گونه‏شناسي‏سياسي‏علماي‏ديني‏درعصرسلطنت،ازديدگاه‏امام‏خميني - گونه‏ شناسی‏ سیاسی ‏علمای ‏دینی‏ در عصر سلطنت، از دیدگاه‏ امام‏ خمینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گونه‏ شناسی‏ سیاسی ‏علمای ‏دینی‏ در عصر سلطنت، از دیدگاه‏ امام‏ خمینی - نسخه متنی

محمد علی‏ متولیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید









گونه‏شناسي‏سياسي‏علماي‏ديني‏درعصرسلطنت،ازديدگاه‏امام‏خميني

محمدعلي‏متولّيان

امام خميني قدس‏سره با اعتقاد به اين توانايي كه «فقه، تئوري واقعي و كاملِ اداره‏ي انسان از گهواره تا گور است»1 و با توجه به جايگاه علماي ديني در فقه سياسي شيعه كه «مجاري الامور بيد العلماء باللّه‏»2 خط‏مشي كلان ديني را اين‏گونه ترسيم مي‏نمايند: «هدف اساسي اين است كه ما چگونه مي‏خواهيم، اصول محكم فقه را در عملِ فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براي معضلات جامعه جواب داشته باشيم»3 امام قدس‏سره پيش‏گامان اين مسير را با عناويني؛ هم‏چون «روحانيت راستينِ اسلام و تشيع»، «علماي اصيل»، «روحانيت طرفدار اسلامِ ناب محمدي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله »، «روحانيون متعهد»،ياد مي‏نمايند كه قافله سالار و سرآمد آن‏ها «مجتهد جامع الشرايط» است.

«مجتهد جامع الشرايط» كه الگوي كامل و نمونه‏ي عالي در ميان عالمانِ ديني، از تمامي جهات و خصايص است، بايد داراي شرايط سياسي و اجتماعي ذيل باشد:

«مجتهد بايد به مسايل زمان خود احاطه داشته و با آشنايي كامل نسبت به روشِ برخورد با حيله‏ها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان، شناخت سياست‏ها و حتي سياسيون و فرمول‏هاي ديكته‏ي آنان و درك موقعيت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمايه داري و كمونيزم كه در حقيقت استراتژي حكومت بر جهان را ترسيم مي‏كنند خط و مشي خود را ترسيم نمايد. يك مجتهد جامع، بايد زيركي و هوش و فراستِ هدايت يك جامعه‏ي بزرگ اسلامي و حتي غير اسلامي را داشته باشد. و علاوه بر خلوص، و تقوا و زهدي كه در خور شأن مجتهد است، بايد مدير و مدبر باشد. حكومت در نظر «مجتهد واقعي»، فلسفه‏ي عملي تمامي فقه، در تمامي زندگي بشريت است. حكومت نشان دهنده‏ي جنبه‏ي عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي، سياسي، نظامي و فرهنگي است»4.

«مجتهدان جامع» و به تبع آنان، ساير «علماي راستين» چه كنش و رفتاري را در عصر سلطنت و در مقابل نظام پادشاهي اتخاذ مي‏نمايند؟ براي پاسخ به اين پرسش، بايد كمي عقب‏تر برگرديم و از نوع نگرش فقه و فلسفه‏ي سياسي اماميه، به سيستم سلطنتي، شروع نمائيم؛ چرا كه يكي از متغيرهاي مستقل كه در چيستي رفتار سياسي افراد تأثير بسزايي دارد، «فرهنگ و عقيده‏ي سياسي» آنان است5. بنابراين نوع نگرش فرهنگ سياسي اسلام به نظام پادشاهي، يكي از مباني مهم، براي شكل‏گيريِ رفتار سياسي علماي اصيل در عصر سلطنت خواهد بود. امام خميني قدس‏سره در تبيين ديدگاه فوق صراحتا مي‏فرمايند: «اساسا اسلام با اساس [نظام[ شاهنشاهي مخالف است، هر كس سيره‏ي رسول خدا در وضع حكومت را ملاحظه كند، مي‏فهمد كه اسلام آمده است تا اين كاخ‏هاي ظلم شاهنشاهي را خراب كند. و نظام شاهنشاهي از كثيف‏ترين و ننگين‏ترين نمونه‏ي ارتجاع است»6 بنابراين، چون در فرهنگ سياسي اسلام، رژيم سلطنتي «دولت جور» و «حكومت ظلمه» دانسته مي‏شود؛ پس از نظر تئوريك و در مقام نقد و نظر، پذيرفتن آن امكان ندارد. فلذا امام قدس‏سره مي‏فرمودند: «من مخالف اصل سلطنت و رژيم شاهنشاهي در ايران هستم.»7 ايشان پيشينه‏ي نفي و طرد سيستم سلطنتي را در سيره‏ي مردان خدايي و دانشمندان بزرگ تاريخ بشري دانسته و مي‏فرمودند: «از اول تاريخ بشر تا حالا، انبياء عليهم‏السلام و علماي ديني در مقابل دولت‏هاي جائر ايستادگي نمودند. خداي تبارك و تعالي، موسي را مي‏فرستد كه اين شاهنشاه را از بين ببر... طبري نقل مي‏كند8 كه: ملك الملوك به پيغمبر فرموده است: منفورترين كلمات پيش من كلمه‏ي شاهنشاه است. و اين كلمه جزو كلمات منفوري است كه به كسي از بشر نسبت داده نشده است و مختص ذات باري‏تعالي مي‏باشد. از اولي كه بساط انبياء بوده است تا زمان رسول اكرم و تا بعدها زمان ائمه‏ي اطهار عليهم‏السلام ، مرتب مقابله كردند... موسي بن جعفر نيز در درون زندان هارون با اين لفظ مقابله مي‏كرد. حضرت ابي عبداللّه‏ ـ[امام صادق عليه‏السلام ]ـ با آن تقيه‏ي كذايي، آن روايت مقبوله را مي‏فرمايد و با آنها مقابله مي‏كند. با كلام و سيره‏ي خود با آنها مقابله مي‏كند، با تبليغ بر ضدشان و سوق دادن مردم برخلاف آنها مقابله مي‏كند. معاويه بعنوان يك سلطان در آن وقت بود، حضرت امام حسن بر خلافش قيام كرد، با اين‏كه اكثر مردم با آن مردك بيعت كرده و سلطانش حساب مي‏كردند، حضرت امام حسن عليه‏السلام قيام كرد. تا آن وقتي كه مي‏توانست، اما وقتي كه يك دسته علاف و سرگردان نگذاشتند آن حضرت كار را انجام بدهد، با آن شرايط صلح كرد و معاويه و سلطنت او را مفتضح نموده وبه همان اندازه كه حضرت امام حسن عليه‏السلام معاويه را مفتضح كرد به همانقدر سيد الشهداء يزيد را مفتضح كرد. مقابله هميشه بوده است، بعدها هم علماي بزرگ هميشه، مخالفت مي‏كردند.»9 اينك پس از آشنايي با دو نكته‏ي راهبردي كه عبارت‏اند از:

1. «الگوي كامل و نمونه‏ي عالي علماي ديني از ديدگاه امام خميني قدس‏سره »؛ 2. «نوع نگرش به نظام سلطنتي»، با فراغ بال بيش‏تري مي‏توان به تبيين گونه‏شناسيِ سياسي علماي ديني در عصر سلطنت از ديدگاه امام خميني قدس‏سره پرداخت؛ پيش از پرداختن به اصل موضوع تذكر اين نكته ضروري است كه در تبيين مطالب فوق، در قالب و چارچوب نظري خاصي گام برداشته‏ايم كه متكي به شرح «ريمون آرون» و بر مبحث «انواع متمايز كنش‏هاي اجتماعي از ديدگاه ماكس وبر» مي‏باشد.10 با درك صحيح ديدگاه امام خميني قدس‏سره در ارتباط با انواع كنش‏هاي سياسيِ علماي ديني، با نظام پادشاهي، احتمالاً مي‏توان به گونه‏هاي مندرج در دسته بندي الگويي زير دست يافت:

گونه‏ي نخست: «علماي راستين» اين عالمان ديني داراي «كنش عقلاني11 معطوف به ارزش‏هاي اسلامي» و آميخته با «كنش عقلاني معطوف به هدف سياسي» مي‏باشند. رفتارهاي اجتماعي كه در آن‏ها «ارزش‏هاي اسلامي» پاس داشته مي‏شوند در راستاي «خير جمعي» است؛ فلذا در ذات خود، با خودخواهي سلطنتي در تعارض خواهد بود. از آنجا كه اين منش‏ها در مورد علماي راستين، معطوف به هدف سياسي است؛ يعني تحقق آرمان‏هاي سياسي خاصي را در جامعه مورد پيگيري قرار مي‏دهد، نمود سياسي آنها از دو حال خارج نيست:

الف: «انقلابيون». علماي راستين در دو زمان اقدام به قيام عليه سلطنت مي‏نمايند، يا آن‏كه «زمينه‏ي اجتماعي انقلاب فراهم گرديده باشد» و يا آن‏كه «سلطنت در حال طراحي و اجراي سياست دين ستيزي و محو اسلام باشد». مثال براي حالت اول، انقلاب امام خميني در سال 1357 ه·· . ش. و مثال براي حالت دوم، نهضت امام خميني در سال 1341 ه·· . ش. و يا نهضت كربلا عليه سياست دين ستيزي يزيد بن معاويه در سال 61 ه·· . ق مي‏باشد.

ب: «اصلاح طلبان» عالمان ديني موظف هستند در صورت منتفي بودن دو حالت فوق؛ يعني در صورت «عدم دين ستيزي سلطنت» و «فراهم نبودن زمينه‏ي انقلاب»، تا حد توان و در راستاي ارزش‏هاي اسلامي، به اصلاح‏گري سياست حاكمه و تحديد درباريان بپردازند12. لذا اقدامات خواجه نصيرالدين طوسي در دربار هلاكوخان مغول، محقق ثاني، شيخ بهايي، علامه مجلسي در دربار صفويه، آيت‏اللّه‏ شيرازي در جريان تنباكو، و آيت اللّه‏ مدرس در عصر رضاخان از جمله مثال‏هايي است كه امام خميني قدس‏سره در اين زمينه مي‏آورند.13 گونه‏ي دوم: «عالمان بي طرف سياسي، يا انعزال مثبت» اين عالمان ديني هم‏چون گونه‏ي پيشين داراي «كنش عقلاني معطوف به ارزش‏هاي اسلامي» هستند، اما آميخته با «كنش سنتي مبتني بر عدم دخالت در سياست» مي‏باشند، بنابراين اين نوع عالمان هم‏چون گونه‏ي پيشين در عرصه‏ي اجتماعيات فعال و «خير جمعي» را خواهان هستند، اما نه به عنوان فعال سياسي.

علت مقيد شدن عنوان اين گونه از عالمان به قيد «انعزال مثبت»، آن است كه: اين عالمان با آن‏كه در عصر سلطنت نسبت به جريانات سياسي بي طرف، هستند، اما هيچ‏گاه نيز به طرد وردّ عالمان راستين؛ يعني] انقلابيون، يا اصلاح طلبان سياسي[ نمي‏پردازند. و حتي فعاليت‏هايي را كه در راستاي «خير جمعي» انجام مي‏دهند، محبوب و مطلوب علماي راستين مي‏باشد. اين عده بالقوه، مستعد پيوستن به علماي راستين مي‏باشند، اما چارچوب سنتي تودهاي مردمي ديندار مبني بر عدم دخالت در سياست، مانع بالفعل شدن اين استعداد گرديده است.

گونه‏ي «عالمان بي طرف سياسي، يا انعزال مثبت» در عصر سلطنت، شامل دو گونه‏ي فرعي است:

الف: «اكثريت‏مبلغان ديني» در عصر سلطنت، كه داراي ارتباط مستقيم مردمي بودند.

ب: «اكثريت محققان دين‏پژوهي» كه از طريق توسعه‏ي علمي دين، تأثير غير مستقيم بر مردم و جامعه‏ي اسلامي داشتند.

براي آن‏كه «مبلغان ديني» نسبت به جريانات سياسي حساس گرديده و به «نقش توزيعي» انديشه‏هاي سياسي علماي راستين، در توده‏هاي مردمي بپردازند، امام خميني قدس‏سره در صدد «رفع مانع سنتي» و ايجاد پتانسيل مردمي براي اين نقش بر آمدند. علماي راستين و در رأس آنان امام خميني قدس‏سره ؛ پس از آن‏كه حقانيت و اصالت برنامه‏هاي اصلاح طلبانه و يا انقلابي خويش را، با پيش گامي در مسير شهادت، تبعيد و زندان، به اثبات رسانده و حساسيت تعهدآميز مردم را، نسبت به خويش برانگيختند، آنگاه از اين مردمِ بيدار گشته و مايل به حركت، در خواست نمودند كه، ضمن احترام به مبلغان ديني، از آنها بخواهند كه به تبيين و تشريح فرهنگ سياسي اسلام ناب بپردازند؛ لذا امام در ديدگاه خود نسبت به روحانيت فرمودند: «بر مستمعين است كه آقايان گويندگان را در ذكر مطالب اسلامي و انساني تشويق كنند. و از آنان با احترام تقاضا كنند كه جنايت و ستمگري‏ها را بيان و تفسير نمايند. و از مطالب غير مفيد و احيانا مخالف با مسير حركت ملت احتراز كنند و با پشتيباني خود از گويندگان محترم، به آنان اطمينان خاطر بدهند»14. و در نطقي ديگري مي‏فرمايند: «توده‏هاي مردم آن طور كه ملاحظه مي‏كنيد، حاضراند براي پذيريش حرف‏هايي كه، توسط روحانيون يا خطبا گفته مي‏شود. و لهذا حجت بر همه‏ي روحانيون، بر خطبا، بر گويندگان، بر ائمه‏ي جماعت و همه‏ي قشرهاي روحاني، از طرف خدا تمام است»15.

بدين گونه امام قدس‏سره يك «چرخه‏ي خود گردان» ايجاد نمودند، كه از يك‏سو، مردم سوي وعاظ و مبلغان ديني رفته و آنها را به صحنه‏ي تحليل سياسي و تبيين فرهنگ سياسي اسلام دعوت نمايند و با «تقاضاي» خويش، ظرفيت و پتانسيل لازم براي حضور سياسي مبلغان را فراهم سازند. و از سوي ديگر با «عرضه‏ي» فرهنگ سياسي اسلام از سوي مبلغانِ ديني، كه با مضامين نهضت عاشورا درآميخته بود، «جنبش و پويايي توده‏ها» افزايش يافته و پتانسيل و تقاضاي آنها زياد گردد.

به اين ترتيب«سنتِ عدم حساسيت سياسي توده‏هاي دين مدار» كه مانعي بر سر راه حضور سياسي مبلغان ديني بود، مرحله به مرحله جاي خويش را به «تقاضاي روز افزون مردمي، جهت آگاهي يافتن از فرهنگ سياسي اسلام» مي‏داد. كه اين امر مشوقي براي حضور سياسي مبلغان ديني بود.

البته حضرت امام قدس‏سره در طول اين روند، هر گاه سياست دين ستيزيِ سيستمِ حاكمه افزايش مي‏يافت، با سرعت بخشي به چرخه‏ي خودگردان فوق الذكر، حضور سياسي بيش‏تر مبلغان ديني را طلب مي‏نمودند. به طور مثال امام در محرم 1383 ه·· . ق در نامه‏اي كه خطاب به مبلغ شهير، جناب آقاي «فلسفي(ره)» مي‏نويسند، اين چنين مي‏آورند: «...امروز روزي است كه حضرات مبلغين محترم و خطباي معظم، بايد دِين خود را نسبت به دين اثبات فرمايند. امروز روزي است كه، يا بايد رضايت خداوند غفور را جلب نمايند، يا خداي ناخواسته به سخط ذات مقدسش مبتلا شوند. امروز روزي است كه، نظر مبارك امام زمان صلوات الله عليه به حضرات مبلغين اسلام دوخته شده است. و ملاحظه مي‏فرمايند كه: آقايان به چه نحو خدمت خود را به شرع مقدس ابراز و دِين خود را ادا مي‏فرمايند. از قرار مسموع، اغلب گويندگان محترم با ما هم‏آواز هستند. اميد است خداوند متعال آن شواذي كه ازحبس و از زجر، خوف دارند بيدار فرمايند. متمني است مراتب احترام و سلام مرا به مبلغين ابلاغ فرماييد».16 اما در مورد «بي طرفي اكثريت محققان دين‏پژوه، نسبت به جريانات سياسي»، امام خميني قدس‏سره اقدامات ذيل را به عمل آوردند:

1. ايشان تحقيقات و درس و بحث را مورد تشويق و تاكيد قرار داده و آن را وظيفه‏ي اصلي هر عالم ديني مي‏دانستند؛ 2. به رفع موانع بر راه حضور سياسي آنها ـ و ايجاد پتانسيل و تقاضاهاي سياسي و اجتماعي مردم از آنها ـ اقدام مي‏نمود؛17 3. حجت شرعي و اجتماعي، براي حضور فعال و پوياي آنها مي‏آورند؛18 4. لزوم حفظ احترام همه‏ي عالمان ديني و از جمله‏ي آنها انديش‏مندان بزرگِ حوزوي را همواره به تمام افراد خصوصا «طلاب انقلابي» تذكر مي‏دادند؛19 5. مهم‏ترين نكته اين است كه امام خميني قدس‏سره از همه‏ي عالمان ديني و محققانِ دين‏پژوه، نمي‏خواهد كه به عنوان يك «سياست مدار» وارد عرصه‏ي سياسي گردند؛ چرا كه اين امر مستلزم ويژگي‏هاي انتسابي و اكتسابي خاصي است20 كه بي توجه بودن به آن، موجب «فساد سياسيِ» عالم مربوطه و بالتبع مصداق «اذا فسد العالِم فسد العالَم» مي‏گردد. امّا از همه‏ي عالمان ديني و محققان دين‏پژوه مي‏خواهد، تا ضمن تشويق نظري و عملي، از انقلابيون و مصلحين واقعي، قلم هدايت‏گرانه داشته و در جهت استخراج و تدوين مسايل نظري مورد نياز جامعه و جهان اسلام تلاش نمايند. و خصوصا به تدوين نظامات سياسي و اجتماعي اسلام بپردازند؛ لذا امام درسخنانشان مي‏فرمودند: «علما مسايل را مطرح كنند، ننشينند تا ديگران براي آنها تكليف معين كنند، خودتان تكليف را معين كنيد، خودتان نظر بدهيد، روزنامه‏ها را از مقالات خودتان پر كنيد، ننشينيد تا ديگران و دشمنان شما، براي شما مقاله بنويسند و مسايلي را كه خداي نخواسته بر خلاف مسايل اسلامي و بر خلاف شؤون اسلام باشد مطرح كنند... آنهايي كه اسلام را مي‏شناسند و علاقه به اسلام دارند در اين امر بيش‏تر جديت كنند و پيش‏قدم باشند»21.

حضرت امام قدس‏سره از محققان علوم اسلامي مي‏خواستند كه، در اين هنگامه‏اي كه جهان اسلام، آماج حمله، انحراف و تحريف مراكز تبليغاتي صهيونيسم، بهائيت و استعمارگران قرار گرفته است، به جاي پرداختن به دقايق و ظرايف ـ مثلاً يكي از فروعات بسيار فرعي علمي ـ سراغِ ضرورت‏هاي كلان جامعه‏ي اسلامي بروند، ايشان مي‏فرمودند: «فكرتان را رشد و تكامل دهيد. افكاري را كه همه در اطراف حقايق و دقايق علوم دور مي‏زند، كنار بگذاريد؛ چون اين ريزبيني‏ها بسياري از ما را از انجام مسئوليت‏هاي خطيرمان دور نگه داشته است. به داد اسلام برسيد، و مسلمانان را از خطر نجات دهيد»22.

امام قدس‏سره تدوينِ نظاماتِ سياسي و اجتماعي اسلام را امري دراز مدت و حصول آن‏را مستلزم تلاش چندين نسل دانسته و مي‏فرمايند: «ما بايد خود و نسل آينده را وادار كنيم و به آنها سفارش كنيم كه نسل آتيه‏ي خويش را نيز مأمور كنند. اين ابهامي را كه بر اثر تبليغات سوء چند صد ساله، نسبت به اسلام ـ در اذهان حتي بسياري از تحصيل كرده‏هاي ما ـ پيدا شده رفع كنند و جهان بيني و نظامات اجتماعي اسلام را به آنها معرفي نمايند.»23 البته حضرت امام قدس‏سره در هنگامه‏ي شدت برنامه‏هاي دين‏ستيزي سلطنت و به خطر افتادنِ اصل اسلام، «جريان خودگردان» بين تقاضاي مردمي و عرضه از سوي علماي ديني ـ حتي محققان دين‏پژوه ـ را تسريع و آن را به عرصه‏ي واكنش عيني سياسي مي‏كشاندند24. تا جايي‏كه در زمان اوجِ تهديد ديني، امام قدس‏سره تعطيلي تحقيقات و مباحثات درسي را به طور موقت خواستار شده و حضور فعال‏تر و سريع در صحنه‏هاي مبارزه را توصيه مي‏نمودند.25 سه گونه‏ي ديگر از عالمان دين اين سه گونه از عالمان ديني بر عكسِ دو گونه‏ي پيشين، داراي «كنش عقلاني، اما غير معطوف نسبت به ارزش‏هاي اسلامي» هستند؛ چرا كه حركتي در راستاي «خير شخصي» دارند و نه خير جمعي، لذا اين گونه از عالمان در محيط سلطان سالاري، مي‏توانند، بدون تعارض خاصي، در طول «خودكامگي پادشاهان» قرار گيرند. و با آميخته شدن كنش رفتاري خاص بر كنش فوق الذكر، گونه‏هاي ذيل شكل مي‏گيرند:

گونه سوم: «علماي منفعل» وجه مشخصه‏ي اين نوع از عالمان ديني، «كنش انفعالي آنها در مقابل ابرقدرتي سلطنت طلب» است. برخورد منفعلانه‏ي سياسي؛ يعني يك فرد بدون هيچ گونه توجيه موجهي، از مسيري كه چارچوب‏هاي نظري لازم الاتباع او ترسيم نموده است، به نفع صاحب قدرتي عدول مي‏نمايد. و اين عدول به دليل تطميع مالي، يا مقامي و يا تهديد و ارعاب مي‏باشد. چارچوب‏هاي لازم الاتباع يك فرد را خود او تعيين نمي‏كند، بلكه بازتابِ كاركردي پايگاهي است كه آن فرد بدان پا گذارده است. البته تمام كساني‏كه از پيروي اين خط و مشي‏ها سرپيچي مي‏نمايند منفعل نمي‏باشند، بلكه اين افراد دوگونه‏اند: گونه‏ي نخست، انديش‏منداني هستند كه صرفا به بعضي از اين خط و مشي‏ها انتقاد عملي دارند و با در هم شكستن سنت‏هاي غلط، در صدد ترميم چارچوب‏هاي نظام متصور براي پايگاه خود هستند. به طور مثال: نوآوري‏هاي فقهي حضرت امام بر اساس زمان و مكان ـ و يا در هم شكني سنت انعزال سياسي در ميان دين مداران ـ از اين موارد است. اما گونه‏ي دوم، منفعلان هستند، كساني‏كه انگيزه‏ي سرپيچي آنها نه به خاطر ترميم و اصلاح سيستم، بلكه واكنشي انعكاسي نسبت به يك عامل خارجي است كه آن عامل از ناحيه‏ي زر و زورمداران اعمال مي‏گردد.

ازميان عالمان منفعل، اگر فردي خارج از هنگامه‏ي فشار در بقيه‏ي اوقات نيز، در مسيري ادامه‏ي طريق دهد كه مورد علاقه‏ي مستكبرين داخلي، يا جهاني است، در اين صورت آن فرد، علاوه بر اين كه يك «عالم منفعل» است، «عالم وابسته» نيز خواهد بود. به همين ترتيب اگر گام را فراتر نهاد، بگونه‏اي كه در سلسله مراتبِ نظام استبدادي، پايگاهي را براي خود متصور كرد، خود را از آن مجموعه دانسته و شروع به توليدات نظريِ لازم، در جهت دفاع از آن برآمد، آنگاه اين فرد علاوه بر اين كه «منفعل» و «وابسته» است، «درباري» نيز خواهد بود.

امام خميني قدس‏سره به عنوان نمونه‏اي تاريخي از علماي ديني منفعل به عنوان «احبار» و «ربانيون» ياد كرده مي‏گويند: «اين كه خدا از ربانيون استنكار كرده، روي اين اصل است كه آنان، با اين كه مي‏ديدند ظلمه چه كارها مي‏كنند و چه جنايت‏ها مرتكب مي‏گردند، ساكت بودند و آنها را نهي نمي‏كردند. و سكوتشان بر حسب اين روايت26 روي دو علت بوده است:

1. سودجويي؛ 2. زبوني.

يا افراد طمع كاري بوده و از ظلمه استفاده‏ي مادي مي‏كردند. و به اصطلاح حق سكوت مي‏گرفتند. و يا اين كه بُزدل و ترسو بودند و از آنها مي‏ترسيدند»27. امام قدس‏سره در ادامه از اين طرح و نفي علماي ديني توسط خداوند، حكم كلي استقراء مي‏نمايند و خطاب به علماي ديني جامعه‏ي اسلامي نيز مي‏گويند: «علماي اسلام هم اگر در برابر ستمگران قيام نكنند و سكوت نمايند، مورد استنكار [خداوند] قرار خواهند گرفت»28. امام قدس‏سره در بالا به دو عاملِ «تطميع مالي» و «تهديد» به عنوان به انفعال كشيده شدنِ عالمان ديني اشاره دارد. و در ذيل عبارتي زيبا؛ يعني براي «تطميع مقامي» براي علماي منفعل، توسط قدرت مداران استبدادي و استعماري دارند و مي‏گويند: «همت و دلخوشي شما به اين است كه ظالم پشتيبان شما باشد و براي شما احترام قايل شود؛ مثلاً «ايها الشيخ الكبير» بگويد! ديگر كاري نداريد كه به سر ملت چه مي‏آيد و دولت چه مي‏كند.»29 امام خميني قدس‏سره به مناسبت‏هاي مختلف، خطاي دلايلي كه علماي منفعل براي پوشش توجيهيِ انفعال خويش مي‏آوردند، تبيين نموده‏اند. به طور مثال، امام با تفصيل مبسوطي، پيرامون تمسك به مسئله‏ي «تقيه»، «امر به معروف و نهي از منكر و شرايط و حالات آن، خصوصا شرط ضرر و حرج»، «الگوي رفتاري گذشتگان؛ مانند مسلك شيخ 30» و... بحث نموده‏اند.31 پيش‏تر از «علماي وابسته‏ي سياسي» و «علماي درباري» سخن به ميان آمد و گفته شد كه: هر «عالم درباري»، «عالم وابسته» نيز مي‏باشد. توضيح بيش‏تر آن كه، هر عالم ديني منفعل، از آن هنگام كه تحت فشارها، پا در عرصه‏ي انفعال نهاده و متكي بر مباني خارج از چارچوب‏هاي دين اسلام، سخن براند و عمل نمايد، استعداد وابستگي به قدرت‏هاي حامي از «اسلام غير اصيل»32 را پيدا مي‏نمايد. لذا از اين به بعد با دو گونه‏ي ديگر از عالم وابسته‏ي درباري و غير درباري رو به رو هستيم، به اين ترتيب كه: اگر اين عالم منفعل، آگاهانه و با اختيار خويش در مسير وابستگي سياسي قرار گيرد، در اين صورت به اوج انحراف سياسي؛ يعني «درباري شدن» پيش رفته است. امام خميني قدس‏سره اين گونه افراد را «روحانيت آگاه وابسته»33 و بنابر حالات مختلف آنها را با عناويني؛ هم‏چون «آخوندهاي حسود دنياگراي درباري»34، «آخوندهاي جيره خوارِ تفرقه افكن»،35 «وعاظ السلاطين»36، «مفتي‏هاي خود فروخته» 37، «مروجين اسلام امريكايي»38 و... مي‏خواندند.

امّا «عالم وابسته‏ي غير درباري» كسي است كه ناآگاهانه به مسير «وابستگي سياسي» كشيده شده است؛ يعني بدون اين كه از اول چنين قصدي را داشته باشد، در صف مبارزه با اسلام ناب محمدي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و ترويج اسلام امريكايي درآمده است. امام خميني قدس‏سره اين گونه افراد را «روحانيت ناآگاهِ وابسته»39 مي‏نامند. و بنابر حالات مختلف آنها را با عناويني؛ هم‏چون «بازي خوردگانِ غافل از سياست »40، «جهال به صورت عالم»41 و... مي‏خوانند. بنابراين شايد متغير مستقل و يا علت و عامل در وابستگي سياسي اين دو گونه را، به ترتيب در «شهوت دنياطلبي تا حد دين فروشي» در گونه اول و «شدت كم اطلاعي از فقه سياسي، تا حدّ فريب خوردگي» در گونه‏ي دوم بدانيم.

گفته شد كه عالمان درباري رسما توليت جمع آوري و گسترش تئوري‏هاي لازم براي قدرت‏طلبيِ بي حد و حصر شاهان و استعمارگران را در نظام پادشاهي، يا نظام سلطه‏ي جهاني برعهده دارند. البته بايد به اين نكته‏ي اساسي توجه نمود كه در جوامع شيعي به دليل حاكميت اين سنت كه عالمان ديني بايد از صاحب قدرت مستقل باشند،42 رابطه‏ي وابستگي عالمان درباري با نظام سلطه و داد و ستد حاصل از آن، معمولاً تا حد ممكن غير علني بوده است. و اين گونه وانمود مي‏شد كه اين رفتار و كنشِ عالم درباري، بازتابِ علم و فقاهت او است. و نه اين كه پيامد وابستگي سياسيِ او باشد. در ذيل به نمونه‏هايي از فعاليت‏هاي علماي درباري، در جهت تئوريزه كردن سكوت و رضا در برابر وضع نابهنجار «نظام سلطنتي» و نيز «نظام سلطه‏ي جهاني» اشاره شده است:

1. «شاه، صاحب فرمان است و قرآن كريم دستور به اطاعت از اولي الامر نموده است»، «اين مملكت را خداوند به شاه داده است؛ پس نبايد با او مخالفت كرد»، «سلطانِ اسلام، ظل اللّه‏ است»، «شاه شيعه بوده و شيعه دوست است».43 2. «[در عصر حاضر]، مسلمين به غفلت خود، عمال استعمار به تبليغات خود، ابرقدرت‏ها به سلطه و چپاول خود ادامه مي‏دهند. و آخوندهاي مزدور و درباري به عقب نگه داشتنِ مسلمانان و جهالت و غفلت آنان دامن مي‏زنند.»44 گونه‏ي چهارم: «علماي محافظه‏كار» وجه مميزه‏ي اين عالمان ديني، «كنش سنتي اصحاب سياست» در طول صدها سال حاكميت سلطنت بوده است، كه كم‏تر در صحنه‏هاي حادّ مبارزه شركت مي‏جستند. علماي محافظه‏كار هنگامي كه شرايط اجتماعي براي انقلاب، عليه رژيم سلطنتي فراهم شده و زمينه‏هاي لازم براي تغيير سيستم حاكمه فراهم گرديده است، به جاي اين‏كه به ميان توده‏ها رفته و در تغييرات اجتماعي همگام با آنها باشند، در عرض عقب‏نشيني مصلحتي دربار و اقدامات به ظاهر رفورميستيِ سلطه‏گران، به ترويج نقطه‏نظرهايي از اصلاح‏طلبي و ترميم ساختارها پرداخته و با تغيير بنيادين در سيستم و جايگزين كردن نظامي جديد، مخالفت مي‏ورزند.

در آستانه‏ي انقلاب اسلامي و پايان عصر سلطنت، مصاديق محافظه‏كاري فراوان بود. امام خميني قدس‏سره در پيام خود به مناسبت هفتم شهداي جمعه‏ي خونين مي‏فرمايند: «اكنون كه شاه، دست از آستين فضاي باز سياسي درآورده و به دِرو كردن نهال جوانان رشيد و شجاع ما پرداخته است، اكنون كه با نفس‏هاي آخرِ حكومتِ فاشيستي، نفس‏هاي ملت را در سينه خفه كرده و... مي‏خواهند مجرم اصلي را تبرئه و گناه بزرگ و جنايتِ عظيم او را به ديگران كه آلتي بيش نيستند نسبت داده و خود را «مقرب‏الخاقان» قرار دهند. اكنون كه...»45 امام قدس‏سره در سخنراني‏هاي مختلف به نقد شعارهاي اصلاح‏طلبي نه تخريب46، ايجاد سلطنت مشروطه‏ي واقعي47، اصلاح و اجراي قانون اساسي48، جلوگيري از كشتار مسلمانان49 و غيره مي‏پرداختند.

امام خميني در نقد نظرات افرادي، هم‏چون آيت‏الله شريعت‏مداري و آقايان بازرگان و ميناچي مي‏فرمايند: «موافقت با نظام شاهنشاهي، چه به‏صراحت و چه به وسيله‏ي طرحي كه لازمه‏اش بقاي آن است، خيانت به اسلام، قرآن كريم، مسلمين و ايران است و هركس با هر اسم با آن موافقت نشان دهد مطرود و اجتناب از آن لازم است.»50 گونه‏ي ديگر از علما «علماي متحجر» مي‏باشند، اينان به دنبال «خير شخصي اخروي» هستند و متعصبانه بر آنچه كه به طور سنتي و نه تحقيقي، دين خوانده مي‏شده است، عمل مي‏نمايند. و چون در عصر سلطنت، سنتا مي‏بايست دين از امور سياسي فارغ باشد؛ لذا براي حفظ عاقبت خويش، از امور سياسي انعزال جسته و ديگران را نيز مبني بر اين پندار، امر به معروف و نهي از منكر مي‏نمودند. و به قول امام قدس‏سره : «به اسم اسلام به اسلام صدمه مي‏زنند. ريشه‏ي اين جماعت، كه در جامعه وجود دارد، بيش‏تر در حوزه‏هاي روحانيت است. در حوزه‏ي نجف، قم، مشهد و ديگر حوزه‏ها اين گونه افراد زياد هستند...، از اين‏جا روحيه و افكار سوء خود را به نام اسلام در جامعه سرايت مي‏دهند. اينها هستند كه اگر يك نفر پيدا شود و بگويد: بياييد زنده باشيد، بياييد نگذاريد ما زير پرچم ديگران زندگي كنيم، نگذاريد انگليس و امريكا اين قدر به ما تحميل كنند، نگذاريد اسرائيل اين‏طور مسلمانان را فلج كند، يا او اين جماعت را مخالفت مي‏كند يا اين‏كه ابتدا بايد او را نصيحت و بيدار كرد و به آنها گفت...»51. امام قدس‏سره اين گروه را «به اسم مقدسين و نه مقدسين واقعي» مي‏خواندند.52 مقدّس در لغت؛ يعني پاك، پاكيزه و منزه.53 و از ديدگاه امام خميني قدس‏سره افرادي مقدّس هستند كه در مسير خودسازي و پاكي نفس چنان بالا رفته‏اند كه به «مَعدِن العظمة» و مقام «اَرواحُنا معلّقةً بِعزّ قُدْسِك»54 دست يافته و مظهر آن جامعِ مطلق گرديده‏اند.

چنين كساني به حرمت اين تجلي مقدس مي‏گردند. در حالي كه امام خميني قدس‏سره اولين قدم در مسير قدسيه‏ي خودسازي را، بيرون آمدن از حجاب ضخيم افكار مي‏دانند، ـ چراكه انكار مانع هر رشد و هر قدم مثبت است55 ـ ديگر عالماني كه برآموزه‏هاي خويش سنگواره و متحجر گشته‏اند و به انكار هر سخنِ به ظاهر متعارض با پنداره‏هاي خود مي‏پردازند، مصداق اين نقد امام قدس‏سره قرار مي‏گيرند كه: «چون [اين منكرين]، خودخواه و خودپسند هستند، هرچه را ندانستند حمل به جهل خود نكنند و انكار آن كنند، تا به خودخواهي و خودبيني‏شان خدشه وارد نشود (مادر بتها، بت نفس شما است)56 تا اين بت بزرگ و شيطان قوي از ميان برداشته نشود، راهي به سوي او «جل و علا» نيست و هيهات كه اين بت شكسته و اين شيطان، رام گردد».57 امام خميني قدس‏سره در آثار مختلف خويش زيان‏هاي علماي متحجر را براي جامعه‏ي اسلامي برشمرده و بيان كرده‏اند.

به طور مثال: استفاده‏ي تبليغاتي دشمنان اسلام از آنها58، ركود تحقيقات دين‏پژوهي59 ركود تبليغات ديني60، تعارض‏آميز گرديدن اسلام و تمدن61، در فشار قرار گرفتن علماي راستين62 و... .

گونه‏اي ديگر از علما، «صاحبان فرهمندي نمايشي» هستند. اينها از عالماني هستند كه به دنبال «خير شخصي اما دنيوي» مي‏باشند و طريق دستيابي به آن را در «مريدپروري» ميان «عوام‏هاي دين‏دار» تشخيص داده‏اند و چون در عصر سلطنت، سنتا مي‏بايست دين از امور سياسي فارغ باشد، براي حفظ موقعيت دنيايي خود از امور سياسي انعزال مي‏جستند.

رويه‏ي اين‏گونه از عالمان ايجاب مي‏كرد كه «اجتماعي‏تر» از گونه‏ي پيشين، يعني متحجرين و داراي تشكيلات فرهنگي و مذهبي باشند. مثال‏هايي كه مي‏توان از كلام امام قدس‏سره براي صاحبان فرهمندي نمايشي آورد «حجّتيه‏اي‏ها»63 و «ولايتي‏ها»64 مي‏باشند. بازيگران صحنه‏ي فرهمندي نمايشي، به جهت متشكل كردن توده‏هاي عوام در راستاي مريدپروري، نيازمند به پشتوانه‏هاي ايدئولوژيكي بودند كه برتافته از باورهاي غلط يا درست عوام باشد. از آنجا كه هدف آنها خير شخصي دنيوي بود و نه حفظ ارزش‏ها؛ فلذا اين پشتوانه‏هاي ايدئولوژيكي تنها، قابليت انعطاف و جرح و تعديل، در عرض تغيير و تحول تلقّيات مردمي، داشته است. بنابراين نزد اين گونه عالمان نيز، «تحجرگرايي، پرجذبه» مورد استفاده ـ البته با تاريخ مصرف محدود ـ مي‏باشد؛ يعني برعكس متحجرينِ گونه‏ي پيشين، كه مؤمنانه بر پنداره‏هاي خويش، فارغ از شرايط زماني و مكاني، متصلب گشته بودند و از آن دست برنمي‏داشتند، صاحبان فرهمندي نمايشي، بر اساس مقتضيات زماني و مكاني، موضوعي كه مي‏بايست برآن متحجر گردند تغيير مي‏نمود. بنابراين هميشه با تفاسير سطحي‏گرايانه و شانتاژگونه65 از دين و اوضاع جامعه‏ي ديني، بهترين و راحت‏ترين شيوه را براي نمايشِ «خرقه‏ي قطبيت و مرشديت» خويش در نزد عوام انتخاب مي‏كردند. امام خميني قدس‏سره در مورد منش اين گونه عالمان مي‏فرمايند: «... تا ديروز مشروب‏فروشي، فساد، فحشا، فسق و حكومت ظالمان براي ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ را مفيد و راه‏گشا مي‏دانستند، امروزه [بعد از انقلاب] از اين‏كه در گوشه‏اي خلاف شرعي كه، هرگز خواست مسئولين نيست رخ مي‏دهد، فرياد وا اسلاما سرمي‏دهند! ديروز حجّتيه‏اي‏ها مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه‏ي مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمه‏ي شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابي‏تر از انقلابيون شده‏اند! ولايتي‏هاي ديروز كه در سكوت و تحجر خود، آبروي اسلام و مسلمين را ريخته‏اند، در عمل پشت پيامبر و اهل‏بيت عصمت و طهارت عليهم‏السلام را شكسته‏اند. و عنوان ولايت برايشان جز تكسب و تعيّش نبوده است. امروز خود را باني و وارث ولايت نموده و...»66 امام خميني قدس‏سره شكننده‏ترين ضربه، به علماي انقلابي و اصلاح‏طلب را، در عصر سلطنت، از ناحيه‏ي گوشه‏گيران سياسي خصوصا صاحبان فرهمندي نمايشي مي‏دانند و تلاش در دوران وانفساي نفوذ مقدس‏نماها را اين‏گونه توصيف مي‏نمايند: «اوضاع مثل امروز نبود، هركس صددرصد معتقد به مبارزه نبود، زير فشارها و تهديدهاي مقدس‏نماها از ميدان به‏در مي‏رفت... از همه شكننده‏تر، شعار گمراه‏كننده‏ي حكومت قبل از ظهور امام زمان عليه‏السلام باطل است مي‏باشد... مشكلات بزرگ و جان‏فرسايي بودند كه نمي‏شد با نصيحت و مبارزه‏ي منفي و تبليغات جلوي آنها را گرفت؛ تنها راه‏حل، مبارزه و ايثار و خون بود... از داخل جبهه‏ي خودي، گلوله‏ي حيله و مقدس‏مآبي و تحجر بود؛ گلوله‏ي زخم زبان و نفاق و دورويي بود، كه هزار بار بيش‏تر از باروت سرب، جگر و جان را مي‏سوخت و مي‏دريد.»67 گونه‏ي پنجم: «عالمان بي طرف سياسي، يا انعزالي منفي» اينها كساني بودند كه اولاً: مبتني بر «كنش عقلاني غير معطوف به ارزش‏هاي اسلامي»، به دنبال «خيرشخصي» ـ اخروي، يا دنيوي ـ و نه خير جمعي جامعه‏ي اسلامي بودند. ثانيا: مبتني بر «كنش سنتي دين‏مداران، مبني بر عدم دخالت در سياست»، از جريانات سياسي موجود در كشور درعصر سلطنت، اعلام بي طرفي مي‏نمودند. اين گروه از دين‏داران نه تنها خود را از جريانات سياسي كنار مي‏كشيدند، بلكه ديگران را نيز به اين امر تشويق مي‏كردند. و حتي بعضا فداكاري‏هاي انقلابيون و يا اصلاح طلبان راتخطئه كرده و به تضعيفِ موقعيت اجتماعي آنها مي‏پرداختند. امام خميني قدس‏سره در اين باره مي‏فرمايند: «كج فهماني كه با تشكيل حكومت اسلامي مخالف بوده و آن را از حكومت طاغوت بدتر مي‏دانند، كج فكراني كه فريضه‏ي بزرگ حج را محدود به يك ظاهر بي محتوا كرده و ذكرِ گرفتاري‏هاي مسلمانان و كشورهاي اسلامي را بر خلاف شرع و تا سر حد كفر مي‏شمارند».68 به همين دليل در اين مقاله عنوانِ «عالمان بي طرف سياسي، يا انعزال منفي» را براي آنها برگزيديم، تا قيد «انعزال منفي» آنها را از آن دسته از عالمان ديني كه خود حضوري فعال در عرصه‏ي سياست نداشته، اما راه انقلابيون و اصلاح طلبان را تأييد و تشويق مي‏نمودند، جدا گردد.


1. منشور روحانيت؛ امام خميني قدس‏سره ، (مؤسسه‏ي تنظيم و نشر آثار امام، تهران، 1374)؛ ص 16.

2. امام حسين عليه‏السلام : «سر رشته‏ي امور مردم در دست علما است...» ر.ك: تبيان (دفتر دهم) ؛ ( مؤسسه‏ي تنظيم و نشر آثار امام خميني قدس‏سره ، تهران، 1374)؛ ص 434.

3. پيشين؛ ص 59.

4. منشور روحانيت، ص 19.

5. مقاله‏ي «مفهوم مشاركت سياسي» ؛ داود فيرحي فصلنامه‏ي علوم سياسي، شماره‏ي 1، ص 58.

6. نهضت امام ج2، ص 703.

7. مصاحبه‏ي امام با مجله‏ي «فرداي آفريقا»؛ مصاحبه‏هاي امام خميني؛ (انتشارات سعيد تهران، بي تا)، ص 132.

8. صحيح مسلم، ج 3، ص 1988.

9. بيانات امام به مناسبت جشن‏هاي 2500 ساله؛ صحيفه‏ي نور، ج1، ص 173.

10. ر.ك. مراحل اساسي انديشه در جامعه‏شناسي، ريمون ارون با ترجمه‏ي باقر پرهام؛ ( انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، تهران، 1370)، 547.

11. كنش عقلاني، رفتاري است كه بر مبناي محاسبه گري فاعلِ كنش بروز مي‏يابد.

12. ائمه‏ي اطهار عليهم‏السلام در اين هنگام از قيام و انقلاب منع كرده‏اند، به طور نمونه ر.ك به: حديث عيسي بن قاسم. وسايل الشيعه، ج 11، ص 35؛ بحارالانوار، ج 52، ص 301.

13. ر.ك به صحيفه‏ي نور:ج 1، ص 259؛ ج 8، ص 8؛ ج 1، ص 16، 177 و 259؛ ج9، ص 119؛ ج11، ص 126؛ ج1، ص 97، 106، 261، 268؛ ج2، ص 2، 55 و 241؛ ج18، ص 156، 160، 198، 231 و 256.

14. روحانيت و حوزه‏هاي علميه از ديدگاه امام خميني قدس‏سره ؛ ( موسسه‏ي تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، 1374)، ص 148.

15. بيانات امام در جمع خطباي مذهبي. صحيفه‏ي نور؛ ج 15؛ ص 202.

16. در جست و جوي راه از كلام امام، (دفتر هشتم)؛ (امير كبير، تهران، 1362)، ص 264.

17. تبيان (دفتر دهم)، ص 240.

18. پيشين، ص 258 و 243.

19. منشور روحانيت، ص 15.

20. در صورت نداشتن صلاحيت‏هاي اكتسابيِ لازم در روحانيون، براي مديريت‏هاي سياسي و اجتماعي، امام خميني قدس‏سره اشتغال به آن امور و فراتر رفتن روحانيون از نقش «كنترل و نظارت» به نقش «اجرايي» را نادرست مي‏دانستند: «همان نقشي كه براي روحانيت است كه بايد كنترل كند اين چيزها را والاّ سررشته ندارد، مگر مي‏تواند يك روحاني برود و رئيس فوج‏بشود. سر رشته‏اي از اين كار ندارد. يك روحاني كه اطلاعاتش در باب يك اموري كم است، برود بخواهد آنها را بگيرد، اين معنا ندارد» ر.ك. تبيان (دفتر دهم)، ص 246.

21. پيشين، ص 239.

22. ولايت فقيه؛ 117.

23. ولايت فقيه، ص 118.

24. «بر ملّت است كه از علماي خود بخواهند در اين امر ساكت ننشينند و اقدام كنند. بر علماي اعلام است كه از مراجع اسلام بخواهند اين امر ـ[كاپيتولاسيون]ـ را نديده نگيرند، بر فضلا و مدرسين حوزه‏هاي علميه است كه از علماي اسلام بخواهند كه سكوت را بشكنند. بر طلاب علوم است كه از مدرسين بخواهند كه غافل از اين امر نباشند». اعلاميه عليه احياي كاپيتولاسيون: در جست‏وجوي راه از كلام امام (دفتر هشتم)، ص 265. و نيز ر.ك به سخنراني تاريخ 6/3/50 .تبيان (دفتر دهم)، ص 191.

25.

26. روايتي از امام حسين عليه‏السلام : تحف العقول، ص 271.

27. در جست و جوي راه، از كلام امام (دفتر هشتم)؛ ص 367.

28. همان.

29. ولايت فقيه، ص 110.

30. برخي از علماي منفعل، سكوت در برابر اقدمات ضد ديني محمدرضاشاه را، ادامه‏ي همان روش و مسلكي مي‏دانند كه آيت اللّه‏ العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري (مؤسس حوزه‏ي علميه قم) در مقابل رضاشاه مي‏پيمودند.

31. ر.ك [الرسائل آية اللّه‏ الخميني؛ (اسماعيليان قم، 1385 ه·· . ق) با مبحث رسالة في التقيه]، [ ولايت فقيه ص 135]، [مصاحبه‏ي «اجتهاد و سياست از ديدگاه امام خميني قدس‏سره با حجة الاسلام شريعتمدار؛ فصلنامه‏ي علوم سياسي ش 5، ص 22]، ]تحرير الوسيله ج1؛ (دارالعلم، قم، بي تا)؛ ص 472]، [صحيفه‏ي نور ج1، ص 39 تا 40 و 174].

32. كه امام قدس‏سره از آن با نام «اسلام امريكايي» ياد كرده و در مقابل «اسلام ناب» مي‏گذارند.

33. روحانيت و حوزه‏هاي علميه از ديدگاه امام خميني قدس‏سره ص 49.

34. پيشين، ص 440.

35. پيشين، ص 441.

36. پيشين، ص 443.

37. پيشين، ص 444.

38. پيشين، ص 49.

39. همان.

40. پيشين، 435.

41. همان.

42. ر.ك ده گفتار؛ مرتضي مطهري؛ (تهران. صدرا،)، ص 296. و نيز چرايي.

43. بيانات امام به مناسبت هفتم شهداي قم: صحيفه‏ي نور، ج 2، ص 33. و نيز ر.ك صحيفه‏ي نور، ج 21، ص 92 و 91. [چهار عبارت فوق عين عبارت امام قدس‏سره نمي‏باشد].

44. پيام امام به مسلمانان جهان در تاريخ 12/6/1362: صحيفه‏ي نور، ج 18، ص 89.

45. پيام امام در تاريخ 21/6/1357: مجموعه‏اي از مكتوبات و سخنرانيها؛ م. دهنوي؛ ( چاپ، تهران:بي‏تا) ؛ ص 364.

46. در جست‏وجوي راه از كلام امام: دفتر انقلاب اسلامي، ص 272.

47. پيشين: دفتر ضدانقلاب؛ ص 65.

48. پيشين: دفتر انقلاب اسلامي؛ ص 272.

49. تبيان (دفتر دهم)، ص 256.

50. مقاله‏ي نگاهي به ديدگاه‏هاي سياسي امام خميني قدس‏سره فصلنامه‏ي علوم سياسي شماره 5 ؛ ص 176 و 194.

51. ولايت فقيه، ص 133.

52. پيشين، ص 132.

53. معارف و معارف ج 9، ص 554.

54. از مناجات شعبانيه: بحارالانوار، ج 91، ص 97.

55. ره عشق؛ نامه‏ي عرفاني حضرت امام خميني قدس‏سره ؛ (موسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1368، تهران،) ص 36؛





  • 56. مادر بت‏ها بت نفس شماست
    زان كه آن بت مار و اين بت، اژدهاست.



  • زان كه آن بت مار و اين بت، اژدهاست.
    زان كه آن بت مار و اين بت، اژدهاست.





مثنوي مولوي، دفتر اول


57. ره عشق؛ همان.

58. روحانيت و حوزه‏هاي علميه از ديدگاه امام خميني قدس‏سره ، ص 349.

59. پيشين، ص 354.

60. پيشين، ص 351.

61. پيشين، ص 172.

62. پيشين، ص 354، 355 و 357.

63. هواداران گروه انجمن حجتيه كه معتقد هستند: هرگونه قيام و حركتي قبل از ظهور امام زمان (عج) باطل است.

64. كساني كه به اسم دوستي اهل‏بيت عليهم‏السلام خود را سرگرم عبادت‏هاي صوري كرده و هرگونه مبارزه‏ي سياسي را در عصر سلطنت، مردود مي‏دانستند.

65. هوچيگري (Blackmail) chontage
66. پيام امام خطاب به مراجع و روحانيون كشور (منشور روحانيت)، ص 8.

67. پيشين، ص 7.

68. صحيفه‏ي نور، ج 19، ص 42.

/ 1