زندگی‌ نامه آقای کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگی‌ نامه آقای کافی - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زندگي‌نامة آقاي كافي

خطيب و واعظ شهير، حجة الاسلام و المسلمين حاج احمد كافي در سال 1315 هجري شمسي در شهر مقدّس مشهد، در خانواده‌اي مذهبي ديده به جهان گشود. پدر وي مرحوم ميرزا محمد كافي، فرزند حاج ميرزا احمد كافي يزدي، از علما‌ و روحانيون پرهيزگار و وارسته بود.

كافي در سال 1321، در سنّ شش سالگي، وارد دبستان شد. از ده سالگي در محضر حاج ميرزا احمد كافي يزدي به تحصيل علوم ديني پرداخت و در كسب رتبه‌هاي عملي و علمي بسيار كوشا و موفّق بود. وي پس از دو سال وارد مدرسة علوم ديني مشهد شد و در هجده سالگي به همراه جدّش براي ادامة تحصيلات علوم ديني، رهسپار نجف اشرف شده، در مدرسة «سيّد» زير نظر استاداني چون آيةالله خويي، آيةالله ‌سيد اسدالله مدني تبريزي، آيةالله حسين راستي كاشاني به تحصيل علوم ديني مشغول شد.

شيخ احمد كافي كه از آغاز با محبّت اهل بيت پرورش يافته بود، علاقة زيادي به حضور در مجالس امام حسين(ع) از خود نشان مي‌داد همين علاقه و حضور او در اين مجالس، در پي‌ريزي شخصيّت او به عنوان واعظ و خطيبي مشهور بسيار مؤثّر بود.

وي پس از مدّتي، از طرف آيةالله مدني، مأمور خواندن دعاي كميل در صحن امام حسين(ع) و دعاي ندبه در مدرسة سيّد شد.

بازگشت به قم

مرحوم كافي پس از مدّتي اقامت در نجف اشرف و تحصيل علوم ديني، به خاطر وضعيّت بد مالي پدر و براي كمك به خانواده، مجبور شد به قم بازگردد. او بر خلاف ميل خود -كه خواهان بازگشت به نجف اشرف بود- سه سال، در قم به ادامة تحصيل و در كنار آن، به منبر و موعظة مردم پرداخت.

او بارها به خاطر سخنرانيهاي محرّم، صفر و رمضان خود در قم، زنداني و يا تبعيد شد.

اقامت در تهران

شيخ احمد كافي در سال 1343 هجري شمسي، به خاطر درخواستهاي مكرّر مردم تهران و نياز شديد آن شهر به تبليغ دين و روشنگري در برابر ترفندهاي فاسدانة رژيم شاه به آنجا رفت و همزمان با سخنرانيهاي مذهبي در مساجد، در منزل خود نيز جلسات آموزش قرآن و تعليم و تربيت كودكان و نوجوانان و نيز مراسم دعاي كميل و ندبه را تشكيل داد.

ازدواج

حجة الاسلام كافي در سن 23 سالگي با فرزند مرحوم آيةالله سيد حسين شاهرودي كه از زاهدان و عالمان معروف مشهد بود، ازدواج كرد، ثمرة اين ازدواج، هفت فرزند بود به نامهاي:

رضا، محسن، مهدي، هادي، مجتبي، مليحه و حميده.

خدمات اجتماعي

تأسيس مهديّه: استقبال گسترده مردم تهران از جلسات سخنراني و مراسم دعاي كميل و ندبه، به طور گسترده و عدم گنجايش منزل ايشان، باعث شد كه وي ساخت مهديّه را پيشنهاد كند؛ كه با استقبال بازاريان و مردم روبرو شد. او با فروش منزل خود و كمك چهارتن از بازاريان خوشنام تهران و نيز عدّة زيادي از مردم، توانست زميني، چهارهزارمتري، در خيابان وليّ‌عصر، در تاريخ19 بهمن 1348 هجري شمسي با نام مهديّه خريداري كند، كه ساختمان اوّلية آن بيش از پانزده‌هزار نفر گنجايش داشت.

كمك به نيازمندان: اين كمكها به گونه‌هاي مختلفي صورت مي‌گرفت؛ مثلاً پرداخت كمكهاي نقدي و غير نقدي ماهانه به صدها خانوادة بي‌سرپرست و يا لوله‌كشي آب براي ده‌ها خانه در جنوب تهران و يا تأمين سوخت بعضي خانواده‌ها و فرستادن هدايايي چون كفش، لباس و…كه به مناسبتهاي مختلف انجام مي‌گرفت؛ اگر چه پس از مدّتي، مرحوم كافي به همين دليل و با عنوان كمك به خانوادة چريكها و خرابكاران، دستگير و زنداني شد.

پس از آزادي مرحوم كافي از زندان- كه سه ماه طول كشيد- ساواك، علاوه بر تعطيل همة برنامه‌هاي نيكوكارانة مهدّيه، وي را براي يك سال، به ايلام تبعيد كرد.

ساخت درمانگاه: از ديگر خدمات مرحوم كافي، ايجاد يك واحد درماني با كمك پزشك و چند پرستار بود كه در برآوردن نيازهاي پزشكي مردم محروم، بسيار نقش داشت.

اين واحد درماني كه در داخل ساختمان مهدّيه بنا شده بود، داروهايي را كه خود مردم به آنجا مي‌آوردند -كه گاه داروهاي بسيار كم‌ياب نيز بود- به رايگان، ‌در اختيار نيازمندان قرار مي‌داد.

ايجاد صندوق قرض الحسنه: بناي نخستين اين صندوق در واپسين روزهاي عمر مرحوم كافي گذارده شد؛ امّا فعّاليّت اصلي آن چندي پس از رحلت وي آغاز شد.

تأسيس حوزة علميّه؛ كه با استقبال خوب مردم روبرو شده و زير نظر هيأت مديره اداره مي‌شد.

خدمات در تبعيد: مرحوم كافي در زمان تبعيد، خدمات ارزنده‌اي را با كمك و هم‌ياري اهالي نيكوكار محل، به انجام رساند، تأسيس حوزة علميّه و ساخت مسجد، مدرسه و حمّام در شهر ايلام و ساخت و بازسازي چندين حمّام و مسجد در شهرهاي ديگر استان ايلام، چون: مهران‌غرب، دهلران، اسلام آباد غرب و روستاهاي اطراف، از آن جمله است.

وي همچنين در طول مسافرتهايش به شهرهاي گوناگون ايران بناي 72 مهديّه را با كمك اهالي محل پي‌ريزي كرد. او حتّي در عربستان سعودي نيز - كه هر سال براي حجّ به آن جا مي رفت - فعّاليّت داشت؛ كه كمك به سادات "نُخاوله" با هزينة نيكوكاران ايراني و احداث چاه آب در روستاي "اوريز" و ساخت چندين مسجد و مهديّه، بخشي از آن است.

ارادت مرحوم كافي به امام خميني(ره)

مرحوم كافي از ياوران انقلاب اسلامي ايران و مبارزه بر عليه حكومت شاهنشاهي بود و در اين راه بارها، در سخنرانيهاي خود، از امام خميني حمايت و او را به بزرگي ياد مي‌كرد. براي نمونه، در يكي از سخنرانيهاي خود، خطاب به حضرت امام، چنين مي‌گويد:

«آيةالله العظمي خميني! بزرگ مرجع شيعه، افتخار قرآن، افتخار اسلام، افتخار اهل بيت، افتخار دين،‌ افتخار روحانيت،‌ مدافع اسلام و شيعه! با توام آقا؛ قربانت بشم آقا! كنار قبر جدّت علي(ع) بگو: خدا! آقام كي مي‌ياد؟».

وي به خاطر همين‌گونه سخنرانيها، كه گاه با حمله به اسرائيل و مزدوران آمريكا نيز همراه بود، بارها دستگير و روانة زندان شدند. امام(ره) نيز- به گفتة كساني كه در نجف خدمت ايشان مي‌رسيدند و اخبار ايران را گزارش مي‌كردند- نسبت به جلسات مهدّيه اظهار علاقه كرده و حتّي براي كافي پيام فرستاده و ايشان را به ادامة جلسات تشويق مي‌نموده است.

مرحوم كافي همچنين، يكي از كساني بود كه با ترفند دشمن براي كم‌رنگ كردن مرجعيّت حضرت امام(ره) مبارزه مي‌كرد. براي نمونه، در پاي دو تلگراف كه از جانب "جامعة روحانيون تهران" و "جامعة اهل منبر خراسان" براي حضرت امام فرستاده شده بود، امضاي ايشان را مي‌توان ديد. متن تلگرافها چنين است:

«جامعة روحانيون تهران به امام خميني

بسم الله الرحمن الرحيم

محضر مقدّس حضرت آيةالله العظمي، آقاي خميني، مرجع عاليقدر تقليد- متّع ‌الله المسلمين بطول بقائه.

رحلت حضرت آيةالله العظمي حكيم را به حضور پيشواي عظيم الشّأن و جامعة روحانيت، تسليت عرض نموده، عظمت و پيشرفت اسلام و مسلمين را در ساية اقدامات و رهبريهاي آن مرجع عالي‌قدر و با همكاري روحانيّت، از درگاه خداوند متعال خواستاريم.»

«جامعه اهل منبر خراسان به امام خميني.

محضر مبارك حضرت آيةالله العظمي، جناب آقاي خميني - دام ظلّه العالي.

بار ديگر جامعة اهل منبر خراسان، پشتيباني كامل خود را از رهبران عالي مقام و آيات عظام و مراجع تقليد گرامي، در راه حمايت از احكام مقدّس قرآن و حفظ حوزه‌هاي علميّة نجف، قم،‌ مشهد و ساير بلاد،‌ اعلام مي‌دارند. مجاهدات خالصانة و نصايح مشفقانة زعماي عالي‌قدر روحاني، مخصوصاً حضرت آيةاللهي، همواره مورد توجّه و تأييد عامّة مسلمين، خاصّه ملّت جعفري ايران است.

از خداوند متعال توفيق خدمت به دين و اجراي اوامر رهبران ديني را مسئلت داريم.»

مرحوم كافي پس از ترور منصور (نخست وزير وقت) به جرم همدستي با گروه شهيد بخارايي، دستگير شده و شش ماه در زندان به‌سر بردند. ايشان همچنين در زمان وقوع حادثه پانزده خرداد، توسّط مأموران رژيم، دستگير و براي چند ماه، راهي زندان شدند؛ نيز در جريان شهادت آيةالله محمّدرضا سعيدي، در زندان رژيم شاه (سال 1349) نقش مؤثّري، در علني‌تر شدن مخالفتها و مبارزات داشتند؛ چنانكه ساواك مشهد در گزارش به تهران نوشت:

«طرفداران خميني، در شهر مشهد، تا تاريخ 22/3/1349 كه شيخ احمد كافي از تهران به مشهد آمده و خبر مرگ سعيدي را انتشار مي‌دهد،‌ جرأت اين‌كه به نفع خميني آشكارا و علناً تبليغ و فعّاليّت نمايند را نداشتند، ولي پس از آن فعّاليّت خود را علني كرده و…»

ايشان در طول فعّاليّتهايش، به نوشتن چند كتاب مشغول شد كه همه ناتمام ماند.

سفر اجباري

حضرت امام خميني، در نيمة شعبان سال 1357 با صدور بيانيّه‌اي خاطرنشان كردند كه شادماني و سرور بر روي اجساد به خون خفتة فرزندان اسلام و در حالي كه بسياري از عزيزان ملّت، در تبعيد و زندان و شكنجه بسر مي‌برند،‌جايز نيست؛ و از همة مردم خواستند براي ادامة نهضت و اعلان مبارزه با جنايات رژيم از بر‌پايي جشن و چراغاني خودداري كرده و برپايي مراسم عيد را به روزي واگذارند كه بنياد ظلم و ظالم را از بين ببرند.

اين بيانيّه باعث شد كه مرحوم كافي نيز مانند بسياري ديگر از مردم و روحانيون، از برپايي جشن و چراغاني،‌كه هر سال به گونه‌اي باشكوه در مهدّيه برپا مي‌شد، خودداري كنند، اما سازمان اطلاعات و امنيت كه از اين اقدام به ستوه آمده بود،‌مرحوم كافي را احضار كرده و ضمن مشاجرة لفظي و حتّي ضرب و شتم او را مجبور كرد كه يا جشن و چراغاني هرساله را ادامه دهد و يا تهران را ترك كند و به مشهد برود. مرحوم كافي نيز اگر چه قرار بود در روز نيمة شعبان، ساختمان بانك اسلامي و كتابخانة مهديّه را افتتاح كند، ‌ولي به خاطر پيروي از امام و همراهي با نهضت اسلامي، تهران را ترك كرد و ظهر روز پنجشنبه 30/4/1357 راهي سفر اجباري به مشهدّ مقدّس شد.

مرگ غير عادي

وي بعد از توقّف در شيروان و اقامة نماز صبح روز شانزدهم شعبان، به سفر ادامه داد، امّا در چند كيلومتري مشهد (آلاجوق) تصادف دلخراشي روي داد كه منجر به كشته شدن او و زخمي شدن خانواده‌اش شد. در اين تصادف كه در اثر برخورد چهار خودرو سواري با يك «ريُو ارتشي رخ داد، ‌شش نفر كشته و تعدادي نيز زخمي شدند كه توسّط مردم به بيمارستانهاي قوچان و مشهد منتقل شدند.

برادر مرحوم كافي (حاج حسن كافي) تصادف خودرو برادرش را ساختگي و نقشة رژيم مي‌خواند و اين نكات را نيز شاهد ادّعاي خويش مي‌آورد:

راننده مردي بود به نام جعفر عنابستاني (كارگر سابق چاپخانه) كه بر خلاف ميل مرحوم كافي و با اصرار خودش براي ايشان كار مي‌كرد.

در آن حادثه همة سرنشينان خودرو به گونه‌اي صدمه ديده بودند، مگر شخص راننده كه كاملاً سالم مانده بود.

خودرو او با يك «ريُو» ارتشي برخورد كرده بود.

بعد از تصادف، خودرو ارتشي بسرعت از محل دور شده و صحنة تصادف به هم زده شده بود.

پليس راه از دادن كروكي صحنة تصادف خودداري كرده و پليس مشهد را مسؤول اين كار دانسته بود.

براساس نقشه‌اي كه پليس محل از صحنة تصادف كشيده بود (كروكي محل) رانندة مرحوم كافي مجرم شناخته شده بود.

مأمورين ساواك از ملاقات خانوادة مرحوم كافي با راننده - كه در زندان به سر مي‌برد - جلوگيري كرده بودند.

مراسم تشييع و تدفين

جنازة مرحوم كافي، همان روز، با نظارت ساواك به قوچان منتقل شد، ‌اما مردم جنازة ايشان را از بيمارستان خارج كرده و پس از غسل دادن و كفن كردن، با تشريفات خاصّي، ‌به مشهد بردند. مردم، تشييع جنازة گسترده‌اي را از ميدان فردوسي مشهد به سمت خانة شيخ زين‌العابدين كافي (عموي مرحوم كافي) و از آن‌جا به طرف حرف مطهّر ترتيب دادند. اين مراسم با شكوه كه با شعار " درود بر خميني" همراه بود مورد حملة مأموران رژيم قرار گرفت؛ آنان با چماق و گاز اشك‌آور به مردم حمله‌ور شدند كه منجر به‌شهادت شش نفر و زخمي شدن تعدادي از تشييع كنندگان شد.

مردم جنازه را پس از تشييع، براي انجام نماز به حرم مطهّر آوردند، امّا نماز ايشان با دخالت مأموران امنيّتي ناتمام ماند؛ مأموران جنازه را از حرم بيرون برده و به دستور استاندار خراسان همراه برادران و عموي مرحوم كافي، به تهران بردند و در فرودگاه تهران نيز مخفيانه و در محافظت گارد پليس و كماندوها به پزشكي قانوني انتقال دادند. نيروهاي پليس به جمعيّت چند هزار نفري كه در فرودگاه منتظر جنازه بودند، ‌اعلام كردند كه جنازه تحويل پزشكي قانوني شده و در فرودگاه نيست.

خانوادة مرحوم كافي خواستند جنازه را تا صبح جمعه در سردخانه نگهدارند تا به وصيّت آن مرحوم عمل كرده باشند، امّا نيروهاي امنيّتي چنين اجازه‌اي به ايشان ندادند - كه مبادا موجب گردهم آمدن مشتاقان ايشان و در نهايت، آشوب يا تظاهرات شود - و از خانوادة ايشان خواستند نوشته‌اي را - براي درج در روزنامه - به مقامات بدهند؛ به اين مضمون: "به اين علّت كه ممكن است بازهم به خاطر تشييع جنازه كسي كشته شود، ‌ما بر خلاف وصيّت برادرمان جنازه را در بهشت زهرا دفن و هزينة مجالس ختم را صرف امور خيريّه خواهيم كرد."

اين پيشنهاد با مخالفت سرسختانة خانوادة مرحوم كافي روبرو شده و پذيرفته نشد. رژيم بناچار قبول كرد كه جنازه به مشهد برده شود، امّا اجازة دفن در حرم را نداد و جنازه را از فرودگاه مستقيماً به خواجه ربيع برده و همان شب به خاك سپرد.

مراسم ختم

پس از رحلت مرحوم كافي پيامهاي تسليت از دور و نزديك به خانوادة ايشان فرستاده مي‌شد. پيامهاي تسليت حضرات آيات: سيّد شهاب‌الدّين مرعشي نجفي، ‌سيّد محمّدرضا گلپايگاني، ‌سيّد محمّد وحيدي، ‌سيّد احمد خوانساري، شيخ عبدالرّحيم كني، سيّد جواد خوانساري، ‌سيّد محمّدرضا بروجردي، محمّدتقي فلسفي، سيّد صادق شريعتمداري، سيّد محمّد سرور واعظي رهبر شيعيان افغانستان از آن جمله بود.

در اوّلين مجلس ختم ايشان كه در مسجد "سيّد عزيزالله" تهران و به دعوت آيةالله سيّد احمد خوانساري تشكيل شد، ‌بيش از پنجاه هزار نفر شركت كردند، و مجلس بعدي در مسجد" ارگ" به دعوت آيةالله فلسفي برگزار شد و پس از آن نيز مجالس ختم در بسياري شهرها ادامه يافت كه معمولاً در پايان، با تظاهرات خياباني و شعارهايي عليه رژيم همراه بود.

عاشق مهدي (عج)

مرحوم كافي كه مويه‌هاي جانگدازش در فراق حضرت مهدي(عج) تا هنوز در گوش عاشقان آن حضرت طنين‌انداز است وعدة ديدار او را به آن جهان برد. او بارها وصيّت كرده بود: «وقتي من مردم، اگر در بين هفته بود، جنازة مرا بگذاريد تو سردخانه باشد، تا صبح جمعه، رفقا دور جنازه‌ام دعاي ندبه بخوانند و چند تا يا صاحب الزمان بگويند كه مرده‌ام هم اين ناله‌تان را بشنود.»

سلام بر آن ناله‌هاي عاشقانه كه قوام گردون‌اند و شفاي دل عشاق. روح مرحوم كافي شاد و جان او ميهمان معشوقش، مهدي(عج) باد.

/ 1