دين و آزادي(قسمت دوم): آزادي با اباحيگري متفاوت است
دكتر همايون همّتينكتهي اساسي بحث ما توضيح مفهوم «آزادي» است كه سهل و ممتنع مينمايد؛ زيرا از يك سو همگان خواهان آن بوده و ارزش و منزلتي خاص براي آن قايلند ـ و از چنان رواج و شكوهي در ميان اقشار مختلف جامعه برخوردار است كه مفهومي كاملاً واضح و بديهي مينمايد ـ و از سوي ديگر هنگامي كه فيلسوفان و انديشمندان به تحليل و تشريح آن ميپردازند، ميتوان دريافت كه چه مفهوم ناشناخته و مهجوري است! اين نكته دربارهي بسياري از واژههاي سياسي و عامه پسند كه فراگيري همگاني و مقبوليت عام دارند صدق ميكند؛ يعني در طي زمان و در اثر كثرت استعمال و كاربردهاي نابجا و نامناسب و عدم دقت، به تدريج به گونهاي تحريف دچار ميشوند.در تاريخ انديشهي بشري تعريفهاي گوناگوني براي مفهوم «آزادي» ارائه شده و نسلهايي از فيلسوفان، انديشمندان، متكلمان، جامعه شناسان و روانشناسان و ارباب سياست به تعريف و توضيح آن همت گماشتهاند. ناگفته پيداست كه امكان نقل و بررسي همهي اين ديدگاهها و نظريهها در اين نوشتار ممكن نيست؛ لذا بنا گزير بايد دست به گزينش زد و تنها به ذكر نمونههايي بسنده نمود.از آزادي تعريفهاي مختلفي ارائه شده و رهيافتهاي مختلفي در اين مورد وجود دارد. برخي انديشمندان از ديدگاه فلسفي و كلامي به مسألهي آزادي نگريسته و پرسش «جبر و اختيار» را مطرح كردهاند كه از مباحث مهم كلامي بوده و در فلسفهي غرب و الاهيات مسيحي نيز تحت عنوان «آزادي اراده» (Freewill) مطرح شده است.و برخي از اصلاحگران دين، بويژه «كالون» نيز مسألهي نقدگرايي، يا جبرگرايي (Determinism) را مطرح نموده و با تعيينگرايي و عدم جبريت (Indeterminism) بحث گسترده و مناقشههاي جديدي را پيش كشيدهاند كه با بحث عليت از يك سو و مسألهي اختيار آدمي از سوي ديگر پيوند يافته است. برخي رهيافتهاي عرفاني نيز در مورد مسألهي آزادي وجود دارد كه آزادي را بيشتر آزادگي، وارستگي، فتوت، حريت، بي تعلقي، يا ترك تعلقات ميدانند و بر آزادي دروني و رهايي روح از قيد تعلقات و اسارت شهوات و خواهشهاي نفساني تأكيد ميكنند. اما آنچه كه در بحثهاي جاري و معاصر دربارهي آزادي مطرح است بيشتر آزادي حقوقي و سياسي است؛ مثل آزادي بيان، آزادي عقيده و انديشه، سكونت، تجارت، مسافرت، رفتار، شيوهي زندگي، لباس پوشيدن، غذا خوردن، تحصيل، ازدواج، انتخاب شغل، انتخاب دين، آزادي مطبوعات و رسانهها، اجتماعات و تشكلها و احزاب و... اين نوع آزادي است كه در عصر حاضر معركهي آرا بوده و ميدان مجادلات، منازعهها و مناقشهها شده است، از اين رو تعيين نسبت آن با دين و دينورزي و دينداري و ارزشهاي معنوي ضرورت مينمايد.لذا ما در اين مقال، به دو برداشت مطرح در مقولهي «آزادي» اشاره ميكنيم كه اين تعريفها، به موضوع مورد بحث ناظرند:1. برخي متفكران در تعريف «آزادي» گفتهاند: «آزادي را به دو گونه بايد تعريف و تقسيم كرد: «آزادي از» و «آزادي در» آزادي از؛ يعني اين كه كسي در كار من مداخله نكند، من آزادم از تصرف و دخالت ديگران. ميخواهم كسي به من فرمان ندهد، بردهي كسي نباشم، شيئي نباشم، وسيلهاي در دست ديگران نباشم. آزادي از ؛ يعني آزاد بودن از اين گونه آمريّتها و عامليتها و فرمانها؛ يعني اينكه مانعي بر سر راه آدمي نباشد، هر جا ميخواهد برود، هر چه ميخواهد بگويد، بينديشد و همهي بندها را پاره كند؛ پس آزادي «از» ؛ يعني رهايي، بيبندي، گشاده بودن دست و پا و در يك كلمه؛ يعني آزادي در جولان.1 آنچه در دموكراسيهاي غربي تحقق يافته، عمدتا همين بخش از آزادي است. اما «آزادي در»؛ يعني آزادي در قلمرو درون؛ يعني آزاده بودن و آزادگي (نه فقط رها بودن و فقدان قيد.) اين نوع آزادي معنوي و رواني مورد تاكيد و مطلوب تمامي اديان جهان است و براي دين اهميت بسيار زيادي دارد. دين به دنبال رها ساختن آدمي از درون و بيرون است و هيچ يك از اديان معتبر و ناشناختهي جهان نه اسارت آدمي در دست ستمكاران و جباران را ميپسندند، نه ظلم را تجويز ميكنند و نه اسارت آدمي توسط شهوات و غرايز و خواهشهاي درون را، اينان آدمي را آزاد و آزاده ميخواهند!2. برخي ديگر از متفكران در تعريف آزادي، بيشتر به جنبههاي روانشناختي و اخلاقي آن نظر داشتهاند و از جمله آزادي را «طرد بيگانه و تحقق خود» دانستهاند. «اريك فروم» آزادي را «گرايش به تقيد و التزام و نظارت» تعريف كرده است2 كه نوعي انضباط روحي و قانونپذيري و ويژگي تربيتي و شخصيتي است.كساني همچون «آيزايا برلين»، آزادي را چنين تفسير ميكنند: اشتياق انسان براي اين كه خودش سرور و ارباب خودش باشد، خودش براي زندگياش تصميم بگيرد و آلت دست و خواست و ارادهي ديگران نباشد، بلكه خودش فاعل و عامل و تصميمگيرنده باشد، نه مفعول و كارپذير و زيردست و مجبور. آزادي؛ يعني عامليت (Agency)؛ يعني اين كه آدمي خود از روي دليل و انتخاب آگاهانه عمل كند و آزادي عمل و امكان انتخاب مناسب داشته باشد و به همين سبب آزادي با عقل و عقلانيت تلازم دارد. در نگرش آيزايا برلين، آزادي؛ يعني داشتن فرصت براي عمل، نه خود عمل3 در حالي كه براي اريك فروم آزادي عبارت از فعاليت عقلاني و خودانگيخته يا (ارادي) تمام و كل شخصيت آدمي است. در اين دو تعريف پيوند آزادي با عقلانيت و آگاهي، قدرت و اقتدار، عمل و تصميم اقدام، ارادهي انتخاب و نيز رشد شخصيت به خوبي نشان داده شده است. طبق اين تعريف، آزادي كاملا با بيبند و باري، هرزهگري و اباحيگري متفاوت است. آزادي نوعي خودمختاري و استقلال شخصيت است كه مسبوق و متكي به قدرت و آگاهي و تصميم و انتخاب است و از همين رو كمال و فضيلتي براي آدمي است.ادامه دارد
1. «تحليلي نوين در آزادي»، موريس كرنستون، ترجمهي جلال الدين اعلم، امير كبير، 1359.2. به كتابهاي اريك فروم مراجعه شود: «انسان براي خويشتن»، «گريز از آزادي»، «انقلاب اميد»، «داشتن، يا بودن» و...3. فلسفهي سياسي آيزايا برلين، جانگري، خشايار ديهيمي، طرح نو، 1379.