چشماندازي بر حدود و اجراي علني آن
دكتر مصطفي محقق داماد آقاي سادات حسينيمجله: با تشكر فراوان از جناب عالي به خاطر شركت در اين گفت و گو، بحث ما درباره حدود و اجراي آن است كه امروزه مطرح شده است. لطفا اگر مطلبي به عنوان مقدمه بحث در نظر داريد، ارائه فرماييد تا وارد بحث شويم.دكتر محقق: من هم متقابلاً از مسؤولان مجله تخصصي دانشگاه رضوي بسيار تشكر ميكنم كه اين فرصت را پيش آوردند و اميدوارم كه آغاز كار اين مجله، قرين با موفقيت باشد. مسأله حدود و اجراي آن، از قديم جزء مباحث اسلامي و بخصوص فقهي بوده، اما در دوران معاصر، با انديشههاي حقوق بشري، اين مباحث بيشتر زنده شده است. به هر حال، ما به عنوان يك متخصص اسلامي، بايد جوانب مسأله را مورد گفت و گو قرار دهيم و نظريات را در اين زمينه مطرح كنيم. من خوشوقتم كه مجله شما اين فضا را باز ميكند و فكر ميكنم كه خوانندگان محترم اين مجله هم اجازه بدهند كه با نگاه باز، گسترده و آزاد، مسأله را طرح كنيم و اميدوارم كه خوانندگان محترم هم روحيه آن را داشته باشند كه نظريات مختلف را بشنوند؛ به حكم آيه شريفه: «فبشّر عبادِ الذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه»1.مجله: در قانون مجازات عمومي مصوب 1304 و 1352، جرايم و مجازاتها به جنايت، جنحه و خلاف تقسيم ميشود، ولي قانونگذار اسلامي، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، در قانون راجع به مجازات اسلامي مصوب 1362 و 1370، در مادّه دوازدهم، جرايم و مجازاتها را به پنج نوع تقسيم ميكند كه عبارتند از: حدود، قصاص، ديات، تعزيرات و مجازاتهاي بازدارنده. به نظر شما آيا اين تقسيمبندي جديد، صحيح است و چه مبنا و علل و عواملي باعث شد كه قانونگذار در اين تقسيمات، تجديد نظر كند؟ دكتر محقق: بنده از روزهاي آغازين، در قانوننويسي كشور حضور داشتم. ما چندين كميسيون تشكيل داديم؛ از جمله، كميسيون قانون جزا. در روزهاي نخست، فضاي كشور اجازه ميداد كه عدهاي اينطور فكر كنند كه تغيير بسيار بنيادين در قوانين جزايي لازم نيست. خلاف، جنحه و جنايت، همان تقسيمبندياي است كه در تمام سيستمهاي حقوق جزاي امروز مطرح است.در آغاز انقلاب، بعد از داستان رئيس جمهوري بنيصدر و درگيري شديدي كه در داخل پيدا شد و موضعگيري عدهاي در مقابل احكام اسلامي، حركتي شروع شد و آن، اين كه احكام بايد طبق مُرّ موازين فقهي باشد. از اين رو، يك مرتبه اين جوّ حاكم شد كه متن كتاب تحرير الوسيله و بخشي از شرائع ترجمه شود و ديگر قانون مجازات عمومي را برداشتند و قانون مجازات اسلامي مطرح شد. يكي از اعضاي شوراي عالي قضايي، موظف شد كه اين ترجمه را انجام دهد و خيلي سريع به مجلس داده شد و تصويب گرديد.اما سؤال جناب عالي كه «كدام بهتر است؟» بستگي به اين دارد كه نگاه ما به مبحث حدود و قصاص و ديات، چگونه باشد. آيا نگاهمان همچون نگاهي باشد كه امثال مدرس در زمان مشروطه داشتند يا نگاهمان آن گونه نباشد؟ اگر ما مثل آيةاللّه مدرس و امثال دوستان او فكر كنيم، شايد بتوانيم بگوييم كه امروز، آنگونه مجازاتها كه بايد بر اساس چارچوبهاي شرعي و با شرايط خاصي اثبات و به دست قضاتي خاص اجرا شود، چون شرايط آن مهيا نيست، قابل اجرا نيست. بنابراين، ما بايد اينها را به تعزيرات تبديل كنيم «و التعزير بيد الحاكم»؛ تعزير، به دست حاكم است. نوع تعزير، مورد تعزير و انواع تعزير، به دست حكومت زمان است و حكومت، تعزير را از طريق زندان يا مجازاتهاي ديگر اجرا ميكند.آيةاللّه مدرس و دوستان او، اين طور فكر ميكردند و ميگفتند: قانون مجازات عمومي، مغاير با شرع نيست و... .مجله: با توجه به سخنان جناب عالي، براي اجراي حدود، ديات و قصاص، شرايطي لازم است كه بايد محقق شود. در واقع، اجراي آنها «به شرط شيء» است. لطفا اين شرايط را بيان فرماييد.دكتر محقق: بنده در كتاب قواعد فقه جزايي، در اين باره به تفصيل بحث كردهام و اجمال آن را در اين جا مطرح ميكنم. مسأله اجراي حدود، از همان روزهاي آغازين تدوين فقه اماميّه تا امروز، مورد گفت و گو بوده است كه شرايط اجرا چيست؟ مجري كيست و شرايط او چيست؟ سؤال اين است كه آيا اجراي حدود شرعي، از مناصب خاص معصوم است و با غيبت معصوم، تعطيل ميشود، يا اين كه از مناصب خاص معصوم و تعطيلبردار نيست؟ مرحوم محقق حلّي، صاحب شرايع فرمودهاند كه در درجه اول، از مناصب امام معصوم است و در زمان غيبت، گفته شده (تعبير به «قيل» ميكند) كه فقيه جامع شرايط، عادل و... ميتواند اجراي حدود كند.از عبارت محقق، استفاده ميشود كه ايشان كاملاً نتوانسته تصميم بگيرد. فقهاي پس از ايشان نيز قائل بودند كه نظر محقق اين بوده است كه قول به اجراي حدود توسط فقيه جامع شرايط، قولي نادر است؛ چون سبك نوشتن فقهي «قيل» معمولاً قول ضعيف است.بعد از محقق حلّي، عدهاي به طور قاطع ديدگاه مقابل «قيل» را پذيرفتند. همانطور كه عدهاي هم به طور قاطع، همان نظر «قيل» را تأييد كردند. البته اين مسأله هيچ ربطي به تئوري ولايت فقيه ندارد؛ يعني ميان آن، عامّ و خاصّ مِنْ وجه است. اي بسا افرادي كه قائل به ولايت فقيه نيستند، ولي ميگويند فقيه ميتواند اجراي حدود كند. عدهاي هم قائل به ولايت فقيه هستند، ولي معتقدند همان طور كه جهاد ابتدايي از اختيارات امام معصوم است، اجراي حدود هم از مختصات امام معصوم است؛ مثل محقق كركي، صاحب جامع المقاصد. با اين كه ايشان نظريه ولايت فقيه را نسبتا قبول دارد، ولي ميگويد كه جهاد ابتدايي و اجراي حدود، از مناصب خاص معصوم است.البته صاحب جواهر در شرح شرايع، موضع گرفته، ميگويد: «من تعجب ميكنم كه چرا ماتن محترم محقق حلي، ترديد كرده است. خير، اين از اوضح واضحات است و كسي كه از فقاهت بويي برده باشد، ترديد نميكند.» ولي فقهاي بعدي از تندي و پرخاش صاحب جواهر نهراسيدند و باز هم بعد از صاحب جواهر، با كمال صراحت، مسأله را طرح كردند. عدهاي سخت مخالفت كردند و عده كمي هم موافقت كردند.بنده معتقدم كه بيشتر، مخالف اين مسأله بودند. مرحوم آيتاللّه سيداحمد خوانساري، صاحب جامع المدارك، از علماي معاصر است كه امام خميني رحمهالله نظر ايشان را در پاسخ به سؤال آقاي قديري، فصلالخطاب در قضيه شطرنج دانست. ايشان از كساني است كه به صاحب جواهر پاسخ داده، ميگويد: مشهور علما مخالف اين مسأله هستند و افرادي كه قائلند فقيه جامع شرايط، به جاي معصوم، اجراي حدود ميكند، در اقليت و نادرند.با توجه به دو قولي كه ياد شد، آنچه در اين ميان به اجماع مركب مسلّم ميشود، اين است كه در زمان غيبت معصوم، يا كلاً حدود اجرا نميشود كه قول اين طرف است، يا اگر اجرا ميشود، بايد به دست فقيه عادل جامع شرايط فتوا باشد؛ فقيهي كه تمام ابواب فقه را ميداند، نه مجتهد متجزّي؛ فقيهي كه در تمام فقه، عن اجتهاد صاحب نظر باشد.بنابراين، متيقّن اين ميشود كه به اتفاق هر دو رأي، اين عمل، نيابتبردار نيست؛ يعني هيچ كس نميتواند به فرد ديگري كه اين شرايط را ندارد، نيابت بدهد. آيا در حال حاضر ميتوانيم براي همه محاكمي كه ميخواهند اجراي حدود كنند، چنين مجتهداني پيدا كنيم؟ جالب اين است كه شيخ انصاري با آن عظمت، در مبحث «صاعٌ من صُبرَةٍ» تعبيري دارد كه خودش را مجتهد مطلق معرفي نميكند، بلكه خود را يك مجتهد متجزّي ميداند.به هيچ وجه به اين صورت نميتوان اجراي حدود كرد و قضات مجاز نيستند؛ چون نيابت ندارند. اينها قضات مأذونند كه به موجب قانون ميتوانند قضاوت كنند. اگر قاضي، مجتهد باشد، نميتواند به موجب قانون عمل كند و از غير مجتهد تقليد كند.بنابراين، در كشوري كه ميخواهد سيستم قوانين مدوّن اجرا شود، هيچ وقت يك قاضي مجتهد جامع شرايط فتوا نميتواند بر مسند قضا بنشيند؛ چون اگر خودش صاحب رأي است، نميتواند به آراي ديگري عمل كند. پس شرط اوّل، اين شد كه قاضي يا بايد معصوم باشد، و يا اگر قول طرف ديگر را گرفتيم، بايد فقيه جامع شرايط باشد.شرط دوم اين است كه اگر بخواهيم حدود را اجرا كنيم، در شرع انور براي اثبات آن، بسيار مشكل گرفته شده است؛ مثلاً براي اجراي حد زنا يا بايد چهار شاهد شهادت بدهند و يا خودِ مرتكب، چهار بار اقرار كند. شاهدها هم بايد به نحو خاصي ديده باشند. نظر بنده و عده زياد ديگري از فقها اين است كه علم در اين جا حجيّت ندارد؛ يعني اين جا جايي نيست كه با علم قاضي، موضوع اثبات شود؛ به دليل اين كه شرع، راه مشخصي را تعيين و علم قاضي را تخطئه كرده است.عقل بشري ميداند كه اگر كسي يك بار يا دو بار يا سه بار اقرار كند، علم حاصل ميشود. در جايي كه قرار باشد با اقرار، علم اثبات شود، ديگر احتياجي به چهار بار اقرار نيست، ولي از روح شرع به دست ميآيد كه چنين حدي بايد با چهار اقرار صورت گيرد.از طرف ديگر، ما حق تحقيق و تفحص و بازجويي نداريم. به هيچ وجه به ما اجازه ندادهاند كه تفتيش كنيم. البته جرم در دنياي امروز، عملي است كه دادستان، بازپرس يا مدعيالعموم بايد دنبال كشف آن باشد و از آن جلوگيري كند و اگر احتمالش را ميدهد، براي كشف جرم، تعقيب و پيگيري كند. غربيها به دادستان ميگويند «prosecutor»؛ يعني كسي كه تعقيبكننده است و مجرم را دنبال ميكند تا كشف جرم كند. حال اگر مسائلي مانند زنا را در كنار جرايم ديگر بگذاريم و بگوييم مجازاتشان مثل آنهاست، پس چرا اجازه نداريم كشف جرم كنيم؟ شرع به ما ميگويد: تحقيق و تفحص و كشف نكنيد. حتي اگر كسي اقرار كرد، به او توصيه كنيد كه ادامه ندهد.پس ميبينيم كه اين عمل با جرائم عرفي امروز، همخواني ندارد. شرايط مجري، شرايط اثبات، شرايط مجازات و... به قدري سخت است كه اثبات نميشود. از طرفي ما ميخواهيم جامعه را از مفاسد اجتماعي دور كنيم و اگر منحصر كنيم در اين گونه مجازاتها، چه بسا مفاسد، بيشتر شود. لذا فقهاي دوره مشروطيت كه فقيهان بزرگي بودند، گفتند: در جامعه امروز، حاكم مسلمانان طبق مصالح، خودش با جرم مبارزه ميكند و از وقوع جرم پيشگيري ميكند و آنچه در قانون مجازات عمومي آمده بود، بر اين اساس بود.مجله: در اين جا اين سؤال پيش ميآيد كه چرا موضوع اجراي حدود، يكباره مورد توجه قرار گرفت و به مبحثي جنجالي در بين جناحها تبديل شد؟ دكتر محقق: من فكر ميكنم كه آنچه الآن مطرح شده، نحوه اجراي آن است، نه اصل آن. اصلش كه در قانون مجازات بود. مجازات اسلامي و در ملأ عام بودن آن، دو مطلب است و آنچه الآن مطرح شده، نكته دوم است.براساس سؤالي كه برخي از اعضاي شوراي عالي قضايي از امام كرده بودند ـ البته من دستخط مكتوب امام را نديدم، ولي از اعضاي شوراي عالي قضايي شنيدم كه ـ امام فرمودند: رجم را به اعدام تبديل كنيد. الآن دوباره رجم مطرح شده است و اين سؤال كه چرا دوباره رجم مطرح شده، سؤال بسيار مهمي است كه پاسخ آن براي من هم روشن نيست. من فكر ميكنم مسائل سياسي به اين مسأله دامن زده است، اما خودم پاسخ روشني براي آن مسأله ندارم.مجله: آقاي دكتر! شما فرموديد كه يكي از شرايط اجراي حدود، مشكل بودن اثبات آن است؛ يعني شارع مقدس در اثبات اين نوع جرايم، بسيار سختگيري كرده است. حال اين سؤال مطرح ميشود كه سياست جنايي اسلام در برابر حدود، چگونه است؟ آيا سياست كيفري اسلام در حدود، مبتني بر اعمال مجازات است؛ يعني در اصل، اسلام دنبال اين بوده است كه افرادي را با مجرم شمردن، مجازات كند يا اين كه اين سختگيري شرايط، مبتني بر ايجاد ارعاب و پيشگيري عامّ و خاص است؟ به بيان ديگر، آيا مبتني بر فايدهگرايي اين مجازاتهاست؟ دكتر محقق: بنده معتقدم كه بسياري از احكام اسلامي درباره حدود، امضايي بوده است، نه تأسيسي. منظور از امضايي، اين است كه در جوامع پيشين موجود بوده و اسلام، آن را تأييد كرده است. درباره امضا، دو گونه ميشود اظهار نظر كرد: يك امضا اين بوده است كه چون حكم عقلايي و منطقي بوده، امضا شده است؛ مثلاً در ميان عرب، وفاي به عهد و عقد، سنّت جاافتادهاي بود؛ شرع نيز آن را امضا كرد و فرمود: «اوفوا بالعقود»2، «اوفوا بالعهد»3.گونه ديگر امضا، اين است كه چون مخالفت با آن دشوار بوده، آن را امضا كرده و ما آن را احكام امضايي تحميلي ميناميم؛ مثلاً يكي از آنها بردگي است. اسلام با قومي مواجه شد كه قسمت عمدهاي از ثروت آنها را برده تشكيل ميداد. پيامبر اسلام صلياللهعليهوآلهوسلم نميتوانست روز اول كه مبعوث شد، بردهداري را لغو كند و بگويد: برده مملوك نيست. اگر اين را ميگفت، چهبسا در برابر پذيرش اسلام، نهضت بسيار شديدي مقاومت ميكرد؛ چون برده، ثروت آن روز به شمار ميرفت و اين، يك اصل پذيرفته شده بشري بود.به عقيده بنده، گرچه در اسلام بردهداري تأييد شده، ولي به نحو تحميلي بوده و هرگز بردهسازي تأييد نشده است. در تاريخ اسلام ديده نشده كه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم انسانهاي آزاد را برده كند. قرآن مجيد ميفرمايد: «فشدّوا الوثاق فامّا منّا بعد و امّا فداءً»4؛ پس از آن كه در جريان نبردها، اسيران جنگي را به دست آورديد، به دو گونه رفتار كنيد: يا آزادسازي كريمانه، يا آزادسازي استرداد (Extradition) و در مقابل آن، گرفتن پول و هديه.به عقيده بنده، رجم نيز با توجه به اين كه در قرآن نيست ـ ولي مسلما در فقه تأييد شده است ـ از آن امضاهاي تحميلي است؛ به دليل آن كه برايش شرايط بسياري گذاشت كه هيچ وقت اجرا نشود و از اين نظر، مانند بردگي است.اگر پيامبر اسلام صلياللهعليهوآلهوسلم از اين كار خوشش ميآمد، به چه دليل وقتي كسي نزد حضرت اقرار ميكند، ميگويد اقرار نكن؟ اگر حقّ خداست كه بايد براي اجراي آن، بيشتر تلاش شود! از مواردي كه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم يا اميرالمؤمنين عليهالسلام شخص مقرِّر را نهي كردهاند، معلوم ميشود كه از اجراي اين حكم متنفر بودهاند. از اين جا ميفهميم كه اين از احكامي است كه در سنّت آن زمان بوده و از يهود گرفته شده بود. پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نميتوانست يكباره با آن مخالفت كند.اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود: كسي ميتواند حد بزند كه «ليس عليه الحد»؛ يعني بر خودش حد نباشد. اين نكته به ما ميرساند كه به هر حال، اصل روابط نامشروع، در نظر شارع، منفور است، ولي راه اصلاح و مقابله با آن در فرهنگ اسلامي، تربيت ايماني و تربيت فرهنگي است. سياست اسلام، جرمزدايي است، نه مجازات محض؛ يعني پيشگيري از وقوع جرم، با واكسينه كردن مردم به وسيله رواج تقوا و ساختن جامعه به گونهاي كه مرتكب اين كارها نشوند.مجله: آيا در چارچوب حدود اسلامي، جرمانگاري و جرمزدايي قابل تصور است يا خير؟ دكتر محقق: اسلام، مجموعهاي است كه همه آن بايد با هم پياده شود؛ مثل خالي كه در يك صورت زيباست و اگر اين خال در كف دست قرار گيرد، چيز زشتي خواهد بود. مسأله مجازات را در كنار روش تربيتي و تبليغي، در كنار فعاليتهاي فرهنگي و اقتصادي، در كنار سير كردن شكم گرسنگان و... بايد قرار داد. در چنين شرايطي، اگر فردي مرتكب جرم شود ـ كه بسيار نادر است ـ او را بايد با ارعاب و به عنوان يك موجود خطرناك، مجازات كرد و اگر جرم را در ملأ عام انجام داد، بايد مجازات شود.اما نكتهاي كه به ذهن ميرسد، اين است كه چنان كه در زمان سابق، كسي ميآمده و ميگفته «طهّرني» و خودش اقرار ميكرده، اين قضيه، يك بعد معنوي داشته است. مسأله اين بوده است كه ديگران بترسند و اين كار را نكنند. در جامعهاي كه در رأس آن، يك انسان كامل معصوم قرار دارد، اگر كسي در حضور آن انسان كامل ميگويد «طهّرني» و اقرار ميكند، اين غير از مجرمي است كه امروز در دادگاه، به قتل يا سرقت اقرار ميكند.سياست اسلامي ميخواهد قضيه را بسيار وحشتناك و بزرگ نشان دهد و بگويد در جامعه اسلامي، محال است كه چنين چيزي اتفاق بيفتد و اگر هم اتفاق بيفتد، مجازاتش به قدري سنگين است كه هيچ كس اين كار را تكرار نميكند.پس با توجه به اين كه اگر مجازات، زياد تكرار شود، عادي ميشود و رعبش از ميان ميرود، يقينا نظر اسلام بر اجراي زياد آن نيست. ميخواهد اين موضوع در هالهاي قدسي قرار بگيرد كه انسانها خودشان را بزرگتر از اين ببينند كه مرتكب چنين كاري شوند.مجله: آيا ميتوان براي تأييد نظر جناب عالي، به قاعده «درء» يا «توبه» يا مشكل گرفتن اثبات حدود اشاره كرد؟ دكتر محقق: بله، بر اساس قاعده «درء»، چنان چه احتمال عدم اجرا داده شد، ما نبايد حد را اجرا كنيم. من نميگويم حرفهايم همه ايجاد يقين ميكند؛ لااقل ايجاد شبهه ميكند. بنابراين، احتمال اين هست كه ما در غيبت معصوم، مجاز به اجراي حد نباشيم. احتمال اين هست كه اگر هم در زمان غيبت، مجاز باشيم، بايد حتما به دست مجتهد جامع شرايط باشد. احتمال اين هست كه ما نبايد تفتيش كنيم و... همه اين احتمالات، موجب ميشود كه به حكم قاعده «درء»، آن حد اجرا نشود.مجله: در احاديث، بر اجراي حدود تأكيد شده است؛ مثلاً در روايتي آمده است كه اجراي حد بر مجرم، بهتر از چهل شبانه روز باران است. نظر شما در اين باره چيست؟ دكتر محقق: طرفداران اجراي حدود، اين دلايل را آوردهاند و مرحوم آيةاللّه خوانساري در كتاب جامع المدارك پاسخ آن را آورده است. صاحب جواهر نيز به همين روايت تمسّك كرده است. استدلال صاحب جواهر اين است كه اگر ما اين را مختص به زمان معصوم بدانيم، تعطيل حدود لازم ميآيد و با اين روايت مخالف است. آقاي خوانساري ميگويد: بسيار خوب، اگر مجتهد جامع شرايط نبود، آيا شما اجازه ميدهيد مردم عادي، حدود را اجرا كنند؟ به حكم اين روايت، قطعا پاسخ منفي است. بنابراين، شما ميپذيريد كه وقتي مجتهد نباشد، اجراي حكم، تعطيل ميشود. پس چگونه ميگوييد حكم خدا به هيچ وجه قابل تعطيل نيست؟ حال ما يك قدم جلوتر مينهيم و ميگوييم: زماني هم كه معصوم نباشد، همان طور است؛ وانگهي، نميگوييم مجازات شوند، ميگوييم تبديل به تعزير شوند. تعزير يعني «ما بيد الحاكم»؛ حاكم هرچه مصلحت دانست، وفق زمان مجازات كند.همچنين در رواياتي كه ميگويد: حدود خدا اجرا شود، مراد، اجراي قوانين و احكام خداوند است، نه حدود در قبال قصاص و... . حد در اسلام دو معني دارد: يك حد به معناي اصطلاح خاص و يك حد به معناي قوانين خداوند است.مجله: اين كه ميفرماييد «التعزير بيد الحاكم»، آيا منظور از حاكم، قانونگذار است يا قاضي؟ و آيا اين قاعده با اصل قانوني بودن مجازاتها مخالفت ندارد؟ دكتر محقق: اولاً، «التعزير بيد الحاكم» يعني «بيد الحكومة» نه «بيد القاضي» و حكومت، بخشهاي مختلفي دارد. ثانيا، معناي «التعزير بيد الحاكم» به هيچ وجه با اصل قانوني بودن جرم و مجازات، مخالفت ندارد؛ به اين معني كه حاكم براي هر عملي كه مصلحت ديد، ميتواند تعزير كند. البته كيفيت آن در اين عبارت نيامده است؛ يعني بايد اعلان كند كه ما از اين پس براي فلان عمل، تعزير ميكنيم.مجله: به نظر حضرت عالي آيا حدود بايد مطلقا اجرا شود يا اين كه اجراي آن تابع مصالح و منافع است؟ دكتر محقق: فكر نميكنم از متون فقهي بتوانيم به اين سؤال پاسخ دهيم. من يادم نميآيد كه در فقه، اين سؤال باشد. آن موارد حدود، اگر واقعا در چارچوب شرعي اثبات شود و شرايطش كاملاً محقق باشد، الآن دستِ فقيه بسته است و نميتواند اجرا نكند. شايد يكي از دلايل مسأله در قول مخالف اجرا، همين است.بنابراين، از وضع فقه و ادله فقهي استفاده ميشود كه مصلحت نظام مسلمانها، ارجح از همه چيز است. اصل اسلام و اصل كيان اسلامي، از همه چيز براي ما مهمتر است. در روايات است كه اگر شخصي از مسلمانان در دارالكفر مرتكب عملي شود، بر او حد جاري نكنيد؛ زيرا اين خطر وجود دارد كه به دشمن ملحق شود.بنابراين، اگر قرار است كه به استناد اختيارات ولي مسلمين حكومت كنيم، بايد مصالح را در نظر بگيريم. وانگهي، نكته مهمتر اين است كه ما در گوشه و كنار احكام فقهي ميبينيم، اگر مثلاً شخصي كه قرار است بر او حد جاري شود، بيمار است، ميگويند فعلاً حد اجرا نشود. اينها براي چيست؟ براي اين است كه قضيه، بُعد غير انساني پيدا نكند.به هر حال، بنا بر آنچه در لسان فقها ميبينيم، عزت و مصلحت عامه اسلامي در رأس امور و حاكم بر بسياري از احكام فرعي است. البته روايات زيادي هم داريم كه ميگويد: «لا شفاعة في الحد» و «لا أجل و لا شفاعة في الحد»؛ يعني حد را تأخير نيندازيد و كسي نميتواند واسطه شود. اين غير از مسأله مصلحت است. تأخير انداختن در حد، به اين معني است كه كسي مجرم را از دست قاضي بگيرد و از اجراي مجازات برهاند. اين غير از مصالح عامّه است.مجله: استاد سادات حسيني! نظر شما در اين باره چيست؟ سادات حسيني: سخنان جناب آقاي دكتر محقق، بسيار مفيد و مايه استفاده ما شد، ولي به نظر ميرسد كه اگر در مواردي، شرايط اجراي حد فراهم شود، اجرا نكردن اين حد، مشمول روايات تعطيل حد ميشود. منتهي اين كه آيا ما وظيفه داريم آن شرايط را فراهم كنيم يا نه، بحث ديگري است. رواياتي كه در اين زمينه از ائمه عليهمالسلام نقل شده است، نشان ميدهد كه ما هم تكليف نداريم شرايط اجرايش را فراهم كنيم. بنابراين، در جايي كه شرايطش فراهم نشد؛ يعني چهار بار اقرار نكرد و مخصوصا چهار عادل شهادت ندادند، اين جاست كه به نظر ميآيد ما وظيفه نداريم بررسي كنيم و شرايط اجرايش را فراهم سازيم، بلكه با همين يك بار كه اقرار كرده است، ميشود تعزيرش كرد.دكتر محقق: در تأييد فرمايش ايشان، اگر شرايط فراهم شود، فقيه امروز نميتواند؛ يعني اجازه ندارد حد را تعطيل كند، ولي يك نكته ديگر، همان است كه گاهي، مصالح عامّه مسلمانان، عدم اجراي حد را ميطلبد. اين هم ميشود جزء شرايط. فرض كنيد كه اگر ما حدّي را جاري كنيم، به دليل ارتباطاتي كه شخص مجرم با افراد قبيلههاي كفر يا كشورهاي ديگر دارد، ممكن است جنگ عظيمي رخ دهد و كيان جامعه اسلامي به مخاطره افتد. ما هم عِده و عُده دفاع نداريم. وجود مصلحت عامه مسلمانان، جزء شرايط اجرا ميشود و براي فقيه، اين مسأله مطرح ميشود كه الآن آن شرايط فراهم نيست.مجله: اشكالي كه جناب آقاي دكتر محقق كردند، اين است كه بالاخره ما اگر معتقد باشيم كه حدود اجرا شود، نبايد به دست يك نفر ليسانسه باشد. با اين حال، ما در جامعه ميبينيم كه نود درصدِ افرادي كه حدود را اجرا ميكنند، مجتهد جامعالشرايط نيستند.سادات حسيني: كسي كه اجراي حد ميكند، بايد حاكمي جامع شرايط باشد؛ وقتي جامع شرايط نيست، حداقل چيزي كه در اين جا مطرح ميشود، شبهه درء است و طبق قاعده درء (الحدود تُدرَأُ بالشبهات)، حد در اين جا اجرا نميشود.مجله: آيا در سياست كيفري اسلام، ميشود گفت كه اجراي حدود، آخرين راهكار است؟ دكتر محقق: بله «آخر الدواء الكي»، به عقيده من، اسلام ميخواهد پيشگيري و تربيت كند، نه اين كه در پيِ تهديد و ارعاب مردم باشد. مردم بايد تربيت شوند و تقواي ارتباطات پيدا كنند. وجود انسانهاي تربيت شده در جامعه، در گسترش اخلاق، بسيار مؤثر است.سادات حسيني: بله، واقعا اجراي حدود، آخرين راهكار است؛ براي اين كه قبل از آن، باب بسيار وسيع امر به معروف و نهي از منكر است. به اشكال مختلف به مردم توصيه ميشود كه كار خطا نكنند و اگر كار خطايي كردند، بايد قاعده «الايسر فالايسر» رعايت شود؛ يعني اگر خطاكار، با يك توبيخ متنبّه شد، همان برايش كافي است و اگر متنبّه نشد، برخورد شديدتري ميشود. اين نشان ميدهد كه اجراي حدود، آخرين مرحله است.اما درباره اين كه آيا ميشود اجراي حدود متوقف شود يا نه، به عنوان اولي، پاسخ، منفي است، اما به عنوان ثانوي، اگر اجراي حدود به طور كلي يا اجراي حدّي خاص، با توجه به وضع فعلي دنيا، سبب وهن اسلام و شيعه شود، شايد بتوان اجراي حد را به تأخير انداخت.مجله: درباره حد در ملأ عام، چه نظري داريد؟ دكتر محقق: آيهاي كه در قرآن، سند علني بودن اجراي حد است، ميفرمايد: «و ليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين»5. من استنباطي از اين آيه شريفه دارم كه تا كنون در جايي ننوشتهام و اين جا براي اولين بار مطرح ميكنم؛ البته نه در مقام فتوا.سادات حسيني: قبل از اين كه نكته را بفرماييد، بايد بگويم كه اصلاً آيه از ملأ عام بودن ابا دارد.دكتر محقق: در اين جا چند مطلب وجود دارد: يكي همين است كه فرموديد. ديگر اين كه بنده از «من المؤمنين» ميخواهم نكتهاي را استفاده كنم. معناي اين آيه، آن بود كه حد در ملأ عام اجرا شود تا ديگران عبرت بگيرند؛ پس چرا ميگويد: «از مؤمنان شاهد باشند»؟ بايد بگويد در ملأ عام، فاسقان ملاحظه كنند تا عبرت بگيرند، نه مؤمنان.من عقيده دارم كه اين آيه در اصل، مطلب ديگري ميگويد. قضيه اين است كه اين كار اجرا شود و چند نفري هم شهادت دهند. بنابراين، بحث ملأ عام و عبرت و حالت ارعاب و... نيست، بلكه مسأله شهادت است كه در واقع، از يك جهت به نفع متهم است؛ براي اين كه ادعا نشود حد بر او جاري نشده و بار ديگر بر او حد بزنند.سادات حسيني: در كتب فقهي، حفظ آبروي يك انسان، جايگاه مهمي دارد. وقتي كه شخصي در خدمت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نسبت به مجرمي ميگويد: «مثل سگ كشته ميشود»، آن حضرت برافروخته ميشود كه چرا اين حرف را ميزني؟ اجراي حدّ، حقش بود، ولي ديگر چرا آبروي او را ميبري؟ پس اسلام، هيچ وقت نميخواهد اگر فردي خطايي كرد، در ملأ عام آبروي او براي هميشه برود. به نظر من، اين با مذاق شرع سازگاري ندارد؛ آن هم شرعي كه آبروي مسلمان را مثل خونش محترم ميداند و ميخواهد آن را حفظ كند. لذا اين ملأ عام، مسلم نيست.دكتر محقق: اگر بخواهيم آن را در چارچوب حقوق امروزي بيان كنيم، ميگوييم: يكي از اصول حقوقي، اين است كه مجازات در مقابل جرم است، نه بيشتر و نه كمتر. بنابراين، كسي كه پنجاه ضربه شلاق حقّش باشد، اگر ضارب، پنجاه و يك ضربه بزند، مضروب حق قصاص دارد. آبرو، يك مجازات ديگري، اضافه بر مجازات مجرم است؛ چون به اين وسيله، خانواده او هم مجازات خواهند شد.اصل شخصي بودن مجازات، اين است كه خودش بايد مجازات شود. در ملأ عام مجازات كردن، يعني تمام آن بيت را مجازات كردن. به اين شيوه عمل كردن، جاي ترديد دارد.مجله: لطفا بحث را جمعبندي و نتيجهگيري فرماييد.دكتر محقق: اولاً اصل اجراي حد، امري است كه از دورههاي نخستين فقهي به عنوان يك مسأله مطرح بوده است. درباره اين كه حدود از مسائلي است كه در زمان غيبت معصوم هم جاري ميشود يا از مناصب خاص معصوم است، دو نظر بسيار قوي در فقه وجود دارد كه هر دو طرف هم ميگويند، مشهور، اين است؛ در حالي كه معلوم نيست مشهور، كدام طرف است؟ از عبارت محقق حلّي استفاده ميشود كه مشهور ميگويند از مناصب خاص معصوم است؛ چون با «قيلَ» مطرح كرده كه حاكم جامع شرايط فتوا هم ميتواند اجراي حد كند.نظر مقابل، اين است كه فقيه عادل جامع جميع شرايط فتوا، به قول صاحب جواهر، فقط مجتهد در تمام ابعاد فقهي ميتواند اين كار را بكند.مطلب دوم، اين بود كه بر فرض كه نظر دوم را قابل اجرا بدانيم، شكي نيست كه شرايط اثبات و احراز و اجرايش بسيار سخت است و ما موظف به تأمين اين شرايط نيستيم. ما در فرضي كه آن شرايط فراهم شد، مجاز به اجرا هستيم، اما موظف به تأمين و تحصيل آن شرايط نيستيم.مطلب بعد اين بود كه مصالح چه نقشي در اجراي حدود دارند. از منابع فقهي اين استفاده ميشود كه يقينا مصلحت كل اسلام و نظام اسلامي، ارجح و حاكم بر همه چيز است.درباره اجرا در ملأ عام، نظر ما اين است كه به دلايل مختلف فقهي، به هيچ وجه، در شرايط فعلي مجاز نيست مجازات در ملأ عام اجرا شود؛ اولاً هتك حيثيت مجرم، يك مجازات اضافي است و ثانيا، از روح احكام اسلامي استفاده ميشود كه آبروي مسلمانان مانند خون و عرض، حرمت دارد.به هر حال، مسأله حدود، هرچه باشد، به خاطر حفظ كرامت انساني است و اگر احيانا منافي با كرامت انساني شد، ما مجاز به آن كار نيستيم و در ملأ عام بودن، با شرايط فعلي كه وقتي كسي در ملأ عام مجازات شود، خانوادهاش از هم پاشيده ميشود، آبرويش ميرود، بچههايش ديگر در محيط دبستان و دبيرستان در كنار بچههاي ديگر نميتوانند تحصيل كنند و... يقينا از موارد مسلّم غير مجاز است؛ چه برسد به شبهه دارئه.
1. زمر/ 17ـ 18.2. مائده/ 1.3. اسراء/ 34.4. محمد/ 4.