مشكلات‏دموكراسي‏درانديشه‏ي‏سياسي‏عرب - مشکلات دموکراسی در اندیشه ی ‏سیاسی عرب (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مشکلات دموکراسی در اندیشه ی ‏سیاسی عرب (1) - نسخه متنی

محمد عابد جابری؛ مترجم: محمدتقی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید









مشكلات‏دموكراسي‏درانديشه‏ي‏سياسي‏عرب

محمدعابدجابري محمدتقي‏كرمي

محمد كريشان: از تمامي سخناني كه در آستانه‏ي هزاره‏ي سوم در زمينه‏ي تحولات كنوني و آينده‏ي جهان، گفته مي‏شود، فهميده مي‏شود كه وظيفه‏ي نخبگان فكري، اين است كه پيش از سياستمداران به ابداع گونه‏اي از انديشه‏ي سياسي نوين عربي دست يازند و وضعيت ذاتي عرب‏ها و شرايط بين‏المللي آنان را كاملاً در نظر داشته باشند و بر ضرورت ايجاد و تعميق دموكراسي و حقوق بشر، تأكيد كنند.

بي گمان «محمد عابد جابري» متفكر پرآوازه‏ي مغربي و نويسنده‏ي كتاب «انديشه‏ي معاصر عرب»، از كساني است كه انتظار مي‏رود، در ابداع انديشه‏هاي سياسي نوين عربي، مشاركت فعالانه‏اي داشته باشد.

محمد عابد جابري، در سال 1936 ميلادي در مراكش ديده به جهان گشود و به ترتيب در سال‏هاي 1967 و 1970، فوق ليسانس و دكتراي خود را در رشته‏ي فلسفه از دانشكده‏ي ادبيات مراكش اخذ كرد. وي از سال 1967 ميلادي تاكنون در سِمَت استاد فلسفه و انديشه‏ي عربي ـ اسلامي، در همان دانشگاه مشغول به تدريس مي‏باشد.

تاكنون كتابهاي زيادي از جابري منتشر شده است، از جمله: «اضواء علي مشكل التعليم في المغرب»، «مدخل الي فلسفة العلوم»، «من اجل رؤية تقدميه ببعض مشكلاتنا الفكرية و التربويه»، «نحن و التراث؛ قراءات معاصرة في تراثنا الفلسفي» «تكوين العقل العربي» «بنية العقل العربي؛ دراسة تحليليّه نقدية لنظم المعرفة في الثقافه العربية»، «المغرب المعاصر؛ الخصوصيه و الهوية»، «الحداثة و التسمية»، «اشكاليات الفكر العربي المعاصر»، «العقل السياسي العربي؛ محدداته و تجلّياته»، «حوار المشرق و المغرب»، «التراث و الحداثة؛ دراسات و مناقشات»، «فكر ابن خلدون؛ العصبية و الدولة»، «رجهة نظر نحو اعادة بناء قضايا الفكر العربي المعاصر»، «المسأله الثقافية»، «الديمقراطية و حقوق الانسان»، «مسالة الهوية، العروبة الاسلام و الغرب»، «المثقفون في الحضارة العربية؛ محنة ابن حنبل و نكبة ابن رشد»، «الدين و الدوله و تطبيق الشريعه»، «المشروع النهضوي العربي؛ مراجعة نقدية»، «حفريات في الذاكراة من بعيد» و «ابن رشد؛ سيرة و فكر، دراسة و نصوص».

آقاي جابري، به عنوان نخستين پرسش، با آغاز هزاره‏ي سوم، اين سخن ـ درست يا نادرست ـ پيوسته در محافل مختلف شنيده مي‏شود كه به طور كلي نظم نوين جهاني و جهاني شدن، جهان را به سوي دموكراسي و آزادي بيش‏تر پيش مي‏برد. به نظر شما، آيا اين روند جهاني، مي‏تواند به استقرار دموكراسي در كشورهاي عربي و در وهله‏ي نخست به عرصه‏ي انديشه‏ي سياسي عربي كمك كند؟ محمد عابد جابري: پيش‏بيني وضعيت بيست سال آينده بسيار دشوار است؛ زيرا ما درعصري زندگي مي‏كنيم كه اكتشافات علمي، در سطوح مختلف علوم زيستي، اخترشناسي، فيزيك و... بسيار زياد است و هم‏چنين در عرصه‏ي تمدن و آنچه كه اين روزها به آن جهاني شدن گفته مي‏شود نيز توجه عمده به استقرار و گسترش دموكراسي است و گاه به صورت شعارهاي مختلف و گاه در قالب برخي طرح‏هاي عملي ارايه مي‏شود. اين مسايل بسيار قابل توجه و البته شك برانگيز است؛ زيرا اتفاق نظر گرگ و ميش در امر واحد، اين شك را در انسان بوجود مي‏آورد كه شايد در پس پرده مسايلي در جريان باشد.

محمدكريشان: در اين معادله چه كسي گرگ و چه كسي ميش است؟ محمد عابد جابري: مراد اين است كه هم امريكا و غرب و هم كشورهايي كه زير سلطه‏ي آنها هستند (جهان سوم)، خواهان دموكراسي هستند، آيا خواسته‏ي هر دو طرف يكي است؟ يا اين كه هر كس معنايي متفاوت را در نظر دارد؟ در حال حاضر تفسير دموكراسي موجب بروز اختلافات زيادي شده است، نه تنها ميان امريكا و جهان سوم، بلكه ميان امريكا و اروپا نيز اختلاف نظرهاي جدي بوجود آمده است، با اين حال، همه به سوي تحقق دموكراسي گام بر مي‏دارند. اما نبايد در اين زمينه اغراق به خيالبافي كنيم و بيش از اندازه خوش بين باشيم، بلكه ضروري است كه مشكلات را نيز در نظر گرفته و تمام جوانب را بررسي كرده تا در نهايت گرفتار يأس و نااميدي نشويم.

تذكر اين نكته لازم است كه صد سال پيش در اروپا حتي كساني همانند ماركس، يا متفكران ليبراليستي با نگاهي اخلاقي استعمار را ارزيابي مي‏كردند و بر اين باور بودند كه استعمار، در نهايت براي كشورهاي عقب افتاده، نوسازي و آزادي را به ارمغان خواهد آورد (براي مثال استعمار هند كه در آن روزها اختلاف برانگيز شده بود) و حتي در قرن هيجدهم دخالت عوامل استعمار غرب در كشورهاي جهان سوم را عامل پيشرفت و نوسازي و رهايي كشورهايي مي‏دانستند كه همچنان در بند ميراث قرون وسطا گرفتار بودند. به هر حال، با گذشت زمان، ابعاد مخرب و زيانبار استعمار بر همگان روشن گرديد و همه دريافتند كه استعمار نه تنها عامل پيشرفت نبوده است، بلكه عامل بازدارنده و عقب ماندگي بسياري از كشورها نيز بوده است.

محمد كريشان: بنابراين، شما نگرانيد كه سخن از ضرورت ايجاد دموكراسي در كشورهاي جهان سوم با كشورهاي عربي ـ كه اين روزها بسيار شنيده مي‏شود ـ همين سرنوشت را در پي داشته و يا مثلاً انديشه‏ي دموكراسي تنها براي انگيزه‏هاي منفعت‏طلبانه مطرح شود؟ اگر چنين باشد، چگونه مي‏توان جنبه‏هاي مفيد و مطلوب را از جنبه‏هاي منفي و زيانبار تفكيك كرد؟ محمد عابد جابري: منظور من اين است كه اين گونه مسايل را مشخص كنم، نمي‏خواهم در ورطه‏ي «انديشه‏ي توطئه» گرفتار آيم، زيرا در اين زمينه استراتژي‏هاي متعددي وجود دارد و هر كشور و سرزميني براي تحقق خواسته‏هاي خود استراتژي معيني را دنبال مي‏كند. به نظر من، بايد با نگاهي كلي به مسايل نگريسته شود، تا به هنگام برخورد با واقعيت‏هاي عيني و سخت گرفتار يأس و نااميدي نشويم، براي مثال به قرن گذشته اشاره كردم، همه‏ي ما مي‏دانيم كه در آن روزها با ظهور شخصيت‏هايي مانند سيد جمال، محمد عبده، عاشور بن شميل، كواكبي و لطفي السيد، تحولي در انديشه‏ي سياسي نوين كشورهاي عربي شكل گرفت و براي بيان اين گونه مفاهيم، زبان تازه‏اي ابداع شد.

در آن دوره گفتمان سياسي، از گونه‏اي انديشه و آموزه‏ي روشنگري قرن هيجدهم غرب تغذيه مي‏كرد، اما هنوز زمينه‏ي گسترش و تحول آن به طور كامل بوجود نيامده بود، به يكباره وضعيت دگرگون شده و عرب‏ها و چه بسا تمام جهان وارد دوران ايدئولوژي سوسياليستي و كمونيستي شدند و دموكراسي، انديشه‏اي مبتذل و پرداخت به آن ناپسند تلقي گرديد. همچنين دهه‏هاي چهل، پنجاه و حتي شصت را به ياد داريم كه دموكراسي شعاري ارتجاعي و بورژوازي شمرده مي‏شد.

محمد كريشان: و يا در بهترين صورت، گونه‏اي سرگرمي فكري قلمداد مي‏شد.

محمد عابد جابري: نه گونه‏اي از سرگرمي كه حتي نوعي واپس‏گرايي، يا ارتجاع به حساب مي‏آمد؛ زيرا به علت تسلط تفكر سوسياليستي، كمونيستي و ماركسيستي، دموكراسي را محصول بورژوازي مي‏دانستند. فرض بر اين بود كه سوسياليسم، دموكراسي و كمونيسم مراحل سه‏گانه‏ي تكاملي هستند كه از پس هم مي‏آيند. امروزه، ديگر اثري از اين برداشت‏ها بر جاي نمانده است. در دهه‏ي شصت و حتي در دهه‏ي هفتاد، معضل اساسي متفكران، بويژه در جهان سوم، اين بود كه چگونه مي‏توان در كشورهاي عقب مانده، بدون گذر از مرحله‏ي سرمايه‏داري به مرحله‏ي سوسياليسم رسيد؟ گويي سوسياليسم تنها راه حل و يگانه راهي بود كه بايد در آن گام نهاد، بنابراين مسأله‏ي اساسي براي آنان، بررسي شرايط و عواملي بود كه زمينه‏ي ورود آنها به سوسياليست را مهيا كند؛ يعني همان شرايطي كه ماركس و انگس در مورد طبقه‏ي كارگر بيان كرده بودند. امروز پس از گذشت سي، يا چهل سال، شعارهاي ديگري مطرح مي‏شود و آن اين است كه چگونه مي‏توان به دموكراسي رسيد؟ و پرداختن به كمونيسم و يا رسيدن به حكومت كمونيستي، ناپسند و حتي مبتذل پنداشته مي‏شود. از اين رو، نتيجه مي‏گيريم كه انتقال از شعاري به شعار ديگر، تنها در حكم انتقال از واژه‏اي به واژه‏ي ديگر است. شعار چيست؟ شعار، واژه‏اي، انباشته از رؤياها و خواست‏ها و يا مجموعه‏اي از تحليل‏ها است.

محمد كريشان: در دوره‏هاي گذشته، آنچه در ادبيات سياسي عرب ـ بويژه در ميان نيروهاي معارض ـ به منزله‏ي مبارزه‏هاي دموكراسي خواهانه شناخته مي‏شد، وظيفه‏اي سخت و دشوار بود، اما امروزه، زمينه‏هايي بوجود آمده كه سخن گفتن درباره‏ي دموكراسي، انواع آزادي‏ها، كثرت گرايي و انتخابات آزاد در زمره‏ي ادبيات رايج بين‏المللي جاي گرفته است. به نظر شما، آيا اين تحولات زمينه‏ي مبارزه براي ايجاد و گسترش دموكراسي در كشورهاي عربي را آماده‏تر مي‏سازد؛ يا اينكه مشكلات جديدي بوجود مي‏آورد؟ محمد عابد جابري: شكي نيست كه زمينه را مساعد مي‏كند. اما من معتقدم كه اين امر تنها به حوزه‏ي نخبگان محدود مي‏شود و به حوزه‏ي عمومي نمي‏رسد؛ زيرا سخن گفتن از دموكراسي در تلويزيون، كتابها و يا در عرصه‏هاي جهاني در مردم عرب تأثير چنداني ندارد؛ چون اكثر آنها و حتي بسياري از روشنفكران عرب، همچنان از فرهنگ و آموزه‏هاي گذشته ـ البته همراه با برخي عناصر جديد ـ تغذيه مي‏كنند و يا با آموزه‏ها و انديشه‏هاي جديد آشنا مي‏شوند كه كاملاً غربي است و تنها در آن فرهنگ و سرزمين كارآمد و مؤثر است، اين امر نمي‏تواند زمينه‏ي مطلوب و مساعدي را براي گسترش دموكراسي فراهم كند.

چنانكه مي‏دانيم، «دموكراسي» در غرب پس از بر آمدن دوران روشنگري مطرح شد؛ يعني در دوراني كه نه از تلويزيون خبري بود و نه از راديو، حتي روزنامه‏ها نيز در سطحي محدود منتشر مي‏شد. اما مدرنيته ميراثي همگاني و همه‏جايي است، براي مثال امروزه با مفاهيمي چون «تسامح»، «جامعه‏ي مدني»، «قرارداد اجتماعي» و «حقوق بشر» كم و بيش آشنا هستيم و همه روزه درباره‏ي آنها مطالبي مي‏خوانيم و يا چيزهايي مي‏شنويم، همه‏ي اين مفاهيم به زندگي و ادبيات غرب راه يافته است و آنان اين مفاهيم را در كتابهاي ادبيات دوره‏ي دبيرستان مي‏خوانند و نوشته‏هاي ديدرو، روسو، مونتسكيو و يا هايز از منابع درسي آنان شده است و پيوسته درباره‏ي آنها به بحث مي‏پردازند. اما در كتابهاي درسي ما تا به امروز ـ طبق اطلاعاتي كه من دارم ـ چنين انديشه‏هايي تدريس نمي‏شود، دانشجويان در دانشگاه‏هاي كشورهاي عربي، اين انديشه‏ها را مصرف مي‏كنند، بدون اينكه زمينه، يا پشتوانه‏اي براي آن وجود داشته باشد، امروزه رسانه‏ها همگاني شده‏اند، اما اين امر كافي نيست؛ زيرا در آنها ايده‏هاي ياد شده به صورت كالاهاي مصرفي عرضه مي‏شود.

محمد كريشان: آيا مشكل تنها در جنبه‏هاي آموزشي ـ پرورشي است، يا اينكه در پيشينه‏ي تاريخي و فرهنگي كشورهاي عربي نيز وجود دارد؟ زيرا در اين صورت بايد گفت كه تاريخ ما، تاريخي استبدادي بوده و ما از مفاهيمي چون، تسامح و احترام به حقوق ديگران غافل بوده‏ايم.

محمد عابد جابري: خير، مشكل در هر دوي اينها است. نمي‏خواهم در اين‏باره احكام كلي صادر نموده و بگويم تاريخ ما استبدادي بوده است؛ زيرا تاريخ غرب نيز استبدادي بود و از اين نظر هيچ تاريخي در دنيا بي‏نقص نبوده است. اما نكته‏ي مهم اين است كه در غرب، به قرون وسطي تنها به منزله‏ي مرحله‏اي از تاريخ نگريسته مي‏شود كه از آن عبور كرده‏اند و به دوراني جديد، يا انديشه‏اي نوين رسيده‏اند، در حالي كه در كشورهاي ما، متون ادبي‏يي كه در كتابهاي دوره‏ي ابتدايي تدريس مي‏شود متون ادبي زيبايي هستند كه در قالبي بسيار زيبا، انديشه‏ي استبدادي را ترويج مي‏كنند و عرصه‏هاي آموزشي و پژوهشي ما كاملاً از متوني كه بيانگر انديشه‏هاي دموكراسي باشد ـ حتي به صورتي كه در قرون وسطي رايج بود ـ خالي مانده است. براي مثال، گمان نمي‏كنم كه انديشه‏ي سياسي دموكراتيك در كشوري، بدون مطالعه و تحقيق اساسي بر روي متون و يا منابع سياسي استحكام يابد. چه كسي از ما عرب‏ها، كتاب «جمهوريِ» افلاطون را خوانده است و چه كسي مقدمه‏ي ابن خلدون را مطالعه كرده است. اكنون، شرح ابن رشد بر جمهوريِ افلاطون را منتشر كرديم، اما هيچ كس به آن وقعي نمي‏نهد.

چه بسيار آسان است كه كسي شعارهايي را مطرح كند و معتقد باشد كه تاريخ را دگرگون خواهد كرد. اما اين شعار محقق نمي‏شود؛ مگر اينكه از پيشينه و ريشه‏هاي تاريخي ما آگاهي داشته باشد. و بتواند به اين وسيله مردمان را گرد خود جمع كند.

محمد كريشان: اما تاكيد بر نقش مؤسسه‏هاي آموزشي ـ تربيتي، به منظور خلق آگاهي جديد و يا مجموعه‏اي از ارزش‏ها و انديشه‏هاي مشخص مشكلاتي را بوجود مي‏آورد؛ زيرا به طور كلي اين گونه مؤسسات تابعي از دولت‏ها و سياست‏هاي رسمي يك كشور هستند. با تغيير وزير، تغيير مي‏كنند؛ يعني هر وزيري، طرح‏هاي آموزشي و تربيتي خاص خود را اجرا مي‏كند و مطابق با خواست‏هاي خود به آن سمت و سو مي‏بخشد. به بيان ديگر، اگر بپذيريم كه در كشورهاي عربي، غالب مؤسسه‏هاي دولتي نسبت به دموكراسي و آزادي، اعتقادها و برداشت‏هاي متفاوتي دارند و گاهي نيز اساسا به آن بي‏اعتقادند، چگونه مي‏توان مؤسسه‏ي آموزشي ـ تربيتي عربي‏يي به وجود آورد كه مروج ارزشها و يا مفاهيمي باشد كه نسبت به آنها بي اعتقاد است؟ محمد عابد جابري: اگر بخواهيم با اين ديدگاه به مسايل نگاه كنيم و حكم فوق را براي همه‏چيز تعميم دهيم، ديگر نه مي‏توان از تغيير، يا پيشرفت سخن به ميان آورد و نه مي‏توان در اين زمينه به عملي دست يازيد، و نه... بحث ما درباره‏ي ماهيت مؤسسه‏هاي آموزشي ـ تربيتي است كه طراحي برنامه‏هاي آن، نه در دست رييس حكومت است و نه در دست وزير، بلكه برنامه‏هاي آموزشي، بازرسي و تدريس كتابهاي درسي، بيش از هر چيز با خود موسسه‏هاي آموزشي مرتبط مي‏شود. بنابراين مسأله‏ي اساسي، شايستگي و آگاهي استادان و معلمان است.

البته مي‏دانم، مثلاً تدريس كتاب «طبائع الاستبداد» در برخي كشورهاي عربي ممنوع است، اما معمولاً اين شخص حاكم نيست كه كتاب را خوانده و سپس حكم به ممنوعيت آن داده است. بلكه در اين ميان، روشنفكران چاپلوسي وجود دارند كه كتاب را خوانده و آن را ممنوع كرده‏اند.

(ادامه دارد)

























/ 1