دموكراسي و انديشه اصلاحي(قسمت سوم): سيد قطب و مودودي در چالش با انگاره دموكراسي
دكتر عظام تميمي منصور مير احمدي سيد قطب (1966 - 1906) - در سال 1954 زنداني شد و در سال 1966 آزاد گشت از نيمهي دههي 50 نظريه پرداز برجستهي اخوان المسلمين گرديد. نكات اساسي كتابش - كه در پاسخ به آزار اخوان توسط ناصر نوشته شد - پس از شكست اعراب در نبرد با اسرائيل، در سال 1967 ميلادي استقبال بسيار گستردهي مردم رو به رو شد. او تز «جاهليت» را - كه اسلام با هدف رها ساختن جهان از آن پديد آمد - ارايه داد.1 نظامهاي اجتماعي را به دو دسته تقسيم كرد: نظام اسلام و نظام جاهليت، نظام جاهليت جاهل و فاسد بود و پيش از بعثت حضرت محمد(ص) در عربستان وجود داشت. در آن زمان، انسانها انسانهاي ديگر را - كه به عنوان معبود تغيير چهره داده بودند - تقديس ميكردند. قطب جامعهي مسلمانان عصر خود را به دو بخش قلمرو اسلام و قلمرو جاهليت تقسيم ميكرد. او در اين باره مينويسد: جاهليت اكنون نه فقط در غرب سرمايه دار و شرق كمونيست وجود دارد، بلكه به جهان اسلام نيز سرايت كرده است. تمامي آنچه كه پيرامون ما وجود دارد، جاهليت است. تخيّلات مردم، باورها، آداب و رسوم، سنتها، منابع فرهنگ، هنر و ادبيات، قوانين و مطبوعات و حتي بيشتر آنچه ما فرهنگ اسلامي، مراجع اسلامي، فلسفهي اسلامي و انديشهي اسلامي ميدانيم، بخشي از پايههاي اين جاهليت است.2 سيد قطب با الهام از اين نظريهي مودودي (79 - 1903) با تسلط جاهليت بر جوامع اسلام، مسلمانان واقعي خود را در حالت جنگ با مرتدها يافتند، نتيجه گرفت كه مسلمانان واقعي بايد در درون جامعهي ملحدان، نوعي «ضد - جامعه» پديد آورند و چنين نوشت: «ما امت مؤمنان هستيم كه در جامعهي جاهلي زندگي ميكنيم.» هيچ چيز ما را به اين دولت يا جامعه مرتبط نميسازد و زنجير وفاداري و تبعيت از آنها را برگردن ما نميافكند. ما به عنوان امت مؤمنان بايد خود را در حالت جنگ با اين دولت و جامعه ببينيم.3 به هر حال، تا آن جا كه به دموكراسي مرتبط ميشود، قطب نظريهي خود را گسترش داده و در اين كار بسيار جلوتر از مودودي پيش رفت. او مفهوم دموكراسي را به طور كلي رد كرد و به عنوان مفهوم بيگانه، ناسازگار با دين و جاهلي محكوم ساخت. اصطلاح حاكميت - كه قطب هنگام استدلال عليه نظامهاي سياسي ساختهي بشر پيوسته به كار ميگيرد ـ در اصل توسط مودودي اختراع شد. مودودي اين اصطلاح را براي تمايز ميان جوامع جاهلي و اسلامي به كار ميبرد و ادعا ميكرد در وضعيت جاهلي كاخ سياست برپايهي «الي كمية البشريه» ساخته ميشود؛ و قرار گرفتن قدرت در دستان يك فرد، يك خانواده، يك طبقه يا عموم مردم اين حقيقت را تغيير نميدهد. او چنان توضيح ميدهد كه «قانونگذاري در اين نوع حكومت كاملاً در دست بشر است و همهي قوانين بر طبق اميال و منافع مبتني بر تجربه تصويب ميشوند. طرحهاي سياسي نيز اين گونه است. اين طرحها تنها آن گونه كه شوق به منفعت و فراهم ساختن منافع تعيين ميكند، ترسيم شده يا تغيير مييابند. در چنين حكومتي هيچ كلامي اولويت نمييابد و هيچ امري رونق نميگيرد مگر وقتي كه از سوي حيلهگرترين، چارهجوترين و تواناترين انسانها - كه به اوج نيرنگ و ستمكاري رسيدند و كنترل كامل را در اختيار دارند و به عنوان رهبران جامعهي خود به رسميت شناخته شدهاند ـ براي دروغپردازي مورد استفاده قرار گيرد.مودودي، به رغم همهي اين مطالب اسلام را به دليل برخورداري از نهاد شورا دموكراتيك ميداند. او به رغم ترديدها و احتياطهايش دربارهي كاركرد دموكراتيك ليبرالي غربي، درخواست كرد به دموكراسي فرصت داده شود تا در كشورهاي اسلامي آزمايش گردد.4 مودودي، با ملاحظهي وظيفهي مسلمانان در اصلاح نظام حكومت و مديريت، پيشنهاد ميكند ابزارهاي نيل به اين اصلاح يعني اخراج فاسدان و منحرفان قرار دادن درستكاران در جايگاه آنان مورد توجه قرار گيرد. مودودي دربارهي چگونگي اين تغيير ميگويد:«جز مشاركت در مبارزهي انتخاباتي از طريق تعليم و آموزش افكار عمومي در كشور و تغيير استاندارد مردم در انتخاب نمايندگان، هيچ راهي وجود ندارد. ما بايد سازوكار انتخابات را اصلاح كنيم و آن را از سرقت، فريب كاري و جعل سند پاك سازيم. ما ميتوانيم، با انجام دادن اين امر، قدرت را به انسانهاي درستكار و مشتاق توسعهي كشور بر اساس اسلام واگذار كنيم.»5 هنگامي كه شاگردانش از وي دربارهي كاستيهاي دموكراسي ليبرالي پرسيدند، پاسخ داد: به رغم وجود اين عيبها و نواقصي كه در همهي اشكال دموكراسي وجود دارد، اما اين اصل كه مردم از حق انتخاب، مؤاخذه كردن و... برخوردارند بايد همواره غالب باشد. زماني كه از او دربارهي شيوهي درست انجام دادن امور مردم پرسيده شد، با تندي جواب داد آيا كساني كه مسئول امور مردمند و از سوي آنها امورشان را اداره ميكنند، بايد با ارادهي مردم منصوب شوند تا تنها از طريق شورا و پس از كسب رضايت مردم مديريت و حكومت كنند و تا وقتي از اعتماد مردم برخوردارند، در منصب و قدرت خود پايدار باشند يا اين كه يك فرد يا گروهي خود را بر مردم تحميل كند، مسئوليت امور آنها را به عهده گيرد، بر اساس هوس خود امور را به انجام رساند و انتصاب و عزل آنها از اراده و كنترل مردم بيرون باشد؟6 او همچنين توضيح ميدهد كه كاستيهاي موجود در عملكرد دموكراتيك سه دليل عمده دارد. نخست اين فرض كه مردم منبع قدرت كامل و حاكميت مطلق هستند؛ در حالي كه در عمل و در هر دموكراسياي مردم تحت كنترل قدرتمندان قرار دارند و از سلطهي آنها رنج ميبرند.مودودي راه حل اسلام براي اين مشكل را چنين بيان ميكند:«اسلام اين نقص را در آغاز با تحميل محدوديت بر دموكراسي بر اساس قانون خداوند اصلاح ميكند. هم مردم و هم كساني كه مسئول اجراي امور آنها هستند مجبورند از قانون الاهي اطاعت كنند. از اين رو، مسئلهي استقلال مطلق - كه در نهايت به شكست دموكراسي ميانجامد - به وجود نميآيد».7 دليل دوم و سوم - كه مودودي به آنها استدلال ميكند- به استاندارد تحصيلات و ميزان آگاهي رأي دهندگان مربوط ميشود. در اين جا نيز اسلام راه حل ارائه ميدهد و تحصيل و آموزش مسلمانان را امري واجب معرفي ميكند.8 مودودي مدعي است براي اينكه دموكراسي ثمر دهد و به طور موفقيتآميز پيش رود، بايد به يك افكار عمومي قوي و هوشيار متكي باشد. او ميگويد: «اين افكار عمومي زماني به وجود ميآيد كه جامعه از افراد درستكاري شكل گيرد. افرادي كه به نظام اجتماعي درست و دعوت كنندهي به نيكيها گام مينهند.»9 مودودي با تصريح مجدد بر اين مطلب كه اسلام همهي قوانين و تعاليم ضروري را براي حفظ چنين ضمانتهايي تأمين ميكند، اعتقاد راسخ خود را چنين بيان ميدارد: «تا زماني كه اين ضمانت حفظ شود، دستگاه دموكراسي به طور موفقيتآميز عمل خواهد كرد. ممكن است هر زماني نقصي در اين دستگاه ظاهر شود؛ در اين موقعيت، بايد دستگاهي بهتر اصلاح آن را به عهده گيرد. كافي است به دموكراسي فرصت داده شود و تجربه گردد؛ زيرا از طريق تجربه ممكن است هر دستگاه ناكار آمد و ناقص را توسعه داد و به تدريج كامل كرد.»10 قطب با هر گونه سازش با دموكراسي مخالفت مينمايد. در آغاز، او مخالف دموكراتيك خواندن اسلام بود و حتي براي يك ديكتاتور عادلانه كه تنها افراد با فضيلت را از آزاديهاي سياسي برخوردار سازد، مبارزه ميكرد.قطب در تفسير سورهي شوري مينويسد: «دموكراسي - كه به عنوان يك شكل حكومت از مدتها قبل در غرب ورشكسته شده - چرا بايد به خاورميانه وارد شود؟» سيد قطب و شاگردانش، از جمله سعيد حوّا از سوريه و دكتر عبدالقادر ابو فارس از اردن، در برخورد با دموكراسي موضعي غرب ستيزانه پيش گرفتند. مباحث آنان بيانگر بيعلاقگي به خاستگاه، ماهيت و شرايط دموكراسي و يا ناسازگاري آن با ارزشهاي اسلامي است. در تمامي بحثهاي آنان، مفهوم انتزاعي دموكراسي با نگرش دموكراسيهاي غربي به مسائل جهان عرب و اسلام خلط شده است. بنابراين، رد دموكراسي از سوي آنان واكنشي عليه چيرگي غرب مينمايد.سعيد حوّا در ابتدا مينويسد: «دموكراسي، اصطلاحي يوناني و به معناي حاكميت مردم است. مردم منشأ و منبع مشروعيت هستند؛ به عبارت ديگر، قانونگذاري و حكومت با مردم است. در اسلام، بر خلاف دموكراسي، مردم توسط قوانيني كه خود ميسازند حكومت نميكنند. بر عكس مردم توسط نظام و مجموعهاي از قوانين خداوند حكومت ميشوند.او پيش از مرگش موضعي معتدلتر - كه بيشتر باز تاب تغيير نگرش روند كلي جنبش اسلامي بود - پيش گرفت و نوشت: «به نظر ما، دموكراسي در جهان اسلام در نهايت پيروزي اسلام را به ارمغان خواهد آورد. از اين رو، خود و برادرمان را از مبارزه با دموكراسي كاربردي باز ميداريم. در واقع، به نظر ما در خواست دموكراسي بيشتر، شيوهي عملي براي موفقيت اسلام در قلمرو اسلام است. دشمنان ما اين حقيقت را دريافتهاند و به همين دليل، به جاي دموكراسي، ديكتاتوري برقرار ساختهاند. بسياري از پيروان اسلام از ديدن دست آوردهاي مثبت دموكراسي ناتوانند. آنها تنها از چشم اندازي صرفا نظري و ايدئولوژيك به اين مسئله نگريستهاند نه از منظر اين واقعيت كه در دموكراسي اكثريت حكومت ميكند و ارزشهاي اكثريت مسلط است؛ و در هر كشوري كه اكثريت مسلمان وجود دارد، اسلام چيرگي مييابد. حتي زماني كه مسلمانان در اقليت هستند، اكثر موارد، دموكراسي به نفع آنها است.»11 سعيد حوّا در تغييري ناگهاني براي يك نظام جايگزين دموكراتيك كوشيد و اسلام گرايان را به پذيرش دموكراسي ترغيب كرد. او از اين كه اسلام گرايان نتوانستند از اوضاع و احوال دموكراتيك بسياري از كشورهاي جهان اسلام بهره گيرند، تأسف ميخورد و بر اين مطلب تأكيد ميورزد كه در جهان اسلام، دموكراسي مناسبترين شرايط براي موفقيت اسلام است. او مينويسد: «اسلام گرايان در جهان اسلام با دموكراسي مبارزه كردهاند؛ زيرا دموكراسي در مفهوم غربي حق دارد اشيا را حلال يا حرام سازد و اين امر با قاعدهي اثبات شدهي عدم جواز اجتهاد در برابر نص ناسازگار است. البته در اينجا مشكل اين است كه در صورت ناسازگاري بين اسلام و ايدئولوژيهاي ديگر بايد دريابيم، به منظور پيروزي و موفقيت اسلام، كدام سيستم بهتر است.12 سالهاي تبعيد حوّا از اوايل دههي 80 تا مرگ وي در عمّان پايتخت اردن(1988) براي تفكر اسلامي مشرقي دوران گذار بود. حوادث بسيار مهم اوايل دههي 80 در سوريه، به ويژه رويارويي نظامي رژيم و برخي از گروههاي اسلامگرا كه به خرابي شهر حمي و نابودي اخوان المسلمين انجاميد، جنگي كاملاً آشكار عليه همهي اشكال فعاليت اسلامي بود و تأثيري عميق و بلند مدت بر جنبشهاي اسلامي نهاد. پس از اين موقعيت رهبران و روشنفكران جنبش اسلامي سوريه - كه روند راديكال را هدايت كرده بودند - دريافتند ابزارهاي خشونتآميز تغيير فاجعه به بار ميآورد و رهيافت اصلاح راديكال جز شكست كامل دستآوردي ندارد.گذار از انديشهي راديكال مديون حوا و كساني است كه از آگاهي و بصيرت وي برخوردار بودند و او با انتقاد از نويسندگان اسلامي كه سرسختانه در مقابل فرايند دموكراتيك ايستادند، مينويسد: بي ترديد، در جهان اسلام، دموكراسي مناسبترين فضا براي پيروز شدن و سود بردن اسلام است.دموكراسي در هر جاي جهان اسلام كه وجود دارد، به اين معنا است كه در نهايت اسلام و اسلامگرايان پيروز خواهند شد و به اهدافشان خواهند رسيد».13 سعيد حوّا سپس براي خوانندگانش - كه در آن زمان اكثرا اعضا و هواداران اخوان المسلمين در كشورهاي خاورميانه بودند - از تصميم بنيانگذار جنبش حسن البنا براي شركت در انتخابات پارلماني سخن ميگويد. اين مطلب، همان گونه كه بسياري از اسلامگرايان طرفدار دموكراسي اذعان كردهاند، يك حادثهي بسيار مهم در تاريخ جنبش اسلامي است.او مينويسد: «وقتي حسن البنا تصميم گرفت در زندگي پارلماني شركت كند و نيز الهضيبي14 - كه خواستار احياي زندگي پارلماني در مصر بود ـ در شمار عاقلان و خردمندان جاي داشتند... مشاركت در انتخابات براي بهره بردن از زندگي دموكراتيك در ميان جنبشهاي اسلامي ناب مخرجي مشترك گرديده است. از اين رو، ما بايد در اعلام اين كه از ظهور دموكراسي در جهان اسلام نميترسيم، بلكه براي جهان اسلام دلهره داريم، دلير و صادق باشيم.15 سعيد حوّا تا آن جا پيش رفت كه به اسلام گرايان يادآوري كرد با افكار دموكراسي مرتكب خودكشي ميشوند: از آن جا كه اسلام گرايان از طريق معناي لغوي دموكراسي و نه مفاهيم ضمني و آثار بعدياش با دموكراسي مبارزه و دربارهي آن اظهار نظر ميكنند، خود نابود ميسازند؛ زيرا در سايهي نفي دموكراسي، بدترين رژيمها بر آنها چيره گشت و آنچه رهآورد غير قابل قبول دموكراسي ميخواندند، بر آنان تحميل كردند... چگونه اسلامگرايان ميتوانند از دموكراسي بترسند، در حالي ترس از دموكراسي تنها منجر به غصب آزادي و حكومت اقليت بر آنها ميانجامد؟ بايد به خاطر دموكراسي بترسند. تجربهي بشري تاكنون نشان داده است كه جز انقلابها و توطئههاي اقليت و خشونت، هيچ جايگزيني براي دموكراسي وجود ندارد. خطر پذيرش اين امور بسيار بيشتر از اعطاي آزادي انتخاب به افراد است.16 البته در نظر حوّا دموكراسي هدف نيست؛ بلكه ابزار دست يابي به شريفترين هدف، يعني اجراي حكومت اسلامي، است تجربه اثبات كرده است كه در امت اسلام، شر و آسيب دموكراسي از شر و آسيب غصب آزادي و حكومت اقليت - كه قبل از رسيدن به دولت اسلامي وجود دارد - كمتر است.1. م. البحّي، الفكر الاسلامي الحديث و سلاته بالاستعمار الغربي، 199 ص 206 - 209.2. Elie Kedouide, Politics in the Middle East (oxford, 1992), P.332.3. Dilip Hiro, Islamic Fundamentalism (London., 1989), p. 67.4. المودودي، الاسلام و الجاهليه، ج 2 (دارالتراث العربي، 1980) ص 14 و 15.5. E. sivan, Radicalislam medeival Theology And madern Politics P,85.6ـ المودودي الاسلام و الجاهليه، ج 2(دارالتراث العربي، 1980) ص 14 و 15.7ـ المودودي، اسلام في مواجهة التحديات المعاصر ترجمهي خليل العامدي، (كويت، دارالقلم، 1971) ص 249 ـ 252).8_ A. Mawdudi, waqi Al - Muslimin Wa Sabil An _ Nuhvdi Bihim, 3rd Ed. (Beiruy: Ar-Risala 1978), p.187.9. Ibid, p. 188.8_ A. Mawdudi, waqi Al - Muslimin Wa Sabil An _ Nuhvdi Bihim, 3rd Ed. (Beiruy: Ar-Risala 1978), p.187.9. Ibid, p. 188.10. المودودي، الاسلام في مواجهة التحديّات المعاصر، ص 250.11ـ همان ص 251.12ـ همان.13ـ همان، ص 251 - 252.14ـ همان.15. E. Sibam, Rafical Islam, Medieval Theology amd Modern Politics, Op. cit. P. 73.16. Sa'id Hawwa, Jundv Allahi TaJhtitan (Beiryt: Dar Ammar, 1988), P. 71.