گونهشناسيسياسيعلمايدينيدرعصرسلطنت،ازديدگاهامامخميني
محمدعليمتولّيان امام خميني قدسسره با اعتقاد به اين توانايي كه «فقه، تئوري واقعي و كاملِ ادارهي انسان از گهواره تا گور است»1 و با توجه به جايگاه علماي ديني در فقه سياسي شيعه كه «مجاري الامور بيد العلماء باللّه»2 خطمشي كلان ديني را اينگونه ترسيم مينمايند: «هدف اساسي اين است كه ما چگونه ميخواهيم، اصول محكم فقه را در عملِ فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براي معضلات جامعه جواب داشته باشيم»3 امام قدسسره پيشگامان اين مسير را با عناويني؛ همچون «روحانيت راستينِ اسلام و تشيع»، «علماي اصيل»، «روحانيت طرفدار اسلامِ ناب محمدي صلياللهعليهوآله »، «روحانيون متعهد»،ياد مينمايند كه قافله سالار و سرآمد آنها «مجتهد جامع الشرايط» است.«مجتهد جامع الشرايط» كه الگوي كامل و نمونهي عالي در ميان عالمانِ ديني، از تمامي جهات و خصايص است، بايد داراي شرايط سياسي و اجتماعي ذيل باشد:«مجتهد بايد به مسايل زمان خود احاطه داشته و با آشنايي كامل نسبت به روشِ برخورد با حيلهها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان، شناخت سياستها و حتي سياسيون و فرمولهاي ديكتهي آنان و درك موقعيت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمايه داري و كمونيزم كه در حقيقت استراتژي حكومت بر جهان را ترسيم ميكنند خط و مشي خود را ترسيم نمايد. يك مجتهد جامع، بايد زيركي و هوش و فراستِ هدايت يك جامعهي بزرگ اسلامي و حتي غير اسلامي را داشته باشد. و علاوه بر خلوص، و تقوا و زهدي كه در خور شأن مجتهد است، بايد مدير و مدبر باشد. حكومت در نظر «مجتهد واقعي»، فلسفهي عملي تمامي فقه، در تمامي زندگي بشريت است. حكومت نشان دهندهي جنبهي عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي، سياسي، نظامي و فرهنگي است»4.«مجتهدان جامع» و به تبع آنان، ساير «علماي راستين» چه كنش و رفتاري را در عصر سلطنت و در مقابل نظام پادشاهي اتخاذ مينمايند؟ براي پاسخ به اين پرسش، بايد كمي عقبتر برگرديم و از نوع نگرش فقه و فلسفهي سياسي اماميه، به سيستم سلطنتي، شروع نمائيم؛ چرا كه يكي از متغيرهاي مستقل كه در چيستي رفتار سياسي افراد تأثير بسزايي دارد، «فرهنگ و عقيدهي سياسي» آنان است5. بنابراين نوع نگرش فرهنگ سياسي اسلام به نظام پادشاهي، يكي از مباني مهم، براي شكلگيريِ رفتار سياسي علماي اصيل در عصر سلطنت خواهد بود. امام خميني قدسسره در تبيين ديدگاه فوق صراحتا ميفرمايند: «اساسا اسلام با اساس [نظام[ شاهنشاهي مخالف است، هر كس سيرهي رسول خدا در وضع حكومت را ملاحظه كند، ميفهمد كه اسلام آمده است تا اين كاخهاي ظلم شاهنشاهي را خراب كند. و نظام شاهنشاهي از كثيفترين و ننگينترين نمونهي ارتجاع است»6 بنابراين، چون در فرهنگ سياسي اسلام، رژيم سلطنتي «دولت جور» و «حكومت ظلمه» دانسته ميشود؛ پس از نظر تئوريك و در مقام نقد و نظر، پذيرفتن آن امكان ندارد. فلذا امام قدسسره ميفرمودند: «من مخالف اصل سلطنت و رژيم شاهنشاهي در ايران هستم.»7 ايشان پيشينهي نفي و طرد سيستم سلطنتي را در سيرهي مردان خدايي و دانشمندان بزرگ تاريخ بشري دانسته و ميفرمودند: «از اول تاريخ بشر تا حالا، انبياء عليهمالسلام و علماي ديني در مقابل دولتهاي جائر ايستادگي نمودند. خداي تبارك و تعالي، موسي را ميفرستد كه اين شاهنشاه را از بين ببر... طبري نقل ميكند8 كه: ملك الملوك به پيغمبر فرموده است: منفورترين كلمات پيش من كلمهي شاهنشاه است. و اين كلمه جزو كلمات منفوري است كه به كسي از بشر نسبت داده نشده است و مختص ذات باريتعالي ميباشد. از اولي كه بساط انبياء بوده است تا زمان رسول اكرم و تا بعدها زمان ائمهي اطهار عليهمالسلام ، مرتب مقابله كردند... موسي بن جعفر نيز در درون زندان هارون با اين لفظ مقابله ميكرد. حضرت ابي عبداللّه ـ[امام صادق عليهالسلام ]ـ با آن تقيهي كذايي، آن روايت مقبوله را ميفرمايد و با آنها مقابله ميكند. با كلام و سيرهي خود با آنها مقابله ميكند، با تبليغ بر ضدشان و سوق دادن مردم برخلاف آنها مقابله ميكند. معاويه بعنوان يك سلطان در آن وقت بود، حضرت امام حسن بر خلافش قيام كرد، با اينكه اكثر مردم با آن مردك بيعت كرده و سلطانش حساب ميكردند، حضرت امام حسن عليهالسلام قيام كرد. تا آن وقتي كه ميتوانست، اما وقتي كه يك دسته علاف و سرگردان نگذاشتند آن حضرت كار را انجام بدهد، با آن شرايط صلح كرد و معاويه و سلطنت او را مفتضح نموده وبه همان اندازه كه حضرت امام حسن عليهالسلام معاويه را مفتضح كرد به همانقدر سيد الشهداء يزيد را مفتضح كرد. مقابله هميشه بوده است، بعدها هم علماي بزرگ هميشه، مخالفت ميكردند.»9 اينك پس از آشنايي با دو نكتهي راهبردي كه عبارتاند از:1. «الگوي كامل و نمونهي عالي علماي ديني از ديدگاه امام خميني قدسسره »؛ 2. «نوع نگرش به نظام سلطنتي»، با فراغ بال بيشتري ميتوان به تبيين گونهشناسيِ سياسي علماي ديني در عصر سلطنت از ديدگاه امام خميني قدسسره پرداخت؛ پيش از پرداختن به اصل موضوع تذكر اين نكته ضروري است كه در تبيين مطالب فوق، در قالب و چارچوب نظري خاصي گام برداشتهايم كه متكي به شرح «ريمون آرون» و بر مبحث «انواع متمايز كنشهاي اجتماعي از ديدگاه ماكس وبر» ميباشد.10 با درك صحيح ديدگاه امام خميني قدسسره در ارتباط با انواع كنشهاي سياسيِ علماي ديني، با نظام پادشاهي، احتمالاً ميتوان به گونههاي مندرج در دسته بندي الگويي زير دست يافت:گونهي نخست: «علماي راستين» اين عالمان ديني داراي «كنش عقلاني11 معطوف به ارزشهاي اسلامي» و آميخته با «كنش عقلاني معطوف به هدف سياسي» ميباشند. رفتارهاي اجتماعي كه در آنها «ارزشهاي اسلامي» پاس داشته ميشوند در راستاي «خير جمعي» است؛ فلذا در ذات خود، با خودخواهي سلطنتي در تعارض خواهد بود. از آنجا كه اين منشها در مورد علماي راستين، معطوف به هدف سياسي است؛ يعني تحقق آرمانهاي سياسي خاصي را در جامعه مورد پيگيري قرار ميدهد، نمود سياسي آنها از دو حال خارج نيست:الف: «انقلابيون». علماي راستين در دو زمان اقدام به قيام عليه سلطنت مينمايند، يا آنكه «زمينهي اجتماعي انقلاب فراهم گرديده باشد» و يا آنكه «سلطنت در حال طراحي و اجراي سياست دين ستيزي و محو اسلام باشد». مثال براي حالت اول، انقلاب امام خميني در سال 1357 ه·· . ش. و مثال براي حالت دوم، نهضت امام خميني در سال 1341 ه·· . ش. و يا نهضت كربلا عليه سياست دين ستيزي يزيد بن معاويه در سال 61 ه·· . ق ميباشد.ب: «اصلاح طلبان» عالمان ديني موظف هستند در صورت منتفي بودن دو حالت فوق؛ يعني در صورت «عدم دين ستيزي سلطنت» و «فراهم نبودن زمينهي انقلاب»، تا حد توان و در راستاي ارزشهاي اسلامي، به اصلاحگري سياست حاكمه و تحديد درباريان بپردازند12. لذا اقدامات خواجه نصيرالدين طوسي در دربار هلاكوخان مغول، محقق ثاني، شيخ بهايي، علامه مجلسي در دربار صفويه، آيتاللّه شيرازي در جريان تنباكو، و آيت اللّه مدرس در عصر رضاخان از جمله مثالهايي است كه امام خميني قدسسره در اين زمينه ميآورند.13 گونهي دوم: «عالمان بي طرف سياسي، يا انعزال مثبت» اين عالمان ديني همچون گونهي پيشين داراي «كنش عقلاني معطوف به ارزشهاي اسلامي» هستند، اما آميخته با «كنش سنتي مبتني بر عدم دخالت در سياست» ميباشند، بنابراين اين نوع عالمان همچون گونهي پيشين در عرصهي اجتماعيات فعال و «خير جمعي» را خواهان هستند، اما نه به عنوان فعال سياسي.علت مقيد شدن عنوان اين گونه از عالمان به قيد «انعزال مثبت»، آن است كه: اين عالمان با آنكه در عصر سلطنت نسبت به جريانات سياسي بي طرف، هستند، اما هيچگاه نيز به طرد وردّ عالمان راستين؛ يعني] انقلابيون، يا اصلاح طلبان سياسي[ نميپردازند. و حتي فعاليتهايي را كه در راستاي «خير جمعي» انجام ميدهند، محبوب و مطلوب علماي راستين ميباشد. اين عده بالقوه، مستعد پيوستن به علماي راستين ميباشند، اما چارچوب سنتي تودهاي مردمي ديندار مبني بر عدم دخالت در سياست، مانع بالفعل شدن اين استعداد گرديده است.گونهي «عالمان بي طرف سياسي، يا انعزال مثبت» در عصر سلطنت، شامل دو گونهي فرعي است:الف: «اكثريتمبلغان ديني» در عصر سلطنت، كه داراي ارتباط مستقيم مردمي بودند.ب: «اكثريت محققان دينپژوهي» كه از طريق توسعهي علمي دين، تأثير غير مستقيم بر مردم و جامعهي اسلامي داشتند.براي آنكه «مبلغان ديني» نسبت به جريانات سياسي حساس گرديده و به «نقش توزيعي» انديشههاي سياسي علماي راستين، در تودههاي مردمي بپردازند، امام خميني قدسسره در صدد «رفع مانع سنتي» و ايجاد پتانسيل مردمي براي اين نقش بر آمدند. علماي راستين و در رأس آنان امام خميني قدسسره ؛ پس از آنكه حقانيت و اصالت برنامههاي اصلاح طلبانه و يا انقلابي خويش را، با پيش گامي در مسير شهادت، تبعيد و زندان، به اثبات رسانده و حساسيت تعهدآميز مردم را، نسبت به خويش برانگيختند، آنگاه از اين مردمِ بيدار گشته و مايل به حركت، در خواست نمودند كه، ضمن احترام به مبلغان ديني، از آنها بخواهند كه به تبيين و تشريح فرهنگ سياسي اسلام ناب بپردازند؛ لذا امام در ديدگاه خود نسبت به روحانيت فرمودند: «بر مستمعين است كه آقايان گويندگان را در ذكر مطالب اسلامي و انساني تشويق كنند. و از آنان با احترام تقاضا كنند كه جنايت و ستمگريها را بيان و تفسير نمايند. و از مطالب غير مفيد و احيانا مخالف با مسير حركت ملت احتراز كنند و با پشتيباني خود از گويندگان محترم، به آنان اطمينان خاطر بدهند»14. و در نطقي ديگري ميفرمايند: «تودههاي مردم آن طور كه ملاحظه ميكنيد، حاضراند براي پذيريش حرفهايي كه، توسط روحانيون يا خطبا گفته ميشود. و لهذا حجت بر همهي روحانيون، بر خطبا، بر گويندگان، بر ائمهي جماعت و همهي قشرهاي روحاني، از طرف خدا تمام است»15.بدين گونه امام قدسسره يك «چرخهي خود گردان» ايجاد نمودند، كه از يكسو، مردم سوي وعاظ و مبلغان ديني رفته و آنها را به صحنهي تحليل سياسي و تبيين فرهنگ سياسي اسلام دعوت نمايند و با «تقاضاي» خويش، ظرفيت و پتانسيل لازم براي حضور سياسي مبلغان را فراهم سازند. و از سوي ديگر با «عرضهي» فرهنگ سياسي اسلام از سوي مبلغانِ ديني، كه با مضامين نهضت عاشورا درآميخته بود، «جنبش و پويايي تودهها» افزايش يافته و پتانسيل و تقاضاي آنها زياد گردد.به اين ترتيب«سنتِ عدم حساسيت سياسي تودههاي دين مدار» كه مانعي بر سر راه حضور سياسي مبلغان ديني بود، مرحله به مرحله جاي خويش را به «تقاضاي روز افزون مردمي، جهت آگاهي يافتن از فرهنگ سياسي اسلام» ميداد. كه اين امر مشوقي براي حضور سياسي مبلغان ديني بود.البته حضرت امام قدسسره در طول اين روند، هر گاه سياست دين ستيزيِ سيستمِ حاكمه افزايش مييافت، با سرعت بخشي به چرخهي خودگردان فوق الذكر، حضور سياسي بيشتر مبلغان ديني را طلب مينمودند. به طور مثال امام در محرم 1383 ه·· . ق در نامهاي كه خطاب به مبلغ شهير، جناب آقاي «فلسفي(ره)» مينويسند، اين چنين ميآورند: «...امروز روزي است كه حضرات مبلغين محترم و خطباي معظم، بايد دِين خود را نسبت به دين اثبات فرمايند. امروز روزي است كه، يا بايد رضايت خداوند غفور را جلب نمايند، يا خداي ناخواسته به سخط ذات مقدسش مبتلا شوند. امروز روزي است كه، نظر مبارك امام زمان صلوات الله عليه به حضرات مبلغين اسلام دوخته شده است. و ملاحظه ميفرمايند كه: آقايان به چه نحو خدمت خود را به شرع مقدس ابراز و دِين خود را ادا ميفرمايند. از قرار مسموع، اغلب گويندگان محترم با ما همآواز هستند. اميد است خداوند متعال آن شواذي كه ازحبس و از زجر، خوف دارند بيدار فرمايند. متمني است مراتب احترام و سلام مرا به مبلغين ابلاغ فرماييد».16 اما در مورد «بي طرفي اكثريت محققان دينپژوه، نسبت به جريانات سياسي»، امام خميني قدسسره اقدامات ذيل را به عمل آوردند:1. ايشان تحقيقات و درس و بحث را مورد تشويق و تاكيد قرار داده و آن را وظيفهي اصلي هر عالم ديني ميدانستند؛ 2. به رفع موانع بر راه حضور سياسي آنها ـ و ايجاد پتانسيل و تقاضاهاي سياسي و اجتماعي مردم از آنها ـ اقدام مينمود؛17 3. حجت شرعي و اجتماعي، براي حضور فعال و پوياي آنها ميآورند؛18 4. لزوم حفظ احترام همهي عالمان ديني و از جملهي آنها انديشمندان بزرگِ حوزوي را همواره به تمام افراد خصوصا «طلاب انقلابي» تذكر ميدادند؛19 5. مهمترين نكته اين است كه امام خميني قدسسره از همهي عالمان ديني و محققانِ دينپژوه، نميخواهد كه به عنوان يك «سياست مدار» وارد عرصهي سياسي گردند؛ چرا كه اين امر مستلزم ويژگيهاي انتسابي و اكتسابي خاصي است20 كه بي توجه بودن به آن، موجب «فساد سياسيِ» عالم مربوطه و بالتبع مصداق «اذا فسد العالِم فسد العالَم» ميگردد. امّا از همهي عالمان ديني و محققان دينپژوه ميخواهد، تا ضمن تشويق نظري و عملي، از انقلابيون و مصلحين واقعي، قلم هدايتگرانه داشته و در جهت استخراج و تدوين مسايل نظري مورد نياز جامعه و جهان اسلام تلاش نمايند. و خصوصا به تدوين نظامات سياسي و اجتماعي اسلام بپردازند؛ لذا امام درسخنانشان ميفرمودند: «علما مسايل را مطرح كنند، ننشينند تا ديگران براي آنها تكليف معين كنند، خودتان تكليف را معين كنيد، خودتان نظر بدهيد، روزنامهها را از مقالات خودتان پر كنيد، ننشينيد تا ديگران و دشمنان شما، براي شما مقاله بنويسند و مسايلي را كه خداي نخواسته بر خلاف مسايل اسلامي و بر خلاف شؤون اسلام باشد مطرح كنند... آنهايي كه اسلام را ميشناسند و علاقه به اسلام دارند در اين امر بيشتر جديت كنند و پيشقدم باشند»21.حضرت امام قدسسره از محققان علوم اسلامي ميخواستند كه، در اين هنگامهاي كه جهان اسلام، آماج حمله، انحراف و تحريف مراكز تبليغاتي صهيونيسم، بهائيت و استعمارگران قرار گرفته است، به جاي پرداختن به دقايق و ظرايف ـ مثلاً يكي از فروعات بسيار فرعي علمي ـ سراغِ ضرورتهاي كلان جامعهي اسلامي بروند، ايشان ميفرمودند: «فكرتان را رشد و تكامل دهيد. افكاري را كه همه در اطراف حقايق و دقايق علوم دور ميزند، كنار بگذاريد؛ چون اين ريزبينيها بسياري از ما را از انجام مسئوليتهاي خطيرمان دور نگه داشته است. به داد اسلام برسيد، و مسلمانان را از خطر نجات دهيد»22.امام قدسسره تدوينِ نظاماتِ سياسي و اجتماعي اسلام را امري دراز مدت و حصول آنرا مستلزم تلاش چندين نسل دانسته و ميفرمايند: «ما بايد خود و نسل آينده را وادار كنيم و به آنها سفارش كنيم كه نسل آتيهي خويش را نيز مأمور كنند. اين ابهامي را كه بر اثر تبليغات سوء چند صد ساله، نسبت به اسلام ـ در اذهان حتي بسياري از تحصيل كردههاي ما ـ پيدا شده رفع كنند و جهان بيني و نظامات اجتماعي اسلام را به آنها معرفي نمايند.»23 البته حضرت امام قدسسره در هنگامهي شدت برنامههاي دينستيزي سلطنت و به خطر افتادنِ اصل اسلام، «جريان خودگردان» بين تقاضاي مردمي و عرضه از سوي علماي ديني ـ حتي محققان دينپژوه ـ را تسريع و آن را به عرصهي واكنش عيني سياسي ميكشاندند24. تا جاييكه در زمان اوجِ تهديد ديني، امام قدسسره تعطيلي تحقيقات و مباحثات درسي را به طور موقت خواستار شده و حضور فعالتر و سريع در صحنههاي مبارزه را توصيه مينمودند.25 سه گونهي ديگر از عالمان دين اين سه گونه از عالمان ديني بر عكسِ دو گونهي پيشين، داراي «كنش عقلاني، اما غير معطوف نسبت به ارزشهاي اسلامي» هستند؛ چرا كه حركتي در راستاي «خير شخصي» دارند و نه خير جمعي، لذا اين گونه از عالمان در محيط سلطان سالاري، ميتوانند، بدون تعارض خاصي، در طول «خودكامگي پادشاهان» قرار گيرند. و با آميخته شدن كنش رفتاري خاص بر كنش فوق الذكر، گونههاي ذيل شكل ميگيرند:گونه سوم: «علماي منفعل» وجه مشخصهي اين نوع از عالمان ديني، «كنش انفعالي آنها در مقابل ابرقدرتي سلطنت طلب» است. برخورد منفعلانهي سياسي؛ يعني يك فرد بدون هيچ گونه توجيه موجهي، از مسيري كه چارچوبهاي نظري لازم الاتباع او ترسيم نموده است، به نفع صاحب قدرتي عدول مينمايد. و اين عدول به دليل تطميع مالي، يا مقامي و يا تهديد و ارعاب ميباشد. چارچوبهاي لازم الاتباع يك فرد را خود او تعيين نميكند، بلكه بازتابِ كاركردي پايگاهي است كه آن فرد بدان پا گذارده است. البته تمام كسانيكه از پيروي اين خط و مشيها سرپيچي مينمايند منفعل نميباشند، بلكه اين افراد دوگونهاند: گونهي نخست، انديشمنداني هستند كه صرفا به بعضي از اين خط و مشيها انتقاد عملي دارند و با در هم شكستن سنتهاي غلط، در صدد ترميم چارچوبهاي نظام متصور براي پايگاه خود هستند. به طور مثال: نوآوريهاي فقهي حضرت امام بر اساس زمان و مكان ـ و يا در هم شكني سنت انعزال سياسي در ميان دين مداران ـ از اين موارد است. اما گونهي دوم، منفعلان هستند، كسانيكه انگيزهي سرپيچي آنها نه به خاطر ترميم و اصلاح سيستم، بلكه واكنشي انعكاسي نسبت به يك عامل خارجي است كه آن عامل از ناحيهي زر و زورمداران اعمال ميگردد.ازميان عالمان منفعل، اگر فردي خارج از هنگامهي فشار در بقيهي اوقات نيز، در مسيري ادامهي طريق دهد كه مورد علاقهي مستكبرين داخلي، يا جهاني است، در اين صورت آن فرد، علاوه بر اين كه يك «عالم منفعل» است، «عالم وابسته» نيز خواهد بود. به همين ترتيب اگر گام را فراتر نهاد، بگونهاي كه در سلسله مراتبِ نظام استبدادي، پايگاهي را براي خود متصور كرد، خود را از آن مجموعه دانسته و شروع به توليدات نظريِ لازم، در جهت دفاع از آن برآمد، آنگاه اين فرد علاوه بر اين كه «منفعل» و «وابسته» است، «درباري» نيز خواهد بود.امام خميني قدسسره به عنوان نمونهاي تاريخي از علماي ديني منفعل به عنوان «احبار» و «ربانيون» ياد كرده ميگويند: «اين كه خدا از ربانيون استنكار كرده، روي اين اصل است كه آنان، با اين كه ميديدند ظلمه چه كارها ميكنند و چه جنايتها مرتكب ميگردند، ساكت بودند و آنها را نهي نميكردند. و سكوتشان بر حسب اين روايت26 روي دو علت بوده است:1. سودجويي؛ 2. زبوني.يا افراد طمع كاري بوده و از ظلمه استفادهي مادي ميكردند. و به اصطلاح حق سكوت ميگرفتند. و يا اين كه بُزدل و ترسو بودند و از آنها ميترسيدند»27. امام قدسسره در ادامه از اين طرح و نفي علماي ديني توسط خداوند، حكم كلي استقراء مينمايند و خطاب به علماي ديني جامعهي اسلامي نيز ميگويند: «علماي اسلام هم اگر در برابر ستمگران قيام نكنند و سكوت نمايند، مورد استنكار [خداوند] قرار خواهند گرفت»28. امام قدسسره در بالا به دو عاملِ «تطميع مالي» و «تهديد» به عنوان به انفعال كشيده شدنِ عالمان ديني اشاره دارد. و در ذيل عبارتي زيبا؛ يعني براي «تطميع مقامي» براي علماي منفعل، توسط قدرت مداران استبدادي و استعماري دارند و ميگويند: «همت و دلخوشي شما به اين است كه ظالم پشتيبان شما باشد و براي شما احترام قايل شود؛ مثلاً «ايها الشيخ الكبير» بگويد! ديگر كاري نداريد كه به سر ملت چه ميآيد و دولت چه ميكند.»29 امام خميني قدسسره به مناسبتهاي مختلف، خطاي دلايلي كه علماي منفعل براي پوشش توجيهيِ انفعال خويش ميآوردند، تبيين نمودهاند. به طور مثال، امام با تفصيل مبسوطي، پيرامون تمسك به مسئلهي «تقيه»، «امر به معروف و نهي از منكر و شرايط و حالات آن، خصوصا شرط ضرر و حرج»، «الگوي رفتاري گذشتگان؛ مانند مسلك شيخ 30» و... بحث نمودهاند.31 پيشتر از «علماي وابستهي سياسي» و «علماي درباري» سخن به ميان آمد و گفته شد كه: هر «عالم درباري»، «عالم وابسته» نيز ميباشد. توضيح بيشتر آن كه، هر عالم ديني منفعل، از آن هنگام كه تحت فشارها، پا در عرصهي انفعال نهاده و متكي بر مباني خارج از چارچوبهاي دين اسلام، سخن براند و عمل نمايد، استعداد وابستگي به قدرتهاي حامي از «اسلام غير اصيل»32 را پيدا مينمايد. لذا از اين به بعد با دو گونهي ديگر از عالم وابستهي درباري و غير درباري رو به رو هستيم، به اين ترتيب كه: اگر اين عالم منفعل، آگاهانه و با اختيار خويش در مسير وابستگي سياسي قرار گيرد، در اين صورت به اوج انحراف سياسي؛ يعني «درباري شدن» پيش رفته است. امام خميني قدسسره اين گونه افراد را «روحانيت آگاه وابسته»33 و بنابر حالات مختلف آنها را با عناويني؛ همچون «آخوندهاي حسود دنياگراي درباري»34، «آخوندهاي جيره خوارِ تفرقه افكن»،35 «وعاظ السلاطين»36، «مفتيهاي خود فروخته» 37، «مروجين اسلام امريكايي»38 و... ميخواندند.امّا «عالم وابستهي غير درباري» كسي است كه ناآگاهانه به مسير «وابستگي سياسي» كشيده شده است؛ يعني بدون اين كه از اول چنين قصدي را داشته باشد، در صف مبارزه با اسلام ناب محمدي صلياللهعليهوآله و ترويج اسلام امريكايي درآمده است. امام خميني قدسسره اين گونه افراد را «روحانيت ناآگاهِ وابسته»39 مينامند. و بنابر حالات مختلف آنها را با عناويني؛ همچون «بازي خوردگانِ غافل از سياست »40، «جهال به صورت عالم»41 و... ميخوانند. بنابراين شايد متغير مستقل و يا علت و عامل در وابستگي سياسي اين دو گونه را، به ترتيب در «شهوت دنياطلبي تا حد دين فروشي» در گونه اول و «شدت كم اطلاعي از فقه سياسي، تا حدّ فريب خوردگي» در گونهي دوم بدانيم.گفته شد كه عالمان درباري رسما توليت جمع آوري و گسترش تئوريهاي لازم براي قدرتطلبيِ بي حد و حصر شاهان و استعمارگران را در نظام پادشاهي، يا نظام سلطهي جهاني برعهده دارند. البته بايد به اين نكتهي اساسي توجه نمود كه در جوامع شيعي به دليل حاكميت اين سنت كه عالمان ديني بايد از صاحب قدرت مستقل باشند،42 رابطهي وابستگي عالمان درباري با نظام سلطه و داد و ستد حاصل از آن، معمولاً تا حد ممكن غير علني بوده است. و اين گونه وانمود ميشد كه اين رفتار و كنشِ عالم درباري، بازتابِ علم و فقاهت او است. و نه اين كه پيامد وابستگي سياسيِ او باشد. در ذيل به نمونههايي از فعاليتهاي علماي درباري، در جهت تئوريزه كردن سكوت و رضا در برابر وضع نابهنجار «نظام سلطنتي» و نيز «نظام سلطهي جهاني» اشاره شده است:1. «شاه، صاحب فرمان است و قرآن كريم دستور به اطاعت از اولي الامر نموده است»، «اين مملكت را خداوند به شاه داده است؛ پس نبايد با او مخالفت كرد»، «سلطانِ اسلام، ظل اللّه است»، «شاه شيعه بوده و شيعه دوست است».43 2. «[در عصر حاضر]، مسلمين به غفلت خود، عمال استعمار به تبليغات خود، ابرقدرتها به سلطه و چپاول خود ادامه ميدهند. و آخوندهاي مزدور و درباري به عقب نگه داشتنِ مسلمانان و جهالت و غفلت آنان دامن ميزنند.»44 گونهي چهارم: «علماي محافظهكار» وجه مميزهي اين عالمان ديني، «كنش سنتي اصحاب سياست» در طول صدها سال حاكميت سلطنت بوده است، كه كمتر در صحنههاي حادّ مبارزه شركت ميجستند. علماي محافظهكار هنگامي كه شرايط اجتماعي براي انقلاب، عليه رژيم سلطنتي فراهم شده و زمينههاي لازم براي تغيير سيستم حاكمه فراهم گرديده است، به جاي اينكه به ميان تودهها رفته و در تغييرات اجتماعي همگام با آنها باشند، در عرض عقبنشيني مصلحتي دربار و اقدامات به ظاهر رفورميستيِ سلطهگران، به ترويج نقطهنظرهايي از اصلاحطلبي و ترميم ساختارها پرداخته و با تغيير بنيادين در سيستم و جايگزين كردن نظامي جديد، مخالفت ميورزند.در آستانهي انقلاب اسلامي و پايان عصر سلطنت، مصاديق محافظهكاري فراوان بود. امام خميني قدسسره در پيام خود به مناسبت هفتم شهداي جمعهي خونين ميفرمايند: «اكنون كه شاه، دست از آستين فضاي باز سياسي درآورده و به دِرو كردن نهال جوانان رشيد و شجاع ما پرداخته است، اكنون كه با نفسهاي آخرِ حكومتِ فاشيستي، نفسهاي ملت را در سينه خفه كرده و... ميخواهند مجرم اصلي را تبرئه و گناه بزرگ و جنايتِ عظيم او را به ديگران كه آلتي بيش نيستند نسبت داده و خود را «مقربالخاقان» قرار دهند. اكنون كه...»45 امام قدسسره در سخنرانيهاي مختلف به نقد شعارهاي اصلاحطلبي نه تخريب46، ايجاد سلطنت مشروطهي واقعي47، اصلاح و اجراي قانون اساسي48، جلوگيري از كشتار مسلمانان49 و غيره ميپرداختند.امام خميني در نقد نظرات افرادي، همچون آيتالله شريعتمداري و آقايان بازرگان و ميناچي ميفرمايند: «موافقت با نظام شاهنشاهي، چه بهصراحت و چه به وسيلهي طرحي كه لازمهاش بقاي آن است، خيانت به اسلام، قرآن كريم، مسلمين و ايران است و هركس با هر اسم با آن موافقت نشان دهد مطرود و اجتناب از آن لازم است.»50 گونهي ديگر از علما «علماي متحجر» ميباشند، اينان به دنبال «خير شخصي اخروي» هستند و متعصبانه بر آنچه كه به طور سنتي و نه تحقيقي، دين خوانده ميشده است، عمل مينمايند. و چون در عصر سلطنت، سنتا ميبايست دين از امور سياسي فارغ باشد؛ لذا براي حفظ عاقبت خويش، از امور سياسي انعزال جسته و ديگران را نيز مبني بر اين پندار، امر به معروف و نهي از منكر مينمودند. و به قول امام قدسسره : «به اسم اسلام به اسلام صدمه ميزنند. ريشهي اين جماعت، كه در جامعه وجود دارد، بيشتر در حوزههاي روحانيت است. در حوزهي نجف، قم، مشهد و ديگر حوزهها اين گونه افراد زياد هستند...، از اينجا روحيه و افكار سوء خود را به نام اسلام در جامعه سرايت ميدهند. اينها هستند كه اگر يك نفر پيدا شود و بگويد: بياييد زنده باشيد، بياييد نگذاريد ما زير پرچم ديگران زندگي كنيم، نگذاريد انگليس و امريكا اين قدر به ما تحميل كنند، نگذاريد اسرائيل اينطور مسلمانان را فلج كند، يا او اين جماعت را مخالفت ميكند يا اينكه ابتدا بايد او را نصيحت و بيدار كرد و به آنها گفت...»51. امام قدسسره اين گروه را «به اسم مقدسين و نه مقدسين واقعي» ميخواندند.52 مقدّس در لغت؛ يعني پاك، پاكيزه و منزه.53 و از ديدگاه امام خميني قدسسره افرادي مقدّس هستند كه در مسير خودسازي و پاكي نفس چنان بالا رفتهاند كه به «مَعدِن العظمة» و مقام «اَرواحُنا معلّقةً بِعزّ قُدْسِك»54 دست يافته و مظهر آن جامعِ مطلق گرديدهاند.چنين كساني به حرمت اين تجلي مقدس ميگردند. در حالي كه امام خميني قدسسره اولين قدم در مسير قدسيهي خودسازي را، بيرون آمدن از حجاب ضخيم افكار ميدانند، ـ چراكه انكار مانع هر رشد و هر قدم مثبت است55 ـ ديگر عالماني كه برآموزههاي خويش سنگواره و متحجر گشتهاند و به انكار هر سخنِ به ظاهر متعارض با پندارههاي خود ميپردازند، مصداق اين نقد امام قدسسره قرار ميگيرند كه: «چون [اين منكرين]، خودخواه و خودپسند هستند، هرچه را ندانستند حمل به جهل خود نكنند و انكار آن كنند، تا به خودخواهي و خودبينيشان خدشه وارد نشود (مادر بتها، بت نفس شما است)56 تا اين بت بزرگ و شيطان قوي از ميان برداشته نشود، راهي به سوي او «جل و علا» نيست و هيهات كه اين بت شكسته و اين شيطان، رام گردد».57 امام خميني قدسسره در آثار مختلف خويش زيانهاي علماي متحجر را براي جامعهي اسلامي برشمرده و بيان كردهاند.به طور مثال: استفادهي تبليغاتي دشمنان اسلام از آنها58، ركود تحقيقات دينپژوهي59 ركود تبليغات ديني60، تعارضآميز گرديدن اسلام و تمدن61، در فشار قرار گرفتن علماي راستين62 و... .گونهاي ديگر از علما، «صاحبان فرهمندي نمايشي» هستند. اينها از عالماني هستند كه به دنبال «خير شخصي اما دنيوي» ميباشند و طريق دستيابي به آن را در «مريدپروري» ميان «عوامهاي ديندار» تشخيص دادهاند و چون در عصر سلطنت، سنتا ميبايست دين از امور سياسي فارغ باشد، براي حفظ موقعيت دنيايي خود از امور سياسي انعزال ميجستند.رويهي اينگونه از عالمان ايجاب ميكرد كه «اجتماعيتر» از گونهي پيشين، يعني متحجرين و داراي تشكيلات فرهنگي و مذهبي باشند. مثالهايي كه ميتوان از كلام امام قدسسره براي صاحبان فرهمندي نمايشي آورد «حجّتيهايها»63 و «ولايتيها»64 ميباشند. بازيگران صحنهي فرهمندي نمايشي، به جهت متشكل كردن تودههاي عوام در راستاي مريدپروري، نيازمند به پشتوانههاي ايدئولوژيكي بودند كه برتافته از باورهاي غلط يا درست عوام باشد. از آنجا كه هدف آنها خير شخصي دنيوي بود و نه حفظ ارزشها؛ فلذا اين پشتوانههاي ايدئولوژيكي تنها، قابليت انعطاف و جرح و تعديل، در عرض تغيير و تحول تلقّيات مردمي، داشته است. بنابراين نزد اين گونه عالمان نيز، «تحجرگرايي، پرجذبه» مورد استفاده ـ البته با تاريخ مصرف محدود ـ ميباشد؛ يعني برعكس متحجرينِ گونهي پيشين، كه مؤمنانه بر پندارههاي خويش، فارغ از شرايط زماني و مكاني، متصلب گشته بودند و از آن دست برنميداشتند، صاحبان فرهمندي نمايشي، بر اساس مقتضيات زماني و مكاني، موضوعي كه ميبايست برآن متحجر گردند تغيير مينمود. بنابراين هميشه با تفاسير سطحيگرايانه و شانتاژگونه65 از دين و اوضاع جامعهي ديني، بهترين و راحتترين شيوه را براي نمايشِ «خرقهي قطبيت و مرشديت» خويش در نزد عوام انتخاب ميكردند. امام خميني قدسسره در مورد منش اين گونه عالمان ميفرمايند: «... تا ديروز مشروبفروشي، فساد، فحشا، فسق و حكومت ظالمان براي ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ را مفيد و راهگشا ميدانستند، امروزه [بعد از انقلاب] از اينكه در گوشهاي خلاف شرعي كه، هرگز خواست مسئولين نيست رخ ميدهد، فرياد وا اسلاما سرميدهند! ديروز حجّتيهايها مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحهي مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمهي شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابيتر از انقلابيون شدهاند! ولايتيهاي ديروز كه در سكوت و تحجر خود، آبروي اسلام و مسلمين را ريختهاند، در عمل پشت پيامبر و اهلبيت عصمت و طهارت عليهمالسلام را شكستهاند. و عنوان ولايت برايشان جز تكسب و تعيّش نبوده است. امروز خود را باني و وارث ولايت نموده و...»66 امام خميني قدسسره شكنندهترين ضربه، به علماي انقلابي و اصلاحطلب را، در عصر سلطنت، از ناحيهي گوشهگيران سياسي خصوصا صاحبان فرهمندي نمايشي ميدانند و تلاش در دوران وانفساي نفوذ مقدسنماها را اينگونه توصيف مينمايند: «اوضاع مثل امروز نبود، هركس صددرصد معتقد به مبارزه نبود، زير فشارها و تهديدهاي مقدسنماها از ميدان بهدر ميرفت... از همه شكنندهتر، شعار گمراهكنندهي حكومت قبل از ظهور امام زمان عليهالسلام باطل است ميباشد... مشكلات بزرگ و جانفرسايي بودند كه نميشد با نصيحت و مبارزهي منفي و تبليغات جلوي آنها را گرفت؛ تنها راهحل، مبارزه و ايثار و خون بود... از داخل جبههي خودي، گلولهي حيله و مقدسمآبي و تحجر بود؛ گلولهي زخم زبان و نفاق و دورويي بود، كه هزار بار بيشتر از باروت سرب، جگر و جان را ميسوخت و ميدريد.»67 گونهي پنجم: «عالمان بي طرف سياسي، يا انعزالي منفي» اينها كساني بودند كه اولاً: مبتني بر «كنش عقلاني غير معطوف به ارزشهاي اسلامي»، به دنبال «خيرشخصي» ـ اخروي، يا دنيوي ـ و نه خير جمعي جامعهي اسلامي بودند. ثانيا: مبتني بر «كنش سنتي دينمداران، مبني بر عدم دخالت در سياست»، از جريانات سياسي موجود در كشور درعصر سلطنت، اعلام بي طرفي مينمودند. اين گروه از دينداران نه تنها خود را از جريانات سياسي كنار ميكشيدند، بلكه ديگران را نيز به اين امر تشويق ميكردند. و حتي بعضا فداكاريهاي انقلابيون و يا اصلاح طلبان راتخطئه كرده و به تضعيفِ موقعيت اجتماعي آنها ميپرداختند. امام خميني قدسسره در اين باره ميفرمايند: «كج فهماني كه با تشكيل حكومت اسلامي مخالف بوده و آن را از حكومت طاغوت بدتر ميدانند، كج فكراني كه فريضهي بزرگ حج را محدود به يك ظاهر بي محتوا كرده و ذكرِ گرفتاريهاي مسلمانان و كشورهاي اسلامي را بر خلاف شرع و تا سر حد كفر ميشمارند».68 به همين دليل در اين مقاله عنوانِ «عالمان بي طرف سياسي، يا انعزال منفي» را براي آنها برگزيديم، تا قيد «انعزال منفي» آنها را از آن دسته از عالمان ديني كه خود حضوري فعال در عرصهي سياست نداشته، اما راه انقلابيون و اصلاح طلبان را تأييد و تشويق مينمودند، جدا گردد.
1. منشور روحانيت؛ امام خميني قدسسره ، (مؤسسهي تنظيم و نشر آثار امام، تهران، 1374)؛ ص 16.2. امام حسين عليهالسلام : «سر رشتهي امور مردم در دست علما است...» ر.ك: تبيان (دفتر دهم) ؛ ( مؤسسهي تنظيم و نشر آثار امام خميني قدسسره ، تهران، 1374)؛ ص 434.3. پيشين؛ ص 59.4. منشور روحانيت، ص 19.5. مقالهي «مفهوم مشاركت سياسي» ؛ داود فيرحي فصلنامهي علوم سياسي، شمارهي 1، ص 58.6. نهضت امام ج2، ص 703.7. مصاحبهي امام با مجلهي «فرداي آفريقا»؛ مصاحبههاي امام خميني؛ (انتشارات سعيد تهران، بي تا)، ص 132.8. صحيح مسلم، ج 3، ص 1988.9. بيانات امام به مناسبت جشنهاي 2500 ساله؛ صحيفهي نور، ج1، ص 173.10. ر.ك. مراحل اساسي انديشه در جامعهشناسي، ريمون ارون با ترجمهي باقر پرهام؛ ( انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، تهران، 1370)، 547.11. كنش عقلاني، رفتاري است كه بر مبناي محاسبه گري فاعلِ كنش بروز مييابد.12. ائمهي اطهار عليهمالسلام در اين هنگام از قيام و انقلاب منع كردهاند، به طور نمونه ر.ك به: حديث عيسي بن قاسم. وسايل الشيعه، ج 11، ص 35؛ بحارالانوار، ج 52، ص 301.13. ر.ك به صحيفهي نور:ج 1، ص 259؛ ج 8، ص 8؛ ج 1، ص 16، 177 و 259؛ ج9، ص 119؛ ج11، ص 126؛ ج1، ص 97، 106، 261، 268؛ ج2، ص 2، 55 و 241؛ ج18، ص 156، 160، 198، 231 و 256.14. روحانيت و حوزههاي علميه از ديدگاه امام خميني قدسسره ؛ ( موسسهي تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، 1374)، ص 148.15. بيانات امام در جمع خطباي مذهبي. صحيفهي نور؛ ج 15؛ ص 202.16. در جست و جوي راه از كلام امام، (دفتر هشتم)؛ (امير كبير، تهران، 1362)، ص 264.17. تبيان (دفتر دهم)، ص 240.18. پيشين، ص 258 و 243.19. منشور روحانيت، ص 15.20. در صورت نداشتن صلاحيتهاي اكتسابيِ لازم در روحانيون، براي مديريتهاي سياسي و اجتماعي، امام خميني قدسسره اشتغال به آن امور و فراتر رفتن روحانيون از نقش «كنترل و نظارت» به نقش «اجرايي» را نادرست ميدانستند: «همان نقشي كه براي روحانيت است كه بايد كنترل كند اين چيزها را والاّ سررشته ندارد، مگر ميتواند يك روحاني برود و رئيس فوجبشود. سر رشتهاي از اين كار ندارد. يك روحاني كه اطلاعاتش در باب يك اموري كم است، برود بخواهد آنها را بگيرد، اين معنا ندارد» ر.ك. تبيان (دفتر دهم)، ص 246.21. پيشين، ص 239.22. ولايت فقيه؛ 117.23. ولايت فقيه، ص 118.24. «بر ملّت است كه از علماي خود بخواهند در اين امر ساكت ننشينند و اقدام كنند. بر علماي اعلام است كه از مراجع اسلام بخواهند اين امر ـ[كاپيتولاسيون]ـ را نديده نگيرند، بر فضلا و مدرسين حوزههاي علميه است كه از علماي اسلام بخواهند كه سكوت را بشكنند. بر طلاب علوم است كه از مدرسين بخواهند كه غافل از اين امر نباشند». اعلاميه عليه احياي كاپيتولاسيون: در جستوجوي راه از كلام امام (دفتر هشتم)، ص 265. و نيز ر.ك به سخنراني تاريخ 6/3/50 .تبيان (دفتر دهم)، ص 191.25.26. روايتي از امام حسين عليهالسلام : تحف العقول، ص 271.27. در جست و جوي راه، از كلام امام (دفتر هشتم)؛ ص 367.28. همان.29. ولايت فقيه، ص 110.30. برخي از علماي منفعل، سكوت در برابر اقدمات ضد ديني محمدرضاشاه را، ادامهي همان روش و مسلكي ميدانند كه آيت اللّه العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري (مؤسس حوزهي علميه قم) در مقابل رضاشاه ميپيمودند.31. ر.ك [الرسائل آية اللّه الخميني؛ (اسماعيليان قم، 1385 ه·· . ق) با مبحث رسالة في التقيه]، [ ولايت فقيه ص 135]، [مصاحبهي «اجتهاد و سياست از ديدگاه امام خميني قدسسره با حجة الاسلام شريعتمدار؛ فصلنامهي علوم سياسي ش 5، ص 22]، ]تحرير الوسيله ج1؛ (دارالعلم، قم، بي تا)؛ ص 472]، [صحيفهي نور ج1، ص 39 تا 40 و 174].32. كه امام قدسسره از آن با نام «اسلام امريكايي» ياد كرده و در مقابل «اسلام ناب» ميگذارند.33. روحانيت و حوزههاي علميه از ديدگاه امام خميني قدسسره ص 49.34. پيشين، ص 440.35. پيشين، ص 441.36. پيشين، ص 443.37. پيشين، ص 444.38. پيشين، ص 49.39. همان.40. پيشين، 435.41. همان.42. ر.ك ده گفتار؛ مرتضي مطهري؛ (تهران. صدرا،)، ص 296. و نيز چرايي.43. بيانات امام به مناسبت هفتم شهداي قم: صحيفهي نور، ج 2، ص 33. و نيز ر.ك صحيفهي نور، ج 21، ص 92 و 91. [چهار عبارت فوق عين عبارت امام قدسسره نميباشد].44. پيام امام به مسلمانان جهان در تاريخ 12/6/1362: صحيفهي نور، ج 18، ص 89.45. پيام امام در تاريخ 21/6/1357: مجموعهاي از مكتوبات و سخنرانيها؛ م. دهنوي؛ ( چاپ، تهران:بيتا) ؛ ص 364.46. در جستوجوي راه از كلام امام: دفتر انقلاب اسلامي، ص 272.47. پيشين: دفتر ضدانقلاب؛ ص 65.48. پيشين: دفتر انقلاب اسلامي؛ ص 272.49. تبيان (دفتر دهم)، ص 256.50. مقالهي نگاهي به ديدگاههاي سياسي امام خميني قدسسره فصلنامهي علوم سياسي شماره 5 ؛ ص 176 و 194.51. ولايت فقيه، ص 133.52. پيشين، ص 132.53. معارف و معارف ج 9، ص 554.54. از مناجات شعبانيه: بحارالانوار، ج 91، ص 97.55. ره عشق؛ نامهي عرفاني حضرت امام خميني قدسسره ؛ (موسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1368، تهران،) ص 36؛
56. مادر بتها بت نفس شماست
زان كه آن بت مار و اين بت، اژدهاست.
زان كه آن بت مار و اين بت، اژدهاست.
زان كه آن بت مار و اين بت، اژدهاست.
مثنوي مولوي، دفتر اول
57. ره عشق؛ همان.58. روحانيت و حوزههاي علميه از ديدگاه امام خميني قدسسره ، ص 349.59. پيشين، ص 354.60. پيشين، ص 351.61. پيشين، ص 172.62. پيشين، ص 354، 355 و 357.63. هواداران گروه انجمن حجتيه كه معتقد هستند: هرگونه قيام و حركتي قبل از ظهور امام زمان (عج) باطل است.64. كساني كه به اسم دوستي اهلبيت عليهمالسلام خود را سرگرم عبادتهاي صوري كرده و هرگونه مبارزهي سياسي را در عصر سلطنت، مردود ميدانستند.65. هوچيگري (Blackmail) chontage
66. پيام امام خطاب به مراجع و روحانيون كشور (منشور روحانيت)، ص 8.67. پيشين، ص 7.68. صحيفهي نور، ج 19، ص 42.