رويكردهاي رهيافت اسلامي جنبش دانشجويي - رویکردهای رهیافت اسلامی جنبش دانشجویی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رویکردهای رهیافت اسلامی جنبش دانشجویی - نسخه متنی

غلامحسن مقیمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید









رويكردهاي رهيافت اسلامي جنبش دانشجويي

غلامحسن مقيمي

از اوايل دهه‏ي 1330 كه دوره‏ي احياي اسلام در تاريخ تفكر ايران است، جنبش دانشجويي ايران، ايدئولوژي اسلام را براي حركت‏هاي ضد استعماري و استبدادي خود برگزيده است. با اين حال، از سال 1332 به بعد گروه‏ها و طيف‏هاي متفاوت دانشگاهي ما سعي نمودند تا اسلام را با برخي‏آموزه‏هاي فرامرزي، تفسير و يا تلفيق كنند. بدين لحاظ، مي‏بينيم كه در اين دوره، چهار جريان عمده‏ي فكري ظهور مي‏كنند كه دست كم، دو نوع آن التقاطي بوده و سعي دارند اسلام را با ليبراليسم و ماركسيسم تركيب نمايند. جريان فكري سوم، سلطنت ايرانشهري است و در نهايت جريان فقهي ـ ولايي ظهور مي‏كند كه تلاش دارد تا جنبش دانشجويي را در چارچوب آموزه‏هاي اجتهادي فقها، سازماندهي كند.1

1 ـ جريان التقاطي محافظه كار

مهم‏ترين مشخصه‏ي اين جريان فكري «تلفيق آموزه‏هاي اسلامي با انديشه‏ي دموكراسي و علوم جديد» است. از آن جا كه اين گروه به لحاظ سياسي شعار تحديد حدود «قدرت سلطنت» را در چارچوب قانون اساسي مشروطه طرح نمودند، جريان محافظه كار و يا اصلاح طلب ناميده شدند و به لحاظ اين كه نتوانستند بين اصول دموكراسي و مباني اسلامي تلفيق منطقي ايجاد نمايند، جرياني التقاطي شدند. به همين دليل مورد حمايت حوزه‏هاي علميّه واقع نشده و در نتيجه از پايگاه توده‏اي گسترده‏اي برخوردار نگشتند، لذا حوزه‏ي فعاليت آن‏ها در بين قشر محدودي از دانشجويان خلاصه گرديد.

در هر صورت، اين جريان استمرار جريان ملي‏گرايي است كه ذكر آن گذشت؛ منتها پس از سالهاي 1332 كه به طور آشكار انديشه‏هاي اسلامي در عرصه‏ي مبارزات و جنبش‏هاي اجتماعي رو به گسترش نهاد، اين جريان نيز با يك جمع‏بندي در اصول ايدئولوژيك و شيوه‏هاي مبارزه با استبداد، در صدد جبران ضعف و كاستي‏هاي گذشته برآمد و استراتژي مبارزه را تغيير داد، لذا توانست تعداد بيشتري از دانشجويان مسلمان را سازماندهي و رهبري كند.

2 ـ جريان التقاطي انقلابي

اگر خاستگاه فكري جريان التقاطي محافظه‏كار را «ليبراليسم» تصور كنيم، خاستگاه التقاطي انقلابي، «ماركسيسم» خواهد بود. بنابراين همان‏گونه كه جريان قبلي با توجه به آموزه‏هاي ليبراليسم، اصلاحات ديني را انجام مي‏داد، اين جريان نيز با توجه به آموزه‏هاي ماركسيسم سعي مي‏نمود تا جريان مبارزه با استبداد و امپرياليسم را انقلابي ترسيم نمايد.

اين جريان، به خاطر موضع‏گيري‏هاي راديكالي و نفي حكومت سلطنتي، به سرعت در بين اقشار مختلفي از جوانان نفوذ نمود وبخش‏هايي از بدنه‏ي جنبش دانشجويي ايران را تحت تأثير خود قرار داد. اين جريان برخلاف جريان قبلي كه بر شعارهاي آزادي، برابري و مساوات پاي مي‏فِشُرد، بر شعارهاي عدالت، مساوات و برادري اصرار داشت كه در ظاهر با مباني اسلام سازگارتر بود.

اگر چه جريان فكري انقلابي در بعد سلبي گام‏هاي مؤثري برداشته بود، ولي در بعد ايجابي همانند جريان فكري قبلي نتوانست بين اسلام و آموزه‏هاي ماركسيسم، تلفيق متجانسي ايجاد كند، لذا از حمايت پايگاه‏هاي مذهبي برخوردار نگرديد و در نهايت، پس از تجربه‏ي فراز و نشيب‏هاي بسيار در طي مبارزات خود، در جريان جنبش دانشجويان مسلمان به حاشيه رانده شد.

در هر صورت، اگر سمبل جريان فكري قبلي«نهضت ملي» باشد، سمبل جريان التقاطي انقلابي «سازمان مجاهدين خلق ايران» است كه با تحريف منابع اسلامي ـ خصوصا «نهج البلاغه» ـ به تبيين ايدئولوژي اسلام براي نيل به اهداف خاصي تلاش مي‏كرد.

3 ـ جريان سلطنت ايران‏شهري

اين جريان در مقايسه با دو جريان پيشين از گستردگي و نفوذ كمتري برخوردار بود. انديشمندان سلطنت ايران‏شهري در مواجهه با احياي ارزش‏هاي اسلامي، نگاه خود را به آموزه‏هاي پيش از اسلام متمركز نمودند و به باستان‏شناسي فرهنگي ميراث ايراني بازگشت كرده آن را رنگ و لعاب اسلامي دادند و شعارهايي نظير «سلطنت وديعه و موهبت الاهي است» يا «شاه سايه‏ي خداست» را مطرح نمودند.

انديشه‏ي ايران شهري بر خلاف دو جريان گذشته در تعارض با انديشه‏ي «حكومت سلطنتي» قرار نداشت، بلكه با بازگشت به آموزه‏هاي تمدّن پادشاهي ايران باستان، پايه‏هاي سلطنت حكومت پهلوي را تثبيت كرده و براي آن نوعي مشروعيت ملّي را جست‏وجو مي‏نمود ؛ بدين جهت، اين جريان دانسته يا ندانسته آب به آسياب استبداد داخلي مي‏ريخت.

در هر صورت، ميزان نفوذ اين جريان فكري در حركت‏هاي دانشجويي بسيار محدودتر از دو جريان گذشته بوده است.

4ـ جريان فقهي يا اجتهادي

اين جريان كه بنيان آن در درون حوزه‏هاي علميّه است، هم زمان با ورود انديشه‏هاي غربي و شرقي، به خاطر رسالت حفاظت از ميراث اسلامي، از خود واكنش نشان داد. جريان فقهي از سال 1332 كه دوره‏ي «احياي انديشه‏ي اسلامي» و بحران «ايدئولوژي‏هاي نامتجانس وارداتي» است، در عرصه‏ي جنبش‏هاي اجتماعي فعّال مي‏شود و نقش حساس و تاريخي خود را در جنبش‏هاي اسلامي معاصر به عهده مي‏گيرد.

قابل ذكر است كه جريان فكري اجتهادي در تاريخ معاصر ايران، به رويكردهاي متنوعي ظهور و بروز يافت، اما در نهايت، جريان فقهي امام خميني(ره) به خاطر ويژگي‏هاي خاصّي كه داشت توانست خلأ و بحران ايدئولوژيك عصر را به نحو شايسته و بايسته‏اي پُر كند و بالطّبع ديگر قرائت‏هاي فقهي مجالي براي ظهور نيافتند.

اجتهاد در مكتب امام خميني(ره) ـ كه بعضا «اجتهاد لازم» نيز ناميده مي‏شود ـ ضمن درك اصيل و عميق از اسلام، با مسايل و چالش‏هاي مبارزات و جنبش‏هاي اجتماعي ارتباطي منطقي ايجاد كرد. اين جريان فكري با توجه به آموزه‏هاي روشنگرانه‏ي امام خميني(ره)، اسلام را به مثابه‏ي مكتبي جامع و نظام‏وار مي‏ديد كه بدون وام‏گيري از مكاتب غرب و شرق، قادر به پاسخ‏گويي مسايل و مشكلات جديد جامعه‏ي اسلامي بود. در واقع، اگر سه جريان فكري گذشته معتقد به دين حداقلي بودند، اين جريان معتقد به دين حداكثري بود و لذا، هرگز اسير مفاهيم وارداتي مدرنيته نشد و نه تنها شعارهاي افسوني تمدّن غرب، دل و دين از او نربود، بلكه بر عكس شعار بازگشت به هويت اصيل اسلامي را وجهه‏ي همّت خود قرار داد.

در هر صورت، اين جريان فكري با آگاهي از نواقص رويكردهاي سه‏گانه‏ي فوق، در صدد رفع آن‏ها برآمد؛ بنابراين ضمن نفي حكومت سلطنتي، از مشي محافظه‏كاري فاصله گرفت و ضمن پذيرش قرائت اصيل و عميق امام خميني(ره)، از التقاط و تلفيق ناموزون انديشه‏اي مصون ماند. بدين ترتيب، از گسست با توده‏ي مردم و روحانيت پرهيز نمود و هماهنگ با ديگر قشرهاي جامعه، توانست تحت رهبري واحد، تحوّلي شگرف در روند انقلاب اسلامي ايجاد كند. دراين باره «پروفسور حامد الگار» توضيح مي‏دهد:

اين جانب معتقدم انقلاب ايران در روند ايدئولوژيك و حركت فكري خود، از مسير اصلي منحرف نشده است و اين بخش موفقيت خود را مديون مشي رهبري است. حضرت امام خميني(ره) در پياده كردن و صيانت از ارزش‏ها و ميراث انقلاب درست و دقيق عمل كرد.2 بدين ترتيب، جريان فكري فقاهتي، تنها به نفي و سلب حكومت پاتريمونيال، اكتفا نكرد، بلكه با توجه به رهنمودهاي امام خميني(ره) حكومت اسلامي را با «شبكه‏ي قدرت بسيار جديد» و متناسب با حاكميت الاهي و آموزه‏هاي اسلامي ارايه نمود. بدين جهت، نه تنها با حاكميت سلطنتي مخالفت كرد، بلكه در مراحل بعد قانون اساسي مشروطه را نيز نفي نمود.

در هر صورت، بي‏نام امام خميني(ره) شناخت جريان فكري فقاهتي غير ممكن است، همان گونه كه بدون تئوري ولايت فقيه شناخت امام خميني(ره) غير ممكن است؛ لذا برخي اين جريان را «جريان فقهي ـ ولايي» ناميدند.

در هر صورت، ايشان هرگز دواي درد جنبش‏هاي اجتماعي ايران را در تجدّدطلبي غربي و عدالت خواهي شرقي نمي‏ديد؛ چرا كه به قول ميرزا حسن خان انصاري: «جوهريات اروپايي و آب و هواي قطبي و دريايي، با مزاج ايراني ضديّت تامّه دارد و جز مسموم شدن مملكت هيچ اثري ندارد. ايراني را بايد دواي ايراني داد».3 بدين ترتيب رمز موفقيت جريان فكري فقهي را بايد در شناخت ويژگي‏هاي اجتماعي و فرهنگي جامعه‏ي ديني ايران و پيوند اجتهادي آن با الزامات عصر مدرن جست‏وجو نمود؛ بدون آن كه بخواهيم به انديشه‏هاي وارداتي و نامتجانس اصالت قايل شويم.

بنابراين، جنبش دانشجويي ايران در مسير پرفراز و نشيب خود، هويت خود را در انديشه‏هاي اجتهادي امام خميني يافت و علي‏رغم مشكلات فراوان پس از پيروزي انقلاب اسلامي (همانند انقلاب فرهنگي، جنگ تحميلي، توسعه‏ي اقتصادي و در سال‏هاي اخير: مشكلات توسعه‏ي سياسي) همواره بر آرمان‏ها و انديشه‏هاي وي پاي فشرد و هرگونه «بازتعريف» و «بازگشت به خويشتن» را در چارچوب جريان فقهي ـ ولاييِ ايشان و جانشين شايسته‏ي وي جست‏وجو كرده و مي‏كند.

نتيجه:

جنبش‏هاي اجتماعي ازجمله جنبش دانشجويي ايران در مواجهه با پيشرفت تمدّن غربي و عقب ماندگي كشور، فراز و نشيب‏هاي زيادي را طي نموده است. اگر چه در پي اين فراز و نشيب‏ها؛ جريان‏هاي مختلف فكري ـ سياسي اعم از رهيافت‏هاي ليبرالي، سوسياليستي، ناسيوناليستي ظهور كردند، امّا در سال‏هاي دهه‏ي 1330، وقتي به تجربه معلوم شد كه هيچ‏كدام از گرايش‏هاي فوق داروي جامه‏ي ديني ايران نيست، بحران ايدئولوژي، سراسر محافل روشنفكري را احاطه نمود. در پي آن ديگر بحث از «عقب ماندگي» نبود، بلكه «زوال و انحطاط» و در پي آن «علل انحطاط مسلمين»4 پرسش اصلي آن زمان گرديد. در پي آن «احياي تفكر اسلام» گفتمان اصلي قرار گرفت و كم كم اثر جريان‏هاي غير مذهبي كم‏رنگ گرديد.5 امّا ديري نگذشت كه انديشه‏هاي التقاطي با رنگ و لعاب اسلامي، فعاليت خودشان را آغاز كردند، اسلام‏خواهان اجتهادي طرح جديدي از «حكومت اسلامي» را ترسيم نمودند كه دستمايه‏ي اصلي آن بحث‏هاي نظري امام خميني تحت عنوان «ولايت فقيه» با مباني فقهي ـ فلسفي‏محور بود. اين تئوري به لحاظ اثباتي آنقدر مستدل بود كه توانست قريب به اتفاق انقلابيون (خصوصا جنبش دانشجويي) را جذب نمايد؛ به لحاظ سلبي نيز شعارهاي ايشان آنقدر پيشرو بود كه توانست ديگر شعارها را به حاشيه برانَد.


1. براي آگاهي بيشتر مراجعه كنيد به: تأملات سياسي در تاريخ تفكر اسلامي، مجموعه مقالات، جلد اوّل، تحولات فكري ايران و انديشه‏ي انقلاب اسلامي، محمّد شفيعي فر، تهران، نورحكمت، 1374، ص 199.

2. حامد الگار، هفته‏نامه‏ي صبح صادق، چهارشنبه 12 بهمن 1379، ص 9.

3. ميرزا حسن خان انصاري، نوشدارو يا دواي درد ايرانيان، 1330 ه··.ق، ص 60

4. مرتضي مطهّري، انسان و سرنوشت، تهران، صدرا، 1369، ص (3).

5. حميد عنايت، انديشه‏ي سياسي در اسلام معاصر، ترجمه‏ي بهاءالدين خرمشاهي، تهران، خوارزمي، 1365، ص 129.

/ 1