سلوك دانشجويي / 1 - سلوک دانشجویی (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سلوک دانشجویی (1) - نسخه متنی

جواد محدثی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سلوك دانشجويي / 1

جواد محدثي

گام‏هاي بعدي، معمولاً تداوم نخستين گام است، همچون خشت‏ها و آجرهاي بعدي كه روي «خشت اوّل» نهاده مي‏شود و اگر اين بنيان، «كج» نهاده شود، «تا ثريّا مي‏رود ديوار، كج»

دوره دانشجويي، پيمودن يك «راه» است. اين كه به كجا منتهي مي‏شود و پايانش چيست، بستگي به همان گام‏هاي اوليه «كسب علم» دارد؛ يعني اين كه: چه مي‏خوانيم؟ با چه انگيزه دانش مي‏جوييم؟ استادمان كيست؟ هم اتاق‏مان چگونه آدمي است؟ زمانمان را چگونه مي‏گذرانيم؟ چگونه درس مي‏خوانيم؟ جدّي ياسر سري؟ سطحي يا عميق؟ نگاهمان به دانش چيست، نگاه ابزاري است يا نگاه هدفي؟

نتيجه كار، اگر براي دانشجويان مختلف متفاوت است، در سايه همين تفاوت‏ها در چگونه و چراهاي درس خواندن است.

راستي... در اين راه «آنچه بايد داشت» چيست و «آنچه نبايد داشت» كدام است؟

از آن همه موضوع كه اشاره شد، اندكي به همين نكته مي‏پردازيم.

«غرور»، «تكبّر» و «حسد»، سه نمونه از «نبايد داشت» هاست. غرور در دو مرحله ممكن است به سراغمان آيد: يكي قبل از يادگيري، ديگري پس از آموختن. تكبّر نيز چنين است و در اين دو مرحله اگر پاپيچ دانش آموختن ما شود، به عنوان يك «آفت» راه ما را پرخطر مي‏سازد، يا به بيراهه مي‏كشد.

غرور و تكبّر در مرحله پيش از آموختن، «مانع فهم» مي‏شود. آنكه مغرور و متكبّر است، خود را تافته جدا بافته مي‏پندارد، از اين رو «پرسيدن» ـ كه اعتراف ضمني به ندانستن است ـ براي او دشوار است. از طرفي مي‏دانيم كه پرسش، «كليد گنجينه دانش» است. اين حكمتي است كه اولياي دين ما فرموده‏اند: «العلم خزائن و مفتاحها السؤال: دانش، همچون خزينه‏هايي است كه سؤال، كليد گشودن آنهاست.» كسي كه خود برتربيني و غرور داشته باشد. اين «درِ دانايي» را به روي خود مي‏بندد و از دانستن محروم مي‏شود.

«تواضع» و فروتني در يادگيري و پرسيدن و فهميدن، نقشي مهم در ارتقاي علمي دارد. انسان متكبّر، همچون زميني بلند است كه در آبياري هرگز آب بر آن سوار نمي‏شود، در نتيجه از اين مايه حيات محروم مي‏ماند. از اين رو گفته‏اند:




  • افتادگي‏آموز، اگر طالب فيضي
    هرگز نخورد آب، زميني كه بلند است



  • هرگز نخورد آب، زميني كه بلند است
    هرگز نخورد آب، زميني كه بلند است



در مرحله پس از آموختن نيز، غرور سبب مي‏شود كه دانشمند خود را برتر از ديگران پندارد و به مردم به چشم حقارت بنگرد و آنان را آدم به شمار نياورد، به آنان بي اعتنايي كند، فخر بفروشد، خودرا «داناي كلّ» پنداشته، از سؤال و آموختن و ارتقاي رتبه دانش باز بماند و در جا بزند. از اين آفت گاهي با عنوانِ «غرور علمي» ياد مي‏شود.

نبايد داشتِ سوم، «حسد» بود. سفره دانش گسترده است و زمينه رشد براي همه فراهم. ترقّي و تعالي علمي كسي، نه عرصه را بر ديگري تنگ مي‏سازد، نه مجال رشد را از او مي‏گيرد. پس چرا رقابت‏هاي ناسالم وتخريب ديگران؟ چرا ناراحت شدن از اوج‏گيري علمي ديگري؟ چرا كتمان دانش از ديگران و حسد ورزي نسبت به آنان؟ و چرا «بخل علمي»؟




  • يا فايده گير آنچه نداني زدگر كس
    يا فايده ده آنچه بداني دگري را



  • يا فايده ده آنچه بداني دگري را
    يا فايده ده آنچه بداني دگري را



اين كه مي‏گويند «تهذيب نفس»، رتبه‏اي بالاتر و مقدم‏تر بر «آموزش علم» دارد از همين جاست، چرا كه اگر جان پاك و بستر سالم و زمينه تهذيب شده و پيراسته نباشد، همين دانش كه عامل امتياز انسان هاست، سبب ركود و ضدّ ارزش مي‏شود.

آن‏گاه، علم و دانايي به جاي آن كه «قاتق نان» باشد، «قاتل جان» مي‏گردد و به جاي «درمان» بودن، «درد» مي‏آفريند و به جاي «نوش»، «نيش» مي‏شود، «نجات» كه نمي‏دهد، «گرفتار» هم مي‏كند. بار را سبك كه نمي‏كند، سنگين‏تر هم مي‏سازد و به جاي «بال» بودن، «وبال» مي‏شود!

از آنچه گذشت، بخشي از «داشتني»ها هم خود به خود روشن مي‏شود.

مثلاً: «تواضع در فراگيري» در اين راه، يك سرمايه است و ضرورت، كه بايد داشت و آن را حفظ كرد.

«ادب» در برابر استاد و خضوع در پيشگاه آن كه «حق معلمي» بر ما دارد، يك ارزش اساسي است.

مغرور نشدن به دانسته‏ها و حرمت نهادن به ديگران و خود را گم نكردن به خاطر مسلّط شدن به مشتي اصطلاحات علمي و واژه‏هاي دهان پركن نيز، از همين «بايسته»ها است.

نظم و برنامه ريزي و استفاده بهينه از فرصت‏هاي شتابان وگذراندن، يكي ديگر از اين «آنچه بايد داشت» هاست. آميختن علم به عمل و دانش به عرفان و معنويت هم يكي از همين گهرهاي گرانمايه است. برجسته‏ترين چهره‏هاي علمي جامعه ما و تاريخ اسلام و تشيّع، با آن همه دانش و فكر و آثاري كه داشته‏اند، هرگز خود را از حريم سايه‏سار عبادت، تضرع، تهجد، نوافل، توسل، اشك و زيارت كنار نكشيده و بي‏نياز نديده‏اند.

علامه طباطبايي، مؤلف بزرگوار تفيسر الميزان، روزه مي‏گرفت و افطار روزه را بوسه بر ضريح كريمه اهل بيت حضرت معصومه(ع) قرار مي‏داد، آنگاه لب و دهان به خوردن غذا مي‏گشود.

فيلسوف بزرگ و نامدار «ملاصدرا» كه مدتي هم در يكي از بخشهاي اطراف قم به نام «كهك» مي‏زيست، هر گاه با يك مشكل علمي مواجه مي‏شد، به زيارت حرم حضرت معصومه(ع) مي‏آمد و نمازي و توسل و دعايي، آنگاه مشكلش حل مي‏شد.

اين دو نمونه، براي اين كه در كنار علم، بايد «بُعد معنوي» و «ارتباط ولايي» و زلال بودن روح و عبوديت عالِم و خشوعِ دانشمندان و ادبِ اديب فرزانه، مكمّل دانش باشد و سيراب كننده عطش جان دانش‏جو.

باري...«گام نخست» بسيار مهم است.

باشد كه ورود به دانشگاه، نخستين گامهاي پربركت دانش و دين و علم و عمل باشد.

چشمي گشوده به آفاق داشته باشد و دلي مشتاق فهميدن و اندوختن و جائي آراسته به خشوع و خشيت.

ببينيم، دانش، ما را به كجا مي‏بَرد؟!

/ 1