گفتوگويتمدنها؛ مباني و چارچوب نظري
سيد صادق حقيقت نظريهي گفتگوي تمدنها، با توجه به چالشهاي نظريِ نظريهيِ برخورد تمدنها ارايه شد. «توين بي»، قبل از «هانتينگتون»، در سال 1947 در كتاب «تمدن در بوتهي آزمايش» از برخورد و جنگ بين تمدنها سخن ميگويد.1 به اعتقاد هانتينگتون با پايان گرفتن جنگ سرد، دوران رقابتهاي ايدئولوژيك خاتمه مييابد و دوران جديدي به نام «عصر برخورد تمدنها» آغاز ميشود. او تمدنهاي زندهي دنيا راهفت تمدن بزرگ «عربي، كنفوسيوسي، ژاپني، اسلامي، هندو، اسلاو ـ ارتدكس، امريكاي لاتين و احتمالاً تمدن آفريقايي» ميداند. براين اساس، نهايتا دو تمدن اسلام و كنفوسيوس، روياروي تمدن غربي (ومسيحي) خواهند ايستاد و بالاخره، تمدن غربي پيروز خواهد شد.2 فارغ از انتقاداتي كه به نظريهي فوق وارد است.3 ميتوان گفت كه نظريهي برخورد تمدنها بر مباني ذيل استوار است: اختلاف تمدني اساسي است؛ در تمدنها فرهنگها الويت دارند؛ خود آگاهي تمدني در حال افزايش است؛ تجديد حيات مذهبي، وسيلهاي براي پر كردن خلاء هويّتِ در حال رشد ميباشد؛ ويژگيهاي اختلافات فرهنگي تغيير ناپذيرند؛ خطوط گسل بينتمدنها، امروزه جايگزين مرزهاي سياسي و ايدئولوژيك دوران جنگ سرد شده است و اين خطوط، جرقّههاي ايجاد بحران و خونريزياند؛ خصومت هزار و چهارصد سالهي اسلام و غرب در حال افزايش است و روابط ميان تمدن اسلام و غرب، آبستن حوادثي خونين ميباشد.4 براساس اين فرضيه، منبع اصلي برخورد در جهان نوين، نه ايدئولوژي است و نه اقتصاد؛ بلكه شكافهاي عميق ميان افراد بشر، شكل «فرهنگي» و «تمدني» خواهد داشت. در واقع، در آينده خطوط گسل در ميان تمدنها، خطوط نبرد خواهد بود.اولين ويژگي گفتگوي تمدنها براساس مطالب فوق، اولويت دادن به فرهنگ و تمدن است. «ويل دورانت» ميگويد: «ظهور تمدن هنگامي امكانپذير است كه هرج و مرج و ناامني پايان پذيرفته باشد. برخي، فرهنگ را وجه معنوي و غيرمادي زندگي جوامع، و تمدن را وجه مادي و عيني آن دانستهاند. «پروفسور علي مزروعي» ميگويد: «فرهنگ، نظامي از ارزشهاي پيوسته و وابسته است كه ميتواند برداشتها، داوريها، ارتباطات و رفتارها را در هر جامعهاي شكل دهد. تمدن، فرهنگي است كه در طول زمان، تداوم، گسترش و نوآوري دارد، تا آن كه به يك حيات معقول اخلاقي جديد ارتقا يابد.5 «اسلامي ندوشن» نيز بين فرهنگ و تمدن اين چنين تمايز قايل ميشود: «اگر چه تمدن و فرهنگ با هم مرتبطاند، ولي ملازمه ندارند. جوامع بسياري وجود دارد كه ممكن است فرهنگ در آنها به پايينترين درجه تنزّل يافته باشد. اما در عين حال متمدن باشند، اما در عين حال متمدن باشند بنابراين، همانگونه كه «متمدن بيفرهنگ» وجود دارد، «با فرهنگ بي تمدن» نيز وجود دارد.6» جدا از تعاريف مختلف فرهنگ، ميتوان گفت كه فرهنگ يك ميل يا كشش دروني و ذاتي است كه در انسان با تكيه بر چهار ميل اصلي (حقيقتجويي، نيكي، زيبايي و كمالطلبي) و با استعانت از قواي حس، خيال، وهم و عقل و ابزار مادي به صور گوناگون(مانند علم و فلسفه، اخلاق و ادب، هنر و زيبايي، و دين و ايمان) ظهور كرده و همواره در حال آرايش است. به هر حال، بايد گفت تمدن، مرزي وسيعتر از فرهنگ دارد.با توجه به تمدني و فرهنگي بودن نظريهي گفتگوي تمدنها است كه ضرورت تبيين مباني فلسفي مسألهي ديالوگ و گفتگو آشكار ميشود.گفتگو، امري است كه حداقل ميان دو طرف روي ميدهد، لذا اين مسألهي فلسفي مطرح ميشود كه اين «ديگري» چگونه قابل شناسايي است7؟ اصولاً دعوت به گفتگو مستلزم پذيرفتن موجوديّت طرف مقابل است، زيرا نوعي صلحجويي و روابط مسالمتآميز را به همراه دارد. كسي كه حقّانيت صرف را به خود ميدهد و همواره در صدد «القاي» مواضع بر حق خود به ديگران است و هيچگونه نسبيّتي را در شناخت خود نميپذيرد، به واقع نميتواند دم از گفتگو بزند. اگر نظريهي برخورد تمدنها به ظاهر به تمدنها اصالت ميدهد، امّا واقعيتي سياسي را در پشت پرده پنهان كرده است8؛ در صورتي كه نظريهي گفتگوي تمدنها واقعا به فرهنگ و تمدن اصالت ميدهد. گفتگو نيز بر خلاف رويارويي (Clash) بر امور ذيل مبتني است: برابري (گفتگو از موضع برابر) تنوع فرهنگها، زمينه ساز همكاري توجه به زمينههاي مشترك براي شروع گفتگو در جستجوي دوستي و همبستگي به دنبال ايجاد تفاهم مشترك و آگاهي اصيل ايجاد پلهاي ارتباط بين طرفها تحمل و مشاوره شفافيت براي همكاري و سازندگي مفيد براي همه طرفهاي گفتگو مستلزم عقل و نقد و اخلاق تبادل كلام صاحبنظران و صاحبان انديشه غناي تمدنها با گفتگو استراتژي كلانِ صلح عادلانه و پايدار9.اگر نظريهي گفتگوي تمدنها را بر صلح و دوستي، و نظريهي برخورد تمدنها را بر تعارض تمدنها مبتني كنيم، بايد نظام بينالمللي را براساس تصور اوّل صلحآميز، و بر اساس تصور دوم همراه با تضاد و درگيري توصيف نماييم. بر اين اساس، «سيد محمد خاتمي» در مصاحبهي خود با شبكهي CNN، عقلانيت مفاهمهاي را به جاي عقلانيت ابزاري پيشنهاد نمود و اظهار اميدواري كرد كه ديوار بي اعتمادي بين ايران و امريكا به تدريج برداشته شود. پيشنهاد وي در خصوص گفتگوي تمدنها به اين دليل توسط پارلمان اروپا و مجمع عمومي ملل متّحد پذيرفته شد كه پيام صلح را براي بشريت به همراه داشت.مجمع عمومي سازمان ملل متّحد در تاريخ 13/8/1377، به اتفاق آرا پيشنهاد رييس جمهوري ايران را در مورد نامگذاري سال 2001 ميلادي به عنوان سال «گفتگوي تمدّنها» تصويب كرد.اگر چه گفتگوي تمدنها براي تبديل شدن به يك «نظريه» راهي طولاني در پيش دارد، امّا به هر حال بر عامل تمدن و فرهنگ تأكيد دارد و احتمالاً مفهوم «منافع ملّي» و واحدهاي ملّي (ملّت و كشور) را به طوري رقيق ميكند كه به طور مثال، ايران و امارات و عراق بتوانند در قالب يك تمدّن ظهور پيدا كنند. گفتگوي تمدّنها يك قدم بالاتر از گفتگوي اديان قرار دارد، چرا كه علاوه بر همزيستي و تعامل اديان و احقاق حقوق اقليّتها، به ساختار دروني و بروني جوامع نيز توجّه دارد.1. مقالهي حاضر ترجمهاي است از مصاحبهي شبكهي جهاني «الجزيره» با جان اسپوزيتو كه در تاريخ 28/7/2001 ميلادي در لندن انجام شد.