خانواده و تربيت / گنجينه معرفت و مودّت روابط خانوادگي و فضاي زندگي حاج شيخ عباس قمي صاحب كتاب مفاتيح‏الجنان «قسمت دوم» - روابط خانوادگی و فضای زندگی حاج شیخ عباس قمی صاحب کتاب مفاتیح ‏الجنان (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روابط خانوادگی و فضای زندگی حاج شیخ عباس قمی صاحب کتاب مفاتیح ‏الجنان (2) - نسخه متنی

غلامرضا گلی زواره

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خانواده و تربيت / گنجينه معرفت و مودّت روابط خانوادگي و فضاي زندگي حاج شيخ عباس قمي صاحب كتاب مفاتيح‏الجنان «قسمت دوم»

غلامرضا گلي‏زواره

كوير غم و چشمه آرامش

محدّث بزرگوار حاج شيخ عباس قمي چنانكه در قسمت نخست آمد پس از تحصيلات در قم، به نجف رفت و آنجا مشغول بهره بردن از استادانش گرديد و از سال 1316 تا 1318ه···.ق در خدمت ميرزا حسين نوري بود. پس از آنكه به حج مشرف گرديد و از طريق فارس براي تجديد ديدار با والدين خود به قم آمد و پس از اندكي توقف، بار ديگر به عتبات مشرف گشت و ملتزم خدمت محدث نوري گشت. استاد مذكور در سال 1320ه···.ق در نجف درگذشت ولي محدث قمي تا دو سال پس از درگذشت وي در نجف ماند و سپس در اواخر ربيع‏الاول 1322ه···.ق از راه بغداد و خسروي و قصر شيرين عازم قم شد و تا سال 1329ه···.ق در اين شهر اقامت داشت و دوباره به مكه مشرف گرديد و در مراجعت، از حجاز به قم آمد و مدت دو سال در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه(س) نگارش و پژوهش خود را پي گرفت، ضمن اينكه مردم را از مواعظ خود بهره‏مند مي‏ساخت؛ در همين موقع بود كه تصميم گرفت به سنت رسول اكرم(ص) عمل كند و تشكيل خانواده دهد. او در پي آن بود كه با خانواده‏اي اصيل و اهل نجابت پيوند ايجاد نمايد، از اين جهت از دختر آيت‏اللّه‏ سيدزكريا قزويني خواستگاري نمود. اين مرد شريف از علماي بزرگ قم به شمار مي‏آمد كه در نهايت پرهيزگاري و عبادت، روزگار مي‏گذرانيد.1

مرحوم سيدزكريا قزويني سه دختر داشت كه دختر اول به عقد ازدواج آيت‏اللّه‏ العظمي حاج آقا حسين قمي در آمد، دختر دوم همسر مرحوم حاج شيخ عباس قمي گرديد و سومين دختر همسر آقا سيدعلي بلورفروش قمي گشت، متأسفانه دوران ازدواج محدث قمي با اين دختر زياد طول نكشيد و او بناي ناسازگاري را با شوهر خود گذاشت و سرانجام طلاق گرفت و با ديگري ازدواج كرد. ناكامي در اين وصلت شيخ عباس را به شدت افسرده و غمگين كرد و تألم ناشي از آن به قدري عميق بود كه مصمم گشت براي رهايي از اين اندوه به زيارت امام هشتم حضرت علي بن‏موسي‏الرضا(ع) برود. وي در پايان

مجموعه‏اي خطي به زبان عربي نوشته است: «تا اينجا رساله شريفه به پايان رسيد در روز جمعه اول ربيع‏الثاني سنه 1332ه···.ق و اين در ايام تهاجم هموم و غموم بر مفارقت، جليسم بوده است. خدا همّ و غم و ناراحتي مرا برطرف كند. در اين وقت مهياي حركت به سوي خراسان براي زيارت ابوالحسن ثاني علي‏الرضا عليه‏السلام مي‏باشم.2 پس اسباب سفر را آماده كرده و از قم رهسپار سرزمين مقدس مشهد شدم؛ چون به زيارت امام هشتم موفق شدم آثار نعمت و رحمت به گونه‏اي وجودم را فرا گرفت كه تصميم گرفتم در جوار آن بارگاه مقدس، اقامت كنم.»3

در برخي منابع آمده است كه اين سفر در سال 1332 ه···.ق و به دليل فقر و تنگدستي و عدم مساعدت اهل روزگار صورت گرفته است.4 در مشهد تمامي اوقاتش در تأليف كتب و انجام وظايف ديني (از قبيل وعظ و منبر) مصروف گشت.5

همسر اول حاج شيخ عباس روزي با شوهر دوم خود براي زيارت به مشهد آمده بود، در آنجا مشاهده مي‏كند حاج شيخ از

درس اخلاق كه در مدرسه ميرزا جعفر بيان مي‏كرد برمي‏گردد، چون باران مي‏آمده طلاب در پشت سر او چتر روي سرش گرفته بودند و با تجليل و احترام خاصي ايشان را مي‏بردند. او از ديدن اين منظره نادم مي‏گردد كه شوهري با اين مقام معنوي را از دست داده و با كسي وصلت كرده كه جامعه اعتنايي به او نمي‏كند و اعتباري برايش قائل نيست. بعدها كه وي از شوهر دوم خود نيز طلاق گرفت در مشهد به خانه خواهرزاده‏اش همسر مرحوم آيت‏اللّه‏ صدر رفته و از پريشاني و وضع نامساعد خود سخن گفته است، مرحوم حاج شيخ عباس وقتي مي‏بيند او اوضاع مرارت‏باري دارد سفارش مي‏كند به وضعش رسيدگي كنند و نگذارند به او سخت بگذرد.6

نويدها و اميدها

هنگامي كه محدث قمي به اصرار آيت‏اللّه‏ قمي در مشهد ماندگار مي‏شود، وي به دليل مجاورت با مشهد حضرت امام رضا(ع) و سابقه آشنايي با آيت‏اللّه‏ حاج آقا حسين قمي، ديگر احساس غريبي نمي‏كند. او در

منزل اين مرجع عالي‏قدر شيعه اتاقي در بالاخانه داشت كه در آنجا مي‏نشست و كارهايش را انجام مي‏داد و كتاب فوائدالرضويه را در همين مكان و در حالي كه بارگاه پرنور امام رضا(ع) در مقابل ديدگانش قرار داشته نوشته است. آيت‏اللّه‏ قمي وقتي مي‏بيند محدث قمي قصد اقامت دارد، به وي مي‏گويد: از طريق نامه دختر اخوي را كه در قم ساكن است برايت خواستگاري مي‏كنم. او هم مي‏پذيرد و آيت‏اللّه‏ قمي كه قبلاً با حاج شيخ عباس باجناق بود طي نامه‏اي به برادر خود مي‏نويسد: دخترت را به عقد ازدواج محدث قمي در آور؛ او هم تقاضاي آيت‏اللّه‏ قمي را قبول مي‏كند و دخترش را به مشهد مقدس مي‏آورند و در آنجا وصلت صورت مي‏گيرد. گفته‏اند حاج شيخ عباس قبلاً خواهان اين دختر بوده و به منزل پدرش، حاج آقا احمد طباطبايي، كه استادش بود رفت و آمد زياد داشت و رسما هم از او خواستگاري كرد ولي او رضايت نداد. اين زن بي‏بي‏سكينه نام داشت كه به اختصار به او بي‏بي مي‏گفتند. مرحوم محدث قمي با اين

خانه شامل دو اتاق
يكي در بالا و ديگري در پايين
بود، كه اتاق فوقاني را
محدث قمي محل كار خود
قرار مي‏دهد و اتاق زيرين
محل زندگي خانواده‏اش
بوده است. فرش اين منزل
گليمي ساده بود كه تا آخر هم
چيزي به آن اضافه نگرديد
و اين بانوي فداكار
با تمام سختيها و مشكلات
خانه مزبور ساخت.

ازدواج با مرحوم ميرزا محمدتقي اشراقي واعظ مشهور قم، فرزند دانشمند استادش ميرزا محمد ارباب قمي، مرحوم حاج ميرزا محمود روحاني (از علماي اعلام قم) و مرحوم آقا سيدعباس فقيه قمي باجناق مي‏شود و اين چهار نفر دامادهاي مرحوم حاج آقا احمد طباطبايي بودند. نامبرده دومين فرزند مرحوم حاج سيدمحمود قمي مي‏باشد كه محدث قمي او را سيد داراي عزت و كرامت و جلالتِ مقام معرفي كرده است.7 در كتب شرح حال نگاري، حاج سيداحمد را به عنوان عالمي عامل و پرهيزگار پارسا و از شاگردان ميرزا حبيب‏اللّه‏ رشتي قلمداد و رحلتش را در دوازدهم شعبان سال 1334ه···.ق در قم ذكر كرده‏اند.8

پس از اينكه سكينه‏خانم را از قم به مشهد مي‏آورند و در آنجا ازدواج انجام مي‏شود، حاج شيخ عباس در خانه‏اي محقر واقع در جنب منزل آيت‏اللّه‏ سيدصدرالدين صدر كه همان سال از عتبات آمده و با دختر بزرگ آيت‏اللّه‏ قمي ازدواج كرده بود، سكونت مي‏ورزد. اين خانه و نيز منزل آيت‏اللّه‏ صدر حكم بيروني و اندروني را داشته و چون درب اصلي آن در كوچه‏اي ديگر بوده محدث قمي و همسرش و بعدها فرزندان آنان از دالان باريكي كه از منزل آيت‏اللّه‏ صدر مي‏گذشته رفت و آمد داشته‏اند. اين ويژگي براي حاج شيخ عباس و اهل خانه او با آرامش و آسايش توأم بود.9 حاج شيخ عباس كه مي‏ديد خانه محقرش به خانه آيت‏اللّه‏ صدر راه دارد و خانواده‏اش ارتباط تنگاتنگي با اهل منزل آيت‏اللّه‏ صدر دارند با خاطر آسوده مسافرت مي‏كرده و گاهي شش ماه از سال را در سفر مي‏گذرانيده است، او تقريبا همه ساله، زمستانها را به قم مي‏آمده و مدتي را در اين شهر مي‏مانده است. يك بار هم همسر و فرزندانش را در قم مي‏گذارد و خود از آنجا به عتبات عاليات مي‏رود و برمي‏گردد و مجددا با آنها به مشهد مقدس مراجعت مي‏كند. در سفري ديگر همراه با همسر و فرزندانش از قم به كربلا مشرف مي‏شود و پس از زيارت به مشهد بازمي‏گردد.10

وي در سال 1354ه···.ق مطابق 1314ه···.ش آيت‏اللّه‏ قمي به تقاضاي مجتهدين مشهد به تهران مي‏رود تا رژيم پهلوي را از توطئه لباس متحدالشكل پوشيدن و كشف حجاب برحذر دارد، او در باغ سراج‏الملك شهر ري اقامت مي‏كند اما چند روز بعد محل سكونت وي به محاصره نيروهاي انتظامي رضاخان در مي‏آيد و وقتي خبر مزبور و نيز بي‏اعتنايي كارگزاران حكومتي نسبت به مرجع تقليد شيعيان به مشهد مي‏رسد واقعه مسجد گوهرشاد روي مي‏دهد. به دنبال اين قيام خونين خانواده مرحوم آيت‏اللّه‏ صدر، داماد آيت‏اللّه‏ قمي، و خانواده مرحوم حاج شيخ عباس قمي از مشهد به تهران مي‏آيند، در اين زمان آيت‏اللّه‏ سيدصدرالدين صدر و محدث قمي در همدان به سر مي‏برده‏اند، در تهران همسر حاج شيخ عباس كه در صدد بوده عمويش آيت‏اللّه‏ قمي را زيارت كند كسالت دختر عمويش را بهانه مي‏كند و در باغ سراج‏الملك قبل از محاصره باغ به ديدن عمو مي‏رود و يك شبانه‏روز آنجا مي‏ماند.11

سرانجام حكم تبعيد آيت‏اللّه‏ قمي صادر مي‏گردد و به ايشان تكليف مي‏كنند ايران را ترك نموده و به عتبات برود، او هم به ناچار همراه با دو فرزندش حاج آقا مهدي و حاج آقا حسن از راه غرب كشور عازم عراق مي‏گردد، آيت‏اللّه‏ قمي در همدان توقفي كوتاه داشت؛ حاج شيخ عباس كه طبق روال سالهاي قبل در اين شهر اقامت داشته است به ملاقات ايشان مي‏رود، آيت‏اللّه‏ قمي در اين ديدار به محدث قمي خبر مي‏دهد كه اخوي‏زاده (همسر حاج شيخ عباس) را در تهران ديدم حالش خوب است و اكنون با بچه‏ها در قم هستند. محدث قمي از همدان به قم مي‏رود و در اين شهر يك ماه توقف مي‏كند. آنگاه همراه همسر و چهار فرزندش و نيز خواهر و برادر كوچكترش حاج محمد عازم عتبات عراق مي‏گردد و در نجف به خانه مرحوم محمدعلي اشكتاني واقع در محله جُديده مي‏رود، گرچه اين مرد متدين تمايل داشته منزل خود را به رايگان در اختيار اين عالم محدث بگذارد ولي حاج شيخ آن را به قصد اقامت دائم اجاره مي‏كند. خانه شامل دو اتاق يكي در بالا و ديگري در پايين بود، كه اتاق فوقاني را محدث قمي محل كار خود قرار مي‏دهد و اتاق زيرين محل زندگي خانواده‏اش بوده است. فرش اين منزل گليمي ساده بود كه تا آخر هم چيزي به آن اضافه نگرديد و اين بانوي فداكار با تمام سختيها و مشكلات خانه مزبور ساخت. يكي از فرزندانش گفته است: مادر ما در تمام عمرش با اين وضع پدرمان به سر برد و سخني و اعتراضي نداشت كه مثلاً اين چه زندگي است. از دختر بزرگ حاج شيخ عباس نقل مي‏كنند كه گفته بود: مادرم مي‏گفت: خدايا من با اين زندگي مي‏سازم، ديگران سرداب سه طبقه دارند و با وضعي بهتر از ما روزگار مي‏گذرانند ولي من با اين حالت مي‏سازم و تو در آخرت عوض اين را به من بده و از وضعي كه داشت هيچ گلايه‏اي نداشت. حاج ميرزا علي محدث فرزند آن مرحوم گفته است: عمده توفيقات پدر ما از وجود اين زن بساز يعني مادر ما بود.12

غناي قناعت

مرحوم حاج شيخ عباس قمي در تمامي دوران زندگي از نظر اقتصادي به همراه خانواده در تنگدستي به سر مي‏برد. يكي از فضلاي نجف كه در مدرسه مرحوم آيت‏اللّه‏ سيدمحمدكاظم يزدي تحصيل مي‏كرده است مي‏گويد: مرحوم حاج آقا باقر طباطبايي يزدي (توليت اين مدرسه و نوه سيد) روزي ضمن نصيحت به طلاب مي‏گفت چرا اين همه اصرار مي‏كنيد كه اتاقهاي خوب و نورگير داشته باشيد و به هر اتاقي كه در اختيارتان قرار مي‏دهند راضي نمي‏شويد. حاج شيخ عباس قمي در اتاقي بسيار كوچك و تاريك اقامت داشت و در همين جا دو جلد كتاب غاية‏القصوي13 را نگاشت.14

زندگي آن مرحوم از حد زندگي يك اهل علم عادي هم نازلتر بود. لباسش يك قباي كرباس بسيار نظيف و معطر بود كه چندين سال متوالي در فصول سرد و گرم را با آن مي‏گذرانيد. هيچ گاه براي خود و اهل خانه‏اش در فكر تدارك امكانات تجملاتي نبود، از نظر غذا نيز با ملاحظه و محتاط بود، با وجود آنكه كسالت داشت و نمي‏توانست هر غذايي را بخورد اهميت نمي‏داد و از هر غذا به هر مقداري كه توان داشت استفاده مي‏كرد. روزي دو زن به حضورش مي‏رسند و تقاضا مي‏كنند قبول كند هر ماه مبلغي را به ايشان تقديم كنند تا از لحاظ زندگي در رفاه باشد، حاج شيخ عباس از پذيرفتن اين وجه كه بيش از مخارج ماهانه او بود امتناع كرد. ميرزا محسن محدث‏زاده فرزند كوچكش اصرار مي‏كند كه او قبول كند تا اينكه آن زنان محترم كه اهل بمبئي بودند و از بستگان آقا كوچك (از محترمين نجف) به شمار مي‏رفتند نااميد مي‏شوند و مي‏روند. پس از رفتن آنان، فرزند به پدر مي‏گويد: من هم ديگر از كسبه بازار براي مخارج روزانه قرض نمي‏كنم! حاج شيخ عباس جواب مي‏دهد: ساكت باش، همين مقداري هم كه خرج مي‏كنم نمي‏دانم فرداي قيامت چگونه جواب خدا و امام زمان را بدهم. در جواب اين ميزان هم معطل هستم چگونه بارم را سنگين‏تر كنم؟!15

وي در اواخر عمرش شخصي از همدان به نجف اشرف آمد و در منزل ايشان او را ملاقات كرد و در ضمن صحبت از زندگي شخصي او سؤال نمود، حاج شيخ عباس واقعيت را بيان كرد؛ آن شخص در موقع رفتن مبلغي پول به محدث قمي داد ولي او نپذيرفت؛ هرچه آن مرد اصرار كرد وي قبول نكرد، فرزندش دليل نپذيرفتن را پرسيد، گفت: گردنم نازك و بدنم ضعيف است.16

بازرگاني متدين وجهي مختصر به وي براي امرار معاش پرداخت مي‏كرد ولي سهم امام را قبول نمي‏كرد و تأكيد مي‏نمود من شايستگي ندارم از خمس استفاده كنم.17

محقق معاصر علي دواني مي‏گويد: از عالمي كه با حاج شيخ عباس قمي آشنايي كامل داشت شنيدم كه وي در تمام عمرش يك ريال از سهم امام استفاده نكرده با اينكه صلاحيت بهره‏مندي از آن را داشت و خدمتگزار و مبلّغ صديق اسلام بود. فرزندش خاطرنشان نموده است با پول مختصري (ماهي پانزده تومان) كه غير از سهم امام بود زندگي ساده‏اي داشت كه از حد متوسط هم كمتر بود، وضع خانواده‏اش با زندگي فقيران يكسان بود و اگر همسايه مستمندي داشتيم شايد زندگيش از ما بهتر بود. البته اين گونه نبود كه پول نداشته باشد و يا امكان دسترسي

از دختر بزرگ حاج شيخ عباس
نقل مي‏كنند كه گفته بود:
مادرم مي‏گفت: خدايا
من با اين زندگي مي‏سازم
ديگران سرداب
سه طبقه دارند
و با وضعي بهتر از ما
روزگار مي‏گذرانند
ولي من با اين حالت مي‏سازم
و تو در آخرت عوض اين را
به من بده
و از وضعي كه داشت
هيچ گلايه‏اي نداشت.

به آن برايش نبود، مبالغي قابل توجه به وي مي‏دادند ولي تحويل نمي‏گرفت.18

در يكي از سالها، مرد نيكوكاري از محدث قمي خواهش مي‏كند بپذيرد او باني مجلس روضه وي شود و تعهد مي‏كند كه مبلغ پنجاه دينار عراقي به ايشان تقديم كند ـ در آن موقع هزينه زندگي وي ماهي سه دينار بود ـ محدث قمي مي‏گويد: من براي امام حسين(ع) منبر مي‏روم نه ديگري و بدين گونه آن وجه را قبول نكرد.19 مرحوم آيت‏اللّه‏ حكيم نقل مي‏فرمود وقتي تصميم گرفتيم براي حاج شيخ عباس شهريه‏اي درست كنيم كه وضع زندگي او و خانواده‏اش بهبود يابد نمي‏پذيرفت و مي‏گفت: هر هفته از سوي امام عصر ارواحنا له الفدا چيزي مي‏رسد.20

حاج شيخ عباس اغلب اوقات از نان و چغندر پخته و يا كشك ساييده شده به عنوان غذاي روزانه استفاده مي‏كرد و روحي قناعت‏پيشه و صرفه‏جو داشت و با كمترين خوراك و نازلترين پوشاك در خانه‏اي محقر روزگار مي‏گذرانيد و با وجود اين زندگي ساده و هزينه اندك كاري مهم مي‏كرد. يكي از دوستانش نقل نموده است: در آن سالهايي كه شيخ عباس در مشهد مقدس اقامت داشت اوضاع مشهد مناسب بود و در امور تغذيه و نيازمندي‏هاي زندگي، فراواني نسبي وجود داشت، در اين زمان حتي امور نانوايي‏ها چنان بود كه نانواها بعد از پايان پخت و پز روزانه، نانهاي اضافي و نامرغوب را به محل عبور و مرور مسافران مي‏بردند و با بهاي كمتري مي‏فروختند، با وجود اين اوضاع و بهبودي مناسب امكانات زندگي، شيخ عباس در نهايت قناعت زندگي مي‏كرد. روزي از روزها از خياباني كه زوار در تردد بودند عبور كردم، مشاهده نمودم محدث قمي نانهاي ارزانتر را مي‏خريد تا در امور خانواده صرفه‏جويي كند.21 همسرش نسبت به اين زندگي توأم با مشقت معترض نبود و مي‏كوشيد شوهرش را در انتخاب اين نوع امرار معاش ياري برساند و فرزندان را متناسب با امكانات اندكي كه داشتند تربيت كند و ميزان توقعات آنان را اعتدال بخشد و نسبت به ناملايمات و دشواريها صبر پيشه كند.

مرحوم حاج شيخ عباس قمي
در تمامي دوران زندگي
از نظر اقتصادي
به همراه خانواده
در تنگدستي به سر مي‏برد.
برداشت كم، بازده زياد

همسرش علاوه بر اينكه با قناعت شيخ عباس مي‏ساخت و هيچ گاه زبان به شكوه نمي‏گشود، در خصوص كارهاي تحقيقي و مطالعات علمي محدث قمي بردباري نشان داد و فضاي خانه را به نحوي مساعد ساخت تا او بتواند با آرامش افزونتر به تدوين آثار خويش بپردازد زيرا محدث قمي علاقه وافري به مطالعه و تأليف داشت و از فرصتها حداكثر استفاده را مي‏كرد و با وجود اينكه مبتلا به بيماري ريوي بود و فشارهاي فكري و خستگي‏هاي بدني و روحي اين ناراحتي او را تشديد مي‏كرد شبانه‏روز كار مي‏كرد، خواب و استراحت اندكي داشت.22 فرزندش يادآور شده است: آن مرحوم پرنويس بود و در سفر و حضر مي‏نوشت و از هر فرصتي براي كتابت بهره مي‏برد. هر وقت شب بيدار مي‏شديم مي‏ديديم كه چراغ اتاقش روشن است و پدرم در حال نگارش مي‏باشد. گاهي در اثناي نوشتن از فرط خستگي چرتش مي‏برد و دوباره بيدار مي‏شد و با سرعت تنها با يك استكان آب دوباره وضو مي‏ساخت و به نوشتن ادامه مي‏داد. فرزند محدث قمي اين مطالب را در روز بيست و هشتم مرداد سال 1374 در اجتماعي كه مقام معظم رهبري حضرت آيت‏اللّه‏ خامنه‏اي حضور داشت نقل مي‏كرد و چون گفت با اين آب اندك پدرش وضو مي‏ساخته است يكي از حاضران پرسيد: مگر مي‏شود؟! حضرت آيت‏اللّه‏ خامنه‏اي فرمودند: بلي. اگر آدم عوام نباشد مي‏تواند با يك استكان آب هم وضو بگيرد. مقام معظم رهبري از قول آقاي سيدجلال مصطفوي نقل كردند كه مرحوم محدث قمي در اثر تكيه دادن به ميز و متكا و نوشتن فراوان دچار درد شكم شده بود، يك وقتي به ايشان گفتند قدري مراعات كنيد تا اين درد برطرف شود و اين قدر اذيت نشويد، در جواب گفته بود: من مي‏بينم در اين دنيا هر كسي دردي دارد و من هم اين كسالت را به عنوان بيماري دائمي خود انتخاب كرده‏ام و ديگر با آن انس گرفته‏ام.23 در واقع عشق شديد به نگارش و تحقيق داشت و هيچ چيز او را از اين شوق و عشق منصرف نمي‏كرد و مانعي در اين راه نمي‏شناخت.24

محدث قمي مي‏نويسد: سيدنعمت‏اللّه‏ جزائري بر اثر كثرت مطالعه و نگارش ديدگانش ضعيف و كم نور گرديد و از اين‏رو تربت سيدالشهداء و ساير ائمه(ع) را به چشم خود مي‏كشيد كه از بركت اين خاكهاي مقدس روشني ديده‏اش افزون گشت، بعد مي‏افزايد: اين موضوع جاي شگفتي نيست، اين احقر هرگاه به سبب زياد نوشتن چشمم ضعف پيدا مي‏كند به تراب مراقد ائمه(ع) تبرك مي‏جويم و گاهي به مس كتابت احاديث و اخبار. و بحمداللّه‏ ديده‏ام در نهايت روشني است و اميدوارم كه ان شاءاللّه‏ در دنيا و آخرت چشمم به بركات ايشان روشن باشد.25

فرزندش مي‏گويد: يك بار پدرم از خواب برخاست و گفت امروز چشمم به شدت درد مي‏كند و قادر به مطالعه نمي‏باشم و از اين بابت ناراحت بود، زبان حالش اين گونه بود كه شايد خاندان رسالت مرا از خود طرد كرده‏اند و اين مطلب را با تأثر مي‏گفت و مي‏گريست، آقاي محدث‏زاده اضافه مي‏كند: در آن اوقات مشغول تحصيل بودم، به مدرسه مي‏رفتم، ظهر كه به خانه برگشتم ديدم ايشان مشغول نوشتن مي‏باشند، عرض كردم چشمتان بهتر شد؟ فرمود: درد آن به كلي مرتفع گرديد. پرسيدم: چگونه معالجه كرديد؟ پاسخ داد: وضو ساختم و مقابل قبله نشستم و كتاب «كافي» را به چشم كشيدم درد چشمم برطرف شد و تا پايان عمر به درد چشم مبتلا نگرديد. زماني كه در مشهد اقامت داشت پسر كوچكش كه كودكي سه ساله بود كسالتي داشت، برايش داروي جوشانده كه مختصري شكر در آن ريخته بودند مي‏آورند كه بياشامد، محدث قمي با انگشت دست راست كمي داروي مايع را به هم مي‏زند همسرش مي‏گويد: صبر كنيد قاشق بياورم، حاج شيخ عباس پاسخ مي‏دهد از اين كار قصد استشفا دارم چون با اين دست هزاران حديث از ائمه طاهرين(ع) نوشته‏ام.26

مرحوم محدث قمي يك بار كه به اصفهان رفت و بر مرحوم آيت‏اللّه‏ درچه‏اي وارد گرديد و او در بستر بيماري افتاده بود با همين انگشتاني كه به قول خودش هزاران حديث در فضايل اهل بيت نوشته دارويي گياهي را برهم زد و وقتي آن مرجع تقليد شيعيان از آن ميل فرمود شفا حاصل گرديد.27

مرحوم حاج شيخ عباس قمي با وجود كار زياد آن هم در حوزه تأليف و تحقيق و به رغم آنكه اوقات زيادي را صرف نگارش مي‏نمود به هيچ عنوان از مسايل خانواده غافل نبود و در مواقع مقتضي به ياري همسرش مي‏شتافت و با او در امور خانه و رسيدگي به امور فرزندان همكاري مي‏نمود. در خانه چيزي را بر كسي تحميل نمي‏كرد و از كسي خواهشي نمي‏نمود، در مقابل ديگران سپاسگزاري مي‏كرد، گرچه نهايت عواطف و علايق خود را نسبت به اهل خانه بروز مي‏داد اما اگر از آنان خلافي سر مي‏زد كه با موازين ديني مغايرت داشت برمي‏آشفت همان طور كه خودش از سخنان لغو و عبارات بيهوده اجتناب داشت و در تأليفاتش اين رفتار را نكوهش كرده، برايش قابل تحمل نبود كه مخصوصا از اطرافيان و دوستان حرف عبثي بشنود، او در خانه و حتي در جامعه تمامي فضايل انساني و مكارم عالي را با اخلاق و رفتار خود جلوه‏گر ساخته بود و به ديگر سخن تجسم ارزشهاي الهي بود، براي جلب توجه اهل خانه به خود اجازه نمي‏داد سخن خلاف واقع بگويد يا به نحوي خودستايي كند. اطرافيان و آشنايانش شيفته اخلاقش شده و تحت تأثير گفتارش قرار مي‏گرفتند. اگرچه اوقاتش در عبادت، مطالعه و نگارش صرف مي‏گرديد اما از انس و ايجاد ارتباط عاطفي با همسر و فرزندانش غافل نمي‏گرديد28 و جويبار مودت از اين چشمه انديشه و معرفت جاري بود. فرزند آيت‏اللّه‏ ميلاني طي خاطراتي گفته است: محدث قمي پس از تأليف سفينة‏البحار سالي به نجف اشرف آمد و به منزل پدرم وارد گرديد و چون ايشان صاحب كتابخانه بود در مجاورت آن اتاقي را كه به كتابخانه راه داشت در اختيار حاج شيخ نهاد. مرحوم ميرزا احمد زنجاني كاتب را براي پياده كردن مطالب سفينة‏البحار روي كاغذ چاپ سنگي به كار گرفت، در همان ايام چون آب چاههاي نجف اشرف شور بود خانواده ما و خانواده مرحوم آيت‏اللّه‏ حاج سيدصدرالدين جزائري كه با پدرم عديل و شوهرخاله اين جانب بود براي استفاده از آب شيرين به كوفه مي‏رفتند تا در آنجا رختشويي كنند زيرا آب شور براي شستن لباس سخت بود. پدرم و مرحوم جزائري به همسرانشان كمك مي‏كردند و در غياب آنها مرحوم محدث قمي، اين جانب و دو خاله‏زاده‏ام آقا سيدمحمدحسن و آقا سيدمرتضي جزائري را نگهداري مي‏نمود و با زبان كودكي با ما سخن مي‏گفت.29

بستگان و بازماندگان

حاج شيخ عباس قمي دو برادر كوچكتر از خود و يك خواهر داشت. برادر اولش مرحوم حاج شيخ مرتضي كاسب بود و مغازه داشت. البته تا حدودي هم درس خوانده بود و در مسجد معصوميه قلعه مبارك‏آباد قم امام جماعت بود. جلسه تفسير قرآني هم داشت، امور زندگيش مقداري از راه كسب و بخشي هم از طريق نماز استيجاري تأمين مي‏گشت، اهل عبادت، زيارت و دعا بود و حالات معنوي خوبي از او نقل كرده‏اند، در درس اخلاق امام خميني حضور مي‏يافت و خيلي به ايشان علاقه داشت. برادر ديگرش كه حاج محمد نام داشت از كسبه قم بود، اين انسان خوش‏عقيده و نيك‏نفس گاهي هم زوار را به عتبات مي‏برد و اگر سفرش طول مي‏كشيد همان جا به كسب و كار مشغول مي‏شد. حاج محمد روز جمعه اول ماه مبارك رمضان 1388هـ.ق (1347هـ.ش) در قم رحلت نمود و در كنار قبر قطب راوندي در صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) دفن گرديد. حاج شيخ عباس خواهري به نام فاطمه‏خانم داشت كه در سال 1354ه···.ق همراه با برادرش به عتبات مشرف گرديد و در كربلا اقامت نمود. فاطمه‏خانم كه با ميرزا ابوالقاسم ازدواج كرده بود، اولاد زيادي داشت ولي همه از دنيا رفته بودند و او تنها بود و چون وضع مالي خوبي نداشت، حاج شيخ عباس در جهت تأمين مايحتاج او مي‏كوشيد. چنانچه در نامه‏اي كه به آيت‏اللّه‏ فيض نوشته تأكيد كرده از كتابهايي كه در قم دارم، همشيره بفروشد و صرف معاش خود كند.30

حاج شيخ عباس از همسر اولش فرزندي نداشت اما از بي‏بي‏زينب (همسر دومش) چهار فرزند به يادگار نهاد. دو پسر و دو دختر،

فرزند ارشدش
مرحوم محدث‏زاده مي‏گويد:
پدرم قدردان زحمات مادرم بود
و چون برايش طشت مي‏آورد
خم مي‏گرديد و دست او را
به عنوان تشكر مي‏بوسيد.
مرحوم آيت‏اللّه‏ حكيم
نقل مي‏فرمود
وقتي تصميم گرفتيم
براي حاج شيخ عباس
شهريه‏اي درست كنيم
كه وضع زندگي او
و خانواده‏اش بهبود يابد
نمي‏پذيرفت و مي‏گفت:
هر هفته از سوي امام عصر
ارواحنا له الفدا چيزي مي‏رسد.

پسران عبارتند از آقاي حاج ميرزا علي محدث‏زاده و آقاي حاج ميرزا محسن محدث‏زاده كه هر دو در سجاياي اخلاقي و خلق و خوي ميراثي از پدر داشتند. حاج ميرزا علي محدث‏زاده كه فرزند ايشان به شمار مي‏آيد در نشر آثار پدر اهتمام فراواني از خود بروز داد و تا اين اواخر از واعظان دانشور تهران به شمار مي‏آمد. وي چند سال قبل به ديدار معبودش شتافت. ولي آقا محسن در قيد حيات مي‏باشد.31

دختر اول محدث قمي به نام فاطمه‏خانم مشهور به فخري و ملقب به سِتّ‏المشايخ بود و اين لقب را خود محدث قمي به وي داده بود. اين بانو همسر واعظ معروف مرحوم حاج آقا مصطفي طباطبايي فرزند آيت‏اللّه‏ سيدجواد طباطبايي، پسردايي خود بود. اين بانو اطلاع زيادي از زندگي پدرش داشت و به امور او رسيدگي مي‏كرد. نامبرده كه در بيت محدث قمي به عمه‏خانم شهرت يافته بود در روز 13 محرم سال 1415ه···.ق (حدود 8 سال پيش) در تهران رحلت يافت و در قم دفن گرديد. دختر دوم او نجمه‏خانم همسر مرحوم حاج سيدحسن ماهوتچي قمي، ساكن قم است.32

سفر به سراي سرور

فشار كار زياد و زندگي در گرماي نجف به همراه محروميت از تسهيلات زندگي حاج شيخ عباس قمي را در بستر بيماري افكند و كسالت ديگري به نام بيماري استسقا بر ناراحتي‏هاي قبلي او افزوده شد. در ايام بيماري نيز همسر فداكارش همچون پروانه بر گرد وجودش مي‏چرخيد و البته خدمت كردن به بيماري كه دو پايش ورم كرده بود و نمي‏توانست از جاي برخيزد و سخت خسته و كوفته شده بود بسيار فرساينده است ولي اين بانو خم به ابرو نمي‏آورد. فرزند ارشدش مرحوم محدث‏زاده مي‏گويد: پدرم قدردان زحمات مادرم بود و چون برايش طشت مي‏آورد، خم مي‏گرديد و دست او را به عنوان تشكر مي‏بوسيد. وقتي مادرمان از نزد ايشان كه در راهرو بستري بودند بيرون مي‏رفت با حالت تضرع خاصي همان طور كه رو به سوي حرم مطهر امير مؤمنان(ع) داشتند مي‏گفتند: يا علي! در اين لحظات دست مرا بگيريد و مرا تنها نگذاريد.33 گويند چند ساعت قبل از رحلت او، مقداري آب سيب برايش آوردند. دختركي خردسال از سادات در منزل آن مرحوم بود. محدث قمي مي‏گويد اول بدهيد اين كودك علويه از آن بنوشد، بعد به من بدهيد. اطرافيان چنين كردند و سپس او باقي‏مانده آن را به قصد شفا نوشيد.34 سرانجام در ساعات اول شب سه‏شنبه 23 ذي‏الحجه سال 1359ه···.ق مطابق اول بهمن ماه سال 1319ه···.ش اين محدث عاليقدر و انسان وارسته به سراي ابدي رخت بربست و پيكر مطهرش در صحن مطهر نخستين امام شيعيان ـ در نجف اشرف ـ در جوار مرقد استاد محبوبش محدث نوري به خاك سپرده شد.35

مرحوم محدث قمي پس از رحلت و در عالم برزخ به فكر خانواده‏اش بود و گاهي مثل زماني كه در كنار آنان به سر مي‏برد از بچه‏هاي خود مراقبت مي‏كرد. آيت‏اللّه‏ بهاءالديني به نقل از فرزند حاج شيخ عباس خاطره‏اي ذكر كرده است: مدتي از درگذشت شيخ گذشته بود و خانواده‏اش از نظر مالي در تنگنا بودند، در يكي از همين روزهاي سخت فرزند بزرگش ـ علي محدث‏زاده ـ در خانه مجلس روضه هفتگي داشتند، شبي براي تهيه قند و چاي دچار مشكل شدند وي به اهل خانه گفت: شما سماور را روشن كنيد تا ببينيم چه خواهد شد، هنوز مدتي از زمان روشن شدن سماور نگذشته بود كه شخص ناشناسي پانصد تومان پول آورد، فرزند شيخ عباس پرسيد: اين پول از چه بابت است؟ وجوهات است يا قرض‏الحسنه؟ آن شخص پاسخ داد هيچ كدام، حاج شيخ عباس برايتان حواله كرده است!36

حاج شيخ محسن محدث‏زاده گفته است كه زماني برادرم حاج شيخ علي گرفتار سختي معيشت شد، بدين جهت با يكي از صاحبان محضر (در زمان طاغوت) مذاكره كرد كه نزد او مشغول كار شود و ماهانه مبلغي از او دريافت كند. شب همان روز كه اين توافق انجام گرفته بود وي پدر را در خواب ديد كه از چنين كاري او را منع مي‏كند، حاج علي محدث‏زاده كه واعظ و روضه‏خواني معروف بود، گفت گرفتاري و ناچاري او را به اين تصميم وا داشته است، آن مرحوم در جوابش گفت: دولت براي كارمندانش در هنگام بازنشستگي و ناتواني حقوقي معين مي‏كند و به آنها مي‏پردازد آيا امام حسين(ع) نوكرانش را در وقت ناچاري فراموش مي‏كند. آنگاه در عالم رؤيا مبلغي پول به او داد و رفت. صبح همان شب شخصي به در خانه ميرزا علي محدث‏زاده آمد و مبلغ هنگفتي به او داد و قبل از آنكه فرصت پرسش به او بدهد باشتاب دور شد. از آن وقت تنگي و سختي حالش برطرف شد و گشايش در رزق و روزي به او روي آورد.37 البته محدث قمي از عالم برزخ متوجه شد كه فرزندش با اين كار به ظالم كمك مي‏كند و اعانت به ستمگر در شرع مقدس اسلام حرام است. حاج ميرزا علي محدث‏زاده براي مرحوم آيت‏اللّه‏ بهاءالديني نقل كرده است: كسي از من خواست تا برايش روضه بخوانم، پدرم را در عالم رؤيا ديدم كه توصيه كرد آنجا نرو او رباخوار است، زني سالخورده مي‏آيد از تو دعوت مي‏كند، خانه او برو. پس از اين خواب به منزل آن تاجر رباخوار نرفتم و دعوت پيرزني را براي روضه‏خواني پذيرفتم. پس از پايان جلسه پاكتي محتوي كمي پول داد. از اين وضع ناراحت شدم ولي سخني بر زبان نياوردم، بعد از چند روز ديگر يكي از زناني كه پاي منبرم بود به منزل ما آمد و مبلغ قابل توجهي به من داد و گفت اين مخصوص شماست.38


1 ـ نقباء البشر، شيخ آقا بزرگ تهراني، ج دوم، ص791.

2 ـ مفاخر اسلام، ج11، قسمت اول، علي دواني، ص59.

3 ـ چهره‏ها و قصه‏ها، علي معصومي، ص21.

4 ـ تاريخ قم، محمدحسين ناصرالشريعه، ص274.

5 ـ ريحانة‏الادب، ج4، ص488.

6 ـ مفاخر اسلام، همان، ص440.

7 ـ نك: فوائدالرضويه، مقدمه.

8 ـ نقباء البشر، ج اول، ص121.

9 ـ مفاخر اسلام، ج11، قسمت اول، ص62.

10 ـ همان، ص75 ـ 76.

11 ـ نك: قيام گوهرشاد، سينا واحد، ص48 ـ 49 و نيز حاج آقا حسين قمي، قامت قيام، محمدباقر پوراميني.

12 ـ مفاخر اسلام، همان، ص84.

13 ـ غاية‏القصوي، ترجمه كتاب عروة‏الوثقي مي‏باشد.

14 ـ ستارگان حرم، ج4، ص167.

15 ـ سيماي فرزانگان، رضا مختاري، ص467 ـ 468.

16 ـ ستارگان حرم، ج4، ص167.

17 ـ حاج شيخ عباس قمي مرد تقوا و فضيلت، ص42 ـ 43.

18 ـ مفاخر اسلام، همان، ص122.

19 ـ سيماي فرزانگان، ص408.

20 ـ مفاخر اسلام، همان، ص372.

21 ـ چهره‏ها و قصه‏ها، علي معصومي، ص52 ـ 53.

22 ـ راههاي فعال كردن كتابخانه‏هاي مدارس، محمد توكلي مقدم، ص28.

23 ـ در محضر بزرگان، محسن غرويان، ص176 ـ 177.

24 ـ طبقات اعلام الشيعه، جزء اول، قسم سوم، شيخ آقا بزرگ تهراني، ص999.

25 ـ فوائدالرضويه، ص695.

26 ـ سيماي فرزانگان، ص186، به نقل از كتاب حاج شيخ عباس قمي مرد تقوا و فضيلت، ص56 ـ 58.

27 ـ هستي‏شناسي و انسان‏شناسي، علي متبحري، تهران، ص137 ـ 138؛ كاروان علم و عرفان از نگارنده، ج دوم.

28 ـ ستارگان حرم، ج4، ص166، به نقل از طبقات اعلام الشيعه، جزء اول، قسم اول، ص998.

29 ـ مفاخر اسلام، همان، ص403 ـ 404.

30 ـ مفاخر اسلام، همان، ص43 ـ 44 و 85.

31 ـ ستارگان حرم، ج4، ص179 ـ 180؛ محدث قمي حديث اخلاص، ص90 ـ 91.

32 ـ مفاخر اسلام، همان، ص451.

33 ـ مفاخر اسلام، همان، ص89 ـ 91.

34 ـ سيماي فرزانگان، ص254.

35 ـ ريحانة الادب، مدرس تبريزي، ج4، ص488؛ زندگينامه رجال و مشاهير ايران، ج5، ص179؛ مفاخر اسلام، همان، ص91؛ محدث قمي حديث اخلاص، ص89؛ مجله شاهد، شماره 309، ص43.

36 ـ سيري در آفاق (زندگينامه حضرت آيت‏اللّه‏ العظمي بهاءالديني)، حسين حيدري كاشاني، ص296.

37 ـ مردگان با ما سخن مي‏گويند، محمد الرّضي الرّضوي، ترجمه سيدجواد شرافت، ص46 ـ 47.

38 ـ سيري در آفاق، ص297.

/ 1