مباني حكومت مردمسالار ديني قسمت پاياني
دكتر محمدحسن قدردان قراملكي10. اصل عدم سلطه (عدم ولايت)
بنا بر حكم عقل و شرع انسانها يكسان آفريده شدهاند و كسي يا گروه و نژادي بر ديگري داراي امتياز و برتري نيست. همه انسانها به طور مساوي و مشترك از حق الهي و طبيعي آزادي و حريت برخوردارند؛ چنان كه امام علي(ع) ميفرمايد:«لا تكن عبد غيرك و قد جعلك اللّه حرا».1در اين روايت به اصل آزادي و تساوي انسانها اشاره شده و حضرت خاطرنشان ميسازد كه مبادا انسان با وجود چنين نعمت بزرگي مورد استثمار ديگران واقع شده و اصل حريت و آزادي خود را در خطر اندازد.در روايت ديگري تصريح شده است كه آدم هيچ انساني را عبد و كنيز به دنيا نياورده است؛ بلكه همه انسانها از آزادگانند.2براين اساس، فقها معتقدند كه هيچ انساني حق سلطه و حاكميت بر ديگري ندارد؛ بلكه همه انسانها به طور مساوي از حقوق و نعمتهاي الهي برخوردارند كه در اصطلاح فقهي از آن به «اصل عدم السلطه» يا «عدم الولاية» تعبير ميشود. در اينجا به آراي بعضي فقها اشاره ميشود.صاحب بلغة الفقيه مينويسد:«و لا ريب في ان مقتضي الاصل الاولي عدم الولاية بجميع معانيها لاحد علي احد لانها سلطنة حادثة و الاصل عدمها الا اخرجنا عن هذا الاصل في خصوص النبي و الائمة».3صاحب العناوين نيز تصريح ميكند: «الاصل في كل شيء لا ولي له معين».4كاشف الغطا نيز گويد: «ان الأصل ان لايلي احد علي احد لتساويهم في العبودية».5براين اساس از آنجا كه وجود حكومت خاص، موجب سلطه و تحديد بعضي حقوق مسلم شهروندان ميشود،6 مطابق اصل فوق غيرمشروع است؛ اما به دليل ضرورت عقلي و شرعي وجود حكومت، بايد در انجام آن به قدر متيقن و مشروع آن بسنده شود و آن قدر مشروع، رضايت و پذيرش شهروندان است، اما تحميل آن دو، خارج از قدر متيقن و مصداق اصل عدم سلطه است.آيةاللّه سبحاني در اين باره مينويسد:«تسلط هر فردي يا گروهي بر اموال و نفوس مردم كه لازمه تشكيل حكومت است، بايد با اذن و خواست آنان صورت بگيرد و هر دولتي كه روي كار ميآيد، بايد مورد انتخاب و گزينش و يا لااقل مورد پذيرش آنان باشد تا با قانون عدم تسلط كسي بر مال و جان افراد سازگار باشد. بنابراين، سرچشمه قدرت در تشكيل حكومت، خود علت و اراده و خواست آنان است».7امام خميني علاوه بر اثبات اصل آزادي از اصل عدم سلطه، «اصل توحيد» را نيز مثبت آزادي انسان و رفع هرگونه تبعيض و تحديد حقوق و آزاديهاي انسانها ميدانسته، و در تقرير آن ميگويد:«اين اصل به ما ميآموزد كه انسانها تنها در برابر ذات اقدس، بايد تسليم باشد و از هيچ انساني نبايد اطاعت كند، مگر اين كه اطاعت او اطاعت خدا باشد. بر اين اساس هيچ انساني هم حق ندارد انسانهاي ديگر را به تسليم در برابر خود مجبور كند. ما از آن اصل اعتقادي، اصل آزادي بشر را ميآموزيم كه هيچ فردي حق ندارد انساني يا جامعه و ملتي را از آزادي محروم كند [و] براي او قانون وضع كند».8تقرير فوق به كرامت انساني و حقوق طبيعي و فطري برميگردد.11. پذيرش مردم، شرط حاكميت (اعتبار اكثريت)
با تأمل در بعضي روايات ما ميتوانيم نصوصي را بيابيم كه در آنها حق اعمال حاكميت، حتي حاكميت ديني وابسته به پذيرش مردم است؛ چنان كه پيامبر اسلام(ص) خطاب به امام علي(ع) فرمود:«يابن ابي طالب لك ولاء امتي فان ولوك في عافية و اجمعوا عليك بالرضا فقم في امرهم و ان اختلفوا عليك فدعهم و ما هم فيه».9«اي پسر ابوطالب، ولايت و حاكميت امت من [از جهت شرعي] از آن توست؛ پس اگر آنان تو را در كمال عافيت و آزادي براي اين امر انتخاب كردند و بر ولايت تو اتفاق نظر و رضايت داشتند، تو نيز در امور آنان قيام كن؛ اما اگر راه اختلاف را پيش گرفتند آنان و امورشان را به حال خودشان واگذار».يكي ديگر از موارد نهي پيامبر(ص)، رهبري مردم بدون رضايت آنان است:«من امّ قوما بغير رضي منهم».10حديث فوق هر چند در مورد امامت جماعت است، اما از باب اين كه موردْ مخصص نيست و همچنين از ذيل حديث (بغير رضي منهم) روشن ميشود كه تحميل خود بر ديگران از موارد نهي نبوي است.امام خميني ـ همانطور كه پيشتر نقل شد ـ شرط اعمال حاكميت را رويكرد و پذيرش مردم ذكر ميكند. ايشان در جاهاي متعدد، رأي مردم در انتخاب اصل حكومت را دخيل و شرط تشكيل حكومت ميداند كه در صورت نظر منفي مردم نسبت به حكومت خاص حتي اسلامي، چنين حكومتي از مشروعيت برخوردار نخواهد بود. چنان كه ميگويد:«مردم اگر نظري راجع به اين حكومت [اسلامي] دارند، اعلام كنند، يا نظرشان اين است كه ما دولت اسلامي نميخواهيم، خوب داد كنند كه نميخواهيم؛ يا نظرشان اين است كه اين دولتي كه تعيين شده است [ميخواهيم] ... تمام مردم آزادند كه آراي خودشان را بنويسند و بگويند كه ما رژيم سلطنتي ميخواهيم. بگويند كه ما برگشت محمدرضا پهلوي ميخواهيم، آزادند بگويند كه ما رژيم غربي ميخواهيم، جمهوري باشد، لكن اسلام نباشد».11ايشان تحقق حكومت جمهوري اسلامي را منوط به رأي مردم ميداند.«براي اين كه جمهوري اسلامي را پياده كنيم و رأي از مردم تقاضا كنيم، از مردم كه رأي بدهند به جمهوري اسلامي و همه آزادند، اما شماها هدايتشان بكنيد، الزام نيست كه برويد مأمور بگذاريد».12 «با رأي ملت، جمهوري اسلامي رسميت دارد».13«تعيين نظام سياسي با آراي خود مردم خواهد بود. ما طرح جمهوري اسلامي را به آراي عمومي ميگذاريم».14ايشان در موارد ديگر، اعتبار اكثريت و رأي مردم را مورد تأكيد قرار ميدهد:«همه بايد مقيد به اين باشيد كه قانون را بپذيريد، ولو بر خلاف رأي شما باشد، بايد بپذيريد. براي اين كه ميزان اكثريت مردم است».15«معنا ندارد كه يك اقليتي بخواهد [خود را] تحميل كند به يك اكثريتي ..».16«ميزان شما هستيد».17 «ميزان رأي ملت است».18شهيد مطهري پذيرش مردم را شرط حاكميت حكومت ديني حتي به زعامت معصوم ميداند:«اگر امام به حق [معصوم] را مردم از روي جهالت و عدم تشخيص نميخواهند، او به زور نبايد و نميتواند خود را به امر خدا تحميل كند. لزوم بيعت هم براي اين است».19«هيچ كس نميخواهد اسلامي بودن جمهوري اسلامي را بر مردم تحميل كند. اين تقاضاي خود مردم است».2012. حق مردمي
عنوان پيشين (رضايت مردم، شرط حاكميت يا اعتبار اكثريت) هر چند در اثبات مدعا روشن و شفاف بود، اما به حقانگاري اصل فوق تصريح نداشت. برخي رواياتي، انتخاب حكومت را صريحا از حقوق مردم برميشمارد.پيشتر گفته شد كه حكومت موجب تحديد حقوق مردم ميشود و از آنجا كه اسلام، اصل مالكيت فردي را به رسميت شناخته است و در فقه قاعدهاي به نام «السلطة» در تقرير آن وجود دارد، بر اين اساس حكومت و حاكم بايد از سوي صاحبان حقوق تعيين گردد كه همان شهروندان هستند.حضرت علي(ع) مسئله حكومت را تنها حق مردم وصف ميكند كه احدي خارج از قلمرو مردم حق تعيين و دخالت در آن را ندارند.ايها الناس عن ملا و اذن ان هذا امركم ليس لاحد فيه حق الا من امرتم و انه ليس لي دونكم لي الا مفاتيح ما لكم معي.21«اي مردم حاضر و غايب، مسئله حكومت، امر و حق شماست كه كسي در آن حقي ندارد، مگر فردي كه شما انتخاب كرديد. و من نيز تنها كليددار حقوق شما هستم».حضرت در جاي ديگر، شورا و انتخاب حاكم را از آنِ دو گروه شاخص مردم يعني انصار و مهاجران ميداند.«انما الشوري للمهاجرين و الانصار فان اجتمعوا علي رجل سمّوه اماما كان فيه للّه رضي».22«شوري از آن مهاجر و انصار است. اگر آنان با اتفاق نظر فردي را به مقام رهبري برگزينند، خدا نيز از آن راضي است».حضرت در مسئله فوت رهبر يا كشته شدن وي، تعيين مجدد رهبري را به صورت يك واجب و حق فوري بر عهده مردم ميداند و چنين حكمي را به خداوند و اسلام نسبت ميدهد:«والواجب في حكم اللّه و حكم الاسلام علي المسلمين بعد ما يموت امامهم او يقتل ان لايعلموا عملا و لا يحدثوا حدثا و لا يقدموا يدا و لا رجلا و لا يبدوا بشيء قبل ان يختاروا لانفسهم اماما».23«حكم خداوند و اسلام است كه مسلمانان بعد از فوت يا قتل امامشان، بلافاصله و پيش از هرگونه عمل و سخني، براي خودشان رهبري را اختيار كنند».حضرت در جاي ديگر، بيعت و انتخاب حاكم را از حقوق مردم برميشمارد كه آنان در انجام آن كاملاً آزادند؛ اما بعد از انتخاب و بيعت، بايد از آن اطاعت كنند: «انما الخيار للناس قبل ان يبايعوا».24امام خميني از شمار فقهايي است كه در مواضع متعدد، آزادي انتخاب حكومت را جزء حقوق مردمي برميشمارد و بر آن تأكيد ميكند؛ چنان كه درباره ساقط كردن حكومت شاه فرمود: «مردم با ما موافقاند، مسئله مردمي است، مسئله به حسب حق مردم، مردمي است ... بايد اختيار دست خود مردم باشد».2513. فقدان نص خاص
آخرين دليل نقلي بر آزادي مردم در انتخاب حكومت و تعيين سرنوشت خويش، فقدانِ دليل خاص بر خلاف ادعاي فوق است. مخالفان نظريه فوق كه طرفدار تحميل يك نوع حكومت بر خلاف رضايت مردم هستند، بايد مدعاي خود را از منابع فقهي مدلّل كنند؛ آيه يا روايات معتبري اقامه كنند كه حكومت ديني بايد برخلاف عدم پذيرش مردم با اكراه و اجبار تعيين و به اعمال حاكميت بپردازد.نگارنده با فحصي كه در آيات و روايات و همچنين ادله مخالفان نموده است، تا حال به چنين دليلي دست نيافته است تا مورد تحليل و ارزيابي قرار دهد. نهايت دليل مخالفان، وجوب تشكيل حكومت اسلامي است. ما در صفحات بعد به تحليل آن خواهيم پرداخت كه اين دليل مثبت وجوب شرعي است، اما اين اگر شهروندان مانند ديگر واجبات شرعي از انجام آن سرباز زدند، آيا بايد برخلاف رضايت آنان با توسل به قوه قهريه، حكومت خاصي را تحميل كرد؟به نظر ميرسد دليل فوق مخالفان، مثبت ادعاي آنان نيست.ب. دليل عقلي (حق طبيعي)
در صفحات پيشين ادله نقلي (قرآن و روايات) مبني بر تأييد آزادي مردم در مشاركت و انتخاب نوع حكومت خويش به تفصيل گزارش شد. در اينجا به تبيين عقلاني مدعا ميپردازيم:حقوق طبيعي بنا بر اصطلاح فلاسفه سياسي غرب و حقوق فطري، بنا به مصطلح عالمان اسلامي، به حقوقي اطلاق ميشود كه طبيعت يا خداوند به صورت يكسان و مشترك به تمامي انسانها اعطا كرده است و احدي نميتواند حقوق فوق را تحديد يا سلب كند؛26 مگر در موارد خاص، مانند اين كه حقوق طبيعي ديگران مورد تحديد قرار گيرد.طراحان و مبلغان نخستين حقوق طبيعي، فلاسفه سياسي مغرب زمين در سه و چهار سده اخير هستند كه اينجا ميتوان به گروسيوس، منتسكيو، ولتر، هابز و جانلاك اشاره كرد.27در اين كه آيا اسلام حقوق طبيعي را به رسميت ميشناسد يا نه، پاسخ تفصيلي آن در اينجا نميگنجد، اما ما ميتوانيم مباني حقوق خود را در قرآن و روايات بيابيم كه به بعضي آنها در حق آزادي در اقسام مختلف آن، اشاره شد.شهيد مطهري از نخستين عالمان اسلامي است كه در برابر حقوق طبيعي مطرح در غرب، موضع گرفته است. ايشان در مواضع متعدد با ستايش و تمجيد از متفكراني مانند روسو، ولتر و منتسكيو كه انديشه فوق را تدوين و تنسيق نموده و موجب پديد آمدن اعلاميه حقوق بشر شدهاند، مينويسد:«روح و اساس اعلاميه حقوق بشر، اين است كه انسان از يك نوع حيثيت و شخصيت ذاتي قابل احترام برخوردار است و در متن خلقت و آفرينش، يك سلسله حقوق و آزاديها به او داده شده است كه به هيچ نحو قابل سلب و انتقال نيست. و گفتيم كه اين روح و اساس مورد، تأييد اسلام و فلسفههاي شرقي است».28يكي از مصاديق حقوق طبيعي و فطري آزادي حاكميت انسان بر امور خويش و نفي هرگونه سلطه و اكراه خارجي است كه در فقه از آن به «اصل عدم الولاية» تعبير ميشود كه تفصيل آن گذشت. به ديگر سخن مدرك اصل عدم ولايت و سلطه، علاوه بر اين كه شرع است، عقل نيز به آن دلالت دارد.29همچنين پيشتر درباره «اصل اباحه» سخن گفته شد كه مفهوم آن نيز بر مدعا دلالت ميكند. مطابق اصل فوق، تمامي اشياء و احكام بر انسان به حليت و اباحه محكوم است؛ مگر اين كه دليل خاصي وارد شود. در اينجا اين شبهه مطرح است كه مطابق اصل اباحه كه انسان در افعال و امور متعلق به خود ـ اعم از فردي ـ يا جمعي تصرف ميكند، ميتوان وارد حريم و قلمرو ديگران شد؟برخي از فقها در تبيين اصل اباحه، خاطرنشان كردهاند كه قلمرو و مدار اصل اباحه محدود به عدم تعدي به حقوق ديگران است و در صورت تعدي، حكم حرمت جايگزين حكم اباحه خواهد شد. كاشف الغطا در اين باره مينويسد:«مدار اصل اباحه و تهي بودن اشياء از يكي از احكام چهارگانه [وجوب، حرمت، كراهت، اباحه] حتي حكم مطلق جواز، محدود به جايي است كه از آن ضرري به وجود نيايد و نيز موجب تصرف در حق بشري نگردد».30ايشان وضوح چنين حكمي را در روايات و فقه به وجود خورشيد هنگام ظهر در آسمان تشبيه ميكند و تأكيد ميكند كه شيخ صدوق آن را از آيين اماميه برشمرده است.حقوق طبيعي و در رأس آن حق آزادي بشر در تعيين سرنوشت خويش، در انديشه سياسي امام خميني مورد تأييد و تأكيد قرار گرفته است. چنان كه ميفرمايد: «حق بشري ما اين است كه سرنوشتمان دست خودمان باشد».31«حق اوليه بشر است كه من ميخواهم آزاد باشم، من ميخواهم حرفم آزاد باشد ...».32«عقل اين است، حقوق بشر اين است كه سرنوشت هر آدمي به دست خودش باشد؛ هر ملتي سرنوشتش به دست خودش باشد».33ايشان درباره رژيم پيشين سلطنتي ميگويد:«رژيم سلطنتي يك اصلي است بيربط. بايد اختيار دست مردم باشد. اين يك مسئله عقلي است. هر عاقلي اين مطلب را قبول دارد كه مقدرات هر كس بايد به دست خودش باشد».34ايشان در جاي ديگر با توسل به دليل منطقي ميگويد:«به چه حقي ملت ميتواند براي نسلهاي آتيهاش سرپرست قرار بدهد؟ خودشان حق اختيار دارند، بايد خودشان انتخاب كنند و لهذا سلطنت از اول غلط بوده، جمهوري يك مطلب صحيحي است. منطقي آن است كه كار دست خود ملت باشد. تكليف صد سال بعد را من و تو نميتوانيم تعيين كنيم».35ايشان در جاي ديگر تحميل يك حكومت بر اكثريت را بر خلاف انسانيت و فاقد معني وصف ميكند:«معنا ندارد كه يك اقليتي بخواهد تحميل كند به يك اكثريتي، اين خلاف دموكراسي است كه شما به او عقيده داريد، خلاف آزادي است، خلاف همه انسانيت است».36بنابراين از آنجا كه «عقل» خود يكي از منابع فقه به شمار ميآيد و اعتبار و حجيت آن نه در طول كتاب و سنّت كه در عرض آن است، و چون عقل حكومت تحميلي اقليت بر اكثريت را برنميتابد، نميتوان آن را مستند به دين كرد. بلكه در صورت وجود نصوص نقلي بر خلاف حكم عقل، بايد از راهكارهاي مختلف به رفع تعارض پرداخت.1. غلام غير خدا مشو، چرا كه خداوند تو را آزاد آفريده است. (نهجالبلاغه، نامه 31، ش 87).
2. ايها الناس ان آدم لم يلد عبدا و الامة و ان الناس كلهم احرار. (الوافي، ج 14، ص 20).
3. بلغة الفقيه، ج 3، ص 221.
4. العناوين، ج 2، ص 561.
5. كشف الغطاء، ص 37 و نيز الحق المبين، ص 145؛ عوائد الايام، ص 529؛ مكاسب شيخ انصاري، ص 153.
6. به موجب اصل «السلطة» مردم مسلط بر اموال خويش هستند و كسي نميتواند بدون اذن مالك در اموال ديگران تصرف كند. مبناي فقهي اصل فوق حديث معروف «الناس مسلطون علي الموالهم».
7. مباني حكومت اسلامي، ص 187 و نيز جوادي آملي، ولايت فقيه، ص 147.
8. صحيفه نور، ج 4، ص 166.
9. مستدرك نهجالبلاغه، ج ، ص 30، باب 2.
10. بحار، ج 88، ص 8.
11. صحيفه نور، ج 5، ص 34 و 110.
12. همان، ص 149.
13. همان، ج 7، ص 122.
14. همان، ج 3، ص 52.
16. همان، ج 10، ص 35.
17. همان، ج 7، ص 123.
18. همان، ج 7، ص 122.
19. حماسه حسيني، ج 3، ص 207.
20. پيرامون انقلاب اسلامي، ص 66.
21. تاريخ كامل، ج 3، ص 93؛ تاريخ طبري، ج 3، ص 456، موسسه الاعلمي.
22. نهجالبلاغه، خطبه 168.
23. كتاب سليم بن قيس، ص 182، به نقل از دراسات في ولاية الفقيه، ج 1، ص 508؛ بحار، طبع قديم.
24. شيخ مفيد، الارشاد، ص 116.
25. صحيفه نور، ج 3، ص 141 و 149.
26. برخي از حقوقدانان در تعريف حقوق طبيعي مينويسند: «مجموعه اصول و قوانيني است كه فطرت، آنها را در عقل و منطق انسان قرار داده است و قانونگذار بايد كوشش كند كه اين اصول را كشف و اداره امور و قوانين بشري (حقوق موضوعه) را بر پايه آن قرار دهد». (دكتر منوچهر موتمني، آزاديهاي عمومي و حقوق بشر، ص 189).
27. ر. ك: همان، ص 189؛ نكته قابل ذكر اين كه رگههاي حقوق طبيعي را ما ميتوانيم در فلسفه يونان باستان مانند سقراط، افلاطون و رواقيون بيابيم.
28. نظام حقوق زن در اسلام، ص 141. البته ايشان منشأ فطري بودن حقوق طبيعي را استعدادهاي خدادادي و مقام خلافت الهي انسان ذكر ميكند و چون غرب بدان معتقد نيست، طرح و پذيرش حقوق بشر را توسط آنان صوري ميداند. ر. ك: همان، ص 136؛ 6؛ مجموعه مقالات، ص 74.
29. ر. ك: جوادي آملي، ولايت فقيه، ص 124.
30. «ان اصالة الاباحه و الخلو عن الاحكام الاربعة فضلا عن مطلق الجواز فيما لم يترتب عليه ضرر و لم يمل عليه تصرف في حق بشر ممادلت عليه الاخبار و ظهور الشمس في رابعة النهار و عدّه الصدوق من دين الاماميه». (كشف الغطا، ص 34).
31. صحيفه نور، ج 4، ص 283.
32. همان، ج 2، ص 97 و 132.
33. همان، ج 4، ص 251.
34. همان، ج 3، ص 141.
35. همان، ج 8، ص 148.
36. همان، ج 10، ص 35.