىتوان عهدهدار گزارش ابعاد موجودات
دانست.
بعد در معناي رايج تر، از مختصات جسم و از لوازم تحيز است. بدين معنا
مجردات يا موجودات مفارق عاري از بعد به شمار مىروند، اما اين موضوع محل
بحث بوده است كه آيا موجودات مثالى و برزخى داراي بعدند يا بدون بعد، و
نيز اينكه اگر بعد دارند، ابعاد آنها متناهى است يا نامتناهى؟ نك: صدرالدين،
/5- 6.
در فلسفه و كلام اسلامى، بيشترين مطالب راجع به بعد در ذيل مبحث جسم
آمده است. جسم طبيعى بنا به تعريف جوهري است كه مىتوان در آن ابعاد سه
گانة طول، عرض و عمق فرض كرد. جسم تعليمى نيز كمّ متصلى است كه ابعاد
سهگانه دارد كندي، 65- 66؛ ابن رشد، 8؛ صدرالدين، /0-2؛ مانكديم، 17- 18. در
تعريف هر يك از اين بعد، امتداد به عنوان مفهوم اساسى تلقى مىشود. به
همين دليل، گاه بعد را همان امتداد يا امتداد بين دوشىء تعريف كردهاند
عضدالدين، 05؛ تهانوي، همانجا.
امتداد عارض بر جسم مىگردد و جزء جوهر جسم نيست نك: باباافضل، 56-57؛
جرجانى، التعريفات، 1، اما متكلمان در مورد عَرَض بودن امتدادهاي سه گانه
اختلاف دارند نك: همو، شرح...، /22؛ تهانوي، همانجا؛ علامة حلى، انوار...، 2.
براي ابعاد جسمانى، ويژگيها و احكامى برشمردهاند. ابن سينا بعد را اينگونه
مىشناساند: چيزي كه ميان دو نهايت غيرمتلاقى قرار گيرد، بتوان به آن
اشاره كرد و براي آن حدود ديگري از نوع همان دو نهايت تصور كرد «الحدود»،
07؛ نيز نك: عضدالدين، همانجا. از ديگر احكام ابعاد جسمانى منع تداخل آنهاست،
بدين معنا كه طول، عرض و عمق مقولة متمانعند و برخلاف كل و جزء نمىتوانند
قلمرو مشتركى داشته باشند ابن سينا، الاشارات...، /62-64.
در مورد بعد و امتداد، دو نظرية كلى وجود دارد: از ديدگاه غالب متكلمان كه
واقعى بودن مقدار را نفى مىكنند، بعد امري موهوم است كه جسم، پركنندة آن
فرض مىشود؛ اما در نظر فلاسفه كه مقدار را واقعى مىدانند، بعد را بايد امتداد
موجود و مفطور در اجسام به شمار آورد نك: احمد نگري، /89-90؛ علامة حلى،
كشف...، 11-13؛ عضدالدين، 14- 15؛ نيز نك: جرجانى، همان، /21.
در تصور برخى از قائلان به خلا´ ه م، بعد واقعيتى مستقل دارد. خلا´ به
تعريف آنان عبارت است از بعد امتداد يافته در همة جهات. در اين ديدگاه، بعد
ظرفى مجرد از ماده تصور مىشود كه اگر جسمى در آن قرار نگيرد، خلا´ پديد
مىآيد. منكران خلا´ در نفى اين ديدگاه تأكيد مىكنند كه فاصلة خالى ميان دو
چيز به معنى واقعى خالى و لاشىء نيست. بلكه مقداري محدود و قابل
اندازهگيري است؛ و امتدادِ قابل اندازهگيري يا كمّ متصل، يعنى بعد مقداري
است، يا داراي كمّ متصل، يعنى همان جسم است ابن سينا، همان، /65؛ ابن
رشد، 8-9؛ نيز نك: فخرالدين، كتاب الاربعين...، 70-73. منكران خلا´ اين تصور
را نيز رد مىكنند كه خلا´ بعد ممتد در جهات است، از آن رو كه بعد قائم به
جسم است و آنچه خلا´ تصور مىشود، نمىتواند بعد محض و خالى از ماده باشد
ابن سينا، همان، /65- 66؛ صدرالدين، /8بب .
در مورد بعد داشتن جوهر فرد يا ذره اتم در كلام اسلامى اختلاف است. عموم
معتزلة مكتب بصره ذرات را داراي اندازه و تحيز مىدانستند، در حالى كه از
ديدگاه ابوالقاسم بلخى و ديگر معتزليان بغداد ذرات به خودي خود فاقد مساحت
و تحيزند. در زمان ابن ميمون 30 - 01ق/135-204م انكار بعد اتم نگرش غالب
بود ابورشيد، 8؛ ولفسن، .473
از ويژگيهاي بعد جسمانى، متناهى بودن است، اما طرح مسألة تناهى ابعاد در
مورد كل جهان آن را به مبحثى گسترده در فلسفه و كلام اسلامى تبديل كرده
است نك: سهروردي، /72، /16-17؛ فخرالدين، المباحث...، /97- 08؛ ابوالبركات، /0
-4؛ عضدالدين، 53- 55؛ علامة حلى، كشف، 24- 25؛ نيز نك: ه د، تناهى ابعاد.
صدرالدين شيرازي به تفصيل به ادلة عدم تناهى ابعاد پاسخ گفته است و ابعاد
اشياء مادي را متناهى مىداند، خواه قارّ يا غيرقارّ باشند /6، /2بب . بحث
تناهى ابعاد در مورد كميت غيرقار يعنى زمان نيز طرح شده است نك: فخرالدين،
همان، /11-14. صدرالدين شيرازي با نظرية حركت جوهري، زمان را به عنوان بعد
چهارم موجودات مادي مطرح كرد، بعدي كه بر خلاف ابعاد سهگانة ثابت، بعدي
گذرا و سيال است /0بب ، 40.
غالب متكلمان بر خلاف قائلان به تجسيم، خداوند را از داشتن مكان و بعد
تنزيه كردهاند و او را از تحيّز و تقيّد بري دانستهاند عضدالدين، 73؛ علامة
حلى، انوار، 8، كشف، 27- 28؛ بغدادي، 3. از نگاهى جامعتر بايد تنها ذات احدي
را از هرگونه بعد در وسيعترين معناي آن منزه شمرد، از آن رو كه نامتناهى و
جامع تمامترين صفات كمالى است فيض، /7؛ بيهقى، /8.
مآخذ: ابن رشد، محمد، «السماع الطبيعى»، رسائل، حيدرآباددكن، 365ق؛ ابن
سينا، الاشارات و التنبيهات، تهران، 403ق؛ همو، «الحدود»، رسائل، تهران،
400ق؛ ابن منظور، لسان؛ ابوالبركات بغدادي، هبة الله، المعتبر فى الحكمة،
حيدرآباددكن، 357ق؛ ابورشيد نيشابوري، سعيد، المسائل فى الخلاف بين
البصريين و البغداديين، به كوشش معن زياده و رضوان سيد، طرابلس، 979م؛
احمدنگري، عبدالنبى، دستور العلماء، به كوشش قطب الدين محمود حيدرآبادي،
حيدرآباددكن، 404ق/984م؛ باباافضل كاشانى، محمد، مصنفات، به كوشش مجتبى
مينوي و يحيى مهدوي، تهران، 331ش؛ بغدادي، عبدالقاهر، اصول الدين،
استانبول، 346ق/928م؛ بيهقى، احمد، الاسماء و الصفات، به كوشش عماد الدين
احمد حيدر، بيروت، 415ق/994م؛ تهانوي، محمد اعلى، كشاف اصطلاحات الفنون،
به كوشش اشپرنگر، كلكته، 862م؛ جرجانى، على، التعريفات، قاهره، 306ق؛ همو،
شرح المواقف، قاهره، 325ق/907م؛ سهروردي، يحيى، مجموعة مصنفات، بهكوشش
حسين نصر و هانري كربن، تهران، 355ش؛ صدرالدين شيرازي، محمد، الاسفار،
بيروت، 981م؛ عضدالدين ايجى، عبدالرحمان، المواقف، بيروت، عالم الكتب؛
علامة حلى، حسن، انوار الملكوت، به كوشش محمد نجمى زنجانى، قم، 363ش؛ همو،
كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، قم، مكتبة المصطفوي؛ فخرالدين رازي،
محمد، كتاب الاربعين فى اصول الدين، حيدرآباددكن، 353ق؛ همو، المباحث
المشرقية، به كوشش محمد بغدادي، بيروت، 410ق/990م؛ فيض كاشانى، محسن، علم
اليقين، به كوشش محسن بيدارفر، قم، 377ش؛ كندي، الرسائل الفلسفية، به
كوشش محمد عبدالهادي ابوريده، قاهره، 369ق/950م؛ مانكديم، احمد، تعليق شرح
الاصول الخمسة، به كوشش عبدالكريم عثمان، قاهره، 384ق/965م؛ نيز:
, H. A., The Philosophy of Kalam, Harvard, 1976.
محمد نوري