فرهنگ و انديشه / آشنا وصف وارستگي مروري بر شرح حال سيده نفيسه (قسمت چهارم) - وصف وارستگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وصف وارستگی - نسخه متنی

غلامرضا گلی زواره

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرهنگ و انديشه / آشنا وصف وارستگي مروري بر شرح حال سيده نفيسه (قسمت چهارم)

غلامرضا گلي‏زواره

آنچه گذشت

گفته شد كه سيده نفيسه فرزند حسن انور در مكه به دنيا آمد و در مدينه به شكوفايي رسيد و در پانزده سالگي با يكي از فرزندان امام صادق(ع) (اسحاق مؤتمن) ازدواج كرد و از طريق عبادت، تهجد و پارسايي به مقامات معنوي واصل گرديد و بر ساحل كرامت قرار گرفت، از مدينه به فلسطين و از آنجا به مصر مهاجرت كرد، در اين ديار به پرتوافشاني پرداخت و مشكلات علمي و اجتماعي افراد را برطرف مي‏نمود و شخصيتهاي مشهوري از وي حديث مي‏شنيدند. در مقابل ستم مقاومت كرد و رفتار امير مصر را نكوهش نمود، انفاس قدسي او موجب شفاي بيماران و رفع مصايب افراد گرديد.

در آخرين قسمت شرح زندگي اين بانوي بزرگ با جلوه‏هايي ديگر از زندگي و شخصيت وي آشنا مي‏شويم.

اوقات باقداست

سيده نفيسه فرصتهايي خاص از ايام سال را توأم با نوعي قداست مي‏دانست و مي‏كوشيد در چنين زمانهايي بيشتر از سفره معنوي توشه برگيرد و ارتباط خود را با عالم قدس و ملكوت تقويت كند. دل و ذهنش به درك لحظات عرفاني ماههاي رجب، شعبان و رمضان بسيار شايق بود و مي‏كوشيد از طريق عبادت، اذكار و ادعيه اين برهه از زمان را غنيمت شمرده و به بركت آن حسنات خويش را ارتقا دهد. رجب را ماه خداوند مي‏دانست و در اين ايام صائم بود تا خداوند را از خويش خشنود كند و خشم الهي را از خود دور نمايد زيرا موقع مناسبي براي استغفار است و رحمت الهي را جلب و جذب مي‏كند. يك خصوصيت ديگر نيز در زندگي اين بانوي عارف برجستگي داشت و به او امتياز مي‏داد و آن اينكه به طرق گوناگون مرگ و آخرت را از ذهن خويش عبور مي‏داد و غفلت از اين حقيقت مسلم را غوطه‏ور شدن در مرداب متعفن امور دنيايي مي‏دانست. با ياد مرگ قلب خود را صفا مي‏داد و به آرامشي آميخته با سرور معنوي نايل مي‏گرديد و در دعاهايش از خداوند مي‏خواست لحظات چشم فرو بستن از دنيا را در نظر داشته باشد و چون در ماههاي پاياني زندگي احساس كرد چند قدمي با مرگ فاصله ندارد شوق و ذوقش رو به فزوني رفت و مي‏خواست هر چه زودتر از اين قفس تن برهد:




  • روم به گلشن رضوان كه مرغ آن چمنم
    چنين قفس نه سزاي چون من خوش‏الحا نيست



  • چنين قفس نه سزاي چون من خوش‏الحا نيست
    چنين قفس نه سزاي چون من خوش‏الحا نيست



براي اينكه انس زيادي با حيات برزخي داشته باشد در خانه‏اي كه مي‏زيست با دست شريف خويش قبري حفر كرد و در آن نماز خواند و به نقلي يكصد و نود بار قرآن را در اين حفره ختم نمود كه برخي اين ميزان را دو هزار مرتبه نوشته‏اند.1

بدين گونه محل سكونت وي مصداق روايت امام صادق(ع) گرديد كه مي‏فرمايند: «والدار اذا تُلي فيها كتاب اللّه‏ كان لَها نورٌ ساطِع و تُعْرَفُ مِنْ بين الدور؛2

چون در خانه‏اي كتاب خداوند تلاوت شود نوري از آن در آسمان ساطع مي‏گردد و بدين وسيله از بين منازل ديگر شناخته مي‏شود.»

كناره‏جويي از لذتهاي دنيايي و اكتفا كردن به قوتي اندك ضمن آنكه بر نيروي ايمان و صلابت روحي سيده نفيسه مي‏افزود به موازات اين اعتلاي معنوي روز به روز نحيف و لاغر مي‏گشت.3 زيرا بديهي است هر چه شمشير بُرّنده‏تر و تيزتر باشد زودتر غلاف خود را آسيب‏پذير مي‏سازد اما او با همين بدن رنجور و عليل و به تحليل رفته، شبها را برمي‏خاست و به تهجد، دعا و نوافل مي‏پرداخت و روزها را صائم بود. روز اول ماه رجب سال 208 هجري، پاييز برگ‏ريزان اين جسم نحيف فرا رسيد در حالي كه روح، مسير اهتزاز و تعالي را طي مي‏كرد. دختر برادرش (زينب) مي‏گويد: عمه‏ام سيده نفيسه رنجور شد و در اولين روز ماه رجب در بستر بيماري قرار گرفت. پس چون از تاب و توان افتاد براي شوهرش اسحاق مؤتمن كه در آن هنگام به مدينه رفته بود، نوشت: حال مساعدي ندارم و كسالت و بيماري تنم را آسيب‏پذير ساخته و فكر نكنم سلامتي خود را باز يابم. به نظر مي‏رسد زمان مفارقت نزديك شده و مرگم فرا رسيده است پس در اسرع وقت خود را به من برسان.

در بستر بيماري

لحظه به لحظه حالش رو به وخامت مي‏رفت اما نه از عبادت شبانه دست كشيد و نه آنكه روزه‏داري خود را ترك گفت تا آنكه در شب جمعه مصادف با اول رمضان المبارك سال 208 هجري بيماري او شدت يافت، مع الوصف روز بعد را با روزه آغاز كرد، در اين هنگام طبيبي برايش آوردند. او از حكيمان حاذق و مشهور مصر بود. پس از معاينات لازم، گفت اين بانو بايد براي رسيدن به سلامتي و بهبودي روزه‏اش را افطار كند زيرا ضعف شديد در مزاجش نفوذ كرده و جانش را تهديد مي‏كند. وقتي سيده نفيسه اظهارات طبيب را شنيد، گفت: شگفتا! سي سال تمام است از خداوند مسألت مي‏كنم كه با حالت روزه‏داري از اين دنياي فاني بروم و چقدر برايم دشوار است كه روزه‏ام را در ميان روز آن هم در آغاز اين ماه شريف افطار كنم. طبيب از اين وضع شگفت‏زده شد و چون متوجه مقام معنوي اين بانو گرديد از وي خواست تا براي او دعا كند. سيده نفيسه هم چنين كرد. شرح‏حال‏نگاران نوشته‏اند كه در اين حال سيده نفيسه اشعاري را خواند كه ترجمه‏اش چنين است:

«طبيبم را از من دور كنيد و مرا با حبيبم وا گذاريد چرا كه اشتياقم به سوي او شدت يافته و عشق و محبت من اكنون اين است كه در لهيب سوزان او بگدازم. از ميان رفتن آبرويم

سيده نفيسه گفت:

شگفتا! سي سال تمام است

از خداوند مسألت مي‏كنم كه

با حالت روزه‏داري

از اين دنياي فاني بروم.

سيده نفيسه:

طبيبم را از من دور كنيد

و مرا با حبيبم وا گذاريد

چرا كه اشتياقم به سوي او

شدت يافته

و عشق و محبت من اكنون

اين است كه

در لهيب سوزان او بگدازم.

در ميان جمعي سخن‏چين و رقيب در عشق و هواي حبيبم بر من گواراست و چون به معشوق خود مي‏رسم اگر احيانا چيزي از دستم برود باكي ندارم. كسي كه مرا از علاقه به او ملامت كند هرگز دستش به دامن او نمي‏رسد. بدنم به ناتواني و بيماري خشنود است و از اين بابت گلايه‏اي ندارد، آن گاه اين غافلان به من فشار مي‏آورند كه بايد بدنت را حفظ كني.4»

زينب دختر برادرش مي‏گويد حال عمه‏ام بدين منوال بود تا دهه دوم ماه رمضان بدين حال توأم با مرارت بماند و چون حال احتضار به وي دست داد قرآن را گشود تا آياتي را تلاوت نمايد، سوره انعام آمد، همين طور آن را قرائت مي‏كرد تا آنكه به آيه: قُل للّه‏ كَتَبَ علي نفسه الرحمة5 رسيد. در اين حال روحش به روضه جنان و آشيانه عرشيان پرواز كرد. در منابع ديگر از جمله در الاصداف آمده است كه زينب گفته است پس از چندي كه از تلاوت سوره انعام گذشت چون به آيه «لهم دار السلام عند ربهم و هو وليهم بما كانوا يعملون»6 رسيد از حال رفت. من او را در آغوش گرفتم. در اين حال شهادتين را بر زبان جاري نمود و روحش از بدنش مفارقت نمود.

ميهمان قدسيان

اسحاق مؤتمن توسط نامه سيده نفيسه از بيماري همسر خويش باخبر گرديد و روزي به مصر آمد كه دختر حسن انور رحلت كرده بود اما هنوز بدن پاك اين بانو را دفن نكرده بودند، مشاهده اين وضع اسحاق را به شدت متأثر كرد. او چشمه اشك را در كوير غم جاري ساخت و در حالي كه شيون و ناله مي‏كرد و سيماي منورش چون ماه در خسوف بود گفت مي‏خواهم پيكر نواده امام مجتبي(ع) را كه عمري در پارسايي و پاكي گذراند به مدينة‏النبي انتقال دهم و در جوار مرقد مقدس اجداد و نياكانش در قبرستان بقيع به خاك سپارم.

مردم مصر كه به دليل رحلت سيده نفيسه قلبي مشحون از حزن و ماتم داشتند با شنيدن اين سخن تأثر مضاعف پيدا كردند زيرا حداقل اين انتظار را داشتند حال كه از نعمت حيات دنيوي اين زن پاك‏سرشت محروم شده‏اند حداقل به مزارش پناه ببرند و حاجات خويش را از او بخواهند اما با اصرار اسحاق مبني بر بردن پيكر نفيسه از مصر مواجه شدند و چون مشاهده كردند نمي‏توانند وي را متقاعد كنند تا آن بانو را در سرزمين مصر به خاك بسپارند و او از نظرش منصرف نمي‏گردد نزد امير مصر رفتند و ملتمسانه اظهار داشتند خواسته‏هاي ما را به وي برسان و از اسحاق بخواه اجازه دهد همسرش در قبري كه خود براي خويش حفر كرده و در آن بارها قرآن را ختم نموده دفن شود. حاكم وقت مصر كه از مقامات معنوي سيده نفيسه و نفوذ روحاني وي در جامعه مصر اطلاع داشت اسحاق را فرا خواند و گفت: تو را به خداوند متعال سوگند مي‏دهم اين اجتماع مشتاق را از چنين فيضي محروم مكن. اما با اين وجود اسحاق قبول نكرد. پس اموال فراواني به قدر بار شتري كه با آن از مدينه به مصر آمده بود به وي دادند و تقاضا كردند اجازه دهد همسرش در مصر دفن گردد، اين بار نيز از برآوردن درخواست مردم امتناع كرد. مردمان مشتاق، آن شب را با اندوه و حزني مضاعف سپري كردند چون صبح صادق فرا رسيد و نزد فرزند امام صادق(ع) آمدند مشاهده كردند از تصميم ديروز برگشته و با نظر مصريان موافق شده است. با شگفتي دليل اين حالت را از وي پرسيدند. گفت: شب گذشته در رؤيايي راستين جدم رسول اكرم(ص) را ديدم كه خطاب به من فرمود: «رُدَّ عَلَيهِم أَمْوالَهُم و ادَفْنها عِندهُم؛

اموالشان را به آنان باز گردان و نفيسه را نزدشان دفن كن.»

و بنا به نقل ديگر در عالم خواب حضرت محمد(ص) خطاب به وي فرمود: يا اسحاق! لا تعارض اهل مصر في نفيسة فان الرحمة تنزل عليهم ببركاتها؛

اي اسحاق با اهل مصر بر سر سيده نفيسه معارضه مكن، به بركت او بر آنان رحمت نازل مي‏گردد.»

پس مقرر گرديد پيكر آن خاتون پرهيزگار در خانه‏اش واقع در درب السباع دفن گردد و روزي كه خواستند بدنش را تشييع كنند واقعا از ايام شگفت در تاريخ مصر بود زيرا مردم مسلمان از اطراف و اكناف با ازدحام عجيبي مي‏آمدند و بر جنازه او نماز مي‏گزاردند. آن شب تا صبح شمعها روشن كردند و شيون مردم از تمامي خانه‏ها به گوش مي‏رسيد و تأسف بر فقدان اين بانو غير قابل وصف بود و برخي مورخان نوشته‏اند در ايام سوگواري براي او جمعيت در صحرا موج مي‏زد و اجتماعي به آن عظمت در تاريخ مصر تا آن زمان مشاهده نشده بود.7

بارگاه نوراني

علماي نسّابه، راويان و مورخان بر اين عقيده‏اند كه مرقد نفيسه در موضع كنوني واقع شده و كسي خلاف آن را نگفته است و در كتاب معروف ابن‏زيّات كه در آداب زيارت مشاهد و ضريح‏هاست بر زيارت اين بانو تأكيد شده و سپس اين روايت را از رسول اكرم(ص) آورده است كه: «النجوم امان اهل السما و اهل بيتي امان اهل الارض؛

ستارگان مايه آسايش و امنيت اهل آسمانند و اهل‏بيت من نيز در زمين چنين هستند.»

ابن زيّات افزوده كه همان گونه كه علما نقل كرده‏اند صحيح‏ترين مشاهد از مراقد اولاد علي(ع) در مصر به سيده نفيسه تعلق دارد كه در اين سرزمين اقامت گزيد و به دست خويش قبر خود را حفر كرد.8

احمد ابوكف مي‏گويد مشهد و مسجد اين بانو در مصر، مرواريدي از آل‏البيت است كه بر جبين مصر مي‏درخشد و منشأ بركات زيادي شده است. وي خاطرنشان مي‏نمايد وجود اين مرقد براي مصريان همچون كشتي نجات مي‏باشد و سيده نفيسه گُلي است كه عطر نبوت از آن استشمام مي‏شود. مزارش چون ستاره‏اي فروزان مصر را روشن كرده و بر نورانيت آن افزوده است و هر وقت مردم مشكلي پيدا مي‏كنند و سينه‏اي تنگ مي‏يابند به سوي آرامگاهش مي‏روند و در فضاي معنوي بارگاهش تنفس مي‏كنند و بدين گونه روان خويش را با روحانيت اين جايگاه مبارك پيوند مي‏زنند و به بركت آن از انكسار قلبي رهايي مي‏يابند.9

جماعتي از صلحا و بزرگان، قبر شريفش را زيارت كرده‏اند. همچون استاد كبير ابي‏الفيض، ذي‏النون مصري، ابن‏ابراهيم خميمي (از رجال بااعتبار و اهل عرفان)، ابي‏الحسن دينوري، ابي‏علي رودباري، ابي‏بكر احمد بن‏نصردقاق، بنان بن‏احمد بن‏محمد بن‏سعيد، حمال واسطي، سقران بن‏عبداللّه‏ مغربي و ...

يوسف بن‏يحيي صفاني در كتاب نسيم سحر در شرح حال حسن بن‏زيد نوشته است: نخستين كسي كه بر قبر اين بانو بارگاهي بنا كرد عبيداللّه‏ بن‏السري الحاكم والي مصر بود كه به خاندان عصمت علاقه داشت، بازماندگانش نيز نسبت به اين مرقد محبت نشان مي‏دادند و مقام سيده نفيسه را تجليل كرده‏اند.10

به هنگام روي كار آمدن فاطميان و به حكومت رسيدن ابوتميم معد، ملقب به مستنصر باللّه‏ پنجمين خليفه فاطمي، اين بقعه رو به ويراني نهاد و بار ديگر اين خليفه، روضه مذكور را تجديد عمارت كرد و پايه‏هايش را استوار ساخت و بر سنگي از رخام كه بالاي سر درب ورودي آن نصب شده نام وي به چشم مي‏خورد.11

خليفه الحافظ‏للدين عبدالمجيد علوي قبه‏اي بر مزار ضريح بنا كرد و آن را به هنرها و فنون اسلامي آراست و محراب پرشكوهي برايش ترتيب داد كه مي‏توان كتيبه‏هايي را به خط كوفي در آن ديد. احداث قبه و محراب در سال 532 هجري به پايان رسيد، با روي كار آمدن ايوبيان قبه و مزار سيده نفيسه مورد بي‏اعتنايي فرمانروايان اين سلسله قرار گرفت تا آنكه سلسله مماليك روي كار آمدند، معروف سلاطين آن سلسله الملك الناصر محمد پسر قلاوون (حكومت 693 تا 741ه···.ق) بود كه در سال 714 هجري فرمان داد مشهد سيده نفيسه را نظارت جدي كرده و نسبت به آباداني و احياي بناهاي آن بكوشند. همچنين به دستور وي مسجدي در جوار زيارتگاه مزبور احداث گرديد كه يك جهانگرد مراكشي به نام خالد بلوي كه به سال 737 هجري از مصر ديدن كرده به وصف آن پرداخته است.12

اينكه پس از رحلت سيده نفيسه بلافاصله برايش قبه، بارگاه، روضه و رواق در نظر گرفته‏اند از نفوذ معنوي او در ميان مصريان حكايت دارد. تجديد بنا، مرمت، توسعه و آباداني اين بنا در اعصار گوناگون نيز جلوه‏اي از اخلاص و كرامت اين بانو را به نمايش گذاشته است. هر كس در هر موضوعي مشكلي داشته باشد در اين جايگاه به درگاه الهي تضرع مي‏كند تا خداوند اندوه او را برطرف نمايد. برخي عارفان گفته‏اند اگر كسي گرفتار سختي و مصيبتي باشد و به مشهد سيده نفيسه برود و در آنجا با قلبي پاك و نيتي خالص يك بار سوره حمد و يازده مرتبه سوره سبح اسم ربك و يازده مرتبه سوره توحيد را تلاوت كند و ثوابش را به روح اين سيده پاك‏طينت هديه نمايد مشكلاتش برطرف مي‏شود. در كتاب سفينة البحار آمده است هر كس حاجتي داشته باشد و هزار مرتبه به روح سيده نفيسه خاتون صلوات هديه كند خداوند ان شاءاللّه‏ حاجاتش را روا مي‏گرداند.13

سيده نفيسه گُلي است كه

عطر نبوت از آن

استشمام مي‏شود.

مزارش چون ستاره‏اي فروزان

مصر را روشن كرده

و بر نورانيت آن افزوده است

و هر وقت مردم مشكلي

پيدا مي‏كنند

و سينه‏اي تنگ مي‏يابند

به سوي آرامگاهش مي‏روند.

عبدالغني نابلسي

از سياحان مسلمان

كه در سال 1105 هجري

از قاهره ديدن كرده

نوشته است:

زنان مصري از قرن هشتم هجري

تا كنون روز چهارشنبه را

به زيارت مزار اين بانو

اختصاص داده‏اند.

و روز پنجشنبه

به زيارت مشهد

رأس‏الحسين مي‏روند.

مقريزي مي‏نويسد قبر سيده نفيسه يكي از مواضع معروف مصر مي‏باشد كه به اجابت دعا معروف مي‏باشد و هر وقت به مصري‏ها مصيبتي مي‏رسد به اين مكان مي‏شتابند و حاجت خود را مطرح مي‏كنند و با ذكر و دعا و استغاثه جواب مي‏گيرند.14

اصولاً مردم عصر به اين جايگاه مبارك اعتقاد خاصي دارند و چون سيده نفيسه بارها مشكلات آنان را برطرف كرده و نتايج توسل به اين بانو را مكرر ديده‏اند همواره آن مزار شريف پناهگاهي براي درماندگان مي‏باشد. ابي‏مسك كافور اخشيدي كه پس از وفات سومين سلطان اخشيدي با اعلام استقلال مدت سه سال (از 335ه···.ق) در مصر فرمانروايي كرد15 زيارت سيده نفيسه را ترك نمي‏كرد و در هر شب پنجشنبه هر كجا كه بود خود را به اين روضه منور مي‏رسانيد و به محض اينكه مكان مزبور را از چند صد متري مشاهده مي‏كرد از اسب پايين مي‏آمد و به احترام سيده نفيسه با پاي پياده به سوي مزارش مي‏رفت و در آنجا با سر برهنه به دعا مشغول مي‏گشت و برآوردن حاجات خويش را از خداوند طلب مي‏كرد.16

عبدالغني نابلسي از سياحان مسلمان كه در سال 1105 هجري از قاهره ديدن كرده نوشته است: زنان مصري از قرن هشتم هجري تا كنون روز چهارشنبه را به زيارت مزار اين بانو اختصاص داده‏اند. و روز پنجشنبه به زيارت مشهد رأس‏الحسين مي‏روند و اين موضوع در عصر فاطميان مرسوم بوده است.17

ابومحمد عبداللّه‏ يافعي يمني مي‏گويد: سيده نفيسه در درب السباع دفن شده و امروز جز آن قبر، مزار ديگري در اين محله نمي‏باشد و مرقدش زيارتگاه و دعا در كنارش به اجابت مي‏رسد. وي مي‏افزايد من خود به آهنگ زيارت مشهدش برفتم، جمع كثيري از مرد و زن و بيمار و نابينا را در آنجا يافتم و خود به قصد زيارت مشغول شدم.18

شرح اشتياق

ارتباط مردم مصر با مراقد علويان و آرامگاههاي بزرگاني از خاندان عصمت و طهارت، شكستي بزرگ براي وهابياني است كه در مصر ضد شيعه فعاليت مي‏كنند. با گذشت حدود دوازده قرن بر شكوه و رونق مشهد سيده نفيسه كه از بانوان علوي است افزوده شده و گويي روح پاك اين خاتون پارسا كنار زايرين نشسته، سخنان آنان را گوش مي‏دهد و دانه‏هاي متوالي اشك را از ديدگان آنان پاك مي‏كند و براي رفع مشكلات و اداي حاجتشان اقدام مي‏نمايد.19 صالح الورداني، محقق مصري، تأكيد مي‏كند مرقد سيده نفيسه از جمله اماكن معروف مصر است كه نشان مي‏دهد درخت تشيع در اين سرزمين از ريشه‏هاي عميق و تنومندي برخوردار است، سالروز تولد اين بانو و نيز حضرت زينب(س) امروزه باشكوه هر چه تمامتر در كشور مزبور برگزار مي‏شود و اين آداب و رسوم دليل بس آشكاري است بر وجود و نفوذ آثار و مراسم مذهب تشيع در اعماق قلوب مصريان20، قبور متبرك رأس الحسين(ع) حضرت زينب(س) و سيده نفيسه چون چشمه‏اي در حال جوشش است و اين سه بارگاه فروزان شعله محبت به اهل‏بيت را در ميان مصريان روشن نگاه مي‏دارد و گويي پيوند آنان با مراقد مزبور، حلقه اتصال و اتحاد شيعه و سني است و نقطه اشتراك مردمان اين سامان با شيعيان ساكن در نقاط ديگر جهان مي‏باشد.21

مردم مصر در سالروز رحلت سيده نفيسه برنامه‏اي خاص ندارند اما همه ساله به مناسبت سالروز ولادتش جشن باشكوهي برگزار مي‏كنند.22 نخستين جشن سالروز تولد اين بانو در سال 889ه···.ق در عصر الاشرف سيف‏الدين قاي بتاي (حكومت 872 ـ 901 هجري) از سلسله مماليك چركسي برگزار شد. در اوقات ديگر، به خصوص در روزهاي يكشنبه و پنج‏شنبه جمعيت انبوهي به زيارت اين مكان مي‏آيند و جشنهاي ازدواج در اطراف مرقدش برگزار مي‏شود.23

شب تولد سيده نفيسه ازدحام جمعيت در روضه او چنان زياد است كه امكان ورود حتي به صحن مسجدي كه در مجاور مرقدش قرار دارد بسيار مشكل مي‏باشد. فرقه‏هاي گوناگون شيعه در كنار برادران اهل تسنن تا پاسي از شب با مولوديه‏خواني نسبت به مقام اهل‏بيت(ع) و اين بانو ابراز محبت مي‏نمايند. مردم مصر بوسيدن ضريح، تضرع و توسل به سيده نفيسه را براي برآوردن حاجات روا مي‏دانند و طواف عروس در حرم او مرسوم است. محل طواف زنان و مردان جداست و رايحه عطر، فضاي روحاني روضه او زايرين را معطر مي‏نمايد.

زيارت‏كنندگان زير لب دعايي زمزمه مي‏كنند، دست به نيايش برمي‏دارند و سوره‏هايي از قرآن مجيد را تلاوت مي‏كنند، دست به ضريح مي‏مالند و حتي لباسهاي خود را با آن متبرك مي‏نمايند؛ سپس دست خويش را به صورت مي‏كشند تا سيماي خود را از امواج مقدسي كه از مرقد آن بانو ساطع شده بهره‏مند نمايند، پدرها فرزندان خود را سر دست بلند مي‏كنند تا مرقد را مشاهده كنند و مادران به كودك خويش نشان مي‏دهند كه چگونه شبكه اطراف مرقد را لمس نمايند و بركت گيرند. زايرين در يك بهم‏آميختگي و محبت شگفت‏آور در كنار هم استراحت مي‏كنند. در اين مكان تجليات ايماني بروز مي‏كند كه امكان دارد به صورت زمزمه‏اي زير لب يا فرياد باشد از كنجكاوي شديد تا خلسه عرفاني و از شادي تا گريه. هر كسي به شيوه خود و بر حسب تمايلات دروني و علايق باطني و ميزان معرفت خويش شفاعت سيده نفيسه را براي شفا، رفع يك ناراحتي و يا درخواستي ديگر طلب مي‏كند.

در زير گنبد مرتفع مزارش صداهايي كه نامش را با التجا و التماس و به بزرگي و عظمت تكرار مي‏كنند طنين مي‏افكند. حتي صداي پاي جمعيت به خود تنهايي استغاثه مي‏باشد. چهره‏هاي متفاوت در زير نور چراغهاي نئون از اشتياق و محبت حكايت دارند. امواج مستمر زايران احساس شگفتي از حرارت عشق و كشش به سوي اين بانوي پرهيزگار را ايجاد مي‏كند.24

در كتب تراجم و شرح حال براي اين بانو زيارت‏نامه‏هايي را ذكر كرده‏اند. شبلنحي در اثر مشهور خود و نيز مؤلف كتاب «الدرة النفيسه في ترجمة السيدة النفيسه» مي‏نويسند وقتي كسي مي‏خواهد مرقد اين بانو را زيارت كند به هنگام داخل شدن متوجه اين حقيقت باشد كه وي از خانداني است كه خداوند اراده نمود هر گونه رجس و ناپاكي را از آنان دور كند و سپس با چنين معرفتي زيارت‏نامه بخواند، در زيارتنامه‏اي كه اين دو مورخ آورده‏اند مقامات معنوي و شرافت نسبي سيده نفيسه ستوده شده و بر او به عنوان بانويي از خاندان عترت درود فرستاده شده و تقاضاي ثواب و مغفرت از روح پاكش گرديده است.25

موثق بن‏عثمان مي‏گويد وقتي برخي اسلاف به زيارت سيده نفيسه مي‏رفتند زيارت ويژه‏اي را مي‏خواندند و اين زيارتنامه در كتاب

صالح الورداني

محقق مصري، تأكيد مي‏كند

مرقد سيده نفيسه

از جمله اماكن معروف مصر است

كه نشان مي‏دهد درخت تشيع

در اين سرزمين

از ريشه‏هاي عميق

و تنومندي برخوردار است.

«درر الاصداف» ذكر شده است. در قسمتي از اين متن مي‏خوانيم:

السلام و التحية و الاكرام و الرضا من العلي الاعلي الرحمن علي سيدة نفيسة سلالة نبي الرحمة و هادي الامة ... و اقض حوائجنا في الدنيا و الاخرة يا رب العالمين.26

برادران، خواهران و بازماندگان
سيده نفيسه خواهري به نام ام‏كلثوم داشت كه پس از رحلت پدرش (حسن انور) عبداللّه‏ بن‏علي از نوادگان ابن‏عباس معروف او را به همسري خويش برگزيد. مادر وي و برادرانش اسماعيل و اسحاق، ام‏سلمه دختر حسين اثرم (فرزند حسن بن‏علي(ع)) مي‏باشد كه برخي نامش را زينب هم گفته‏اند.27 ابي‏نصر بخاري و ديگر مورخان براي سيده نفيسه هفت برادر به نامهاي: ابومحمدقاسم (جد سادات گلستانه)، علي مكني به ابوالحسن و ملقب به سديد، ابوطاهر زيد، اسحاق (معروف به كوكبي)، عبداللّه‏ مكني به ابوزيد و معروف به جريده، ابراهيم و ابومحمد اسماعيل شمرده‏اند.28

مورخان و علماي نسب‏شناس خاطرنشان نموده‏اند حاصل ازدواج اسحاق بن‏جعفر با سيده نفيسه، دو فرزند به نامهاي قاسم و ام‏كلثوم مي‏باشد كه بنا به اظهارات عده‏اي از آنان از اين دو، فرزندي بر جاي نماند ولي برخي از شرح‏حال‏نگاران طوايفي از دانشمندان، سادات و مشاهير را از اين خاندان ذكر كرده‏اند، يكي از پسران اسحاق موتمن كه تاريخ‏نويسان از او به عنوان حسين ياد كرده‏اند به حرّان مهاجرت كرد و نخستين فرد اين دودمان بود كه به حلب رفت و پس از وصلت با دختر يكي از رجال اين ديار توانگر شد. وي موفق گرديد در زماني كه مذهب حنفي در حلب حكمفرما بود تشيع را به آنجا ببرد، نقابت طالبيان حلب در عصر حمدانيان به يكي از نوادگان وي محول گشت. به گفته سيدمحسن امين، فرزندان اين خاندان همچنان در يكي از نواحي حلب (فوهه) داراي قدر و منزلت اجتماعي هستند و شجره‏نامه‏اي كه به تأييد بزرگان و مشاهير دانشوران رسيده است، در دست دارند، برخي از آنان نيز در عراق و آذربايجان به سر مي‏برند.29

بني‏زهره خانداني از سادات شيعه دوازده امامي هستند كه بسياري از آنان اهل معرفت، دانش و سياست و داراي تأليفات مهم هستند و دانشوراني بزرگ نزد آنان به كسب معارف اهتمام ورزيده‏اند، اين شجره پاك و آراسته به پرهيزگاري و دانش منسوب به اسحاق بن‏جعفر الصادق(ع) هستند و گاه آنان را اسحاق و اسحاقيون خوانده‏اند. اين هم يكي ديگر از افتخارات سيده نفيسه است كه افرادي از نسل او در نشر فرهنگ قرآن و عترت و نيز گسترش تشيع و صيانت از علويان و سادات تلاش كرده‏اند و در صفحات تاريخ نام خويش را به عنوان انسانهايي دانشمند و سياستمدار ثبت كرده و به درخشندگي و فروزندگي تشيع افزوده‏اند. برخي از دانشوران بني‏زهره عبارتند از عزالدين ابوالمكارم حمزة بن‏علي (511 ـ 585ه···.ق)، جمال‏الدين ابوالقاسم عبداللّه‏ بن‏علي (531 ـ 580ه···.ق)، محيي‏الدين ابوحامد محمد بن‏عبداللّه‏ (تولد پس از سال 564ه···.ق)، ابوعلي حسن بن‏زهرة الحسيني (متولد 564 هجري) بدرالدين حسن بن‏محمد بن‏علي بن‏الحسين (از دانشوران نيمه دوم قرن هشتم هجري).

ديگر از فرزندان اسحاق موتمن و سيده نفيسه،محمد مي‏باشد كه طايفه‏اي به نام بنوالوارث در شهرستان ري از نسل او بوده‏اند و از آنهاست احمد بن‏محمد بن‏محمد ابن‏ابي‏حمزه. ابن‏طباطبا گفته است اين افراد از مدينه به كوفه رفتند و از آنجا به ري كوچيدند. گروهي نيز به مصر رفتند. ذهبي خاطرنشان مي‏نمايد كه عده‏اي از اولاد اسحاق در نيشابور اقامت گزيدند.30پايان

اين هم يكي ديگر از
افتخارات سيده نفيسه است
كه افرادي از نسل او
در نشر فرهنگ قرآن و عترت
و نيز گسترش تشيع و صيانت
از علويان و سادات
تلاش كرده‏اند
و در صفحات تاريخ
نام خويش را
به عنوان انسانهايي دانشمند
و سياستمدار ثبت كرده
و به درخشندگي
و فروزندگي تشيع افزوده‏اند.

در ايام سوگواري براي او
جمعيت در صحرا موج مي‏زد
و اجتماعي به آن عظمت
در تاريخ مصر تا آن زمان
مشاهده نشده بود.
اينكه پس از رحلت سيده نفيسه
بلافاصله برايش قبه، بارگاه،
روضه و رواق در نظر گرفته‏اند
از نفوذ معنوي او
در ميان مصريان حكايت دارد.
در كتاب سفينة البحار
آمده است هر كس
حاجتي داشته باشد
و هزار مرتبه به روح سيده نفيسه
خاتون صلوات هديه كند
خداوند ان شاءاللّه‏ حاجاتش را
روا مي‏گرداند.



1 ـ نورالابصار، ص258؛ ناسخ التواريخ، ج سوم، ص126.

2 ـ وسائل الشيعه، ج4، ص851.

3 ـ حضرت علي(ع) در خطبه متقين نهج‏البلاغه از جمله اوصاف پارسايان را اندام ضعيف و نحيف دانسته‏اند.

4 ـ نك: التحفة الانسيه من مآثر النفيسه.

5 ـ سوره انعام، آيه 12.

6 ـ سوره انعام، آيه 127.

7 ـ نور الابصار في مناقب آل‏البيت النبي المختار، ص258؛ آل بيت النبي في مصر، ص104؛ اسعاف الراغبين، ص207؛ السيدة نفيسه، توفيق ابوعلم، ص13؛ منتهي الامال، ج2، ص300؛ تتمة المنتهي، ص195؛ رياحين الشريعه، ح5، ص93 ـ 94؛ خيرات حسان، ص123؛ زندگاني حضرت امام جعفرصادق(ع)، عمادزاده، ج3، ص388؛ نور ملكوت قرآن، علامه سيدمحمدحسين حسيني تهراني، ج4، ص493 ـ 494.

8 ـ الكواكب السيارة في تربت الزيارة، ابن‏زيّات، ص5؛ مساجد مصر و اولياء الصالحون، دكتر سعاد ماهر محمد، ج1، ص125.

9 ـ آل بيت النبي في مصر، ص99 ـ 100.

10 ـ مشاهد العترة الطاهرة و اعيان الصحابه و التابعين، سيدعبدالرزاق كمونه الحسين، ص247 ـ 248.

11 ـ المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الاثار، ج2، ص641.

12 ـ مساجد مصر و اولياء الصالحون، جزء اول، ص126 ـ 127؛ آل بيت النبي في مصر، ص110؛ شيعه در مصر، ص131.

13 ـ يكي از هزاران، سيدمحمد ناظميان، ص20.

14 ـ المواعظ و الاعتبار ...، ج2، ص640.

15 ـ تاريخ دولتهاي اسلامي و خاندانهاي حكومتگر، ح اول، ص110.

16 ـ آل بيت النبي في مصر، ص109.

17 ـ گوهر خاندان امامت، ص62.

18 ـ ناسخ التواريخ، همان، ج سوم، ص133 به نقل از مرآت الجنان يافعي يمني.

19 ـ شيعه در مصر، صالح الورداني، ص122؛ مصر از زاويه‏اي ديگر، جميله كديور، ص49 ـ 50.

20 ـ شيعه در مصر، ص99 ـ 100.

21 ـ مجله مشكوة، شماره 52، ص24.

22 ـ مجله زائر، شماره 57، ص22؛ شيعه درمصر، ص217.

23 ـ شيعه در مصر، ص131.

24 ـ گنبدها و مناره‏هاي مصر، كاترين مايور ـ ژاوان، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، مجله مشكوة، شماره 60 ـ 61، ص217.

25 ـ نورالابصار، ص259؛ الدرة النفيسه في ترجمة السيدة نفيسه، ص73؛ مساجد مصر و اولياءهم الطاهر، سعاد ماهر، ص125.

26 ـ الدر المنثور، طبقات رابب الخدور، زينب بنت يوسف نواز عاملي، ص522.

27 ـ المواعظ و الاعتبار ...، ج2، ص638؛ ناسخ التواريخ، همان، ص131 ـ 132؛ منتخب التواريخ، ص208.

28 ـ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير، ذهبي، ص415؛ سر السلسلة العلويه، ص22؛ عمدة الطالب، ص66 ـ 67؛ منتهي الامال، ج اول، ص459 ـ 460؛ سفينة البحار، ج اول، ص626؛ مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني، ص398؛ عبدالعظيم حياته و مسنده، ص102 ـ 103.

29 ـ منتهي الامال، ج دوم، ص300؛ اعيان الشيعه، ج5، ص45؛ عمدة الطالب، ص230؛ دانشنامه جهان اسلام، ذيل بني‏زهره.

30 ـ عمدة الطالب، ص230؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، ص415.

/ 1