فرهنگ و انديشه / آشنا وصف وارستگي مروري بر شرح حال سيده نفيسه (قسمت چهارم)
غلامرضا گليزوارهآنچه گذشت
گفته شد كه سيده نفيسه فرزند حسن انور در مكه به دنيا آمد و در مدينه به شكوفايي رسيد و در پانزده سالگي با يكي از فرزندان امام صادق(ع) (اسحاق مؤتمن) ازدواج كرد و از طريق عبادت، تهجد و پارسايي به مقامات معنوي واصل گرديد و بر ساحل كرامت قرار گرفت، از مدينه به فلسطين و از آنجا به مصر مهاجرت كرد، در اين ديار به پرتوافشاني پرداخت و مشكلات علمي و اجتماعي افراد را برطرف مينمود و شخصيتهاي مشهوري از وي حديث ميشنيدند. در مقابل ستم مقاومت كرد و رفتار امير مصر را نكوهش نمود، انفاس قدسي او موجب شفاي بيماران و رفع مصايب افراد گرديد.در آخرين قسمت شرح زندگي اين بانوي بزرگ با جلوههايي ديگر از زندگي و شخصيت وي آشنا ميشويم.اوقات باقداست
سيده نفيسه فرصتهايي خاص از ايام سال را توأم با نوعي قداست ميدانست و ميكوشيد در چنين زمانهايي بيشتر از سفره معنوي توشه برگيرد و ارتباط خود را با عالم قدس و ملكوت تقويت كند. دل و ذهنش به درك لحظات عرفاني ماههاي رجب، شعبان و رمضان بسيار شايق بود و ميكوشيد از طريق عبادت، اذكار و ادعيه اين برهه از زمان را غنيمت شمرده و به بركت آن حسنات خويش را ارتقا دهد. رجب را ماه خداوند ميدانست و در اين ايام صائم بود تا خداوند را از خويش خشنود كند و خشم الهي را از خود دور نمايد زيرا موقع مناسبي براي استغفار است و رحمت الهي را جلب و جذب ميكند. يك خصوصيت ديگر نيز در زندگي اين بانوي عارف برجستگي داشت و به او امتياز ميداد و آن اينكه به طرق گوناگون مرگ و آخرت را از ذهن خويش عبور ميداد و غفلت از اين حقيقت مسلم را غوطهور شدن در مرداب متعفن امور دنيايي ميدانست. با ياد مرگ قلب خود را صفا ميداد و به آرامشي آميخته با سرور معنوي نايل ميگرديد و در دعاهايش از خداوند ميخواست لحظات چشم فرو بستن از دنيا را در نظر داشته باشد و چون در ماههاي پاياني زندگي احساس كرد چند قدمي با مرگ فاصله ندارد شوق و ذوقش رو به فزوني رفت و ميخواست هر چه زودتر از اين قفس تن برهد:
روم به گلشن رضوان كه مرغ آن چمنم
چنين قفس نه سزاي چون من خوشالحا نيست
چنين قفس نه سزاي چون من خوشالحا نيست
چنين قفس نه سزاي چون من خوشالحا نيست
در بستر بيماري
لحظه به لحظه حالش رو به وخامت ميرفت اما نه از عبادت شبانه دست كشيد و نه آنكه روزهداري خود را ترك گفت تا آنكه در شب جمعه مصادف با اول رمضان المبارك سال 208 هجري بيماري او شدت يافت، مع الوصف روز بعد را با روزه آغاز كرد، در اين هنگام طبيبي برايش آوردند. او از حكيمان حاذق و مشهور مصر بود. پس از معاينات لازم، گفت اين بانو بايد براي رسيدن به سلامتي و بهبودي روزهاش را افطار كند زيرا ضعف شديد در مزاجش نفوذ كرده و جانش را تهديد ميكند. وقتي سيده نفيسه اظهارات طبيب را شنيد، گفت: شگفتا! سي سال تمام است از خداوند مسألت ميكنم كه با حالت روزهداري از اين دنياي فاني بروم و چقدر برايم دشوار است كه روزهام را در ميان روز آن هم در آغاز اين ماه شريف افطار كنم. طبيب از اين وضع شگفتزده شد و چون متوجه مقام معنوي اين بانو گرديد از وي خواست تا براي او دعا كند. سيده نفيسه هم چنين كرد. شرححالنگاران نوشتهاند كه در اين حال سيده نفيسه اشعاري را خواند كه ترجمهاش چنين است:«طبيبم را از من دور كنيد و مرا با حبيبم وا گذاريد چرا كه اشتياقم به سوي او شدت يافته و عشق و محبت من اكنون اين است كه در لهيب سوزان او بگدازم. از ميان رفتن آبرويم سيده نفيسه گفت:شگفتا! سي سال تمام استاز خداوند مسألت ميكنم كهبا حالت روزهدارياز اين دنياي فاني بروم.سيده نفيسه:طبيبم را از من دور كنيدو مرا با حبيبم وا گذاريدچرا كه اشتياقم به سوي اوشدت يافتهو عشق و محبت من اكنوناين است كهدر لهيب سوزان او بگدازم.در ميان جمعي سخنچين و رقيب در عشق و هواي حبيبم بر من گواراست و چون به معشوق خود ميرسم اگر احيانا چيزي از دستم برود باكي ندارم. كسي كه مرا از علاقه به او ملامت كند هرگز دستش به دامن او نميرسد. بدنم به ناتواني و بيماري خشنود است و از اين بابت گلايهاي ندارد، آن گاه اين غافلان به من فشار ميآورند كه بايد بدنت را حفظ كني.4»زينب دختر برادرش ميگويد حال عمهام بدين منوال بود تا دهه دوم ماه رمضان بدين حال توأم با مرارت بماند و چون حال احتضار به وي دست داد قرآن را گشود تا آياتي را تلاوت نمايد، سوره انعام آمد، همين طور آن را قرائت ميكرد تا آنكه به آيه: قُل للّه كَتَبَ علي نفسه الرحمة5 رسيد. در اين حال روحش به روضه جنان و آشيانه عرشيان پرواز كرد. در منابع ديگر از جمله در الاصداف آمده است كه زينب گفته است پس از چندي كه از تلاوت سوره انعام گذشت چون به آيه «لهم دار السلام عند ربهم و هو وليهم بما كانوا يعملون»6 رسيد از حال رفت. من او را در آغوش گرفتم. در اين حال شهادتين را بر زبان جاري نمود و روحش از بدنش مفارقت نمود.ميهمان قدسيان
اسحاق مؤتمن توسط نامه سيده نفيسه از بيماري همسر خويش باخبر گرديد و روزي به مصر آمد كه دختر حسن انور رحلت كرده بود اما هنوز بدن پاك اين بانو را دفن نكرده بودند، مشاهده اين وضع اسحاق را به شدت متأثر كرد. او چشمه اشك را در كوير غم جاري ساخت و در حالي كه شيون و ناله ميكرد و سيماي منورش چون ماه در خسوف بود گفت ميخواهم پيكر نواده امام مجتبي(ع) را كه عمري در پارسايي و پاكي گذراند به مدينةالنبي انتقال دهم و در جوار مرقد مقدس اجداد و نياكانش در قبرستان بقيع به خاك سپارم.مردم مصر كه به دليل رحلت سيده نفيسه قلبي مشحون از حزن و ماتم داشتند با شنيدن اين سخن تأثر مضاعف پيدا كردند زيرا حداقل اين انتظار را داشتند حال كه از نعمت حيات دنيوي اين زن پاكسرشت محروم شدهاند حداقل به مزارش پناه ببرند و حاجات خويش را از او بخواهند اما با اصرار اسحاق مبني بر بردن پيكر نفيسه از مصر مواجه شدند و چون مشاهده كردند نميتوانند وي را متقاعد كنند تا آن بانو را در سرزمين مصر به خاك بسپارند و او از نظرش منصرف نميگردد نزد امير مصر رفتند و ملتمسانه اظهار داشتند خواستههاي ما را به وي برسان و از اسحاق بخواه اجازه دهد همسرش در قبري كه خود براي خويش حفر كرده و در آن بارها قرآن را ختم نموده دفن شود. حاكم وقت مصر كه از مقامات معنوي سيده نفيسه و نفوذ روحاني وي در جامعه مصر اطلاع داشت اسحاق را فرا خواند و گفت: تو را به خداوند متعال سوگند ميدهم اين اجتماع مشتاق را از چنين فيضي محروم مكن. اما با اين وجود اسحاق قبول نكرد. پس اموال فراواني به قدر بار شتري كه با آن از مدينه به مصر آمده بود به وي دادند و تقاضا كردند اجازه دهد همسرش در مصر دفن گردد، اين بار نيز از برآوردن درخواست مردم امتناع كرد. مردمان مشتاق، آن شب را با اندوه و حزني مضاعف سپري كردند چون صبح صادق فرا رسيد و نزد فرزند امام صادق(ع) آمدند مشاهده كردند از تصميم ديروز برگشته و با نظر مصريان موافق شده است. با شگفتي دليل اين حالت را از وي پرسيدند. گفت: شب گذشته در رؤيايي راستين جدم رسول اكرم(ص) را ديدم كه خطاب به من فرمود: «رُدَّ عَلَيهِم أَمْوالَهُم و ادَفْنها عِندهُم؛اموالشان را به آنان باز گردان و نفيسه را نزدشان دفن كن.»و بنا به نقل ديگر در عالم خواب حضرت محمد(ص) خطاب به وي فرمود: يا اسحاق! لا تعارض اهل مصر في نفيسة فان الرحمة تنزل عليهم ببركاتها؛اي اسحاق با اهل مصر بر سر سيده نفيسه معارضه مكن، به بركت او بر آنان رحمت نازل ميگردد.»پس مقرر گرديد پيكر آن خاتون پرهيزگار در خانهاش واقع در درب السباع دفن گردد و روزي كه خواستند بدنش را تشييع كنند واقعا از ايام شگفت در تاريخ مصر بود زيرا مردم مسلمان از اطراف و اكناف با ازدحام عجيبي ميآمدند و بر جنازه او نماز ميگزاردند. آن شب تا صبح شمعها روشن كردند و شيون مردم از تمامي خانهها به گوش ميرسيد و تأسف بر فقدان اين بانو غير قابل وصف بود و برخي مورخان نوشتهاند در ايام سوگواري براي او جمعيت در صحرا موج ميزد و اجتماعي به آن عظمت در تاريخ مصر تا آن زمان مشاهده نشده بود.7بارگاه نوراني
علماي نسّابه، راويان و مورخان بر اين عقيدهاند كه مرقد نفيسه در موضع كنوني واقع شده و كسي خلاف آن را نگفته است و در كتاب معروف ابنزيّات كه در آداب زيارت مشاهد و ضريحهاست بر زيارت اين بانو تأكيد شده و سپس اين روايت را از رسول اكرم(ص) آورده است كه: «النجوم امان اهل السما و اهل بيتي امان اهل الارض؛ستارگان مايه آسايش و امنيت اهل آسمانند و اهلبيت من نيز در زمين چنين هستند.»ابن زيّات افزوده كه همان گونه كه علما نقل كردهاند صحيحترين مشاهد از مراقد اولاد علي(ع) در مصر به سيده نفيسه تعلق دارد كه در اين سرزمين اقامت گزيد و به دست خويش قبر خود را حفر كرد.8احمد ابوكف ميگويد مشهد و مسجد اين بانو در مصر، مرواريدي از آلالبيت است كه بر جبين مصر ميدرخشد و منشأ بركات زيادي شده است. وي خاطرنشان مينمايد وجود اين مرقد براي مصريان همچون كشتي نجات ميباشد و سيده نفيسه گُلي است كه عطر نبوت از آن استشمام ميشود. مزارش چون ستارهاي فروزان مصر را روشن كرده و بر نورانيت آن افزوده است و هر وقت مردم مشكلي پيدا ميكنند و سينهاي تنگ مييابند به سوي آرامگاهش ميروند و در فضاي معنوي بارگاهش تنفس ميكنند و بدين گونه روان خويش را با روحانيت اين جايگاه مبارك پيوند ميزنند و به بركت آن از انكسار قلبي رهايي مييابند.9جماعتي از صلحا و بزرگان، قبر شريفش را زيارت كردهاند. همچون استاد كبير ابيالفيض، ذيالنون مصري، ابنابراهيم خميمي (از رجال بااعتبار و اهل عرفان)، ابيالحسن دينوري، ابيعلي رودباري، ابيبكر احمد بننصردقاق، بنان بناحمد بنمحمد بنسعيد، حمال واسطي، سقران بنعبداللّه مغربي و ...يوسف بنيحيي صفاني در كتاب نسيم سحر در شرح حال حسن بنزيد نوشته است: نخستين كسي كه بر قبر اين بانو بارگاهي بنا كرد عبيداللّه بنالسري الحاكم والي مصر بود كه به خاندان عصمت علاقه داشت، بازماندگانش نيز نسبت به اين مرقد محبت نشان ميدادند و مقام سيده نفيسه را تجليل كردهاند.10به هنگام روي كار آمدن فاطميان و به حكومت رسيدن ابوتميم معد، ملقب به مستنصر باللّه پنجمين خليفه فاطمي، اين بقعه رو به ويراني نهاد و بار ديگر اين خليفه، روضه مذكور را تجديد عمارت كرد و پايههايش را استوار ساخت و بر سنگي از رخام كه بالاي سر درب ورودي آن نصب شده نام وي به چشم ميخورد.11خليفه الحافظللدين عبدالمجيد علوي قبهاي بر مزار ضريح بنا كرد و آن را به هنرها و فنون اسلامي آراست و محراب پرشكوهي برايش ترتيب داد كه ميتوان كتيبههايي را به خط كوفي در آن ديد. احداث قبه و محراب در سال 532 هجري به پايان رسيد، با روي كار آمدن ايوبيان قبه و مزار سيده نفيسه مورد بياعتنايي فرمانروايان اين سلسله قرار گرفت تا آنكه سلسله مماليك روي كار آمدند، معروف سلاطين آن سلسله الملك الناصر محمد پسر قلاوون (حكومت 693 تا 741ه···.ق) بود كه در سال 714 هجري فرمان داد مشهد سيده نفيسه را نظارت جدي كرده و نسبت به آباداني و احياي بناهاي آن بكوشند. همچنين به دستور وي مسجدي در جوار زيارتگاه مزبور احداث گرديد كه يك جهانگرد مراكشي به نام خالد بلوي كه به سال 737 هجري از مصر ديدن كرده به وصف آن پرداخته است.12اينكه پس از رحلت سيده نفيسه بلافاصله برايش قبه، بارگاه، روضه و رواق در نظر گرفتهاند از نفوذ معنوي او در ميان مصريان حكايت دارد. تجديد بنا، مرمت، توسعه و آباداني اين بنا در اعصار گوناگون نيز جلوهاي از اخلاص و كرامت اين بانو را به نمايش گذاشته است. هر كس در هر موضوعي مشكلي داشته باشد در اين جايگاه به درگاه الهي تضرع ميكند تا خداوند اندوه او را برطرف نمايد. برخي عارفان گفتهاند اگر كسي گرفتار سختي و مصيبتي باشد و به مشهد سيده نفيسه برود و در آنجا با قلبي پاك و نيتي خالص يك بار سوره حمد و يازده مرتبه سوره سبح اسم ربك و يازده مرتبه سوره توحيد را تلاوت كند و ثوابش را به روح اين سيده پاكطينت هديه نمايد مشكلاتش برطرف ميشود. در كتاب سفينة البحار آمده است هر كس حاجتي داشته باشد و هزار مرتبه به روح سيده نفيسه خاتون صلوات هديه كند خداوند ان شاءاللّه حاجاتش را روا ميگرداند.13سيده نفيسه گُلي است كهعطر نبوت از آناستشمام ميشود.مزارش چون ستارهاي فروزانمصر را روشن كردهو بر نورانيت آن افزوده استو هر وقت مردم مشكليپيدا ميكنندو سينهاي تنگ مييابندبه سوي آرامگاهش ميروند.عبدالغني نابلسياز سياحان مسلمانكه در سال 1105 هجرياز قاهره ديدن كردهنوشته است:زنان مصري از قرن هشتم هجريتا كنون روز چهارشنبه رابه زيارت مزار اين بانواختصاص دادهاند.و روز پنجشنبهبه زيارت مشهدرأسالحسين ميروند.مقريزي مينويسد قبر سيده نفيسه يكي از مواضع معروف مصر ميباشد كه به اجابت دعا معروف ميباشد و هر وقت به مصريها مصيبتي ميرسد به اين مكان ميشتابند و حاجت خود را مطرح ميكنند و با ذكر و دعا و استغاثه جواب ميگيرند.14اصولاً مردم عصر به اين جايگاه مبارك اعتقاد خاصي دارند و چون سيده نفيسه بارها مشكلات آنان را برطرف كرده و نتايج توسل به اين بانو را مكرر ديدهاند همواره آن مزار شريف پناهگاهي براي درماندگان ميباشد. ابيمسك كافور اخشيدي كه پس از وفات سومين سلطان اخشيدي با اعلام استقلال مدت سه سال (از 335ه···.ق) در مصر فرمانروايي كرد15 زيارت سيده نفيسه را ترك نميكرد و در هر شب پنجشنبه هر كجا كه بود خود را به اين روضه منور ميرسانيد و به محض اينكه مكان مزبور را از چند صد متري مشاهده ميكرد از اسب پايين ميآمد و به احترام سيده نفيسه با پاي پياده به سوي مزارش ميرفت و در آنجا با سر برهنه به دعا مشغول ميگشت و برآوردن حاجات خويش را از خداوند طلب ميكرد.16عبدالغني نابلسي از سياحان مسلمان كه در سال 1105 هجري از قاهره ديدن كرده نوشته است: زنان مصري از قرن هشتم هجري تا كنون روز چهارشنبه را به زيارت مزار اين بانو اختصاص دادهاند. و روز پنجشنبه به زيارت مشهد رأسالحسين ميروند و اين موضوع در عصر فاطميان مرسوم بوده است.17ابومحمد عبداللّه يافعي يمني ميگويد: سيده نفيسه در درب السباع دفن شده و امروز جز آن قبر، مزار ديگري در اين محله نميباشد و مرقدش زيارتگاه و دعا در كنارش به اجابت ميرسد. وي ميافزايد من خود به آهنگ زيارت مشهدش برفتم، جمع كثيري از مرد و زن و بيمار و نابينا را در آنجا يافتم و خود به قصد زيارت مشغول شدم.18شرح اشتياق
ارتباط مردم مصر با مراقد علويان و آرامگاههاي بزرگاني از خاندان عصمت و طهارت، شكستي بزرگ براي وهابياني است كه در مصر ضد شيعه فعاليت ميكنند. با گذشت حدود دوازده قرن بر شكوه و رونق مشهد سيده نفيسه كه از بانوان علوي است افزوده شده و گويي روح پاك اين خاتون پارسا كنار زايرين نشسته، سخنان آنان را گوش ميدهد و دانههاي متوالي اشك را از ديدگان آنان پاك ميكند و براي رفع مشكلات و اداي حاجتشان اقدام مينمايد.19 صالح الورداني، محقق مصري، تأكيد ميكند مرقد سيده نفيسه از جمله اماكن معروف مصر است كه نشان ميدهد درخت تشيع در اين سرزمين از ريشههاي عميق و تنومندي برخوردار است، سالروز تولد اين بانو و نيز حضرت زينب(س) امروزه باشكوه هر چه تمامتر در كشور مزبور برگزار ميشود و اين آداب و رسوم دليل بس آشكاري است بر وجود و نفوذ آثار و مراسم مذهب تشيع در اعماق قلوب مصريان20، قبور متبرك رأس الحسين(ع) حضرت زينب(س) و سيده نفيسه چون چشمهاي در حال جوشش است و اين سه بارگاه فروزان شعله محبت به اهلبيت را در ميان مصريان روشن نگاه ميدارد و گويي پيوند آنان با مراقد مزبور، حلقه اتصال و اتحاد شيعه و سني است و نقطه اشتراك مردمان اين سامان با شيعيان ساكن در نقاط ديگر جهان ميباشد.21مردم مصر در سالروز رحلت سيده نفيسه برنامهاي خاص ندارند اما همه ساله به مناسبت سالروز ولادتش جشن باشكوهي برگزار ميكنند.22 نخستين جشن سالروز تولد اين بانو در سال 889ه···.ق در عصر الاشرف سيفالدين قاي بتاي (حكومت 872 ـ 901 هجري) از سلسله مماليك چركسي برگزار شد. در اوقات ديگر، به خصوص در روزهاي يكشنبه و پنجشنبه جمعيت انبوهي به زيارت اين مكان ميآيند و جشنهاي ازدواج در اطراف مرقدش برگزار ميشود.23شب تولد سيده نفيسه ازدحام جمعيت در روضه او چنان زياد است كه امكان ورود حتي به صحن مسجدي كه در مجاور مرقدش قرار دارد بسيار مشكل ميباشد. فرقههاي گوناگون شيعه در كنار برادران اهل تسنن تا پاسي از شب با مولوديهخواني نسبت به مقام اهلبيت(ع) و اين بانو ابراز محبت مينمايند. مردم مصر بوسيدن ضريح، تضرع و توسل به سيده نفيسه را براي برآوردن حاجات روا ميدانند و طواف عروس در حرم او مرسوم است. محل طواف زنان و مردان جداست و رايحه عطر، فضاي روحاني روضه او زايرين را معطر مينمايد.زيارتكنندگان زير لب دعايي زمزمه ميكنند، دست به نيايش برميدارند و سورههايي از قرآن مجيد را تلاوت ميكنند، دست به ضريح ميمالند و حتي لباسهاي خود را با آن متبرك مينمايند؛ سپس دست خويش را به صورت ميكشند تا سيماي خود را از امواج مقدسي كه از مرقد آن بانو ساطع شده بهرهمند نمايند، پدرها فرزندان خود را سر دست بلند ميكنند تا مرقد را مشاهده كنند و مادران به كودك خويش نشان ميدهند كه چگونه شبكه اطراف مرقد را لمس نمايند و بركت گيرند. زايرين در يك بهمآميختگي و محبت شگفتآور در كنار هم استراحت ميكنند. در اين مكان تجليات ايماني بروز ميكند كه امكان دارد به صورت زمزمهاي زير لب يا فرياد باشد از كنجكاوي شديد تا خلسه عرفاني و از شادي تا گريه. هر كسي به شيوه خود و بر حسب تمايلات دروني و علايق باطني و ميزان معرفت خويش شفاعت سيده نفيسه را براي شفا، رفع يك ناراحتي و يا درخواستي ديگر طلب ميكند.در زير گنبد مرتفع مزارش صداهايي كه نامش را با التجا و التماس و به بزرگي و عظمت تكرار ميكنند طنين ميافكند. حتي صداي پاي جمعيت به خود تنهايي استغاثه ميباشد. چهرههاي متفاوت در زير نور چراغهاي نئون از اشتياق و محبت حكايت دارند. امواج مستمر زايران احساس شگفتي از حرارت عشق و كشش به سوي اين بانوي پرهيزگار را ايجاد ميكند.24در كتب تراجم و شرح حال براي اين بانو زيارتنامههايي را ذكر كردهاند. شبلنحي در اثر مشهور خود و نيز مؤلف كتاب «الدرة النفيسه في ترجمة السيدة النفيسه» مينويسند وقتي كسي ميخواهد مرقد اين بانو را زيارت كند به هنگام داخل شدن متوجه اين حقيقت باشد كه وي از خانداني است كه خداوند اراده نمود هر گونه رجس و ناپاكي را از آنان دور كند و سپس با چنين معرفتي زيارتنامه بخواند، در زيارتنامهاي كه اين دو مورخ آوردهاند مقامات معنوي و شرافت نسبي سيده نفيسه ستوده شده و بر او به عنوان بانويي از خاندان عترت درود فرستاده شده و تقاضاي ثواب و مغفرت از روح پاكش گرديده است.25موثق بنعثمان ميگويد وقتي برخي اسلاف به زيارت سيده نفيسه ميرفتند زيارت ويژهاي را ميخواندند و اين زيارتنامه در كتاب صالح الوردانيمحقق مصري، تأكيد ميكندمرقد سيده نفيسهاز جمله اماكن معروف مصر استكه نشان ميدهد درخت تشيعدر اين سرزميناز ريشههاي عميقو تنومندي برخوردار است.«درر الاصداف» ذكر شده است. در قسمتي از اين متن ميخوانيم:السلام و التحية و الاكرام و الرضا من العلي الاعلي الرحمن علي سيدة نفيسة سلالة نبي الرحمة و هادي الامة ... و اقض حوائجنا في الدنيا و الاخرة يا رب العالمين.26برادران، خواهران و بازماندگانسيده نفيسه خواهري به نام امكلثوم داشت كه پس از رحلت پدرش (حسن انور) عبداللّه بنعلي از نوادگان ابنعباس معروف او را به همسري خويش برگزيد. مادر وي و برادرانش اسماعيل و اسحاق، امسلمه دختر حسين اثرم (فرزند حسن بنعلي(ع)) ميباشد كه برخي نامش را زينب هم گفتهاند.27 ابينصر بخاري و ديگر مورخان براي سيده نفيسه هفت برادر به نامهاي: ابومحمدقاسم (جد سادات گلستانه)، علي مكني به ابوالحسن و ملقب به سديد، ابوطاهر زيد، اسحاق (معروف به كوكبي)، عبداللّه مكني به ابوزيد و معروف به جريده، ابراهيم و ابومحمد اسماعيل شمردهاند.28مورخان و علماي نسبشناس خاطرنشان نمودهاند حاصل ازدواج اسحاق بنجعفر با سيده نفيسه، دو فرزند به نامهاي قاسم و امكلثوم ميباشد كه بنا به اظهارات عدهاي از آنان از اين دو، فرزندي بر جاي نماند ولي برخي از شرححالنگاران طوايفي از دانشمندان، سادات و مشاهير را از اين خاندان ذكر كردهاند، يكي از پسران اسحاق موتمن كه تاريخنويسان از او به عنوان حسين ياد كردهاند به حرّان مهاجرت كرد و نخستين فرد اين دودمان بود كه به حلب رفت و پس از وصلت با دختر يكي از رجال اين ديار توانگر شد. وي موفق گرديد در زماني كه مذهب حنفي در حلب حكمفرما بود تشيع را به آنجا ببرد، نقابت طالبيان حلب در عصر حمدانيان به يكي از نوادگان وي محول گشت. به گفته سيدمحسن امين، فرزندان اين خاندان همچنان در يكي از نواحي حلب (فوهه) داراي قدر و منزلت اجتماعي هستند و شجرهنامهاي كه به تأييد بزرگان و مشاهير دانشوران رسيده است، در دست دارند، برخي از آنان نيز در عراق و آذربايجان به سر ميبرند.29بنيزهره خانداني از سادات شيعه دوازده امامي هستند كه بسياري از آنان اهل معرفت، دانش و سياست و داراي تأليفات مهم هستند و دانشوراني بزرگ نزد آنان به كسب معارف اهتمام ورزيدهاند، اين شجره پاك و آراسته به پرهيزگاري و دانش منسوب به اسحاق بنجعفر الصادق(ع) هستند و گاه آنان را اسحاق و اسحاقيون خواندهاند. اين هم يكي ديگر از افتخارات سيده نفيسه است كه افرادي از نسل او در نشر فرهنگ قرآن و عترت و نيز گسترش تشيع و صيانت از علويان و سادات تلاش كردهاند و در صفحات تاريخ نام خويش را به عنوان انسانهايي دانشمند و سياستمدار ثبت كرده و به درخشندگي و فروزندگي تشيع افزودهاند. برخي از دانشوران بنيزهره عبارتند از عزالدين ابوالمكارم حمزة بنعلي (511 ـ 585ه···.ق)، جمالالدين ابوالقاسم عبداللّه بنعلي (531 ـ 580ه···.ق)، محييالدين ابوحامد محمد بنعبداللّه (تولد پس از سال 564ه···.ق)، ابوعلي حسن بنزهرة الحسيني (متولد 564 هجري) بدرالدين حسن بنمحمد بنعلي بنالحسين (از دانشوران نيمه دوم قرن هشتم هجري).ديگر از فرزندان اسحاق موتمن و سيده نفيسه،محمد ميباشد كه طايفهاي به نام بنوالوارث در شهرستان ري از نسل او بودهاند و از آنهاست احمد بنمحمد بنمحمد ابنابيحمزه. ابنطباطبا گفته است اين افراد از مدينه به كوفه رفتند و از آنجا به ري كوچيدند. گروهي نيز به مصر رفتند. ذهبي خاطرنشان مينمايد كه عدهاي از اولاد اسحاق در نيشابور اقامت گزيدند.30پاياناين هم يكي ديگر از
افتخارات سيده نفيسه است
كه افرادي از نسل او
در نشر فرهنگ قرآن و عترت
و نيز گسترش تشيع و صيانت
از علويان و سادات
تلاش كردهاند
و در صفحات تاريخ
نام خويش را
به عنوان انسانهايي دانشمند
و سياستمدار ثبت كرده
و به درخشندگي
و فروزندگي تشيع افزودهاند.
در ايام سوگواري براي او
جمعيت در صحرا موج ميزد
و اجتماعي به آن عظمت
در تاريخ مصر تا آن زمان
مشاهده نشده بود.
اينكه پس از رحلت سيده نفيسه
بلافاصله برايش قبه، بارگاه،
روضه و رواق در نظر گرفتهاند
از نفوذ معنوي او
در ميان مصريان حكايت دارد.
در كتاب سفينة البحار
آمده است هر كس
حاجتي داشته باشد
و هزار مرتبه به روح سيده نفيسه
خاتون صلوات هديه كند
خداوند ان شاءاللّه حاجاتش را
روا ميگرداند.
1 ـ نورالابصار، ص258؛ ناسخ التواريخ، ج سوم، ص126.
2 ـ وسائل الشيعه، ج4، ص851.
3 ـ حضرت علي(ع) در خطبه متقين نهجالبلاغه از جمله اوصاف پارسايان را اندام ضعيف و نحيف دانستهاند.
4 ـ نك: التحفة الانسيه من مآثر النفيسه.
5 ـ سوره انعام، آيه 12.
6 ـ سوره انعام، آيه 127.
7 ـ نور الابصار في مناقب آلالبيت النبي المختار، ص258؛ آل بيت النبي في مصر، ص104؛ اسعاف الراغبين، ص207؛ السيدة نفيسه، توفيق ابوعلم، ص13؛ منتهي الامال، ج2، ص300؛ تتمة المنتهي، ص195؛ رياحين الشريعه، ح5، ص93 ـ 94؛ خيرات حسان، ص123؛ زندگاني حضرت امام جعفرصادق(ع)، عمادزاده، ج3، ص388؛ نور ملكوت قرآن، علامه سيدمحمدحسين حسيني تهراني، ج4، ص493 ـ 494.
8 ـ الكواكب السيارة في تربت الزيارة، ابنزيّات، ص5؛ مساجد مصر و اولياء الصالحون، دكتر سعاد ماهر محمد، ج1، ص125.
9 ـ آل بيت النبي في مصر، ص99 ـ 100.
10 ـ مشاهد العترة الطاهرة و اعيان الصحابه و التابعين، سيدعبدالرزاق كمونه الحسين، ص247 ـ 248.
11 ـ المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الاثار، ج2، ص641.
12 ـ مساجد مصر و اولياء الصالحون، جزء اول، ص126 ـ 127؛ آل بيت النبي في مصر، ص110؛ شيعه در مصر، ص131.
13 ـ يكي از هزاران، سيدمحمد ناظميان، ص20.
14 ـ المواعظ و الاعتبار ...، ج2، ص640.
15 ـ تاريخ دولتهاي اسلامي و خاندانهاي حكومتگر، ح اول، ص110.
16 ـ آل بيت النبي في مصر، ص109.
17 ـ گوهر خاندان امامت، ص62.
18 ـ ناسخ التواريخ، همان، ج سوم، ص133 به نقل از مرآت الجنان يافعي يمني.
19 ـ شيعه در مصر، صالح الورداني، ص122؛ مصر از زاويهاي ديگر، جميله كديور، ص49 ـ 50.
20 ـ شيعه در مصر، ص99 ـ 100.
21 ـ مجله مشكوة، شماره 52، ص24.
22 ـ مجله زائر، شماره 57، ص22؛ شيعه درمصر، ص217.
23 ـ شيعه در مصر، ص131.
24 ـ گنبدها و منارههاي مصر، كاترين مايور ـ ژاوان، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، مجله مشكوة، شماره 60 ـ 61، ص217.
25 ـ نورالابصار، ص259؛ الدرة النفيسه في ترجمة السيدة نفيسه، ص73؛ مساجد مصر و اولياءهم الطاهر، سعاد ماهر، ص125.
26 ـ الدر المنثور، طبقات رابب الخدور، زينب بنت يوسف نواز عاملي، ص522.
27 ـ المواعظ و الاعتبار ...، ج2، ص638؛ ناسخ التواريخ، همان، ص131 ـ 132؛ منتخب التواريخ، ص208.
28 ـ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير، ذهبي، ص415؛ سر السلسلة العلويه، ص22؛ عمدة الطالب، ص66 ـ 67؛ منتهي الامال، ج اول، ص459 ـ 460؛ سفينة البحار، ج اول، ص626؛ مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني، ص398؛ عبدالعظيم حياته و مسنده، ص102 ـ 103.
29 ـ منتهي الامال، ج دوم، ص300؛ اعيان الشيعه، ج5، ص45؛ عمدة الطالب، ص230؛ دانشنامه جهان اسلام، ذيل بنيزهره.
30 ـ عمدة الطالب، ص230؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، ص415.