سخنراني‌ در ديدار فرماندهان‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي و نماينده‌ي‌ ولي‌فقيه‌‌ در سپاه‌ - [سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نماینده ولی فقیه‌ در سپاه]‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نماینده ولی فقیه‌ در سپاه]‌ - نسخه متنی

مقام معظم رهبری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنراني‌ در ديدار فرماندهان‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي و نماينده‌ي‌ ولي‌فقيه‌‌ در سپاه‌

(1370/02/21 )

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

برادران عزيز! خيلى خوش آمديد. از زيارت شماها خيلى خوشحالم. من هميشه دلم پيش شماهاست. اگر مى‌توانستم بيش از اين با شماها ديدار و گفتگو و تبادل نظر داشته باشم، يقين بدانيد كه مى‌شد؛ منتها گرفتاريها زياد است و گاهى بايد به همين شكل خدمت شماها برسيم.

اين مطالبى كه برادر عزيزمان آقاى ايزدى - فرمانده‌ى محترم نيروى زمينى سپاه - فرمودند، مطالب بسيار خوب و بشارت‌دهنده‌يى بود. خوشحاليم از اين‌كه بحمداللَّه يگانهاى نيروى زمينى سپاه شكل لازم را گرفته‌اند، استعداد خوبى پيدا كرده‌اند و بخصوص توانسته‌اند كادرهاى اصلى و پرسنل سپاهيشان را جذب كنند. بد بود كه ما لشكرى از سپاه داشته باشيم، ولى مثلاً در آن فقط ده نفر، گاهى پنج نفر و گاهى هم كمتر، كادر سپاهى باشند. اين‌كه حالا حتّى بيش از حد پيش‌بينى، برادران سپاهى در لشكرها هستند، همان طبع اولى قضيه است؛ حقش همين است و بايد همين‌طور باشد؛ چون قوام نيرو، به سپاه و عناصر اصلى سپاه است. بقيه‌ى افرادى كه در آن‌جا هستند - چه برادران بسيج، چه سربازان وظيفه‌يى كه با شما كار مى‌كنند - شما آنها را شكل مى‌دهيد، سازماندهى مى‌كنيد و از آنها كار مى‌كشيد. عنصر سپاهى بايستى به طور بارزى، بخصوص در يگانهاى رزمى حضور داشته باشد. البته يگانهاى پشتيبانى و بقيه‌ى يگانها هم همين‌طورند؛ منتها يگانهاى عملياتى، بخصوص اين خصوصيت را دارند كه بايستى حضور برادران سپاه در آنها خيلى بارز باشد.

و اما آنچه كه از حالا به بعد بايستى انجام بگيرد:

مطلب اول قضيه‌ى آموزش است. در داخل سپاه، بايستى يك شكل كاملاً دقيق و جدى به آموزش داد. اين دوره‌هاى آموزشى، از دوره‌هاى افسرى و درجه‌دارى، تا دوره‌هاى تخصصى، تا دوره‌ى فرماندهى و ستاد، را همه‌ى كادرهاى سپاه بايستى بتدريج ببينند؛ هر كس آن چيزى را كه در حدش هست و شايسته‌ى اوست. اين دوره‌ها، محصول تجربيات حركت علمىِ نظامى در طول تاريخ است؛ چيزهايى است كه وجودشان لازم است؛ مثل بقيه‌ى مواد علم. ما چه‌طور فيزيك و علوم انسانى و شيمى و مكانيك و بقيه‌ى علومى را كه دنيا در آنها پيشرفت كرده و تجربياتى دارد، با شوق و ولع و اقرار به فايده مى‌آموزيم، اين هم همان‌طور است و بايد آنها را آموخت. شما كه يك نيروى مكتبى و انقلابى و خوش‌روحيه و داراى ويژگيهاى خاص خودتان هستيد - كه هيچ نيروى ديگرى تاكنون از آنها برخوردار نبوده است - اين را هم بايد اضافه كنيد، تا واقعاً گل سرسبد ارتشهاى جهان باشيد.

كسانى كه از حالا وارد مى‌شوند، بايستى دوره‌هاى مشخصى را براى آنها پيش‌بينى كنيد؛ يعنى آنهايى كه درجه‌دار خواهند بود، دوره‌هاى درجه‌دارى؛ آنهايى كه افسر خواهند بود، دوره‌هاى افسرى را برايشان بگذاريد. اما آن كادرهايى هم كه الان وجود دارند، بايد ترتيبى داده بشود كه اينها دوره‌ها را، ولو به صورت فشرده شده‌اش ببينند. هرچه مى‌توانيد، در نيروى زمينى آموزش را مورد تأكيد قرار بدهيد.

مطلب دوم اين است كه يگانها را بايد دايماً عملياتى نگهداريد. يگانهاى زمينى سپاه - همان‌طور كه مى‌دانيد - حجمشان كم و قابل اتساعند. قابل اتساع بودن يعنى چه؟ يعنى قوّتشان زياد و كيفيتشان بالاست. والّا اگر كيفيت بالا نباشد، چه‌طور فرمانده‌ى تيپتان، يك لشكر را در روز لازم اداره خواهد كرد؟ چه‌طور كادر تيپ، يك روز كادر لشكر خواهند شد و يك لشكر را اداره خواهند كرد؟ پس معناى اين، آن است كه يك گردان از لحاظ كادر اداره كننده، يك گردان صددرصد كارآمد و فعال و با بينش و قابل اتكاست و در هنگام لازم مى‌تواند بلافاصله به يك تيپ - سه گردان - تبديل شود. بنابراين، كيفيت سازماندهى اين لشكرها و تيپهاى مستقل شما، معنايش كيفيت بالا و عملياتى بودن است.

اگر بخواهيد اين حالت عملياتى و سبك و كارآمد هميشه باقى بماند، بايستى از تمرين و مانورهاى لازم عملياتى، هيچ لحظه‌يى فروگذار نكنيد. نيروهاى سپاه بايد دايم و نوبت‌به‌نوبت در حال مانور باشند؛ مانورهاى گردانى، مانورهاى تيپى، مانورهاى لشكرى. اينها را دايم عملياتى نگهداريد. اين، حضور دايمى فرماندهان را مى‌طلبد؛ همان نكته‌ى سومى كه مى‌خواهم عرض بكنم.

نكته‌ى سوم، حضور فرماندهان است. فرمانده به يگان خودش بايد مثل فرزند و عايله‌ى تحت سرپرستيش نگاه كند. بهترين جاى شما و مطلوبترين نقطه‌يى كه هستيد، بايد يگان زير امر و فرماندهيتان باشد. هرجا كه هستيد، بايد خودتان را بالاى سر آن برسانيد. غيبت شما از يگان، بايستى يك چيز استثنايى باشد. اگر مثلاً ما كسانى را مى‌فرستيم، تا خطوط و يا مراكز استقرار يگانهاى عملياتى را در منطقه‌ى عمليات بازرسى كنند، وقتى كه مى‌آيند، بايد گزارش بدهند كه فرمانده‌ى لشكر، قائم‌مقام و يا معاونانش بودند؛ يا در محل استقرار تيپ، فرمانده‌ى تيپ، قائم مقام و يا معاونانش بودند. نبايد گزارش را اين‌طورى بدهند كه ما به فلان نقطه رفتيم، اما از اين پنج يا شش يا ده يگانى كه بازرسى كرديم، مثلاً در شصت يا هفتاد درصدشان، فرمانده و يا قائم‌مقامش نبودند و يا در بعضى موارد هر دو حضور نداشتند! اصلاً چنين چيزى بايستى تحقق پيدا نكند، تا دايماً عملياتى و حاضر باشند.

البته يك نكته وجود دارد كه آن نكته را بحمداللَّه سپاه از اول عمل مى‌كرده و آن، حضور فرمانده در همه‌ى رده‌هاست. مواظب باشيد كه اين از شما گرفته نشود؛ يعنى اين درجه - كه چيز بسيار باارزشى است - شما را از كادرتان تا پايين‌ترين رده‌ها جدا نكند؛ همان چيزى كه ما هميشه در بعضى از نيروهاى ديگر مى‌ديديم و بحمداللَّه هرگز در سپاه نبود و اميدواريم كه هيچ‌وقت هم نباشد.

در سپاه، همه با يك لباس و بدون نشانه و علامتى، كنار هم راه مى‌رفتند. فرمانده‌ى يگان، برادرى بود كه از لحاظ مشخصات ظاهرى، با آن برادرى كه مثلاً در يك گردان يا در يك گروهان يا در يك دسته عضو معمولى بود، هيچ تفاوتى نداشت؛ اينها را نمى‌شد شناخت. اين، يك نوع صميميت و يگانگى به طور طبيعى به وجود مى‌آورد، كه حُسن بزرگى بود. البته حُسن درجه، حُسن بزرگترى است؛ يعنى اين، به هيچ‌وجه اين درجات را زير سؤال نمى‌برد. درعين‌حال، شما هر دو را با هم داشته باشيد؛ يعنى اين درجه هم باشد و آن برادر سطح پايين، احترامش را هم به شما بكند، سلامش را هم بدهد؛ اما برخورد شما، همان برخورد برادرانه‌يى كه هميشه داشته‌ايد، باشد و در ميانشان حضور پيدا كنيد. سرّ پيشرفت سپاه اين بوده كه فرمانده‌ى كل سپاه گاهى در خطوط مقدم پيدايش مى‌شد. البته ما غالباً با اين‌طور چيزى مخالف بوديم؛ ليكن در موارد ممكن و غيرخطر، اين حالت هميشه بايد وجود داشته باشد؛ يعنى فرماندهان در رده‌هاى مختلف يگانها بروند. آنها بايد حضور شما را احساس بكنند. اين حضور، چيز فوق‌العاده بااهميتى است و تأثيرات بسيار مثبتى دارد.

نكته‌ى آخر در اين باب، مسأله‌ى اجراى كامل آيين‌نامه‌ى انضباطى است. اين آيين‌نامه را موبه‌مو اجرا كنيد و هيچ كم نگذاريد؛ چون در سپاه مطلقاً چنين عادتى بر اجراى آيين‌نامه وجود نداشته است. مردم با همان تربيت انقلابى و دينى معمولى و بدوى با هم برخورد مى‌كردند. البته براى يك مجموعه‌ى غيرنظامى اشكالى ندارد؛ اما براى مجموعه‌ى نظامى، چنين چيزى امكان ندارد. اين آيين‌نامه واجب و لازم است؛ آن را موبه‌مو اجرا كنيد.

آن نكته‌ى اصلى در باب سپاه اين است كه بلاشك در طول جنگ، سپاه عنصر مؤثر و تعيين‌كننده‌ى جنگ بود و اكثر فتوحاتى كه ما از اول تا آخر جنگ داشتيم، با نام سپاه همراه است؛ يا منحصراً متعلق به سپاه بود، يا سپاه در آنها نقش اصلى و مهم را ايفا كرده است. اين، براى چه بوده است؟ اين سؤالى است كه البته پاسخش هم براى همه‌ى شما واضح است. هرچند ممكن است براى بسيارى از آيندگان ما اين پاسخ واضح نباشد، ليكن همين پاسخ، راز استمرار پيروزى در صحنه‌ى مبارزه‌ى بزرگى است كه ما همچنان درگيرش هستيم. واقعاً علت اين پيروزيها و اين پيشرفتها چه بود؟ پاسخ در يك جمله است: فداكارى ناشى از تدين انقلابى. تدين منهاى روحيه‌ى انقلابى، با گوشه‌گيرى و انزوا و عدم تحرك هم مى‌سازد؛ اما تدين با روحيه‌ى انقلابى - كه همان دين خالص و ناب و صحيح و قرآنى است - روحيه و حالتى را با خودش همراه دارد كه فداكارى و ايثار و ابتكار و كوچك شمردن موانع و اتكاى به خود و اعتماد مطلق و توكل به خداى متعال در آن هست.

اين روحيه‌ها موجب شد كه در موارد متعددى، شماها به عنوان فئه‌ى قليله، بر فئات كثيره فايق بياييد. اين بايد حفظ بشود. مواظب باشيد كه اين از ما گرفته نشود. اگر خداى نكرده گرفته بشود يا متزلزل گردد، موجوديت نيروى مسلح انقلابى، ديگر معنا نخواهد داشت؛ حركت انقلابى سابقه‌دارى كه دنيا را به خودش متوجه كرد، معنا و تحققى نخواهد داشت. اين، با تربيت دايمى دينى است، كه البته آقايان محترم علمايى كه تشريف دارند، و نيز دفتر نمايندگى و گروههاى عقيدتى،سياسى، زمينه‌ساز و سررشته‌دار اين قضيه براى تعليم و درس و آموزش و بعضى از مراقبتهايند؛ اما حقيقت و قوام قضيه، به اراده و خواست تك‌تك افراد و فرماندهان است.

برادران! بايد با خدا باشيم، تا خداى متعال به ما كمك كند. «من كان للَّه كان‌اللَّه له»(1). اگر براى خدا بوديم و نيت كرديم و تصميم گرفتيم و حركت نموديم، خداى متعال اراده‌اش را در جهت پيشرفت ما قرار خواهد داد، و آن وقت همه‌ى قوانين عالم با ما همراه خواهد شد. بدون اين، ما مثل گروه ديگرى از مردم دنيا خواهيم بود. وقتى انسانى با خدا نيست و براى خدا كار نمى‌كند، حالا اسمش ايرانى باشد، جاى ديگرى باشد، اسمش مسلمان باشد، غيرمسلمان باشد، چه تفاوتى مى‌كند؟ چه تضمينى هست كه اگر كسى فرضاً يك اعتقاد دينى هم به اسلام دارد و چند عمل عبادى را هم انجام مى‌دهد، اين عزت اسلامى هم با او باشد؛ كمااين‌كه ديديم قرنها گذشت، و عزت اسلامى با ما نبود.

همين الان مسلمينى كه اسمشان مسلمان است، در نهايت ذلت زندگى مى‌كنند؛ كفار بر اينها مسلطند، امريكا بر اينها مسلط است، كارشناسهاى بى‌وفاى بى‌وجدانِ بى‌علاقه‌ى غربى بر اينها مسلطند. اگر اسم اسلام كافى باشد، بايد همه‌ى مسلمينِ اسمى عزيز باشند؛ مى‌بينيم كه نيستند. آن چيزى كه يك انسان و يك مجموعه را عزيز مى‌كند، اسلام واقعى است؛ يعنى تسليم‌للَّه؛ «الاسلام هو التّسليم»(2). دين هم همين است. دين، همان تسليم است؛ «انّ الدّين عنداللَّه الاسلام»(3). دين، تسليم شدن در مقابل خداست؛ «و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه»(4). دين شما بايد تسليم شدن در مقابل خدا باشد. بايد بزرگمان، كوچكمان، معممان، نظاميمان، افراد عادى جامعه‌مان، بخصوص مسؤولانمان، واقعاً تسليم خدا باشند و در تصميماتشان، براى شهوات و خواستها و اغراض شخصى خودشان، شأنى نگذارند.

البته انسان كه به طور معمولى و طبيعى تبديل به فرشته نمى‌شود. بالاخره شهوات و خواستهاى انسان، بر انسان معمولى - نه آن برگزيدگان والا - اثر مى‌گذارند؛ اما مهم اين است كه اين شهوات و خواستها، در خطمشى زندگيش اثر نگذارند؛ بخصوص در آن‌جاهايى كه با سرنوشت يك جمع، يا با سرنوشت جامعه‌ى اسلامى سروكار دارند. در اين‌طور جاها بايد تسليم خدا باشد و اراده‌ى خدا را بر اراده‌ى خودش، خواست خدا را بر خواست خودش، و اهداف الهى را بر اغراض شخصى خويش غلبه بدهد. اگر اين‌طور شد، همين عزتى كه خداى متعال به شماها، به مسلمين و به مردم ايران داد و اين دوازده، سيزده سال حقيقتاً گل سرسبد ملتهاى دنيا شديد، «كنتم خير امّة اخرجت للنّاس»(5) شديد و دشمنان هم به اين اعتراف كردند و پيشرفتهاى زيادى نموديد، اين ادامه پيدا خواهد كرد.

برادران! ما واقعاً هنوز در اوايل و آغاز راهيم. اين دوازده سال مجاهدت و مبارزه و آنچه كه قبل از آن انجام گرفت، ما را در راه قرار داد؛ حالا اين راه را بايد بپيماييم. نبادا خيال كنيم كه به مقصد رسيده‌ايم؛ كجا رسيده‌ايم؟! كجاست آن جامعه‌ى مطلوب اسلامى؛ و آنچه كه ما امروز داريم؟ كجاست آن رهبرى مطلوب اسلامى؛ و آنچه كه ما امروز داريم؟ كجاست آن انسانهاى تراشيده‌ى ساخته و پرداخته‌ى مطلوب اسلام؛ و آنچه كه امروز در متن جامعه‌ى ماست؟ اگرچه ما انسانهاى والا و برگزيده هم زياد داريم و واقعاً بعضى از انسانهاى ما كه بخصوص در دوران جنگ امتحان دادند، از بسيارى از افراد سابقه‌دار صدر اسلام هم بزرگتر و باارزشتر بودند، اما اين بايد بشود؛ اسلام اين را مى‌خواهد.

اين جامعه بايد مثل آب درياى بزرگ و بى‌پايانى باشد، تا بتواند همه‌ى دنيا را در رابطه‌ى با خودش رو به اصلاح ببرد. اگر آب كم‌عمقى باشد، تعدادى كه در آن شستشو كردند، كثيف خواهد شد. اين دريا بايد آن‌چنان عظيم و عميق و پُر از آب زلال باشد، كه اگر كفر دنيا هم در آن ريخته بشود، دنيا پاك بشود، ولى آن آب آلوده نگردد. ما بايد اين‌گونه باشيم.

«كنتم خير امّة اخرجت للنّاس»(6) يعنى چه؟ دنيا بايد در رابطه‌ى با جامعه ما، رو به صلاح و آبادى برود، ولى اين جامعه آلوده نشود. ما بايد به آن‌جا برسيم. ما كجا، آن وضع مطلوب كجا؟ آيا نمى‌شود برسيم؟ چرا نشود برسيم؟ بايد برسيم. آيا تا حالا قصورى شده است؟ نه، تا حالا هم حركت خوبى انجام شده؛ منتها راه طولانى و دشوار است. همه بايد خودمان را تربيت كنيم، همه بايد خودمان را تهذيب و تزكيه كنيم، همه بايد براى خدا تلاش و كار كنيم و در خودمان نورانيت به وجود بياوريم، تا بتوانيم پيش برويم. شما برادران سپاه، بايد با اين ديد به وظايف عمده‌ى خودتان نگاه كنيد.

دشمنيهاى دشمنان هم عليه ما تمام نشده است. البته امروز كه تحليل سياسى مى‌كنند، مى‌گويند احتمال جنگ در اين مرزهاى غربى خيلى بالا نيست. البته تحليلهاى سياسى اين را نشان مى‌دهد؛ اما در دنيا تحليلهاى سياسى كى به طور صددرصد تحقق پيدا كرده، كه ما حالا بگوييم تحقق پيدا خواهد كرد؟ حوادثى كه تا حالا پيش آمده، كى منطبق با تحليلهاى سياسى بوده است؟ مگر حوادث اخير خليج فارس،(7) برطبق تحليلهاى سياسى به وجود آمد و پيش رفت؟ نه، براى پديد آمدن يك حادثه‌ى اين‌طورى، هزاران عامل انسانى و غير انسانى وجود دارد؛ انسان بايد آماده باشد.

آن چيزى كه من شخصاً در آن هيچ شكى ندارم، اين است كه ما اگر بخواهيم اين انقلاب و اين بناى اسلامى را اسلامى نگهداريم، تا صد سال ديگر هم از دشمنى ابرقدرتها و تصميم آنها بر قلع‌وقمع اين بنا ذره‌يى كم نخواهد شد. البته ابرقدرتها كه مى‌گوييم، امروز به شكل سابق موجود نيست؛ اما گردن كلفتهاى دنيا و در رأسشان امريكا، بعد هم بقيه‌ى خرده‌ريزهايى كه هستند - يعنى دنياطلبهاى عالم و طاغوتهاى جهان - يك ذره با جمهورى اسلامى آشتى نخواهند كرد. البته مبادلات سياسى و رفت‌وآمد و دادوستد دارند. اينها نيازهاى دنيوى و نقد فعليشان است؛ اما نياز درازمدتشان اين است كه اين كانون معنويت - كه صلاى نفى همه‌ى ظلمها و تعديها و بديها را در دنيا زده - نباشد. حالا نبودنش هم دوگونه است: يا بتوانند با تبليغات و انواع و اقسام تدابيرى كه دارند، از لحاظ كيفيت تغييرش بدهند؛ يا اگر نمى‌توانند، آن را محو فيزيكى كنند.

در چنين شرايطى وظيفه‌ى ما چيست؟ وظيفه‌ى ما اين است كه براى مقابله‌ى با آن استحاله‌ى معنوى آماده باشيم و نگذاريم اين استحاله انجام بگيرد؛ نگذاريم انقلاب را از درون، پوك و پوسيده و ميان‌تهى كنند؛ يعنى از لحاظ بنيه‌ى معنوى، انسانها را سالم و قوى و خوب نگهداريم. همچنين خودمان را براى مقابله‌ى با تدبير دوم آماده كنيم؛ يعنى از لحاظ نظامى، نيروهاى نظاميمان را كارآمد و فعال نگهداريم. هر دوى اينها احتياج به اين دارد كه سپاه بر خودش به طور دايمى نظارت داشته باشد، تشكيلاتش را مستحكم كند و كيفيتها را روزبه‌روز بالا و بالاتر ببرد.

به نظر من، وظيفه‌ى برادران، وظيفه‌ى سنگينى است؛ هم نيروى زمينى در سطح فرماندهى و ستادهايش، هم در سطوح يگانها - كه شما آقايان هستيد - تا آن پايين‌ترين يگان، و هم در سطوح بالاى سپاه؛ يعنى ستاد كل سپاه و بقيه‌ى تشكيلات سپاه. البته كمك اصلى براى اين كار، برادران دفتر نمايندگى هستند، و خواست و تصميم و جديت شماها هم بايستى كمك كند. به‌هرحال، هم از لحاظ آموزش و تمرين و تدريب و آمادگى ظاهرى و سازمانى و نظامى، و هم از لحاظ آمادگيهاى باطنى، بايستى خودتان را همواره آماده نگهداريد. به نظر من، اين تكليف امروز همه‌ى ماست.

ان‌شاءاللَّه كه خداوند به شما كمك كند و توفيقتان بدهد و زحمات شما را مورد سپاس و تقدير خودش قرار دهد؛ كه ماها قادر نيستيم پاسخ اين همه مجاهدت و كوشش و تلاش برادران را بدهيم. سعى كنيد كه ان‌شاءاللَّه در وظايف، همكارى انجام بگيرد. رفق، جزو وظايف است. در سطوح مختلف و از همه‌ى اطراف قضيه، همكاريهاى لازم را انجام بدهيد.گاهى ممكن است سر بعضى از مسائل، ناهماهنگيهايى باشد. طرفين ناهماهنگى كوشش كنند كه ان‌شاءاللَّه ناهماهنگى را برطرف كنند، تا كارها هرچه بهتر و سريعتر پيش برود.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

1) بحارالانوار، ج 82، ص 319

2) بحارالانوار، ج 65، ص 309

3) آل‌عمران: 19

4) آل‌عمران: 85

5) 1 و 2. آل‌عمران: 110

6)

7) ر.ك: جلد ششم، پاورقى ص 14

/ 1