دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 12

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 12

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بليانى‌، اوحدالدين‌جلد: 12نويسنده: محمد جواد شمس تبريزي 
 
 
شماره مقاله:5074















بَلْيانى‌، اوحدالدين‌ عبدالله‌ بن‌ مسعود بن‌ محمد د 83 يا 86ق‌/ 284 يا 287م‌،
عارف‌ و دانشمند كازرونى‌. لقب‌ او را «اصيل‌الدين‌» نيز آورده‌اند احمد زركوب‌،
86.
نجم‌الدين‌ محمد، جد اوحدالدين‌ از نوادگان‌ ابوعلى‌ دقاق‌ بود كه‌ به‌ كازرون‌
هجرت‌ كرد و در آنجا دختر قاضى‌ محمد بليانى‌، يكى‌ از مريدان‌ خويش‌ را به‌ همسري‌
برگزيد و ضياءالدين‌ يا امام‌الدين‌ مسعود، پدر اوحدالدين‌ از او زاده‌ شد محمود بن‌
عثمان‌، ؛ نيز نك: احمد زركوب‌، همانجا؛ جامى‌، 64. نجم‌الدين‌ محمد در شيراز
درگذشت‌، اما بنابر قرائن‌ موجود، فرزند او، ضياءالدين‌ در بليان‌ از روستاهاي‌
تابع‌ كازرون‌ ساكن‌ گرديد و به‌ همان‌جا منسوب‌ شد نك: محمود بن‌ عثمان‌، همانجا؛
شيخ‌ الحكمايى‌، 3-4. بنابراين‌ زادگاه‌ اوحدالدين‌ ظاهراً بليان‌ بوده‌ است‌. با
توجه‌ به‌ آنكه‌ احمد زركوب‌ همانجا وفات‌ او را در 83ق‌ و در 0 سالگى‌ ياد كرده‌
است‌، مى‌توان‌ تولد وي‌ را در 13ق‌ دانست‌.
عبدالله‌ نخست‌ نزد پدر به‌ كسب‌ علم‌ پرداخت‌. ضياءالدين‌ دربارة پسرش‌ گفته‌ است‌
كه‌ آنچه‌ من‌ از خدا مى‌خواستم‌، آن‌ را به‌ عبدالله‌ داد و آنچه‌ از علم‌ حقايق‌
بر من‌ گشادند، به‌ اندازة دريچه‌اي‌ بود و آنچه‌ بر عبدالله‌ گشادند به‌ فراخى‌
دروازه‌اي‌ محمود بن‌ عثمان‌، 7؛ جامى‌، 66؛ داراشكوه‌، 81؛ غلام‌سرور، /80.
به‌ گفتة جامى‌ ص‌ 64- 65، اوحدالدين‌ در آغاز سلوك‌ 1 سال‌ در كوهى‌ عزلت‌ گزيد، و
بعد به‌ صحبت‌ زاهد ابوبكر همدانى‌ پيوست‌ و نزد او مراحل‌ سير و سلوك‌ را طى‌ كرد
نيز نك: اوحدي‌، /00؛ داراشكوه‌، همانجا. پس‌ از آن‌ آوازة شيخ‌ نجيب‌الدين‌ على‌
بُزغُش‌ د 78ق‌، مريد شيخ‌ شهاب‌الدين‌ سهروردي‌ كه‌ در شيراز رحل‌ اقامت‌ افكنده‌
بود، اوحدالدين‌ را به‌ آن‌ شهر كشاند؛ اما در ملاقات‌ با نجيب‌الدين‌، خود را بى‌نياز
از دستگيري‌ و راهنمايى‌ وي‌ يافت‌ و به‌ بليان‌ بازگشت‌ جامى‌، 65-66؛ قس‌: معصوم‌عليشاه‌،
/12.
وي‌ در بليان‌ به‌ تربيت‌ مريدان‌ همت‌ گماشت‌ و شاگردان‌ بسياري‌ تربيت‌ كرد كه‌
از آن‌ ميان‌ برادرزاده‌اش‌ امين‌الدين‌ بليانى‌ ه م‌ پرآوازه‌تر است‌. امين‌الدين‌
در بزرگداشت‌ و احترام‌ عم‌ خود سعى‌ بليغ‌ داشت‌ و از دست‌ او خرقة خلافت‌ دريافت‌
كرد محمود بن‌ عثمان‌، ، 4، 7، 8، 9-0؛ احمد زركوب‌، 94.
اوحدالدين‌ سرانجام‌ در بليان‌ درگذشت‌ همو، 86؛ واله‌، گ‌ b0؛ محمود بن‌ عثمان‌، 7
و در خانقاه‌ خويش‌ در همان‌جا به‌ خاك‌ سپرده‌ شد. خانقاه‌ او تا روزگار مؤلف‌
فارس‌نامة ناصري‌ پا برجا بوده‌ است‌ فسايى‌، /438؛ نيز نك: شيخ‌ الحكمايى‌، همانجا.

وي‌ صاحب‌ پسري‌ به‌ نام‌ سراج‌الدين‌ بود كه‌ بعد از درگذشت‌ پدر به‌ شيخ‌ امين‌
بليانى‌ پيوست‌ محمود بن‌ عثمان‌، 8، 0 -1. از ديگر احفاد و نوادگان‌ او مى‌توان‌
از اوحدي‌ بليانى‌، صاحب‌ عرفات‌ العاشقين‌ اوحدي‌، /، 7، 00 و خواجه‌ ملاي‌
كازرونى‌ كه‌ شاعر و موسيقى‌دان‌ و از نوادگان‌ دختري‌ وي‌ بوده‌ است‌، ياد كرد همو،
/054. از يكى‌ ديگر از نوادگان‌ او به‌ نام‌ اوحدالدين‌ عبدالله‌ حسينى‌ مشهور به‌
عبدالله‌ اوليا بليانى‌، نيز ياد شده‌ است‌ و آثاري‌ به‌ وي‌ نسبت‌ داده‌اند نك:
II/286 S, ؛ GAL, قس‌: بغدادي‌، /63؛ نفيسى‌، /83- 84.
شيخ‌ عبدالله‌ از عرفان‌ طريقت‌ سهرورديه‌ بود و سلسلة خرقة او تا شيخ‌ ابونجيب‌
سهروردي‌ د 63ق‌ مى‌رسد محمود بن‌ عثمان‌، 8؛ نيز نك: احمد زركوب‌، همانجا؛ قس‌:
جامى‌، 64.
ابن‌ بزاز در صفوة الصفا ص‌ 04-06 در ضمن‌ حكايتى‌، از سفر شيخ‌ صفى‌الدين‌ اردبيلى‌
د 35ق‌ به‌ شيراز براي‌ دست‌ يافتن‌ به‌ پيري‌ راهبر، سخن‌ گفته‌، و آورده‌ است‌ كه‌
مشايخ‌ طريق‌ به‌ اتفاق‌، او را به‌ امير عبدالله‌ كه‌ منزلتى‌ بلند داشته‌، و
يگانة خطة فارس‌ بوده‌ است‌، دلالت‌ كردند و اميرعبدالله‌ نيز شيخ‌ زاهد گيلانى‌ را
به‌ عنوان‌ شيخ‌ كامل‌ به‌ صفى‌الدين‌ معرفى‌ كرد. در برخى‌ تذكره‌ها، اين‌ امير
عبدالله‌، همان‌ شيخ‌ اوحدالدين‌ بليانى‌ دانسته‌ شده‌ است‌ اوحدي‌، /00، /01؛ واله‌،
همانجا. گفته‌اند كه‌ سعدي‌ شيرازي‌ از ارادتمندان‌ اوحدالدين‌ بوده‌ است‌ همانجاها؛
نيز نك: جامى‌، 66.
مجموع‌ نوشته‌ها، سخنان‌ و اشعاري‌ كه‌ به‌ اوحدالدين‌ نسبت‌ داده‌اند، حاكى‌ از
تمايل‌ آشكار او به‌ وحدت‌ وجود است‌ نك: همو، 67- 68. از سخنان‌ اوست‌ كه‌ معرفت‌
خداوند نياز به‌ فناي‌ وجود و فناي‌ فنا ندارد: «لان‌َّ الاشياء لاوجود لها، و ما
لاوجود له‌، لافناء له‌». او «انا الحق‌ِ» حلاج‌ و «سبحانى‌ ما اعظم‌ شأنى‌» با
يزيد بسطامى‌ را جايز شمرده‌، و گفته‌ است‌ كه‌ عارف‌ واصل‌ صفات‌ خود را صفات‌
خداوند، و ذات‌ خود را ذات‌ خداوند مى‌يابد، بى‌آنكه‌ تداخل‌ در ذات‌ و صفات‌
خداوند باشد همو، 25.
اوحدالدين‌درويشى‌ را استقامت‌در سلوك‌ دانسته‌ است‌، نه‌عبادات‌ ظاهري‌، و گفته‌
است‌: «درويشى‌ نه‌ نماز و روزه‌ است‌، و نه‌ احياي‌ شب‌ است‌. اين‌ جمله‌ اسباب‌
بندگى‌ است‌. درويشى‌ نرنجيدن‌ است‌، اگر اين‌ حاصل‌ كنى‌، واصل‌ گردي‌» همو، 67؛
داراشكوه‌، 81.
آثار: رسالة عينية الوجود، كه‌ از آن‌ با عنوان‌ الاحدية حاجى‌ خليفه‌، /43 و
الدائرة آقابزرگ‌، / نيز ياد شده‌ است‌. اين‌ اثر هرچند بنابر نسخ‌ خطى‌ موجود مثلاً
نك: آستان‌...، /38-39؛ مركزي‌، /21 به‌ اوحدالدين‌ منتسب‌ است‌، ليكن‌ در
316ق‌/898م‌ با عنوان‌ احدية الغيب‌ به‌ نام‌ صدرالدين‌ قونوي‌ ضمن‌ مجموعه‌اي‌ از
رسائل‌، همراه‌ با كتاب‌ تمهيد القواعد صائن‌الدين‌ على‌ تركه‌ به‌ چاپ‌ سنگى‌
رسيده‌ است‌. ديوان‌ شعري‌ نيز به‌ او نسبت‌ داده‌ شده‌ آقابزرگ‌، /94، و اشعار
پراكنده‌اي‌ در تذكره‌ها از وي‌ نقل‌ شده‌ است‌ جامى‌، 68؛ اوحدي‌، /01؛ واله‌،
همانجا.
مآخذ: آستان‌ قدس‌، فهرست‌؛ آقابزرگ‌، الذريعة؛ ابن‌ بزاز، توكل‌، صفوة الصفا، به‌
كوشش‌ غلامرضا طباطبايى‌ مجد، اردبيل‌، 373ش‌؛ احمد زركوب‌، شيرازنامه‌، به‌ كوشش‌
اسماعيل‌ واعظ جوادي‌، تهران‌، 350ش‌؛ اوحدي‌ بليانى‌، محمد، عرفات‌ العاشقين‌،
نسخة خطى‌ كتابخانة ملى‌ ملك‌، شم 324؛ بغدادي‌، هديه‌؛ جامى‌، عبدالرحمان‌، نفحات‌
الانس‌، به‌ كوشش‌ محمود عابدي‌، تهران‌، 370؛ حاجى‌ خليفه‌، كشف‌؛ داراشكوه‌، محمد،
سفينة الاولياء، كانپور، 318ق‌؛ شيخ‌ الحكمايى‌، عمادالدين‌، مقدمه‌ بر مفتاح‌
الهداية نك: هم، محمود بن‌ عثمان‌؛ غلام‌سرور لاهوري‌، خزينة الاصفياء، لكهنو،
290ق‌؛ فسايى‌، حسن‌، فارس‌نامة ناصري‌، به‌ كوشش‌ منصور رستگار فسايى‌، تهران‌،
367ش‌؛ محمود بن‌ عثمان‌، مفتاح‌ الهداية و مصباح‌ العناية، به‌ كوشش‌ عمادالدين‌
شيخ‌ الحكمايى‌، تهران‌، 376ش‌؛ مركزي‌، خطى‌؛ معصوم‌عليشاه‌، محمدمعصوم‌، طرائق‌
الحقائق‌، به‌ كوشش‌ محمدجعفر محجوب‌، تهران‌، 318ش‌؛ نفيسى‌، سعيد، تاريخ‌ نظم‌ و
نثر در ايران‌ و در زبان‌ فارسى‌، تهران‌، 344ش‌؛ واله‌ داغستانى‌، عليقلى‌، رياض‌
الشعراء، نسخة خطى‌ كتابخانة ملى‌ ملك‌، شم 301؛ نيز:
GAL, S.
محمدجواد شمس‌
 






/ 282