شماره مقاله:5091
بَناكَتى، ابوسليمان فخرالدين داوود بن محمد، ملقب به فخر بناكتى د
30ق/330م، مورخ و شاعر ايرانى دورة مغول. لقب فخر بناكتى را خود در كتابش
ذكر كرده است ص 65. بناكتى در بناكت ه م، شهري در ماوراءالنهر كه بعدها
شاهرخيه نام گرفت نك: اليت، ، III/55 زاده شد و در يكى از خاندانهاي علمى و
دانش دوست اين شهر پرورش يافت. پدرش تاجالدين ابوالفضل محمد بناكتى از
عالمان دين به شمار مىرفت صفا، /266 و كتاب الميسور در شرح مصابيح و مصباح
الضمير من صحاح التفسير از اوست نفيسى، /31-32. برادرش نظامالدين على
بناكتى نيز از عارفان نامى دورة خود بوده است همو، /43.
فخرالدين بناكتى خود مردي فاضل و دانشمند بود و در شاعري نيز دستى قوي داشت
دولتشاه، 70. از نوشتة او بر مىآيد كه در 01ق/ 302م ملكالشعراء دربار غازان
خان بوده است ص 64- 65. بغدادي ديوان شعري نيز به او نسبت داده است /60.
از نمونههاي شعر بناكتى، يك غزل در تذكرةالشعراء دولتشاه ص 70-71، و دو
قصيده در تاريخ خود وي آمده است نك: ص 65-66، 68-69.
شهرت بناكتى مرهون كتاب مشهوري است به نام روضة اولىالالباب فى معرفة
التواريخ و الانساب كه به تاريخ بناكتى نيز معروفشدهاست قس: حاجىخليفه،
/25؛ نفيسى، همانجا. موضوع كتاب كه نگارش آن در 17ق/317م به انجام
رسيده، تاريخ عمومى جهان از آفرينش آدم تا اوايل روزگار ايلخان مغول
ابوسعيد بهادر خان 16-36ق است. بخش اعظم تاريخ بناكتى، چنانكه نويسنده
تصريح كرده نك: ص ، منتخبى است از جامعالتواريخ رشيدالدين فضلالله كه
بناكتى آن را نظم جديدي داده است. برخى از محققان برآنند كه اين اثر به
سبب مقام بلند مؤلف آن در دربار مغول، مشتمل بر آگاهيها و نكات بسيار
ارزندهاي است كه در منابع ديگر يافت نمىشود صفا، /268؛ نوايى، ؛ به ويژه
بخش پايانى قسم شامل حوادث سالهاي 03 تا 17ق در عصر سلطان محمد اولجايتو ص
72-80، كهنترين اثري دانسته شده كه دربارة حكومت اين فرمانرواي مغول در
دست است ايرانيكا،.III/669 تقريباً نيمى از كتاب از آغاز قسم تا پايان قسم
دربارة اقوام غيرمسلمان مانند يهوديان، اروپاييها، هنديان، چينيها و مغولان
است نك: ص 45- 80. آگاهيهايى كه بناكتى از اين اقوام به دست مىدهد، گرچه
بيشتر كوتاه و خشك است، ولى منصفانه و پرفايده، و از منابع معتبر عصر
دانسته شده است و گويا منشأ اين اخبار، مسافران مختلفى بودند كه از دوردستها
مىآمدند و بناكتى به سبب موقعيت خويش با آنها آشنا مىشده، و از اطلاعاتشان
استفاده مىكرده است براون، III/101- 02 ? اقبال، 20. دربارة تاريخ ختاي
چين، بناكتى تصريح كرده است ص 38 كه رشيدالدين دو تن از حكماي ختاي را
كه بر تاريخ و دانشهاي ديگر آگاهى داشتند، احضار كرد و آنان را به تقرير
تاريخ واداشت. بايد گفت: در جامعالتواريخ رشيدالدين، تنها اشارهاي به
تاريخ پادشاهان ختاي ديده مىشود نك: /13-14، 41، در حالى كه در تاريخ
بناكتى 6 طبقة پادشاهى ختاي تا روي كار آمدن چنگيز و چيرگى مغولان بر آنها،
شرح داده شده است نك: ص 37-59.
در 677م مولر، هشتمين بخش، يعنى «تاريخ چينيان» اين كتاب را در برلين با
عنوان نادرست «تاريخ چينيان عبدالله بيضاوي» منتشر كرد؛ آنگاه وستن همان
را به انگليسى ترجمه كرد و در لندن به چاپ رساند؛ بعداً كاترمر متوجه اين
اشتباه شد و نشان داد كه اين اثر بخشى از تاريخ بناكتى است استوري، ؛ I/80
اليت، ؛ III/56 ريو، .I/80
دولتشاه نوشته است كه تاريخ بناكتى در تبارشناسى مردم ختاي، هند، يهود و
امپراتوران روم سخنان بسياري در بردارد و هيچ مورخى مانند وي، اين مطالب
را شرح نداده است ص 70. از پژوهندگان معاصر نيز براون معتقد است كه در هيچ
كتاب تاريخى پيش از بناكتى، اينهمه آگاهى و اشاره به سرزمينها، جمعيتها و
رويدادهاي تاريخى كه خارج از دايرة علم بيشتر مورخان اسلامى است، ديده
نمىشود .III/101-102 بخشهايى از تاريخ بناكتى به زبانهاي انگليسى و فرانسه
و لاتين ترجمه و منتشر شده است استوري، همانجا.
مآخذ: اقبال آشتيانى، عباس، تاريخ مغول از حملة چنگيز تا تشكيل دولت
تيموري، تهران، 364ش؛ بغدادي، هديه؛ بناكتى، داوود، تاريخ، به كوشش جعفر
شعار، تهران، 348ش؛ حاجىخليفه، كشف؛ دولتشاهسمرقندي، تذكرةالشعراء، تهران،
366ش؛ رشيدالدين فضلالله، جامع التواريخ، به كوشش محمد روشن و مصطفى
موسوي، تهران، 373ش؛ صفا، ذبيحالله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، 366ش؛
نفيسى، سعيد، تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسى، تهران، 344ش؛
نوايى، عبدالحسين، مقدمه بر تاريخ گزيدة حمدالله مستوفى، تهران، 339ش؛ نيز:
Browne, E. G., A Literary History of Persia, Cambridge, 1951; Elliot, H. M., The
History of India, Lahore, 1976; Iranica; Rieu, Ch., Catalogue of the Persian
Manuscripts in the British Museum, London, 1966; Storey, C. A., Persian
Literature, London, 1927.
محسن احمدي