درآمدي بر ادب نقد - درآمدی بر ادب نقد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر ادب نقد - نسخه متنی

سلیمان خاکبان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درآمدي بر ادب نقد

سليمان خاكبان

در قلمرو نقد كتاب نگاهي به حماسه حسيني، سه مقاله انتقادي از نظرتان مي‏گذرد: «ادب نقد» كه به ارزيابي نقد ناقد حماسه حسيني استاد مطهري از جنبه «رسالت‏شناسي پژوهشي» مي‏پردازد و اصولاً نقد كتاب استاد مطهري را در شرايط كنوني ايران و جهان اسلام، برخلاف رسالت تربيتي و تعليمي يك محقق بصير و آگاه به زمان مي‏داند. مقاله ديگر عهده‏دار بررسي زيرساخت‏هاي معرفتي يا مباني فكري عاشوراپژوهي صاحب كتاب حماسه و ناقد حماسه حسيني است كه در طي آن بر لزوم تنقيح و اصلاح مباني معرفتي و زيرساخت‏هاي فكري ناقد تأكيد مي‏شود. در مقاله سوم، تحقيقي در مورد استدلال‏هاي مطرح در نقد حماسه حسيني و سطح رعايت ضوابط علمي در نقد دروني ناقد محترم بر حماسه حسيني استاد مطهري از نظرتان مي‏گذرد. از خواننده محترم تقاضا مي‏شود جهت نيل به مراد مؤلفان، هر سه مقاله را به صورت پيوسته و تا پايان از نظر بگذراند.

«پژوهش و حوزه»

درآمدي بر ادب نقد

طرح مسأله

يكي از مسايل بسيار مهم كه در جامعه ما، به ويژه در سطح فرهيختگان و نخبگان، لازم است مورد توجه جدي قرار گيرد، دقت علمي و عملي كافي در ابعاد و فروعات واژگان، اصطلاحات و مقوله‏هايي است كه داراي بازخورد معرفتي و اجتماعي استراتژيك است. به عنوان مثال:

1. واژه آزاديبخش، كه امروزه قدرت‏هاي استكباري از آن به عنوان پوششي براي استعباد و استثمار ملت‏ها استفاده مي‏كنند، يكي از واژگان بسيار زيبا و پرجاذبه حوزه ادبيات سياسي است كه در ادبيات ديني ما نيز جايگاه بلند و ويژه‏اي دارد:

الذين يتبعون النبي الامي الذي يجدونه مكتوباً عندهم في التورات و الانجيل يأمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التي كانت عليهم فالذين آمنوا به و عزروه و نصروه و اتّبعوا النور الذي أنزل معه اولئك هم المفلحون.1

2. واژه امنيت ملي نيز ازجمله مفاهيم كليدي است كه بسياري از مستكبران و مستبدان به بهانه تأمين و حفظ آن، خون ملت‏ها را ريخته و جز ترور و وحشت ارمغاني براي مردم نداشته‏اند.

3. واژه آزادي يكي ديگر از واژگان پرجاذبه و پرمناقشه معاصر مي‏باشد كه مورد سوء برداشت و سوءاستفاده فراوان استعمارگران، هرج و مرج طلبان و افراد بي‏بندوبار قرارگرفته است.

4. حقوق بشر و ده‏ها واژه كليدي ديگر را نيز مي‏توان نام برد كه سرنوشتي مشابه داشته‏اند.

با آن كه مثال‏هاي يادشده، بيشتر مربوط به حوزه عام تفكر بشري است، ولي شبيه اين مسأله در حوزه‏هاي فكري خاص، ازجمله حوزه‏هاي مقدس علميه و دانشگاه‏ها نيز قابل مشاهده است. به عنوان مثال:

1. فقه سنتي و جواهري يكي از واژه‏هاي پرمحتوا و عميق در حوزه ادبيات اجتهادي است كه مي‏تواند مورد سوء برداشت و سوء استفاده سنت‏زدگان قرار گيرد.

2. چنانكه فقه پويا نيز مي‏تواند مورد سوءبرداشت و سوءاستفاده تجددزدگان قرار گيرد.

3. واژه‏هايي چون روشنفكر، روشنفكر ديني، جامعه مدني، مردم‏سالاري، مردم‏سالاري ديني، و... نيز ازجمله واژگان زيبا و پرجاذبه‏اند كه در معرض آسيب قرار داشته‏اند.

البته، لازم به ذكر است كه نه تنها سوء برداشت‏ها و سوء استفاده‏هايي كه از اين نوع واژگان صورت گرفته، هميشه مبتني بر سوء نيت نبوده، بلكه چه بسيار افرادي كه براساس حسن نيت و احساس مسئوليت، ولي گاه به دليل عدم توجه كافي به ابعاد يك مسأله، به برداشتي رسيده و به كاري اقدام كرده‏اند كه به طور ناخودآگاه و ناخواسته منجر به نتايج منفي شده است؛ يا ممكن است آبستن نتايج منفي باشد.

يكي از واژگان مورد نظر كه در معرض آسيب قرار داشته، واژه نقد است. لذا براي پيش‏گيري از نتايج ناخواسته و منفي، لازم است ابعاد و احكام اين مقوله كليدي مورد بحث و بررسي بيشتر قرار گيرد. اما از آن‏جا كه پرداختن به همه ابعاد و احكام اين مسأله در حوصله يك مقاله كوتاه نمي‏گنجد، لذا تنها به يكي از ابعاد و احكام مسأله (ضرورت توجه به حسن غايي نقد در كنار حسن فعلي و فاعلي) پرداخته‏ايم.

ضرورت توجه به حسن غايي در نقد

در اين كه: «نقد يك ضرورت است و موجب صيقل انديشه و تكامل آن مي‏شود» و «شخصيت افراد نبايد مانعي در برابر نقد انديشه ايشان باشد» هيچ بحثي نيست. اما يك نكته بسيار ظريف و مهم وجود دارد كه غفلت از آن مي‏تواند نقد را، كه بايد در خدمت صيقل و تكامل انديشه باشد، به ضد انديشه تبديل كند. و آن، ضرورت توجه به حسن غايي و رسالت نهايي نقد، و نقش آن در روند تكامليِ انسان‏ها، جوامع و تاريخ است.

توضيح اين كه؛ هر انديشه غيرمعصوم و اثرگذار مثبت در حيات بشري، ممكن است خطاهايي هم داشته باشد. اما نكته اين‏جا است كه اين انديشه‏ها معمولاً از بخش‏هايي تشكيل شده كه ارزش و اهميت همه آن‏ها در يك حد نيست. لذا در هنگامه نقد انديشه‏هاي يك شخصيت اصلاح‏طلب و تأثيري كه اين نقد ممكن است در جريان اصلاحات داشته باشد، رعايت اين نكته مهم است كه:

آيا نقد ما ناظر به خطاهاي بنيادي و تأثيرگذار بر روند تكاملي يك حركت اصلاحي است يا ربطي به روند كلي اصلاحات ندارد؛ ولي ممكن است خود اين نقد، در فضاي حاكم بر جامعه، موجب آسيب روند تكاملي و نهادينه شدن جريان اصلاحات شود؟

ناگفته پيداست كه اگر نقد مفروض ناظر به بخش‏هاي بنيادي يك انديشه اصلاح‏طلب باشد، نه تنها مطلوب، بلكه واجب است. زيرا اغماض از اين نوع خطاها نه تنها ممكن است موجب آسيب اصلاحات شود، بلكه ممكن است آن را به ضد اصلاحات تبديل كند. اما اگر نقد مورد بحث مربوط به بخش‏هاي بنيادي و تأثيرگذار بر روند اصلاحات نباشد، نه تنها چنين نقدي ضرورت نخواهد داشت، بلكه اگر احتمال دهيم اين نوع نقدها ممكن است از ارزش و اعتبار رهبران جريان اصلاح‏طلبي بكاهد يا ترديدي در مستضعفان فكري نسبت به صلاحيت علمي و نقش هدايتي مصلحان ايجاد كند، ديگر نه تنها مطلوب نخواهد بود، بلكه مضر است و بايد از آن نقد غير بنيادي به خاطر مصالح برتر و كلان چشم پوشيد.

به عبارت ديگر: انديشه‏هاي اصلاحي و صاحبان آن‏ها بزرگترين و مهمترين سرمايه‏هاي ملي، بشري و مكتبي (به تناسب عمق انديشه، گستره نفوذ و تأثيرشان در سطوح ملي، بشري و مكتبي) هستند كه در برخورد با آن بايد بسيار دقيق و هوشمندانه عمل كرد. منظور از برخورد دقيق و هوشمندانه رعايت چند نكته اصولي است:

بازشناسي عناصر انديشه اصلاحي؛

فصل‏بندي عناصر بازشناسي‏شده؛

طراحي هندسه عناصر هر فصل براساس ربط منطقي و اصل اهم و مهم؛

طراحي هندسه فصول براساس ربط منطقي و اصل اهم و مهم؛

بهره‏برداري اصولي و برنامه‏ريزي‏شده از انديشه اصلاحي مورد نظر به تناسب نيازهاي عصري و نسلي.

خلاصه آن كه يك انديشه اصلاحي را بايد براساس و در قالبِ يك مكتب فكري نظام‏مند، بازشناسي و بازسازي كرد؛ تا پيروان آن انديشه بتوانند در چارچوب يك نظام فكريِ شفاف، به صورت منطقي و اصولي در تداوم و تكميل جريان اصلاحات بيش از پيش سهيم شوند.

ناگفته پيداست اگر در برخورد با سرمايه‏هاي فكري، اجتماعي، تاريخي و مكتبي خود به صورت برنامه‏ريزي‏شده عمل نكنيم، مصداق فرمايش منسوب به پيامبر اكرم(ص) خواهيم شد كه:

ما أخاف علي أمتي الفقر ولكن أخاف عليهم سوء التدبير2

البته، در برابر اين نظريه ممكن است اشكالاتي به نظر برسد كه نياز به بررسي دارد:

اشكال اول

اگر نقد انديشه‏ها را مقيد به قيودي از اين دست كنيم، آنگاه ديگر بايد نقد انديشه، به ويژه انديشه بزرگان را تعطيل كرد؛ زيرا چه بسا استحصال و برخورداري از بخش‏هاي اهم آن انديشه قرن‏ها به طول انجامد!

پاسخ اشكال اول

اولاً: به راستي اگر در فرآيند بازشناسي و بازتوليد نظاموار يك انديشه به اين يقين يا دست‏كم اطمينان رسيديم كه مباني و چارچوب‏هاي اصلي انديشه مورد نظر، سالم و استوار است؛ و در شرايطي كه هنوز مباني و اصول در معرض تهديد و آسيب از ناحيه دوستان كم‏توجه و دشمنان هوشيار و فرصت‏طلب مي‏باشد، و هنوز بنيادهاي آن انديشه، به ويژه براي نسل جديد، نهادينه نشده، چه ضرورتي دارد كه به سراغ نقد بخش‏ها و عناصري از انديشه اصلاحي برويم كه نه تنها هيچ تأثيري در بهسازي فرآيند اصلاحات ندارد، بلكه ممكن است، به علل گوناگوني، از قبيل استضعاف فكري بخش يا بخش‏هايي از جامعه، موجب تهديد هم بشود؟! مگر نه آن كه هدف غايي نقد بايد رشد و تكامل انديشه و حيات اجتماعي و الهي باشد؟

ثانياً: اگر كساني كه داراي ديدگاه‏هاي انتقادي هستند، فرصت و امكانات مادي و معنوي خود را به جاي آن كه صرف نقد بخش‏هاي غير اهم انديشه اصلاحي كنند، صرف تبيين، ترويج، دفاع و نهادينه‏كردن بخش‏هاي اهم نمايند، در فرصت باقي‏مانده، بهتر و با اطمينان خاطر از عدم آسيب‏پذيري انديشه اصلاحي مي‏توانند در مقام نقد بخش‏ها و عناصر مورد نظر برآيند.

ثالثاً: گاه، طولاني شدن زمان نقد، خود، معلول عدم توجه به ادب نقد و عدم رعايت اصول نقد است.

اشكال دوم

ممكن است هر صاحب‏نظري، به ويژه اگر در موضع قدرت، بالاخص قدرت سياسي قرار گيرد، خود را در زمره سرمايه‏هاي ملي، بشري و مكتبي گمان كند و با همين استدلال مانع از نقد نقادان شود.

پاسخ اشكال دوم

اولاً: هر چند سوء استفاده از هر امر خوب ممكن است، اما مي‏توان با قانونمند كردن و بالا بردن سطح آگاهي جامعه، تا حدود زيادي از اين نوع سوء استفاده‏ها جلوگيري كرد.

ثانياً: مرجع داوري در باره اين كه كدام انديشه از سرمايه‏هاي ملي، بشري يا مكتبي است؟ خود افراد نيستند؛ بلكه اين وجدان عمومي فرهيختگان و نخبگان جامعه و صاحب‏نظران، از يك سو؛ و كاركرد اجتماعي و بازتاب عملي آن در پاسخ به نيازها و حل مشكلات، از سوي ديگر است كه مي‏تواند در اين زمينه قضاوت كند.

بنابراين، يكي از اصول و آداب نقد، توجه جدي و هشيارانه به بازخورد اجتماعي نقد و نقش آن در روند كلي جريان اصلاح‏طلبي است. و غفلت از آن، مي‏تواند نقد را به ضد نقد تبديل كند. چرا كه در ارزيابي يك فعل، ازجمله نقد، علاوه بر حسن فاعلي و فعلي به حسن غايي نيز بايد توجه كرد؛ زيرا همان‏گونه كه امام صادق(ع) مي‏فرمايد: لا خير فيما لا عاقبة له؛3 و يا از دقت در حديث ديگري كه مي‏فرمايد: ليس العاقل من يعرف الخير من الشر ولكن العاقل من يعرف خير الشرين؛4 مي‏توان فهميد: ليس العاقل من يعرف الخير من الشر ولكن العاقل من يعرف خير الخيرين.

نقدي بر نگاهي به حماسه حسيني

حال با توجه به اصل كليِ ضرورت توجه به حسن غايي در نقد، به نقد كلي كتاب نگاهي به حماسه حسيني استاد مطهري مي‏پردازيم.

كتاب يادشده براساس اظهارات نويسنده محترمش با چند انگيزه نوشته شده است:

دفاع از حقيقت / ص 31 و32؛

دفاع از آبرو / ص 33؛

جلوگيري از نقل مطالب نادرستي كه با اعتماد به شخصيت شهيد مطهري(رض) در جامعه پخش مي‏شود / ص34؛

ميل به كمال‏جويي و رشد انديشه / ص 36.

ما فرض مي‏كنيم تمام اظهارات نويسنده محترم در بعد انگيزه نقد (حسن فاعلي)، و حتي همه اشكالات ايشان بر حماسه حسيني (حسن فعلي)، صادق و وارد است. اما آيا به راستي آن «صدق: حسن فاعلي» و اين «ورود: حسن فعلي» مي‏تواند توجيه‏گر نقد آثار آن متفكرِ بزرگ دين‏شناس، كه خود شهيد نقد يك جريان انحرافي بود، در شرايط فعلي باشد؟!

براي پاسخ به اين پرسش مهم ابتدا لازم است به پاسخ سه پرسش اساسي بپردازيم:

در چه عصري زندگي مي‏كنيم؟ يا در كجاي تاريخ تفكر بشري ايستاده‏ايم؟

و شهيد مطهري(رض) در اين فضاي فكري چه كرده است؟

و ما (اعم از حوزوي و دانشگاهي) به عنوان كساني كه خواستار تحقق اهداف بلند آن شهيد بزرگوار (كه همان اهداف نجات‏بخش دين مبين اسلام است) هستيم، در برخورد با افكار آن بزرگ‏مرد الهي چه بايد بكنيم؟

1. در كجاي تاريخ ايستاده‏ايم؟

هرچند ماهيت اصلي رنسانس، قيام فطرت عليه ظلم و ظلمت كليساي قرون وسطا، نظام‏هاي استبدادي و تلاشي احياگرانه در راستاي بازخواني و بازسازي مسيحيت ممسوخ و منسوخ بود، اما ناتواني فكري و سوء تدبير بنيان‏گذارانش، به علاوه فرصت‏طلبي مخالفان دين و سرمايه‏داران نوكيسه سبب شد تا آن اهداف بلند و اصلاح‏طلبانه تحت الشعاع قرار گيرد؛ و عصر جديد در مسيري برخلاف پيش‏بيني رهبرانش سير كند.

اين سير و صيرورت، در نهايت، به الگويي از زندگي اجتماعي ختم شد كه امروزه آن را تمدن جديد يا جهان مدرن مي‏ناميم.

تمدن جديد داراي ويژگي‏هاي مثبت و منفي بسيار است كه بايد در جاي خود و بدور از حب و بغض‏هاي سطحي مورد بازخواني و بررسي دقيق قرار گيرد؛ تا ضمن پرهيز از ابعاد منفي، از دستاوردهاي مثبتش نهايت بهره‏برداري انجام شود. همان‏طور كه ابعاد مثبت آن، توانست بخش كثيري از جهان غير غرب، ازجمله جهان اسلام را به سوي خود جلب و جذب كند.

رويكرد به مدرنيته (نوگرايي و نوسازي از نوع غربي) ضمن آن كه داراي برخي دستاوردهاي مثبت بود، اما به علت حضور گسترده و فعال ويروس سكولاريسم در زيرساخت فكري‏اش، از يك‏سو؛ و سوء استفاده‏هاي استعماري و استبدادي از آن، از سوي ديگر؛ در نهايت نمي‏توانست الگويي مثبت و كارآمد و مورد تأييد مصلحان آگاه و دورانديش جهان غير غرب، به ويژه جهان اسلام قرار گيرد.

اما درك اين مطلب به اين سادگي‏ها نبود. لذا بسياري از متفكران و مصلحان جوان جهان اسلام بدون توجه به ابعاد منفي و خطرناك تمدن جديد با عجله و شتابِ ناشي از شور نوجويي، نوسازي، پيشرفت و ترقي به سوي مدرنيته رفتند؛ و عموماً به طور ناخودآگاه، هم خود در دام سكولاريسم و استعمارنو افتادند؛ و هم جوامع خود را در كام سكولاريسم و استعمار انداختند.

بنابراين، مهمترين ويژگي عصر جديد، آلوده بودن الگوي مدني پرجاذبه آن به ويروس ايمان‏سوز سكولاريسم و آفت استقلال‏سوز استعمار است؛ كه توانست سلطه و سيطره فكري و عملي خود را بر بسياري از جوامع جهان معاصر، ازجمله بخش وسيعي از جهان اسلام بگسترد.

نقش شهيد مطهري در مواجهه با سكولاريسم و استعمار

همگام با رشد روزافزون سكولاريسم و استعمار، كه يكي دين و آخرت مسلمانان را نشانه رفته بود و ديگري دنيا و ثروت ايشان را، آگاهان بسياري، به ويژه از صنف روحانيت، بودند كه پي به آفات نوسازي از نوع غربي و شرقي برده و اعلام خطر مي‏كردند. اما هشدارهاي ايشان آن‏گونه كه بايد، اثربخش نبود؛ جز معدودي. و شهيد مطهري يكي از آن معدود منذران اثرگذار روزگار ما بود كه توانست با شناخت زمان و مقتضيات آن چونان سدي استوار در برابر سكولاريسم و استعمار شرق و غرب مقاومت كند؛ و با تيغ خطابه‏هاي برهاني و حكَمي خود جامعه را به مقاومت وادارد: فاستقم كما أمرت و من تاب معك.5

امروز با آن كه بيش از دو دهه از پيروزي انقلاب مقدس اسلامي و نظام برخاسته از آن مي‏گذرد و نظام سكولاريستي شرق (كمونيسم) نيز به موزه تاريخ سياسي پيوسته است، اما هنوز خطر سكولاريسم و استعمار غرب در كمين انقلاب و دستاوردهاي آن است.

حجم عظيم تبليغات استكبار جهاني عليه انقلاب و آموزه‏هاي سياسي دين مبين اسلام، بازگشت حجم عظيم تحليل‏هاي سكولاريستي و غرب‏زده به فضاي مطبوعاتي پس از حماسه دوم خرداد، تجاوز نظامي آمريكا به عراق، و...، همگي حاكي از آن است كه ويروس سكولاريسم و آفت استعمار هنوز در فضاي فكري و سياسي جامعه ما به‏شدت فعال است.

اكنون اين پرسش اساسي قابل طرح است كه اين فضاي مسموم و آلوده را چگونه مي‏توان عليه سكولاريسم و استعمار و به نفع انقلاب و نظام ديني موجود رهبري و مديريت كرد؟

آيا با نقد آثار افسران رشيدي چون مطهري مي‏توان به مقابله با سكولاريسم و استعمار برخاست؟ آن هم در شرايطي كه انقلاب و نظام، به خاطر ورود نسل سوم به صحنه انديشه و سياست، بيش از هر زمان ديگر به دفاع نظري از دين مبين اسلام، انقلاب و دستاوردهاي آن نيازمند است!

علاوه بر نكات يادشده، اگر به اين نكته نيز توجه كنيم كه امروز با آن كه بيش از دو دهه از شهادت باطل‏سوز و جانگذاز مطهري مي‏گذرد، هنوز كسي نتوانسته خلاء ناشي از فقدان او را ـ آن‏گونه كه شايسته آن بزرگوار است ـ پر كند، بهتر مي‏توان به اين نكته تفطن يافت كه هنوز زمان نقد علني آثار گران‏سنگ آن فرزانه شهيد و شهيد فرزانگي فرا نرسيده است.

تكليف رسالت‏پيشگان عصر در برابر انديشه و آثار شهيد مطهري

تا زماني كه تقابل ميان سكولاريسم و دِسكولاريسم وجود دارد و خط فكري شهيد مطهري ميدان‏دار اين تقابل است، معقول و مشروع به نظر نمي‏رسد كه تحت هيچ عنواني بتوان كاري كرد كه در نهايت به تضعيف آن خط فكري منجر شود.

بله، اگر در كنار خط فكري آن شهيد بزرگوار خط فكري برتري وجود داشته باشد كه بتواند پرچم رهبري و مبارزه با سكولاريسم را عملاً ـ نه احتمالاً ـ بر دوش گيرد، آنگاه مجوز عقلي و شرعي براي نقد خواهيم داشت؛ و الاّ، فلا.

خلاصه آن كه در شرايط كنوني نه تنها نقد آثار شهيد مطهري جايز به نظر نمي‏رسد؛ بلكه امروز كمك به نشر و ترويج بخش‏هاي متقن و اصلاحي افكار آن شهيد بزرگوار يك تكليف الهي است كه بر دوش همه علاقمندان به ارزش‏هاي بلند الهي و انساني سنگيني مي‏كند.

اگر واقعاً صاحب‏نظران در برخورد با آثار شهيد مطهري به موارد نادرست برخورد كنند، آن موارد لازم است در يك شوراي نقد علمي به بحث گذاشته شود؛ تا در صورت تأييد، از نشر مجدد و ترويج آن جلوگيري شود.

اما نقد صريح و علني آثار آن بزرگوار در شرايط كنوني، نه تنها كمكي به صيقل و نشر حقيقت نخواهد كرد، بلكه چون احتمال مي‏رود خط فكري آن بزرگوار را، كه به عنوان ناب‏ترين معرفت ديني زمان مطرح است، در ميان مستضعفان فكري جامعه مخدوش كند، جايز به نظر نمي‏رسد.

به راستي اگر نويسنده محترمِ نگاهي به حماسه حسيني به جاي نقد حماسه حسيني به شرح و بسط و برجسته‏سازي نكات مهم، ارزنده و مورد نياز عصر و نسلِ حماسه حسيني مي‏پرداخت، كار او مفيدتر، تأثيرگذارتر و مقبول‏تر نبود؛ شبيه آن‏چه شهيد مطهري نسبت به اصول فلسفه و روش رئاليسم كرد؟! شهيد مطهري با آن كه در بحث حركت با حضرت علامه طباطبايي(ره) اختلاف نظر داشت، اما اين اختلاف نظر نه تنها او را، در شرايط بسيار حساس مقابله با هجوم گسترده افكار ماركسيستي، به وادي نقد مباحث علامه نكشاند، بلكه مانع از شرح و بسط افكار مرحوم علامه هم نشد. در واقع شهيد مطهري با آن كه خود يك صاحب‏نظر و استاد مسلم فلسفه بود، اما استعداد و عمر خود را به جاي آن كه صرف اختلاف‏هاي فكري درون‏رشته‏اي كند، وقف شرح و تقويت ديدگاه‏هاي اصولي مكتبي در مقابله با انديشه‏هاي انحرافي عصر خود كرد.

البته نمي‏خواهم حماسه حسيني را از نظر علميت با اصول فلسفه مقايسه كنم، ولي واقعيت اين است كه حتي ساده‏ترين آثار شهيد مطهري داراي نكات برجسته و ارزشمندي است كه نه تنها به‏شدت مورد نياز نسل سوم انقلاب مي‏باشد كه حتي نسل‏هاي اول و دوم نيز از توجه به آن بي‏نياز نيستند. لذا شرح و بسط ديدگاه‏هاي آن شهيد بزرگوار مي‏تواند براي همگان مفيد باشد.

عرايض خود را با يكي از تحليل‏هاي بنيادين شهيد مطهري به پايان مي‏برم؛ تحليلي كه حكايت از گستره و عمق نگاه كلان آن بزرگوار به رسالت كنوني روحانيت، و نگراني‏هاي او مي‏كند؛ و هنوز جامعه ما به‏شدت نيازمند آن نگاه و اين هشدار آن است؛ روحش شاد و راهش پر رهبرو باد!

امروز اين ملت تشنه اصلاحات نابساماني‏ها است و فردا تشنه‏تر خواهد شد. ملتي است كه نسبت به ساير ملل احساس عقب‏افتادگي مي‏كند و عجله دارد به آن‏ها برسد. از طرفي مدعيان اصلاح‏طلبي كه بسياري از آن‏ها علاقه‏اي به ديانت ندارند زيادند و در كمين احساسات نو وبلند نسل امروزند. اگر اسلام و روحانيت به حاجت‏ها و خواسته‏ها و احساسات بلند اين ملت پاسخ مثبت ندهند به سوي آن قبله‏هاي نوظهور متوجه خواهند شد. فكر كنيد آيا اگر سنگر اصلاحات را اين افراد اشغال كنند موجوديت اسلام و روحانيت به خطر نخواهد افتاد؟6

حذف شده

اولاً: چون شهيد مطهري به نقد شهيد جاويد اقدام كرده و نسبت‏هاي ناروايي به اين‏جانب داده، لذا اين حق طبيعي من است تا از خود و انديشه‏اي كه آن را حق مي‏دانم دفاع كنم.

ثانياً: علاوه بر حق شخصي، چون برخي ديدگاه‏هاي شهيد مطهري در باره حادثه عاشورا نادرست است يا منابعي كه به آن‏ها استناد جسته غير قابل اعتماد مي‏باشد، لذا حق ديگري تحت عنوان دفاع از حق براي اين‏جانب كه اطلاعات كافي نسبت به مطلب دارم، ايجاد مي‏شود.

در پاسخ به اين نكات مي‏توان گفت:

اولاً: اگر احتمال داده شود كه دفاع از حق شخصي منجر به تضعيف يك جريان فكري اصلاحي مي‏شود؛ بديهي است كه به حكم عقل و شرع، دفاع از حق شخصي تا زماني كه چنين احتمالي وجود داشته باشد، منتفي است.

ثانياً: اگر احتمال داده شود كه نقد بخش‏هاي جزيي يك انديشه اصلاحي منجر به تضعيف كليت آن در ميان مستضعفان فكري جامعه، كه به شدت نيازمند آن انديشه اصلاحي هستند، مي‏شود، باز بديهي است كه به حكم عقل و شرع، ديگر نمي‏توان به نام جلوگيري از نشر مباحث نادرست در جامعه، اصل آن انديشه اصلاحي را در معرض ترديد قرار داد.


1. سوره اعراف، آيه 157.

2. عوالي اللئالي، ج 4، ص 39.

3. تهذيب، ج 7، ص 9.

4. بحارالانوار، ج 75، ص 299.

5. سوره هود، آيه 112.

6. مطهري، مرتضي، ده‏گفتار، چاپ 17 (مرداد 1380)، قم، صدرا، ص 313.

/ 1