نگاهي به گفتگوها و ارتباطات مذهبي در لبنان
دكتر رضوان السيد تاريخ جديد لبنان، به حكم تكثر و تعدد ديني و طايفهاي و گشودگي نظام سياسي اين كشور، شاهد تلاشي مداوم براي تلاقي و گفتوگو بين مسلمانان و مسيحيان بوده است؛ هرچند اقدام به اين كار در دههي پنجاه نه از سوي خود لبنانيان كه از سوي برخي كليساهاي پروتستان امريكايي آغاز شد كه معمولاً به برقراري كنگرههايي با عنوان «گفتوگوي ديني بين مسيحيان و مسلمانان» اقدام ميكردند و برخي كشيشها و علما را از لبنان و ديگر كشورهاي عربي بدان فرا ميخواندند. مسلمانان در آغاز به سبب اهدافي كه در شرايط جنگ سرد آن روز از برگزاري اين كنگرهها نهفته بود، نسبت به شركت در آنها ترديد داشتند. اما پس از مجمع دوم واتيكان كه كليساي كاتوليك از طريق واتيكان از يك سو و برخي مقامات كليساي لبنان، اقدام به برقراري ارتباط با مقامات ديني اسلامي شيعي و سني كرد، مسايل روندي ديگر يافتند؛ چندان كه فعاليت كليساهاي پروتستان رو به افزايش نهاد و دامنه آن از طريق شوراي كليساي جهاني و شوراي كليساي خاورميانه گسترش يافت و مسلمانان در مراجع رسمي و غيررسمي خود در دههي شصت و هفتاد به گونهاي فعالتر و پيگيرتر با اين تلاشها همگام و همدل شدند. در دههي شصت، ابتكاري براي نخستين بار از سوي لبنانيها سر زد كه در «همايش لبنان» نمود يافت. اين همايش سالانه در موسم فرهنگي بلندمدتي و در قالب سلسلهاي از سخنرانيها و ميزگردها برگزار ميشد و سخنرانان مسلمان و مسيحي در باب موضوعات مختلف بحث ميكردند.با بروز جنگ داخلي كه از سال 1975 م تا سال 1990 ادامه يافت، تمام اين فعاليتها متوقف شد و حتي ناآراميهاي سياسي و فرهنگي در شرايط جنگي خود را در سلسله نشرياتي كه مقامات مسيحي عليه اسلام منتشر ميكردند، نشان داد و مسلمانان نيز مقابله به مثل كردند و تلاشها براي رابطه و آرام كردن اوضاع در طول سالهاي جنگ، منحصر به ميزگردها و كنگرههايي بود كه در قبرس يا عمان و از سوي شوراي كليساي خاورميانه برگزار ميشد و مسلمانان و مسيحياني از لبنان به آن دعوت ميشدند و دغدغهها و دلواپسيهاي خود را مطرح و به آشتي ملي و همزيستي فراميخواندند و مسيحيت و اسلام را از جنايتهاي مداوم در سرزمين لبنان تبرئه ميكردند. مرحلهي كنوني از روابط اسلامي ـ مسيحي در لبنان با تأسيس «انجمن گفتوگوي اسلام و مسيحيت» در سال 1993 م آغاز شد كه ابتكاري كاملاً لبناني بود و رهبران طوايف مسيحي و مسلمان به نمايندگي از آنان شركت داشتند و فعاليت طوايف اصلي لبنان در آن بروز يافت. اين انجمن سه هدف اساسي را در دستور كار خود قرار داده بود: پاسداشت ارزشهاي گفتوگو و ارتباط و همزيستي ملّي مشترك بين مسيحيان و مسلمانان و تأكيد بر پيگيري تجربهي مدرن لبنان در ميثاق وفاق ملي سال 1989 م و اقدام به ابتكارات و سازماندهي ديدارها و مشاركت در كنگرههايي كه هدف آن قرار دادن اين دو امر در موضع آزمايش و مشاركت و پيشرفت است. اين انجمن در شش سال گذشته، آثار مثبت و برجستهاي در برقراري و تداوم روابط مستمر بين رؤساي طوايف و برگزاري ديدارها و صدور بيانيههاي مشترك در مناسبتهاي مختلف داشته كه از آنجمله انتقاد از زمينههاي منفي موجود در عرصهي ديني و فرهنگي و سياسي است. اين انجمن در مدت تجاوزات اسرائيل به لبنان و در هنگام ديدار پاپ از لبنان فعاليت خوبي داشته است. انجمن ياد شده در سال 1995 م جزوهاي مفصل و فراگير منتشر كرد كه در آن موضوعات گوناگون داخلي را با نگرشي انتقادي بررسي كرده است.در لبنان، امروزه سه مؤسسهي علمي ـ مسيحي فعاليت دارند كه اهتمامشان گفتوگو و روابط بين مسيحيان و مسلمانان در درون لبنان و منطقهي شرق است. كهنترين اين مؤسسات «معهد الدراسات الاسلامية والمسيحية» (مركز مطالعات اسلام و مسيحيت) در دانشگاه قديس يوسف (سنت ژوزف) است كه دانشجويان مسلمان و مسيحي در آن تحصيل ميكنند و اساتيدي از دو طرف به تدريس در آن مشغولند. اين مركز اقدام به برگزاري همايشهاي سالانه و نشر برخي كتابها ـ و مهمترين آنها گزيدههايي از بيانيههاي اسلامي ـ مسيحي صادره در بين سالهاي 1954 م تا 1994 م ـ نموده است. اين مركز در سال 1998 م اقدام به راهاندازي سطح دكتراي مطالعات اسلام و مسيحيت نموده كه دانشجويان دارندهي مدارك كارشناسي ارشد در رشتههاي مختلف در اين رشته پذيرفته ميشوند. اين مركز 15 سال پيش توافقنامهاي را با «المعهد العالي لدراسات الاسلامية» (مركز عالي مطالعات اسلامي) در «جمعية المقاصد الخيرية الاسلامية» امضا كرد كه به موجب آن تبادل استاد و دانشجو و سازماندهي همايشهاي مشترك و صدور نشريات مشترك در زمينههاي رابطه بين دو دين و دو تمدن جريان دارد.اما مؤسسهي دوم، مركز «الدراسات المسيحية الاسلامية» است كه دانشگاه بلمند (ارتدكس) در سال 1994 م تأسيس كرده است. اين مركز در سال 1998 م دورهي كارشناسي ارشد مطالعات مسيحي ـ اسلامي را راهاندازي كرده است. در اين رشته دانشجويان مسلمان و مسيحي تحصيل ميكنند و اساتيدي با تخصصهاي مختلف از طرفين به تدريس اشتغال دارند. اين مركز مجلهاي نيمسالانه به نام «المرقب» منتشر ميكند كه اختصاص به مطالعات همزيستي اجتماعي در لبنان دارد. اين مركز تاكنون چهار همايش برگزار كرده كه مسلمانان و مسيحياني از لبنان و كشورهاي عربي و نيز محققاني از مراكز مطالعاتي مختص اسلام و روابط بين اديان در اروپا و امريكا در آن مشاركت داشتهاند. مقالات و سخنرانيهاي اين همايشها در قالب كتابهايي در سطحي وسيع منتشر شده است.در سال 1994 اسلامشناس معروف استاد عادل تئودور خوري در دانشكدهي الهيات حريصا، مركز گفتوگويي تأسيس كرد. از اين مركز چندين اثر علمي برجسته كه محققان مسلمان و مسيحي در آن مشاركت داشتهاند، منتشر شده است.به نظر ميرسد كه اگر تشكيل انجمن گفتوگوي ملّي را استثنا كنيم، تاكنون اقدامات و ابتكارات مسلمانان در زمينهي گفتوگو و ارتباط با ديگران محدود بوده است. دو استثناي ديگر در سالهاي اخير به وقوع پيوسته است: نخست تأسيس «مركز الامام الصدر للابحاث والدراسات» (مركز پژوهشها و مطالعات امام [موسي [صدر) است كه تاكنون چهار همايش را در موضوع گفتوگو بين اديان و تمدنها و بهويژه اسلام و مسيحيت برگزار كرده است. ديگري، المعهد العالي للدراسات الاسلامية» است كه اخيرا با هدف تحكيم روابط اسلام و مسيحيت تأسيس شده است. اين مركز با مركز مطالعات اسلام ـ مسيحيت دانشگاه قديس يوسف همكاري دارد.منظور از اين گزارش مختصر از وقايع و شاخصهاي ارتباطات و گفتوگو از راه مؤسسات آن نيست كه بگوييم تلاقي مسيحيان و مسلمانان منحصر به موارد يادشده است؛ زيرا همزيستي ملّي ـ حتي در بعد ديني آن ـ غنيتر و كارآمدتر از اين مؤسسات است.جمعي از مسلمانان به مدت دو سال در تجمعات و مناقشاتِ مقدماتي مجمع كليساي لبنان مشاركت داشتهاند. مناسبتها و مدخلهاي فراواني براي تلاقي و همياري بين شهروندان در قالب افراد و گروهها و با شناسنامه مسلمان و مسيحي وجود دارد. گذشته از اين، امروزه در لبنان مشكلات بر جستهاي با ماهيت ديني بين مسلمانان و مسيحيان وجود ندارد و نمونهي آن كاهش شمار گروندگان از يك دين به دين ديگر است. با اين حال گفتوگوها و ارتباطات در سطح مذهبي به عمق و اطمينان نرسيده است. علت اين امر يا علل آن فراوانند و يكي از آنها ماهيت طايفهاي نظام سياسي است كه هرج و مرج و كشمكش مداومي را بر سر جايگاههاي اداري و سياسي بين طرفهاي مشاركت در نظام سياسي دامن ميزند. از اواخر دهه شصت، وجههي نظر سياست مردان مسلمان اين بود كه حذف طائفهگرايي سياسي(يا از بين بردن امتيازات سياسي و اداري مبتني بر وابستگي به طايفهاي معين) آزادي ديني و سياسي و تفكيك حوزهي اين دو و رسيدن به دولتي عصري و داراي نظام دموكراتيك را از پي خواهد داشت. اما نخبگان مسيحي ـ حتي پس از «پيمان طائف» كه مقولهي عدد و رقم و بهرهبرداريهاي سياسياش را از اعتبار انداخت ـ نظرشان اين است كه چنين عملياتي ـ كه مسلمانان پيشنهاد ميكنند ـ بايد مسبوق به روند روشنگري اسلامياي باشد كه پيش از نصوص(متون) نفوس(جانها) را آزاد كند و گرنه كار به طغيان اكثريت عددي مسلمان ـ به نام دموكراسي ـ ميكشد. در كنار ماهيت طائفهاي نظام، پديدهاي كه همگان، نه تنها در لبنان، كه در ديگر كشورهاي عربي نيز با آن مواجهند، پديدهي احياگري ديني است. اين پديده در ميان مسلمانان، برجستهتر از آن در ميان مسيحيان است. زيرا تأكيدي فزاينده در ميان مسلمانان بر هويت و تمايزشان به چشم ميخورد. اين تأكيد و پافشاري ترس مسيحيان را ـ به سبب اقليت شمارشان ـ و به سبب قرارگرفتنشان زيرفشارهاي نظامهاي سياسي از يك سو و جماعتهاي احياي ديني اسلامي از سوي ديگر ـ برانگيخته است. در طول سالهاي 1998 تا 2000 ميلادي، شاهد كشمكشهاي معنادار و نماديني بوديم كه با پافشاري مسلمانان تندرو شهر ناصرهي فلسطين بر سر بناي مسجدي در زميني وقفي در كنار كليسايي، بين مسلمانان و مسيحيان اين شهر روي داد و تداوم يافت. ملاحظه ميشود كه اصرار فزايندهي مسلمانان بر هويت ناب اسلاميشان و تلاشهايشان در جهت صبغهي اسلامي دادن به جامعه و دولت، موضوعات حساسي ـ مانند وحدت ملي و چارچوب مدني دولت و اصل شهروندي و برابري در برابر قانون و حقوق سياسي و اجتماعي برابر با ديگر شهروندان در قانون اساسي و قوانين جاري ـ را كه از دورهي «تنظيمان» عثماني به تدريج حل شده بود، دوباره مطرح كرد. نگراني مسيحيان از برخي ابعاد پيچيدهي احياگرايي اسلامي، مانند تأكيد بر تمايز و انفصال از ديگران از ابعاد فرهنگ و تربيت و هويت، چنان كه در بيانيهي «مجمع كليساي لبنان» در پايان سال 1995 ذكر شد، به گونههاي مختلف آشكار ميشود. عامل ديگر اين نگراني، ترديدي است كه مسلمانان در پذيرش چندصدايي فرهنگي و گرايش ارتباطي ـ كه پاپ در موعظهي عمومياش در سال 1997 همگان را بدان فراخواند ـ و نيز در پذيرش خطبههاي آشتيجويانهي پدر «سليم عبو» رييس دانشگاه يسوعي هر ساله در سال نو دانشگاهي، ايراد ميكند، از خود نشان دادهاند. نشان ديگر اين نگرانيها اعتراضات هفتگي پاتريرك ماروني لبنان در موعظههاي يكشنبه است كه نسبت به حاشيه نشاني فزايندهي مسيحيان ابراز ميدارد. شك نيست كه برخي از اين پديدهها مختص لبنان نيست و حتي برخي از اينها به شكل آشكاري در لبنان به چشم نميآيد؛ اما برخي ديگر مانند اعتراضات اين پاتريك ماروني، بازتاب گستردهاي بين تودهي مسيحي دارد كه اكثريت مسلمان رو به افزايش و مصر بر هويت و شخصيت خودي، مايهي نگراني آنان را فراهم ساخته و از شور و شوق مسيحيان براي تعميق روابط با مسلمانان و رها ساختن نظام سياسي از الزامات ديني و طايفهاي كاسته است. علت سومي كه ميتوان براي برنداشته شدن گامهايي به جلو دركشف افقهاي گفتوگو و روابط ديني بين مسلمانان و مسيحيان، ذكر كرد، فقدان محيطهاي مناسب براي توسعهي روابط و پيوند بر سر مسايل عمده و مهم براي لبنانيها و ديگر عربها است. هنوز ما مسلمانان و مسيحيان، سازوكار ضروري اين توسعه را در اختيار نداريم؛ زيرا به استثناي «انجمن گفتوگوي ملّي» كه امكاناتي محدود دارد و تا حدي متكي به عناصر سياسي است، همواره منتظر دعوتنامه و دستور كار دو كليساي بزرگ غربي (غرب بيروت) و يا يكي از مؤسسات فرهنگي غربي و يا يكي از مراكز تخصص روابط اسلام ـ مسيحيت بودهايم. روابط بين پيروان اين دو دين بزرگ در سطح جهاني، نقص و عيب به شمار نميآيد؛ اما فضاي داخلي و عربي مشكلات و مسائلي دارد كه گاه براي مسلمانان ومسيحيان ديگر جهان چندان اهميتي ندارد و يا برايشان بدفهمي در پي دارد. بنابراين چاره كار در فعالسازي مؤسسات مربوطهي طرفين و افزايش آنها و تشويق آنها بر برگزاري همايشها و كنگرهها ـ به سبك معمول برخي مراكز و دانشكدهها در سالهاي اخير ـ است. چرا كه مهمترين اسباب ضعف گفتمان ديني، فقدان پيشزمينهي فرهنگي و گفتوگوي فرهنگي و فضاي فرهنگي مناسب است. لبنان پيش از جنگ از چنددستگي فرهنگي ناشي از اختلافات سياسي بر سر مفاهيم ميهن، هويت، شهروندي و روابط با عربها و جهان رنج ميبرد؛ اما پس از جنگ، نوعي نازك احساسي فرهنگي پديد آمده كه از ايدئولوژي به دامن شعر و رمان و داستان گريخته است؛ ولي هنوز گاهي دربارهي دين و گاه درباره نهادهاي ديني موضع ميگيرد. پيش از توجه به محيطهاي فرهنگي، لازم است تا نهادهاي ديني در جايگاه شايسته خود قرار گيرند. اين نهادها از چارچوب پروژهاي كلان و اقدامات اصلاحگرايانهي داخلي خارج شدهاند وامروزه هيچ طرحي براي رويارويي با تحولات منطقهاي و محلي ندارند، تا چه رسد به تحولات جهاني. در حالي كه كليساي كاتوليك مرجعيتي جهاني دارد كه در شرايط سخت پناهگاه پيروان اين مذهب است، مسلمانان و مسيحيان ارتدكس در مسايل كلان و خرد به حال خود رها شدهاند. به اين ترتيب اين نهادها [ي اسلامي و مسيحي ارتدكس] كه گاه حيرتزده و گاه ناتوان از درك و كنترل و بسترسازي براي احياي ديني هستند، نتوانستهاند روابطي سالم و پاكيزه با نزاع گاههاي مختلف و متنوع گروههاي جامعهي مدني و بويژه نسل جوان داشته باشند. اين امر به طور آشكار در بحران طرح قانون ازدواج مدني اختياري ديده ميشود. درست است كه در پس اين طرح بازي سياسياي وجود دارد، اما رد شبه اجماعي اين طرح از سوي مراجع ديني در حالي صورت ميگيرد كه همگي آنان از مخاطب قرار دادن جوانان براي اقناعشان به علل ديني و فرهنگي مخالفت خود با اين طرح عاجز ماندهاند.تحصيلكردگان لبناني موضعي ثابت نسبت به دين و نهادهاي ديني دارند كه از رد و بياعتنايي گرفته تا بدفهمي و بدارزيابي ـ در بهترين شرايط ـ در نوسان است. ريشهي اين امر به لائيك بودن غالب آنان به لحاظ عقيدتي سنتي برميگردد. از بين اين تحصيلكردگان، محققان يا متفكراني هستند كه با صرفنظر از قوت و ضعف ايمان شخصيشان، آگاهي يا دركي از نقش اجتماعي و سياسي دين دارند. از اين رو اكثر اينان موضع خود را نسبت به دين ـ به لحاظ قبول يا رّد و يا انتقاد ـ به طور ضمني به نوع موضع نسبت به نظام طايفهاي گره ميزنند. اين كار اگر از سوي دستاندركاران سياست انجام شود، قابل درك است، اما از سوي تحصيلكردگان كه انتظار جامعنگري از آنان ميرود، پذيرفتني نيست. با اين حال اين لائيكهاي عقيدتي، اگر كمك مراجع ديني را به پروژههاي سياسي يا منافع شخصي خود كارساز ببينند، سختشان نميآيد كه به آنان پناه برده، از كمكهايشان به لحاظ سياسي و اجتماعي بهره برند. بسياري از اين مراجع و نهادها با بازنگري در آرا و مواضع خود در سايهي شرايط جديد جهاني شدن روي آوردند. اما بُعد مربوط به تحولات دين و پديدههاي ديني در جهان مورد بازنگري قرار نگرفته است. اين امر در مسأله آوازخواني مرسيل خليفه(1) و هياهوي فرهنگي پس از آن كه حق نپذيرفتن آوازخواني با نص قرآني را براي متدينان برنميتافت، آشكار شد. بسياري از تحصيلكردگان، حساسيت متدينان را نوعي تجاوز به آزادي بيان و آزادي هنر پنداشتند، اما اين پندار ـ با صرف نظر از آثار حقوقي آن ـ اين حقيقت را ناديده ميگيرد كه گروههاي وسيعي از مردم چنين چيزي را تجاوز به عقايد و مقدسات خود مشغول ميدانند اما آنچه من از موضع تحصيلكردگان نسبت به دين و نهادهاي فرهنگي قصد كردهام از اين واقعه و امثال آن فراتر است و شامل حوزهي عام و جهاني است. اين مسأله ذهن روشنانديشان و اهتمامداران به مسايل حال و آينده را به خود داشته است. همه ما به مسايلي از قبيل مردمسالاري، حقوق بشر، آزادي زن، توسعه، تكامل جامعه مدني توجه و اهتمام داريم. دين و نهادهاي ديني هم در جهان امروز در همه اين مسايل و در متن احياي ديني فزاينده ـ كه بازنگري و با ارزيابي نقش دين را در سطح جهاني ايجاب ميكند ـ رويكردها و اوزان خود ميدانند را دارند. اما در خود لبنان روشنفكران، توجهي به اين مسايل ندارند و از افقهايي كه ممكن است با گفتوگوي فرهنگي آگاهانه و مسئولانه به روي نهادهاي ديني گشوده شود و آن را در فهم و درك اوضاع و اصلاح خود امروزي شدن ياري دهد، بيخبرند. شك نيست روشنفكري كه ميخواهد در موضوعات ملي و عمومي ابراز نظر كند، حق دارد فراتر از گرايش ديني خود بينديشد، اما حق ندارد ساير جوانب موضع خود را مغفول نهد و تا زماني كه خود را مبلغ روشنگري ميداند، تفسيري روشنگرايانه از موضع خود ارائه كند.واقع اين است اين اختلال فرهنگي بزرگي كه در فهم دين و تأمل در آن و تعقل در تجليات و نقشهاي آن وجود دارد به اختلالي عميقتر در زيرساخت فرهنگي لبنان و عموما جهان عرب برميگردد. تجلي آن اختلال در نگرش تثبيت يافتهاي است كه از چند دهه پيش نسبت به جامعه بشري و انساني و سياسي ما شكل گرفته است. اين نگرش اثباتگرايانه به جوامع ما كه هنوز هم تأثير گذار است، پسماندگي را در جوامع ما ساختاري و بنيادين و برآمده از تركيب مذهبي ريشهدار ميبيند كه همه مشكلات ديگر مانند بردگي زن و چاپلوسي و بيتفاوتي و فساد و استبداد سياسي همگي ريشه در بيماريهاي مزمن آن دارند. اين است مفهوم آن سخن كه جامعهي مدني در حوزهي تمدني ما ضعيف يا معدوم است و ما شايستگي برپايي نظامهاي حكومتي مردم سالار را نداريم. شك نيست كه ريشهي اين نگره به مردمشناسي استعمارياي برميگردد كه از يك قرن پيش جهان را به دو بخش جوامع جديد و جوامع سنتي تقسيم كرده و ما را در بخش دوم، با اوصاف پيشگفته، طبقهبندي كرده است. از آن رو كه بسياري از روشنفكران ما هنوز دل بستهي اين نگره هستند، جز به پروژههاي راديكالي دگرگوني رضايت نميدهند و خود را رعايت كنندهي عقلانيت و روشنگري ميدانند و زماني كه جامعه به سمت و سويي كه اينان دوست دارند، حركت نميكند، يأس و سرخوردگي بر آنان چيره ميشود و تبديل به خطيباني ميشوند كه خطيبان احياگراي ديني معاصر به گرد پايشان هم نميرسند.خلاصهي سخن اين كه ما در حوزهي ديني و فرهنگي با زايش بزرگي، نه تنها در لبنان بلكه در ساير كشورهاي عربي، دست و پنجهنرم ميكنيم. مشكلات ديني و فرهنگي ما در اين زايش، ناشي از دين يا فرهنگ نيست، بلكه ناشي از آگاهي ريشهدار در ذهن نخبگان است كه اصلاحگري را بيفايده ميبينند و دشواريهاي پيشرفت نتيجهي نقصان معرفت نخبگان به روزگار و جهان و تحولات آن دو است. من نه از معتقدان به امكان خودنوسازيام و نه از هراسندگان از تهاجم فرهنگي موهوم. ميماند اين كه جهان امروز تحولات و شرايطش را بر ما تحميل ميكند و نه اصرار بر شخصيت و هويت مسدودمان و نه تسليم در برابر اثباتگرايي ايدئولوژيك به نام علم و عقلانيت، فايدهاي به حال ما دارد.1. خوانندهي مشهور لبناني موسيل خليفه در سال 1999، شعري از محمود درويش با نام «انا يوسف يا ابي» را به آوازخواند. در اين شعر عباراتي از قرآن كه سخن يوسف پيامبر بود، وجود داشت كه خواننده بدون قصد اهانت، آن را در آوازش خواند. برخي مجامع اهل سنت حساسيتي فوق العاده به اين مسأله نشان دادند و خواننده را تهديد به تعقيب و مجازات كردند؛ ولي با پادرمياني برخي علماي شيعه و سني، مسأله فيصله يافت. (مترجم)