پيشنگاه
در جهت نقل قصص قرآنى بههدف مدلپذيرى از الگوهاى برجسته انسانى، سرگذشت رادمردى از تبار انسانهاى بزرگ و برگزيده الهى را مطالعه مىكنيم كه نام شريفش 273 مرتبه در قرآن كريم ذكر شده و در خصوص آن جناب و قومش در هشتاد آيه و 26 موضع در سورههاى «انعام، اعراف، هود، حجر، انبيا، حج، شعراء نمل، عنكبوت، نجم، صافات، ص، ق، قمر و تحريم4» مطلب وجود داردآن جناب با همت والا و عزم و اراده و پشتكار مثالزدنى و روحيهاى اميدوار بهفضل پروردگارش، از مزرعه دنيا بهترين محصول را برداشت نمود، وى همانند بسيارى از مردم زمان خود در مملكت بابل در عصر و زمانه نمروديان ديده بهجهان گشود و علىالقاعده بايد مانند همان جماعت و در همان مسير انتخابى آنان حركت مىكرد اما او با اراده و عزم و اختيار خود و عنايات بىكران الهى راه ابراهيم بتشكن را برگزيد و بهنمرود و نمروديان پشت نمود و پس از آنكه بهابراهيم ايمان آورد با صداقت تمام، استقامت كرد، بهطورى كه براى حفظ ايمان و مكتبش بههمراه ابراهيم و خواهرش ساره در راه خدايش هجرت نمود و مشقت و سختى هجرت و آوارگى از وطن را تحمل نمود، سپس در كنار ابراهيم براى نشر مكتب توحيد بهتبليغ و ترويج يكتاپرستى پرداخت و هيچگاه دچار يأس و نوميدى نگشت، اگرچه پس از 30 سال تبليغ حتى يك نفر هم بهاو ايمان نياورد، اما دائماً بهتكليف و اداء وظيفه خود مىانديشيد، او با فضيلت و با كرامت بود، او صلاح دين و دنيا و آخرت قومش را مىخواست و مانند طبيبى دلسوز هيچگاه ازمداواى بيمارانش احساس خستگى و يأس نمىكرد، در ضمن او مانند ساير انسانهاى زمان خود از دنيا بهرهبردارى مىكرد، همانند ديگران كشت و زرع مىكرد، دامدارى مىكرد اموال قابل توجهى داشت اما كريم بود و مهماننواز، با مردم معاشرت مىكرد غريبهها را پناه مىداد و پذيرايى مىكرد، بههمين جهت مورد تهديد قوم خود قرار مىگرفت
بالاخره او كسى بود كه خدايش برتريش بخشيد نسبت بهعالميان و بر خلق رهبر و پيشوا قرارش داد، و كارهاى خداوند بىحكمت و دليل نيست، ما بهحول و قوه الهى با مطالعه آيات قرآن كريم و دورنماى كه قرآن از آن حضرت عرضه نموده است در صدديم تا آن جناب را بشناسيم تا راه وى و ساير انبيا و برگزيدگان الهى را پيش روى خود قرار دهيم چنانكه او نيز راه ابراهيم را ترجيح داد بر راهى كه تمامى مردم زمانه خود انتخاب كرده بودند و همين انتخاب صحيح مسير بود كه الطاف واسعه الهى را نصيبش نمود، آنان راه تكامل و ترقى و تعالى را بهبشريت نشان دادند حال نوبت ماست كه انتخاب كنيم و شكرگذار راهنمايى آنان شويم «انا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً» و اين نكته روشنتر از آن است كه نيازمند تحقيق و جستجو باشد كه خداوند هيچكس را بهاجبار و اكراه بههدايت يا گمراهى درنمىآورد بلكه اين اراده و اختيار انسان است كه وديعهاى است الهى در وجود انسان را بههر سو مىتواند بكشاند و از آنجا كه اراده و اختيار انسان در صورت دريافت آگاهى صحيح از مسيرهاى متفاوت مىتواند بهترين طريق را گزينش كند، ما بههدف دستيابى بهآگاهيهاى لازم از مسير رشد و تعالى بهمطالعهى زندگى انسانهاى رهيافته و متعالى در قرآن كريم پرداختهايم تا هم خود و هم شما خوانندگان گرامى بهويژه جوانان عزيز كه در آستانه انتخاب برترين مسيرند زمينه لازم و كافى براى تدبير و تفكر داشته باشند، اميد است خداوند متعال با فضل و كرم خود ما را در انتخاب برتر يارى نمايد
درود و سلام بر رهجويان طريق هدايت و سعادت
تهران، تابستان 81 - عيناللَّه ارشادى
نگاه اول
حضرت لوطع در نگاه تاريخ
1- مشخصات فردى يا شناسنامهاى و زندگينامه آن جناب2- زندگى در سدوم
3- خصوصيات منطقه مؤتفكات و مردم آن
1مشخصات فردى يا شناسنامهاى و
زندگينامه آن جناب
حضرت لوطبن هارانبن تارخ پسر برادر حضرت ابراهيمع مردى سبزچهره ميانه بالا سياهچشم و تنومند و بلند ساعد و نيرومند بود كه مدت 80 سال عمر كرد وى بهسال 3422 پس از هبوط حضرت آدمع در كشور بابل ديده بهجهان گشود، دوران كودكى و نوجوانى را در همانجا زيست و در همين دوران بر حضرت ابراهيمع ايمان آورد سپس بههنگام هجرت ابراهيمع بهعبارتى تبعيد آن حضرت بههمراه ابراهيم و ساره [خواهر لوط] بهطرف شام هجرت نمود و در مصر سكنا گزيند [بنا بر نقلى در حبرون شامات سكنا گزيد] و از راه دام و دامدارى معيشت مىكردند، ابراهيم و لوطع داراى چهارپايان و گوسفندان و اموال بسيارى گشتند، سپس از مصر بهسرزمين فلسطين و بيتالمقدس منتقل شدند و حضرت لوط از آنجا بهشهر «سدوم» كه از شهرهاى مؤتفكات بود، رفت [در خصوص هجرت لوطع از فلسطين بهسدوم دو قول است، اول اينكه بهعلت كثرت احشام ابراهيم و لوطع هر دو نمىتوانستند در يك منطقه باشند از اين رو لوط بهسدوم كه در نزديكى فلسطين كه در مرز كشور اردن قرار داشت، رفت كه از نظر احشام در تنگنا نباشند5 دوم ابراهيمع لوط را براى تبليغ شريعت خود بهسدوم فرستاد6] گفتهاند منطقه عمومى مؤتفكات كه قرآن كريم از آن نام برده از پنج شهر تشكيل شده بود، بهنامهاى «سدوم، صبغة، عمرة، دوماً و صعوة» كه سدوم بزرگتر از چهار شهر ديگر بود و حضرت لوط در سدوم مستقر بود و مىزيست و مجموعاً موتفكات چهارصد هزار نفر جمعيت داشت72زندگى در سدوم
حضرت لوط پس از آنكه بهشهر سدوم وارد شد، پس از مدتى با دخترى از آن قوم بهنام «واهله» ازدواج كرد كه از او چند فرزند بهدنيا آمد [اگرچه بهظاهر در هنگام عذاب قوم تنها دو دختر داشته است بهنامهاى «زعوراء و ريتاء8»] تا اينكه ميان همان قوم مبعوث بهرسالت شد و مدت 30 سال آن قوم را بهخداپرستى و توحيد و فضيلت اخلاقى و دورى از شرك و بتپرستى و رذايل اخلاقى دعوت نمود اما هيچكس حتى همسرش نيز بهاو ايمان نياورد و تنها دخترانش بهاو ايمان آوردند وى مردى سخى و مهماندوست بود و افراد غريب و تازهوارد بهشهر را پناه مىداد، اگرچه قوم بهخاطر رفتار زشتى كه با مهمانان داشتند بهلوط گفته بودند كه حق ندارى كسى را مهمان كنى و او را تهديد كرده بودند كه اگر مهمان بياورى با آنان همان رفتار ناپسندى را مىكنند كه با ديگران داشتند و در اين خصوص با همسر لوط هماهنگ كرده بودند كه هرگاه لوط كسى را مهمان نمود و او را پناه داد، قوم را از حضور مهمانان مطلع نمايد، چنانكه در خصوص ورود ملائك عذاب كه بهصورت جوانان زيبايى وارد بر لوط شده بودند چنين اتفاقى افتاد كه شرح آن خواهد آمد بالاخره لوطع تا شامگاه روزى كه قوم عذاب شد در ميان آنها زيست و قبل از نزول عذاب شامگاهان بهاتفاق دخترانش بهسوى ديار حضرت ابراهيم در منطقه فلسطين رفت و تا آخر عمر مباركش در آنجا ماند تا ديده از جهان فرو بست، و در قريه «كفربريك» در يك فرسخى مسجد خليل كه مقبره 60 پيامبر است دفن شد3خصوصيات منطقه مؤتفكات و مردم آن
منطقه عمومى مؤتفكات كه پنج شهر يا چهار شهر را شامل مىشد، در منطقه عمومى شامات در دشت اردن نزديك بهدرياچه معروف بحرالميت واقع شده بود اين منطقه پرآب و شبيه بهباغى بود كه از درختان و اشجار پوشيده شده بود اين شهرها در مسير راههاى تجارى و ترانزيستى قرار داشتند كه مسافران زيادى از آنجا مىگذشتند مردم اين شهرها بهعلت اينكه داراى باغاتى بودند و مسافران بهآنها خسارات مىزند و بهخاطر روحيه خساستى كه داشتند از اين وضعيت سخت ناراحت بودند و در صدد چارهاى بودند كه خود را از اين خسارت نجات دهند، شيطان از اين موقعيت سوءاستفاده كرد و بهشكل پيرمردى بر آنها گذر كرد و بهآنها گفت اگر مىخواهيد نجات پيدا كنيد با آنان كه شما را اذيت مىكنند و بر شما خسارت وارد مىكنند «لواط» كنيد تا ديگر با شما چنين نكنند، آن قوم ابتدا اين رأى را ناپسند دانستند اما بعد از مدتى گفتند خوب است رأى او را بيازمائيم شايد از خسارت مسافران نجات يابيم، آرامآرام عدهاى چنين كردند، تا اينكه اين عمل شيوع يافت و فراگير شد و عادت گشت براى آن قوم و بدون هيچ شرم و حيايى در حضور يكديگر چنين مىكردندبنابراين، ابتدا از اين عمل بهعنوان عاملى بازدارنده از خسارت مسافران استفاده مىكردند اما بهمرور از اين عمل براى ارضاء شهوات حيوانى خود استفاده كردند تا اينكه مستحق عذاب دردناك الهى شدند
حضرت امام باقرع مىفرمايد قوم لوط در بدايت اجتماع خود بهترين قوم بودند، شيطان آنها را فريب داد و همه بهتقليد كوركورانه تابع كردار زشت شدند و كار آنها بدين جا رسيد كه عذاب خدا آنها را رسواى دو جهان گردانيد
آنچه از اخبار بهدست مىآيد «قبيحترين و وقيحترين قوم، وبىادبترين و وحشىترين مردم جهان قوم لوط بودهاند كه در شهر سدوم مىزيستهاند، آنان مردمى بخيل، لئيم، مشوق رذايل اخلاقى، رسوا و مفتضح و بىحيا و گستاخ و راهزن بودند و زشتترين عمل آنها همانا لواط و مساحقه بود يعنى مردان آنها با پسران و زنان آنان با دختران دفع غريزه جنسى مىكردند كه نسل آنها قطع مىشد اگرچه عذاب هم نمىشدند!!9