مشكلاتدموكراسيدرانديشهيسياسيعرب (قسمت دوم)
محمدعابدجابري1 محمدتقيكرميمحمد كريشان: اندكي بيش به اين نكته اشاره كرديد كه بسياري از مفاهيم ارزشي، مانند كثرت گرايي و دموكراسي تنها در حوزهي خصوصي؛ يعني قلمرو روشنفكران يا نخبگان جامعه متداول و رايج است و به حوزهي عمومي يا اعماق جامعهي عربي راه نيافته است، اكنون اين روشنفكران را مقصر ميشماريد. بنابراين، اگر اين مفاهيم نخبهگرا هستند و از سوي ديگر نخبگان مقصر، پس چه بايد كرد؟ چگونه ميتوان آگاهي سياسي نويني بوجود آورد؟ يعني درست مانند كتاب مشهور شما «گفتمان معاصر عرب» كه در آن گفتمان سياسي و فكري جهان را نقد كرديد ـ اين كتاب در سال 1982 منتشر گرديد و اخيرا به چاپ ششم هم رسيد ـ چگونه ميتوان گفتمان عربييي ابداع كرد كه اين بار معاصر باشد؟ (مراد از معاصر، معناي اخير و متداول آن است).محمد عابد جابري: ما مانند بافندهي يك پارچه، نميتوانيم تفكر يا گفتمان را توليد كنيم، بلكه تمام پرسشهايي كه مطرح ميشود و حتي اين گفتوگو كه در آن به بيان مشكلات و كاستيها ميپردازيم، همه به منزلهي زمينه سازي است. از اين رو، به نظر من هر چه بر ميزان اين گفتوگوها بيفزاييم و كتابهاي بيشتري را در اين زمينه تاليف، يا ترجمه كنيم، باز هم نميتوانيم گفتماني را پيريزي كنيم. در حال حاضر، ما نيازي به ترجمهي كتابهايي در زمينههايي كه ذكر شد، نداريم و اين كه در روزنامهها يا رسانههاي جمعي پيوسته برخي از مفاهيم دشوار و عميق را بازگو كنيم، كافي نيست و بايد به پيشينهي اين مفاهيم و نحوهي تكامل آنها توجه كرد. همچنين ضروري است كه در درون ميراث خود، وجوه و مفاهيم مشترك با اين ارزشها را بيابيم؛ زيرا اين ارزشها تنها به قلمرو فرهنگ معاصر غرب اختصاص ندارد.اگر يادتان باشد، اندكي پيش اين پرسش را مطرح كردم كه چه تعداد از عربها كتاب جمهوري افلاطون را خواندهاند؟ به رغم گذشت بيست و پنج قرن از نگارش كتاب جمهوري، اين كتاب همچنان كتابي زنده است و در هر زمان كه خوانده شود، در آن، همان مفاهيمِ ظلم، استبداد و عدالتجويي را خواهي يافت. كتاب ماكياولي با وجود شهرت بدي كه پيدا كرده است، همچنان مورد قرائت و تفسير و تاويل مجدد قرار ميگيرد.اين سخن دربارهي شخصيتهاي فرهنگي ما، يعني كساني مانند ابن خلدون، ابن رشد و ابن تيميه نيز درست است، يعني بايد متون آنها نشر و قرائت شود و برخي از مفاهيم كه داراي ابعاد روشنگرانهاي هستند، استخراج شود و در زمينههايي كه بيان شد به كار گرفته شوند؛ زيرا ما با مسالهاي به نام فرهنگ روبرو هستيم كه درگذشته ريشه دارد و در ذهنيت و روح و هم چنين در رفتار انسان داراي فرهنگ، حاضر است. از اين رو جاي تعجب نيست، اگر امروز بشنويم، شخصي كه منادي دموكراسي است، فردا با تغيير شرايط تن به استبداد خواهد داد (اگر نگوييم خود به شخص مستبد تبديل خواهد شد.) محمد كريشان: بنابراين، ما پيش از هرچيز به بنيادي كردن اين مفاهيم نيازمنديم. اما در اينجا نكتهاي مهم به نظر ميرسد و آن اين كه در كشورهاي عربي مناديان دموكراسي، بيشتر مبارزان و انقلاب خواهان بودهاند تا متفكران؛ يعني در سالهاي گذشته بسياري از مبارزان چپ گرا يا ناسيوناليست و يا اسلامگرا را ديديم كه خواستار دموكراسي بودند و بسياري از آنان سالها زندان را نيز تحمل كردند. در مقابل، از ميان متفكران كسي را نديديم كه منادي و پشتيبان دموكراسي باشد و يا در تلاش باشد كه در عرصهي انديشهي سياسي معاصر، به مفهوم دموكراسي اصالت ببخشد. به نظر شما آيا چنين معضلي نيز وجود دارد؟ محمد عابد جابري: بله، در جهان معاصر عرب نيز ما با چنين مشكلي روبرو هستيم، حتي ميتوان اين حكم را براي تمام كشورهاي عربي تعميم داد. شرايطي كه جهان عرب از آغاز استعمار تاكنون تجربه كرده است، مبارزه عليه استعمار را ضروري مينمود. در حال حاضر نيز انبوهي از مشكلات، از جمله اسرائيل كه جهان عرب با آن روبرو است، موجب شده است كه عمل سياسي بر كار فرهنگي مقدم شود؛ زيرا استعمار بايد از كشورهاي عربي بيرون رود و فلسطين بايد آزاد شود.بنابراين طبيعي است كه مبارزهي سياسي بر فعاليت فرهنگي مقدم دانسته شود؛ يعني كار سياسي به وظيفهاي فوري و عاجل تبديل شده است كه طبعا اين امر، فعاليتهاي فرهنگي را محدود ميكند. در اين زمينه ميتوان به دليل ديگري نيز اشاره كرد و آن اين كه در دورههاي گذشته تعداد نخبگان اندك بود؛ يعني نخبگاني كه آموزشهاي جديد و حتي آموزشهاي سنتي ديده بودند بسيار اندك بودند، از اين رو، هر متفكري سياستمدار و در كار سياست بود و اگر به سياست نميپرداخت، كسي جاي او را پر نميكرد. اما امروز، وضعيت فرق كرده است؛ زيرا تعداد متفكران آموزش ديده رو به افزايش است تا آنجا كه ما امروزه با پديدهاي به نام بيكاري طبقهي متفكران روبرو هستيم(در اينجا ذكر اين نكته لازم است كه ظهور اين پديده پيامدهاي زيانباري نيز به همراه دارد). در هر حال شرايط كنوني سبب شده است كه متفكران تنها به فعاليتهاي فكري روي آورند و از ورود به عرصههاي ديگر سرباز زنند؛ يعني امروزه مسايل مادي يا غير مادي چندان فريبنده نيستند كه متفكر را از ادامهي فعاليت فرهنگي باز دارند، يا آنكه دچار وضعيت و شرايطي شوند كه خود را ناچار به كار توليد فرهنگ بيابند؛ يعني ناچار شوند براي اينكه پاينده و زنده ياد بمانند ـ در مقابل صاحبان ثروت كه غالبا با مرگ، نام آنها از يادها و خاطرهها زدوده ميشود ـ به عرصههاي فرهنگي روي آورند.بنابراين، امروزه شرايط بكلي عوض شده است و معتقدم كه نسل حاضر، به رغم انتقاد مردم از جوانان، در وضعيت بهتري قرار خواهند گرفت و ما از اين لحاظ در قياس با گذشته در شرايط بهتري بسر ميبريم.محمد كريشان: آيا اين خوشبيني شما بدين معنا است كه استبداد در كشورهاي عربي در حال نابودي است. در سالهاي گذشته در اكثر كشورهاي عربي شاهد برپايي انتخابات چند حزبي ـ چه براي مجلس و چه براي رياست جمهوري ـ بوديم. آيا اين نشانهي آن است كه زندگي سياسي ما در آينده از تكامل و گسترش بيشتري برخوردار خواهد شد؟ يا اينكه اين تغييرات را ظاهري و خالي از هرگونه محتواي اصيل و واقعي قلمداد ميكنيد؟ محمد عابد جابري: به نظر من، سير تاريخ به گونهاي است كه لزوم توجه به دموكراسي را واجب ميكند؛ زيرا تراكم رويدادها، حوادث و استعمار، ضرورت وجود قهرمان، رهبر و يا شخصيت فعال سياسييي را ميطلبيد كه در بهترين صورتها، «مستبد عادل» بود؛ يعني شخص نميتوانست تنها عادل تصور شود؛ زيرا بايد مستبد ميبود تا مردم پراكنده را پيرامون خود گردآورد تا رهبر و عادل باشد.اين انديشه آرماني بود كه به سختي ميشد آن را محقق كرد، اما به هرحال انديشهاي مطلوب بود و در آن هر نوع اختلاف يا دگر انديشي، انكار يا طرد ميشد. در اين آرمان اتحاد و چگونگي در همه چيز، ايدهاي مطلوب بود؛ زيرا شرايط گذشته اقتضا ميكرد كه هر رقيبي، بيگانه (اجنبي) قلمداد شود، بيگانهاي كه آشكارا قصد دشمني دارد، بر خلاف زمان ما كه اين گونه نيست.چالشهاي ايدئولوژيك نيز بسته بود؛ يعني يا ماركسيستي بود يا...، اما امروزه جهان دستخوش تغيير شده است و همپاي انقلابي كه در عرصهي ارتباطات و اصلاحات رخ داده است، همهي چيزها در معرض آشكارگي، يا عريان شدن هستند. اين روزها تبليغات ميخواهد در هر مكان بيبند باري را تجربه كند؛ گونهاي از پردهدري در اخلاق، جسم، سياست و تفكر. عريان گرايي هم مترادف با تفاوت و ديگر بودگي است؛ زيرا آشكار شدن؛ يعني انگشت نهادن بر تفاوتها و نمايش زيباييها و زشتيها.بنابراين، وضعيت كنوني با نماد «انار» تفاوت اساسي دارد. انار در گذشته، نماد ميوهاي بود كه از ظاهر زيباي آن نميتوان پي به درون آن برد. ميوهاي خموش و پنهادندار، پس از شكافتن آن ممكن است اناري خوب، يا بد باشد. اما در حال حاضر، دانههاي انار همه جا پراكندهاند اين بدان معنا است كه جهان تغييري اساسي پيدا كرده است و تمام معيارهاي گذشته نيز دگرگون شده است.محمد كريشان: در چند سال گذشته برخي از حكومتهاي عربي، خواسته، يا ناخواسته به نوعي مردم سالاري خاص روي آوردهاند. اين امر موجب پيدايش مجلس قانونگذار، پذيرش مخالفان و وجود نوعي كثرت گرايي سياسي (چه در فعاليتهاي پارلماني و چه در انتخابات رياست جمهوري) شده است. بعضي از صاحبنظران اين تغييرات را سطحي و نوعي ژستگيري سياسي و در نهايت عامل تحريف آگاهيهاي سياسي در كشورهاي عربي ميدانند. در مقابل، بعضي ديگر معتقدند كه همهي اين تغييرات (به رغم ناچيز بودن) به منزلهي نخستين گامها براي استقرار دموكراسي و كثرت گرايي، در حيات سياسي عربها محسوب ميشود. اگر بخواهيم با نگاهي راهبردي به مسأله بينديشيم، به نظر شما كداميك از اين دو احتمال بر ديگري رجحان دارد؟ محمد عابد جابري: پيش از هر چيز لازم است تذكر دهم كه واژهي «عرب»، «جهان عرب» و يا «كشورهاي عربي» بيش از اينكه منعكس كنندهي واقعيتهاي عيني باشند، بر معنايي ايدهآل دلالت ميكنند؛ زيرا تفاوت ميان ملل و دول عربي و نيز تجربههاي تاريخي كه پشت سر گذاردهاند، مسايل بسيار مهم و اساسييي است. از اين رو به نظر من كشورهاي عربي نبايد به صورت همزمان و با شتابي يكسان و يا در مسيري واحد به سوي دموكراسي گام بر دارند؛ زيرا هر يك از اين كشورها ويژگيهاي خاص خود را دارند. براي مثال در مراكش كثرتگرايي حزبي، از زمان استقلال به اين طرف، ممنوع نبوده است (جز در دورههاي معين كه آزادي بيان محدود و روزنامهها و احزاب برچپده شدند). بنابراين ميتوان گفت: مراكش، از دير باز كشور گروهها و احزاب مختلف بوده است. در پارلمان مراكش، بازار مناقشات همواره داغ است و فضاي اين كشور به اندازهي كافي، آزادي بيان، كثرت گرايي و اختلافات را تجربه كرده و ميكند، اما با اين همه گمان نميكنم كه هيچ يك از مردم مراكش معتقد باشند كه ما به مرحلهي استقرار دموكراسي گام نهادهايم.محمد كريشان: امّا اين عين تناقض است.محمد عابد جابري: چرا تناقض؟! دموكراسي امر محدود و معيني نيست. حكومت در مراكش پارلماني است و رييس آن رهبر حزب معارض است، اما همهي مامي دانيم كه حكومت وي اختياراتي ندارد، ما فاقد دموكراسي هستيم و خواستار تحقق آن ميباشيم و براي استقرار آن به مبارزهي خود ادامه ميدهيم. وضعيت مغرب از اين ديدگاه خوب است؛ داراي اتحاديههاي مختلف احزاب واقعي است و حاكميت در دست اشخاص، يا افراد معيني نيست.در كشورهاي ديگر وضعيت متفاوت است اين بدان معنا نيست كه كشورهاي ديگر بايد به همان راهي بروند كه مراكش رفته است. هر كشوري وضعيت ويژهي خود را دارد و چه بسا كه در آينده الجزاير به كشوري دمكراتيكتر از مراكش تبديل شود. اين غير ممكن نيست. براي اين منظور بايد تمام عواملي كه دموكراسي، عدالت، انصاف، آزادي و احترام حقوق فردي را تحقق ميبخشند، به كار گرفت و نيز بايد همواره به اين نكته توجه داشت كه دموكراسي به معناي اين است كه حاكم، بخشي از قدرت خود را به مردم واگذار كند. اين امر در كشورهاي عربي تحقق نيافته است.محمد كريشان: آيا در اين فرايند دگرگوني، نقش عمده از آن احزاب عربي است يا خير؟ محمد عابد جابري: به استثناي كشور مراكش كه آن را كاملاً ميشناسم و نسبت به احزاب ملي آن اطلاعات وسيعي دارم، ولي ميدانم كه همهي اين احزاب داراي پيشينه و ريشه هستند و در روستاها و در اتحاديهها حضور مستمر دارند، در ساير كشورهاي عربي احزاب وجود واقعي ندارند؛ بلكه گروههايي متشكل از نخبگان و ارباب منافع هستند كه هيچگونه پيوندي با مردم ندارند. در حالي كه در مراكش آداب و رسوم كهني وجود دارد، براي مثال حزب ملي، حزب استقلال و يا حزب اتحاد سوسياليستي در تمام طبقات اجتماعي رخنه كردهاند، در عرصهي اجتماعي نيز در قالب موسسات حزبي، انجمنها و... حضوري چشمگير دارند.اما به طور كلي، در جهان عرب وضعيت احزاب اين گونه نيست. احزاب در ساير كشورهاي عربي، همچنان در طبقات فوقاني جامعه حركت ميكنند، از اين رو نخستين وظيفهاي كه بر دوش دارند اين است كه در اعماق جامعه رخنه كنند؛ به ميان مردم بروند تا بتوانند حكومت را تحت فشار قرار دهند و جامعه را دگرگون سازند.محمد كريشان: آقاي جابري متشكرم محمد عابد جابري: من هم سپاسگزارم.
1. ترجمهي مصاحبهاي كه شبكهجهاني الجزيره، در تاريخ 12/12/2000 با محمد عابد الجابري انجام داده است.