شماره مقاله:4850
بَزيغيّه، از فرقههاي غالى شيعى كه به بزيغ بن موسى احتمالاً در گذشتة
پيش از 48ق/65م منسوبند. برخى نام پيشواي اين فرقه را بزيع كشى، 04؛
سعدبن عبدالله، 2 و نام پدر او را يونس دانستهاند ابوتمام، 12؛ خوارزمى، 0.
به گزارش منابع فرقهشناسى، گروهى از خطابيان، پيروان ابوالخطاب اسدي
غالى مذهب نك: ه د، ابوالخطاب در شمار هواداران گرايش فكري و مذهبى بزيغ
بن موسى درآمدند. اينان مدعى بودند كه امام صادقع در مقام الوهيت خود،
بزيغ را با ابوالخطاب در نبوت و رسالت شريك گردانيده است؛ و مشاركت آن دو
را به شريك بودن موسى و هارونع در امر نبوت تشبيه مىكردند ابن حزم، /86؛
نيز نك: نوبختى، 8؛ سعد، 2، 5؛ قس: ابوحاتم، 06، كه به اعتقاد بزيغيه مبنى
بر انتخاب بزيغ توسط ابوالخطاب اشاره كرده است. به همين سبب، منابع
فرقهشناسى، بزيغيه را در شمار فرق خطابى مسلك قرار دادند، حال آنكه پيروان
ابوالخطاب از بزيغ برائت مىجستند نك: نوبختى، همانجا؛ سعد، 2؛ بغدادي، 95 و
با آنكه بزيغ در محافل امامى كوفه حضور مىيافت، امام صادقع هم از دعاوي
وي بيزاري مىجست سعد، همانجا؛ كلينى، / 58 و او را در شمار كسانى چون بيان
بن سمعان و مغيريه، از غاليان مشهور، و نيز كسانى ياد مىكرد كه بر امامانع
دروغ مىبندند كشى، 04، 05؛ زيرا بزيغيه براي امام صادقع مقام الوهيت
قائل بودند و مىگفتند كه ايشان در نظر مردم، به صورت انسان تمثّل يافته
است. به عقيدة اينان، مؤمنان، يعنى بزيغيه مخاطب وحى الهيند و مقامشان از
فرشتگان مقرب و حتى رسول خدا برتر است براي تفصيل، نك: اشعري، 2؛ ابوتمام،
بغدادي، همانجاها؛ جيلانى، 25؛ نشوان حميري، 21؛ ابوالمعالى، 30 - 31؛ سعد، 4.
بزيغ خود همچون مغيرة بن سعيد و بيان بن سمعان ضمن اينكه امامانع را خدا
مىانگاشت، خود را نبى و باب ايشان مىدانست نك: همو، 5. ظهور انديشة
«بابيت»، و نيز عقيدة تناسخ در نظام فكري مُخَمِّسه پيروان ابوالخطاب در
دورههاي بعد و غلات شيعه ريشههاي عميق دارد. در ميان غلات كسانى چون
ابوالخطاب و بزيغ تمثّل مقام بابيت سلمان فارسى و اساساً تمثل خود او در
ادوار و اعصار مختلف به شمار مىآمدند و به همين سبب، بزيغ براي مخمسه
مقدس مىنمود نك: همو، 6 -7؛ مقدسى، /30.
از مجموع عقايدي كه ابوالحسن اشعري و ديگران به بزيغ و پيروانش نسبت
دادهاند، بر مىآيد كه وي و پيروانش علاوه بر اشتراك با برخى انديشههاي
غلات شيعى، همچون مفهوم تشبيه و استمرار تسلسل نبوت و بابيت، به تأويل
قرآن نيز معتقد بودند و آراء خود را براساس منظري تأويلى از قرآن استنباط
مىكردند نك: اشعري، همانجا و از اينرو، معتقد بودند كه آنچه بر دلهاي ايشان
القا، يا واقع مىشود، همانا وحى است ابوالمعالى، 31؛ اشعري، همانجا؛ نشوان
حميري، 67. بنابراين، مىتوان گفت كه بزيغيه «تفكر» را فرايندي مستقل و خود
بنياد نمىدانستند و علم و معرفت را «ضروري» و آفريدة خدا، و گونهاي از الهام
بر قلوب مؤمنان مىشمردند. سابقة اين عقيده به شيعيان اوليه مىرسد نك: فان
اس، 7 - 8؛ براي اين عقايد، نك: هالم، .206-208
مآخذ: ابن حزم، على، الفصل، بيروت، 986م؛ ابوتمام نيشابوري، يوسف، «باب
الشيطان» نك: مل، ابوتمام؛ ابوحاتم رازي، احمد، «الزينة»، ضمن الغلو و الفرق
الغالية عبدالله سلوم سامرايى، بغداد، 392ق/972م؛ ابوالمعالى، محمد، بيان
الاديان، به كوشش هاشم رضى، تهران، 342ش؛ اشعري، على، مقالات
الاسلاميين، به كوشش هلموت ريتر، ويسبادن، 400ق/980م؛ بغدادي، عبدالقاهر،
اصولالدين، استانبول، 346ق/928م؛ جيلانى، عبدالقادر، الغنية لطالبى طريق
الحق، بيروت، 996م؛ خوارزمى، محمد، مفاتيح العلوم، به كوشش ابراهيم
ابياري، بيروت، 984م؛ سعد بن عبدالله اشعري، المقالات و الفرق، به كوشش
محمدجواد مشكور، تهران، 361ش؛ فان اس، يوزف، «ساخت منطقى علم كلام
اسلامى»، ترجمة احمد آرام، تحقيقات اسلامى، تهران، 365-366ش، س ، شم ، س ،
شم ؛ كشى، محمد، معرفة الرجال، اختيار شيخ طوسى، به كوشش حسن مصطفوي، مشهد،
348ش؛ كلينى، محمد، الكافى، به كوشش علىاكبر غفاري، تهران، 391ق؛ مقدسى،
مطهر، البدء و التاريخ، به كوشش كلمان هوار، پاريس، 916م؛ نشوان حميري،
الحورالعين، به كوشش كمال مصطفى، بيروت، 985م؛ نوبختى، حسن، فرق الشيعة،
به كوشش هلموت ريتر، استانبول، 931م؛ نيز:
= Tamm ? m, X B ? b al-Shay t? n n , An Ismaili Heresiography of W. Madelung and
P. E. Walker, Leiden etc., 1998; Halm, H., Die islamische Gnosis, M O nchen,
1982.
حسن انصاري